#الماس_هستی
#صفحهشصتسوم
اين خبر در شهر مى پيچد كه خدا آيه اى را درباره على(ع) نازل كرده است ، آن هايى محبّت على(ع) در سينه دارند خوشحال مى شوند ، به راستى چه آقا و مولايى بهتر از على(ع) !
اكنون حسّان بن ثابت جلو مى آيد و در وصف على(ع) اين شعر را مى سرايد:
أَبَا حَسَن تَفدِيكَ نَفسِى وَ مُهجَتِى *وَ كُلُّ بَطِىء فِى الهُدَى وَ مُسَارِع...
فَأَنتَ الَّذِى أَعطَيتَ إِذ كُنتَ رَاكِعاً*فَدَتكَ نُفُوسُ القَومِ يَا خَيرَ رَاكِع
اى على! اى جان من و همه مسلمانان فداى تو...تو آن كسى هستى كه در حال ركوع صدقه دادى و انگشتر خود را به فقير دادى و خدا هم ولايت و رهبرى تو را در قرآن نازل كرد.
آفرين بر تو اى حسان! اين شعر تو هرگز از ياد و خاطره ها فراموش نخواهد شد.
در ميان مردم گروهى هستند كه كينه على(ع) را به سينه دارند ، اين خبر آن ها را بسيار ناراحت مى كند .
براى همين جلسه اى تشكيل مى دهند و با يكديگر درباره اين موضوع گفتگو مى كنند .
آيا مى خواهى سخن آن ها را بشنوى ؟
گوش كن : "ما هرگز ولايت على را نمى پذيريم ، آخر چگونه مى شود يك جوان بر ما كه پنجاه سال از او بزرگ تر هستيم حكومت كند ؟ على خيلى جوان است ، او براى رهبرى شايسته نيست" .
معلوم مى شود كه هنوز اين مردم به سنّت هاى جاهليّت ايمان دارند .
عرب ها كه هميشه رهبران خود را با ريش هاى سفيد ديده اند نمى توانند رهبرىِ يك جوان را قبول كنند . درست است كه او همه خوبى ها و كمال ها را دارد ، امّا براى اين مردم هيچ چيز مانند يك مشت ريشِ سفيد نمى شود ، براى آن ها ارزش ريشِ سفيد از همه فضايل برتر است !!
البته بعضى از اين مردم ، فكر مى كنند كه خليفه بايد خيلى جدّى باشد و هميشه اخمو باشد تا همه از او بترسند ، امّا على(ع) هميشه لبخند به لب دارد و براى همين به درد خلافت نمى خورد.
آنان در گوشه اى از مسجد، دور هم جمع مى شوند، يكى از آنان مى گويد:
ــ به نظر شما چه بايد بكنيم؟
ــ اگر ما ولايت على(ع) را نپذيريم به قرآن كفر ورزيده ايم، اگر هم به اين آيه ايمان بياوريم، بايد اين ذلّت و خوارى را تحمّل كنيم و ولايت على(ع) را قبول كنيم.
ــ ما مى دانيم كه محمد(صلى الله عليه وآله) راست مى گويد و اين آيه از طرف خدا نازل شده است، ما ولايت محمّد را پذيرفته ايم، امّا هرگز از على(ع) پيروى نمى كنيم.
🌸🌸🌸🌸🌺🌸🌸🌸🌸
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحهشصتچهارم
بار ديگر جبرئيل بر پيامبر نازل مى شود و اين آيه را براى او مى خواند:
(يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ الله ثُمَّ يُنكِرُونَهَا وَ أَكْثَرُهُمُ الْكَـفِرُونَ ).
آنان نعمت خدا را مى شناسند، امّا باز آن را انكار مى كنند و بيشترشان كافر هستند.
آرى، ولايت على(ع) يكى از بزرگ ترين نعمت هايى است كه خداوند به اين مردم عنايت كرده است، افسوس كه اين مردم به فكر سنّت هاى روزگار جاهليّت هستند و اين گونه خود را از اين نعمت آسمانى بى بهره مى كنند.
عمربن خطّاب دوستان خود را دور خود جمع مى كند، آن ها نقشه اى در سر دارند، آن ها مى خواهند به مسجد بروند و در حال ركوع به فقرا صدقه بدهند تا خداوند آيه اى را هم درباره آن ها نازل كند !
آن ها با خود فكر مى كنند كه اگر آيه اى درباره آن ها نازل شود چقدر خوب مى شود ، آن وقت ، آن ها هم بر مردم ولايت خواهند داشت .
پول هاى خود را روى هم مى ريزند ، اين يك سرمايه گذارى مشترك است ، هركس بايد سهم خود را بدهد . با اين پول مى توان چهل انگشتر قيمتى خريد .
خبر مى رسد كه در مسجد بازار صدقه دادن ، خيلى داغ شده است ! چند نفر كنار در مسجد ايستاده اند ، يكى از آن ها هم در داخل مسجد مشغول نماز است ، وقتى يك فقير وارد مسجد مى شود ، دور او حلقه مى زنند و از او مى خواهند تا نزد عمربن خطّاب برود كه نماز مى خواند و يك انگشتر قيمتى بگيرد .
فقير هم كه از ماجرا، بى خبر است خوشحال مى شود و به آن طرف مى رود . با نزديك شدن فقير ، يكى به آن نمازگزار علامت مى دهد و او به ركوع مى رود و در ركوع به آن فقير انگشترى قيمتى داده مى شود !
چهل فقير، صاحب انگشتر شدند، امّا آيه اى نازل نمى شود.
انگشترهايى كه اين گروه از دست دادند، خيلى قيمتى تر از انگشتر على(ع)بودند ، امّا انگشتر على(ع) چيزى داشت كه همه اين چهل انگشتر نداشت و آن اخلاص صاحبِ انگشتر بود !
مهم اين است كه تو كارى را با اخلاص انجام دهى، اين اخلاص است كه به يك كار ارزش مى دهد.
💖💖💖💖🌹💖💖💖💖
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحهشصتپنجم
با دقّت نگاه به تابلوى مسجد مى كنم، مى بينم روى آن نوشته است: "مسجد الاجابة". تعجّب مى كنم، آيا اين نوشته درست است يا آنچه من شنيده ام. بايد پرس و جو كنم.
داخل مسجد مى شوم، جوانى را كه چفيه قرمز بر سر دارد مى بينم، جلو مى روم از او مى پرسم:
ــ اسم اين مسجد چيست؟
ــ اينجا "مسجد الإجابة" است.
ــ چرا اين مسجد را به اين نام مى خوانند؟
ــ در تاريخ آمده يك روز پيامبر سه حاجت مهم داشت و براى دعا كردن به اينجا آمد و دعاى او مستجاب شد. براى همين اين مسجد را به اين نام خوانده اند.
ــ در زمان پيامبر اينجا مسجد بود؟
ــ خير. اينجا زمينى خارج از شهر بود، بعداً مسلمانان در اينجا مسجدى بنا كردند.
معلوم شد كه اينجا بيابان بوده است، سؤال مهمّى در ذهنم نقش مى بندد، مگر پيامبر بارها نگفته اند كه براى دعا كردن به مسجد برويد، پس چرا خودش براى دعا كردن به مسجد نرفته است؟ مگر او نگفته بود كه بين منبر و خانه من، باغى از باغ هاى بهشت است، چرا او آنجا را رها كرد و براى دعا كردن به بيابان آمده است؟
بايد بيشتر تحقيق كنم، بايد سؤال كنم.
آيا مى دانى مباهله به چه معنا مى باشد؟
دو نفر كه بر سر موضوعى اختلاف دارند و به نتيجه اى نمى رسند، آن ها تصميم مى گيرند كه در حقّ يكديگر نفرين كنند و از خدا بخواهند هر يك از آنان كه دروغگوست، با عذاب خدا از بين برود، در زبان عربى به اين كار، مباهله مى گويند.
اينجا مسجد "مباهله" است، پيامبر در سال نهم هجرى در اينجا با مسيحيان قرار مباهله گذاشتند، مباهله بايد در بيرون از شهر واقع شود، زيرا قرار است بر كسى كه دروغ مى گويد، عذاب نازل شود، براى همين بايد مباهله در بيرون از شهر انجام گيرد تا به مردم آسيب نرسد، بعداً مسلمانان در اين مكان مسجدى ساختند تا يادآور جريان مباهله پيامبر با مسيحيان باشد.
چرا اين وهّابى ها نام اين مسجد را تغيير داده اند؟ آيا آن ها مى خواهند كارى كنند كه اين واقعه از يادها برود؟
آنانى كه نام اين مسجد را تغيير دادند بايد بدانند كه مباهله در يك مسجد خلاصه نمى شود، مباهله، يك حقيقت جاويد است، مباهله، سند محكم حقانيّت شيعه است!
بى جهت نيست كه وقتى به كلمات امام على(ع) مراجعه مى كنيم مى بينيم آن حضرت در ده مورد براى دفاع از حق خود به واقعه مباهله اشاره كرده است، امام رضا(ع) نيز وقتى با مأمون عبّاسى سخن مى گفت، سه بار به واقعه مباهله اشاره كرده است.
من بايد مباهله را بهتر و بيشتر بشناسم، بايد به تاريخ سفر كنم، به سال نهم هجرى بروم...
💜💜💜💜🌺💜💜💜💜
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحهشصتششم
بيشتر قبيله هاى عرب مسلمان شده اند، شهر مكّه هم فتح شده است، اكنون پيامبر دستور مى دهد تا نامه اى به مسيحيان منطقه نجران نوشته شود. نجران، منطقه اى خوش آب و هواست كه در جنوب غربى مدينه - در نزديكى "يمن" - واقع شده است. در آنجا مسيحيان زندگى مى كنند. در اين نامه پيامبر آنان را به اسلام دعوت مى كند.
وقتى نامه پيامبر به دست مسيحيان مى رسد، بزرگان آنان دور هم جمع مى شوند تا درباره اين نامه با هم مشورت كنند. سرانجام تصميم مى گيرند تا چهل نفر را به مدينه بفرستند تا آن ها با پيامبر ديدار كنند.
مسيحيان در مدينه به مسجد پيامبر رفتند، هديه هايى را تقديم پيامبر نمودند، پيامبر به آنان سه روز فرصت داد تا به راحتى بتوانند درباره دين اسلام تحقيق كنند و با آيين اسلام آشنا شوند. آنان نشانه هاى آخرين پيامبر خدا را در كتاب انجيل خوانده بودند و اگر به نداى فطرت خود گوش مى دادند مى توانستند حقّانيت پيامبر را تشخيص دهند.
در اين مدّت آنان در مسجد پيامبر ناقوس زدند و به انجام مراسم خود پرداختند. بعد از سه روز پيامبر آنان را به حضور طلبيد تا سخن آنان را بشنود. اسقف كه بزرگ مسيحيان بود رو به پيامبر كرد و گفت:
ــ اى محمّد! موسى(ع) پيامبر خدا بود، نام پدر او چه بود؟
ــ عمران.
ــ پدرِ يوسف(ع) كه بود؟
ــ يعقوب(ع).
ــ پدر تو كيست؟
ــ عبد الله.
ــ پدر عيسى(ع) كيست؟
پيامبر در جواب سكوت كرد. اينجا بود كه جبرئيل نازل شد و آيه 59 سوره آل عمران را بر پيامبر نازل كرد.
پيامبر رو به اسقف كرد و آيه قرآن را براى آنان خواند:
(إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ الله كَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَاب...) عيسى(ع) مانند آدم(ع)است كه خدا او را از خاك آفريد.
آرى، خدا عيسى(ع) را بدون آن كه پدر داشته باشد آفريد، امّا اين دليل نمى شود كه مسيحيان بگويند عيسى(ع)، خداست، زيرا آدم هم بدون پدر آفريده شده است، آدم و عيسى(ع) هر دو آفريده خداوند هستند.
اسقف رو به پيامبر كرد و گفت: "تو مى گويى عيسى از خاك آفريده شده است. چنين چيزى هرگز در كتب آسمانى نيامده است".
سپس با صداى بلند گفت: "عيسى همان خداست".157
پيامبر در جواب او سكوت كرد، او منتظر وحى خدا بود، بعد از لحظاتى جبرئيل نازل شد و آيه مباهله رابراى پيامبر آورد. پيامبر آن آيه را براى مسيحيان خواند:
.
..فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَكُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ الله عَلَى الْكَـذِبِينَ .
به آنان بگو بياييد با يكديگر مباهله كنيم، ما پسران، زنان و نفْس هاى خود را مى آوريم، شما هم پسران، زنان و اَنْفس خود را بياوريد و آنگاه مباهله كنيم و بگوييم كه لعنت خدا بر كسى باشد كه دروغ مى گويد.
اسقف وقتى اين آيه را شنيد گفت:
ــ سخن تو از روى انصاف است. ما با تو مباهله مى كنيم تا هر كس كه دين او باطل است، عذاب بر او نازل شود. اى محمّد! وعده ما كى؟
ــ فردا، صبح زود.
💐💐💐💐🔶💐💐💐💐
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحهشصتهفتم
شب مسيحيان دور هم جمع شده اند و درباره فردا با يكديگر سخن مى گويند، يكى از آنان رو به بقيّه مى كند و مى گويد:
ــ اگر فردا محمّد با ياران و لشكريانش آمد، بدانيد كه او بر باطل است و پيامبر خدا نيست.
ــ چطور مگر؟
ــ اگر او همه يارانش را با خود بياورد، در واقع اين گونه مى خواهد ما را بترساند و مانند پادشاهان عمل كند، ما در اين صورت با او مباهله خواهيم كرد. فقط در يك صورت ما نبايد با او مباهله كنيم.
ــ در چه صورتى؟
ــ اگر محمّد با خاندان خودش براى مباهله بيايد.
ــ براى چه؟
ــ كسى كه خانواده خود را براى مباهله مى آورد، به حقّانيت خود يقين دارد و او همان پيامبرى است كه در انجيل به آمدن او وعده داده شده است. ما بايد از نفرين او بترسيم.
ــ آرى، اگر محمد(صلى الله عليه وآله) پيامبر خدا باشد، نفرين او اثر مى كند و عذاب بر ما نازل خواهد شد.
ــ درست است، ما داستان مباهله پيامبران را شنيده ايم، همه مى دانيم اگر پيامبرى براى مباهله دست به سوى آسمان گيرد، خدا دعاى او را مستجاب مى كند و دشمن او نابود خواهد شد.
نزديك طلوع آفتاب است، همه منتظر هستند ببينند پيامبر چه كسانى را همراه خود براى مباهله خواهد برد، خدا به پيامبر دستور داده پسران، زنان و نفْس هاى خود را براى مباهله با مسيحيان ببرد.
همه نگاه مى كنند، پيامبر به سوى خانه على(ع) مى رود، وارد خانه مى شود، بعد از لحظاتى، پيامبر از در خانه بيرون مى آيد در حالى كه دست حسن(ع) را در دست گرفته و حسين(ع) را در آغوش خود گرفته است، بعد از آن فاطمه و على(ع) مى آيند. پنج تن به سوى وعده گاه حركت مى كنند.
مردم هم همراه آنان مى آيند، وقتى پيامبر به آنجا مى رسد با عباى سياه خود، سايبانى درست مى كند.
اكنون پيامبر آنجا زير آن سايه بان مى نشيند، حسن(ع) را طرف راست خود، حسين(ع) را سمت چپ خود مى نشاند، از على(ع) مى خواهد جلو او بنشيند و فاطمه(س) هم پشت سر پدر مى نشيند. اكنون پيامبر آيه تطهير را مى خواند.
آيا تو مى دانى آيه تطهير كدام است؟
(إِنّمَا يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ).
🌺🌺🌺🌺🌻🌺🌺🌺🌺
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحهشصتهشتم
خداوند اراده كرده كه خاندان پيامبر را از هر پليدى پاك نمايد و آنان را پاكيزه گرداند .
دوست خوبم! من بايد درباره اين آيه براى تو سخن بگويم، اندكى صبر كن تا ماجراى مباهله را تمام كنم، سپس درباره آيه تطهير برايت بيان خواهم كرد.
سپس پيامبر رو به على، فاطمه، حسن و حسين(عليهم السلام) مى كند و مى گويد: "عزيزانم! هر وقت من بر اين مسيحيان نفرين كردم، شما آمين بگوييد.
پيامبر دو دست خود را بالاى سرش مى برد در حاليكه انگشتان دست خود را به يكديگر گره زده است.
او آماده است تا مراسم مباهله را آغاز كند. مسيحيان همه به اينجا آمده اند، آن ها اين منظره را نگاه مى كنند، بزرگان آنها جلو مى آيند و مى گويند:
ــ اى محمّد! اينان چه كسانى هستند كه همراه خود به براى مباهله آورده اى؟
ــ امروز بهترين بندگان خدا را به اينجا آورده ام، خدا هيچ كس را به اندازه اينان دوست ندارد.
ــ اى محمّد! چرا ياران خود را نياوردى؟ چرا لشكر خود را نياوردى؟ چرا زن و يك مرد و دو بچّه را آورده اى؟
ــ خدا به من چنين دستور داده است. من با اين چهار نفر با شما مباهله مى كنم. اينان اهل و خاندان من هستند.
اكنون همه مى فهمند كه اهل پيامبر چه كسانى هستند.
رنگ از چهره مسيحيان مى پرد، يكى از آنان مى گويد: "به خدا قسم اگر امروز محمّد بر ما نفرين كند، همه ما نابود خواهيم شد".
آنان نزد پيامبر مى آيند و روى زمين مى نشينند و چنين مى گويند: "اى محمد! ما از مباهله كردن پشيمان شده ايم، ما مى خواهيم با تو پيمان صلح ببنديم".
پيامبر سخن آنان را قبول مى كند و تصميم بر آن مى شود كه پيمان نامه صلح نوشته مى شود، قرار مى شود آنان بر دين خود باقى بمانند ولى حكومت پيامبر خود را بپذيرند و ساليانه دو هزار حُلّه (كه نوعى پارچه بسيار قيمتى است) پرداخت كنند.
🌻🌻🌻🌻🌹🌻🌻🌻🌻
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحهشصتنهم
اكنون پيامبر به سوى مسجد مى رود، وارد مسجد مى شود، جبرئيل بر او نازل مى شود و به او چنين مى گويد: "اى محمّد! خدا به تو سلام مى رساند و مى گويد: موسى از من خواست تا بر قارون عذاب نازل كنم و من اين كار را كردم، به عزّت و جلالم سوگند، اگر امروز با على، فاطمه، حسن و حسين بر مسيحيان نفرين مى كردى، عذاب سختى را بر آنان نازل مى كردم".
پيامبر دستان خود را به سوى آسمان مى گيرد و سه مرتبه شكر خدا را به جا مى آورد و سپس به سجده مى رود.
روز مباهله، مانند آفتابى است كه در روز بيست و چهارم ذى الحجّه طلوع كرد و براى هميشه روشنى بخش حقّ و حقيقت است.
درست است كه آن روز مباهله اى انجام نشد، امّا يك اعتقاد بلند به يادگار ماند كه صاحبان آن اهل بيت پيامبر بودند.
بيا يك بار ديگر ترجمه آيه مباهله را با هم بخوانيم: "به آنان بگو بياييد با يكديگر مباهله كنيم، ما پسران، زنان و نفْس هاى خود را مى آوريم، شما هم پسران و زنان و نفْس هاى خود را بياوريد و آنگاه مباهله كنيم و بگوييم كه لعنت خدا بر كسى باشد كه دروغ مى گويد".
خدا از پيامبر خواست تا سه گروه را همراه خود ببرد:
اول: گروه پسران.
دوم: گروه زنان.
سوم: گروه اَنْفُس (نفْس ها)
اين يك حقيقت قطعى است كه پيامبر آن روز فقط على، فاطمه، حسن و حسين(عليهم السلام) را براى مباهله برد. در كتب اهل سنّت اين مطلب بارها و بارها ذكر شده است و آن ها نمى توانند اين حقيقت را انكار كنند.
پيامبر بايد اين مباهله را انجام دهد، يعنى خدا از پيامبر مى خواهد تا با مسيحيان اين گونه سخن گويد و آنان را به مباهله دعوت كند، پيامبر به آنان مى گويد بياييد اين گونه مباهله كنيم، هر كدام از ما اين سه گروه را همراه خود بياوريم و مباهله كنيم.
پس معلوم مى شود كه پيامبر جزء اين سه گروه نيست، زيرا خود پيامبر كسى است كه قرار است مباهله را انجام دهد، پيامبر بايد "پسران"، "زنان" و "نفوس" را همراه خود به مباهله ببرد، پس اين سه گروه غير از پيامبر مى باشند.
اكنون بايد آيه را با اين 3 گروه تطبيق دهيم:
* اول: گروه پسران:
پيامبر، حسن و حسين(ع) را همراه خود برد. پس معلوم مى شود كه حسن و حسين(ع)، پسران پيامبر هستند. اين كه ما عادت داريم حسن و حسين(ع) را پسران پيامبر مى ناميم، دليل قرآنى دارد، آرى، تو وقتى در زيارت عاشورا مى گويى: "السَّلاَمُ عَلَيكَ يَابنَ رَسُولِ اللهِ: سلام بر تو اى پسر رسول خدا" بايد بدانى كه سخن تو، يك مفهوم قرآنى است و قرآن آن را تأييد مى كند.
* دوم: گروه زنان:
پيامبر از گروه زنان، فقط فاطمه(س) را همراه خود برد و اين نشانه برترى مقام فاطمه(س) نسبت به همه زنان است.
* سوم: گروه اَنْفُس (نفْس ها)
اين قسمت كليدى ترين قسمت آيه است: أَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ
براى بيان معنى اين قسمت بايد مقدّمه اى ذكر كنم:
وقتى نگاه به آسمان مى كنى و مى گويى: "آن ماه است"، منظور تو مشخّص است، تو ماه آسمان را ديده اى و به آن اشاره مى كنى، امّا گاهى به زيبارويى اشاره مى كنى و مى گويى: "او ماه است"، در اينجا تو از "مجاز" استفاده كرده اى، يعنى كلمه "ماه" را در معناى غير حقيقى آن به كار برده اى، تو مى خواستى زيبايى آن شخص را بيان كنى براى همين از واژه "ماه" استفاده كرده اى.
خدا از پيامبر مى خواهد كه جان و روح خود را براى مباهله ببرد، اين يك مجازى است كه خدا استفاده كرده است.
در زبان فارسى وقتى ما كسى را خيلى دوست داريم به او مى گوييم: "روح منى! جان منى".
معلوم است كه كلمه "روح" در اينجا يك مجاز است. در واقع ما مى خواهيم بگوييم ما آن فرد را خيلى دوست داريم، او پيش ما خيلى عزيز است.
خدا از پيامبر مى خواهد تا "نفْس خود" را براى مباهله ببرد. اگر بخواهيم كلمه "نفْس" را به فارسى ترجمه كنيم، بايد واژه "روح و جان" را استفاده كنيم.
به راستى پيامبر چه كسى را مانند روح و جان خودش مى دانست؟ پيامبر على(ع) را بسيار دوست مى داشت و او را همچون جان خود مى دانست. وقتى او را به سوى طائف فرستاد به مردم آنجا چنين نوشت: "من كسى را كه مانند نفْس و جان من است به سوى شما مى فرستم".
آرى، آيه مباهله ثابت مى كند كه على(ع)، همچون روح و جان پيامبر است.
💖💖💖💖🌻💖💖💖💖
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحههفتاد
من هنوز در مدينه هستم، به ياد روزى مى افتم كه پيامبر از دنيا رفت و مردم با ابوبكر بيعت كردند، ابوبكر دستور داد تا على(ع)را براى بيعت به مسجد بياورند. آن روز على(ع) براى حفظ اسلام بايد صبر مى كرد، حكومتى كه روى كار آمده بود، عطش رياست داشت و براى حفظ اين رياست ظلم هاى زيادى نمود. عدّه اى اطراف ابوبكر با شمشير ايستاده بودند ، عُمَربن خطّاب شمشير خود را بالاى سر على(ع) گرفته بود .
عُمَر رو به على(ع) كرد و گفت: "اى على ! با ابوبكر بيعت كن كه اگر اين كار را نكنى گردنت را مى زنم، تو چاره اى ندارى ، بايد با او بيعت كنى"
على(ع) در جواب چنين گفت:
اى ابوبكر ، من با تو بيعت نمى كنم ، اين تو هستى كه بايد با من بيعت كنى.
تو مردم را به دليل خويشاوندى خود با پيامبر به بيعتِ خود فرا خوانده اى ، اكنون ، من هم به همان دليل تو را به بيعت با خود فرا مى خوانم ! تو
خود مى دانى من به پيامبر از همه شما نزديك ترم.
ابوبكر به فكر فرو رفت، او جوابى نداشت، اگر قرار است مقام خلافت به خويشاوندى با پيامبر باشد كه على(ع) از همه به پيامبر نزديك تر است ، او پسر عموى پيامبر است و تنها كسى است كه پيامبر با او پيمان برادرى بسته است .
اين صداى على(ع) است كه سكوت مسجد را شكسته است:
اى ابوبكر! تو را به خدا قسم مى دهم كه راست سخن بگويى، بگو بدانم روزى كه پيامبر براى مباهله مسيحيان مى رفت، چه كسى را همراه خود برد؟ آيا مرا و همسر و پسرانم را همراه خود برد يا تو و همسر و پسرانت را؟
ابوبكر چاره نداشت جز اين كه راست بگويد، او در جواب گفت: "اى على! آن روز پيامبر تو و همسر و پسرانت را براى مباهله برد"
همه مردم به فكر فرو رفتند، آن ها به ياد آوردند كه به حكم قرآن، على، همانند جان و روح پيامبر است.
درست است كه ريسمان به دست هاى على(ع) بسته بودند و شمشير بالاى سر او نگه داشته بودند، امّا على(ع) اين گونه از حقّ خود دفاع كرد.
او پيام بزرگ خود را به تاريخ داد، اين صداى على(ع) بود كه تاريخ هرگز آن را فراموش نخواهد كرد و براى هميشه حقّانيت شيعه را ثابت مى كند .
☘☘☘☘💐☘☘☘☘
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحههفتادیکم
در روز مباهله وقتى پيامبر على، فاطمه، حسن و حسين(عليهم السلام) را در كنار هم ديد، آيه تطهير را خواند.
اكنون نوبت آن است تا درباره آيه تطهير سخن بگويم.
در جستجوى خانه فاطمه(س) هستم، آيا مى توانم نشانه اى از آن پيدا كنم؟ شنيده ام خانه فاطمه(س) داخل ضريح پيامبر است، چقدر خوب بود مى توانستم محدوده آن خانه را بشناسم.
سؤال مى كنم، از گمشده خويش مى پرسم، به من مى گويند كه اگر از "درِ جبرئيل" وارد مسجد پيامبر شوم، مى توانم درِ ضريح پيامبر را ببينم. درى از جنس فولاد كه قفلى بر آن زده اند. حدود دو متر بعد از اين در، درِ خانه فاطمه است.
از در جبرئيل وارد مسجد پيامبر مى شوم، نگاهم به ضريح مى افتد، جلو مى روم، كنار درِ ضريح مى نشينم و به فكر فرو مى روم، اينجا اكنون جزء مسجد شده است، امّا در زمان پيامبر اينجا قسمتى از كوچه بوده است. به راستى من كجا آمده ام؟ بايد به تاريخ سفر كنم، به سال پنجم هجرى...
در خانه باز مى شود، فاطمه(س) در حالى كه ظرف غذايى را در دست دارد از در خانه خارج مى شود و به سوى خانه پدر مى رود، (اين غذا از آب و آرد و روغن تهيّه شده است و با خرما شيرين شده است).173
فاطمه(س) در خانه پدر را مى زند، اُمّ سَلمه در را باز مى كند، او همسر پيامبر است. به فاطمه(س) خوش آمد مى گويد، اُمّ سَلمه به فاطمه(س) علاقه زيادى دارد. اكنون فاطمه(س) نزد پدر مى رود، او به پدر سلام مى كند، پدر جواب سلام او را به گرمى مى دهد و به احترام فاطمه(س) از جا برمى خيزد و او را مى بوسد، گويا همه دنيا را به اين پدر داده اند، فاطمه(س) به ديدار پدر آمده است!!
فاطمه(س) مى گويد:
ــ پدر جان! براى شما غذايى آماده كرده ام.
ــ دخترم فاطمه! از تو ممنونم. چرا اين گونه براى من زحمت مى كشى.
ــ من كارى نكردم پدر جان!
ــ فاطمه جانم! پس على و حسن و حسين كجا هستند؟
ــ آن ها در خانه هستند.
ــ برو و آن ها را همراه خود به اينجا بياور تا اين غذا با هم بخوريم.
ــ چشم پدر جان!
اكنون فاطمه اجازه مى گيرد و به خانه برمى گردد.
❣❣❣❣☀️❣❣❣❣
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحههفتاددوم
اى پيامبر! چگونه است كه تو فاطمه ات را مى بوسى؟
فاطمه من مرا به ياد سيب بهشت مى اندازد. شبى كه به آسمان ها سفر كردم، سفر معراج! هفت آسمان را پشت سر گذاشته بودم و در بهشت مهمان بودم.
آن شب، بوى خوشى به مشامم رسيد. نگاهى به اطراف خود كردم و پرسيدم: اين بوى خوش از چيست كه تمام بهشت را فرا گرفته و بر عطر بهشت، غلبه كرده است؟
مدهوش آن بو شده بودم. از جبرئيل سؤال كردم: اين عطر خوش چيست؟ جبرئيل گفت: اين بوى سيب است ! سيصد هزار سال پيش، خدا سيبى را با دست خود آفريد. اى محمّد ! سيصد هزار سال است كه اين سؤال براى ما بدون جواب مانده است كه خداوند اين سيب را براى چه آفريده است؟
همه مى خواستند به راز خلقت اين سيب پى ببرند.
ناگهان دسته اى از فرشتگان نزد من آمدند. آنان همراه خود همان سيب را آورده بودند. آن ها به من گفتند: اى محمّد ! خدايت سلام مى رساند و اين سيب را براى شما فرستاده است.
آرى، من آن شب مهمان خدا بودم و خدا مى دانست از مهمان خود چگونه پذيرايى كند. آن شب فرشتگان به راز خلقت سيب پى نبردند، آنان بايد صبر مى كردند تا من آن سيب را بخورم و بعد از آن، فاطمه، پا به عرصه گيتى گذارد، آن وقت، رازِ خلقت اين سيب براى همه معلوم مى شود.
آرى، فاطمه بوى بهشت مى دهد، من هر وقت مشتاق بهشت مى شوم، فاطمه ام را مى بوسم.
🔶🔶🔶🔶🔻🔶🔶🔶🔶
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحههفتاددوم
لحظاتى بعد، فاطمه(س) در حالى كه دست حسن و حسين(ع) را گرفته است وارد خانه پيامبر مى شود، على(ع) نيز پشت سر آن ها مى آيد، آن ها وارد خانه پيامبر مى شوند و به پيامبر سلام مى كنند و جواب مى شنوند، پيامبر با ديدن آن
ها بسيار خوشحال مى شود، او حسن و حسين(ع) را در آغوش مى گيرد و آنان را مى بوسد.
فكر كنم امروز اُمّ سَلمه روزه باشد، او مشغول خواندن نماز است، پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) سر سفره مى نشينند و از آن غذا ميل مى كنند.
بعد از آن، پيامبر اُمّ سَلمه را صدا مى زند و به او مى گويد: من مى خواهم لحظاتى با عزيزان خود تنها باشم، لطفاً كسى را به خانه راه نده!
بعد از لحظاتى، همان طور كه پيامبر نشسته است، حسن(ع) را روى زانوى راست و حسين(ع) را روى زانوى چپ خود مى نشاند و هر دو را مى بوسد.
او سپس از على(ع) مى خواهد تا در سمت چپ او بنشيند، پيامبر دست چپ خود را روى شانه على(ع) مى گذارد.
سپس پيامبراز فاطمه(س) مى خواهد تا در سمت راست او بنشيند، فاطمه(س)مى آيد و كنار پيامبر مى نشيند، پيامبر دست راست خود را روى شانه فاطمه اش مى گذارد و فاطمه اش را مى بوسد.
اكنون پيامبر عباى سياه رنگ خود را برمى دارد و آن را بر روى همه مى اندازد، سپس دست خود را رو به آسمان مى گيرد و مى گويد:
بار خدايا! على، جانشين من است، همسر او فاطمه دختر من است، حسن و حسين پسران من هستند، هر كس آنان را دوست بدارد، مرا دوست داشته است، هر كس با آنان دشمنى كند با من دشمنى نموده است.
بار خدايا! هر پيامبرى خاندانى داشته است كه بعد از مرگ او يادگار او بوده اند، على و فاطمه و حسن و حسين:، خاندان من هستند، اينان يادگاران من مى باشند، اهل بيت من مى باشند، گوشت و خون آن ها از من است، از تو مى خواهم همه پليدى ها را از آنان دور كنى و آنان را پاك گردانى.
دستان پيامبر به سوى آسمان است، او منتظر آن است كه خدا دعاى او را مستجاب گرداند، او دو بار ديگر دعاى خود را تكرار مى كند.
لحظاتى مى گذرد، جبرئيل نازل مى شود و آيه 33 سوره احزاب را براى پيامبر مى خواند:
(إِنّمَا يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ).
خداوند اراده كرده كه خاندان پيامبر را از هر پليدى پاك نمايد و آنان را پاكيزه گرداند .
لبخند بر چهره پيامبر مى نشيند، او اين آيه را سه بار با صداى بلند مى خواند. پيامبر بسيار خوشحال است كه خدا دعاى او را مستجاب نمود.
اُمّ سَلمه كه بر آستانه در ايستاده است نزديك مى آيد و به پيامبر مى گويد:
ــ اى پيامبر! آيا من هم از "اهل بيت" هستم؟
ــ اى اُمّ سَلمه! تو همسر من هستى و سرانجامِ تو خير و خوبى است!
اُمّ سَلمه آرزو داشت كه پيامبر او را از "اهل بيت" مى خواند، امّا مقام اهل بيت، مقامى بس والاست، به حكم قرآن اين خاندان معصوم هستند و از هر گناه و زشتى به دور هستند.
💖💖💖💖🌻💖💖💖💖
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحههفتادسوم
اكنون ديگر وقت آن است كه مردم مدينه با اين آيه آشنا شوند، آن ها بايد اهل بيت(عليهم السلام) را بشناسد، پيامبر مى داند كه اين مردم حافظه ضعيفى دارند و ممكن است خيلى چيزها را فراموش كنند، براى همين او هر روز موقع اذان صبح به درِ خانه فاطمه مى آيد، در را مى زند و مى گويد:
السَّلاَمُ عَلَيكُم يَا أَهلَ بَيتِ النُّبُوَّةِ!
سلام بر شما اى خاندان پيامبر! رحمت خدا بر شما! وقت نماز فرا رسيده است.
(إِنّمَا يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ).
سپس بار ديگر در خانه را محكم تر مى زند و چنين مى گويد:
أَنَا سِلمٌ لِمَن سَالَمتُم وَ حَربٌ لِمَن حَارَبتُم.
من با دوست شما دوست هستم، با دشمن شما دشمن هستم.
سپس صداى اهل اين خانه به گوش مى رسد كه جواب سلام پيامبر را مى دهد.
پيامبر هر روز اين كار را انجام مى دهد تا مردم بدانند كه اهل بيت(عليهم السلام) چه كسانى هستند. پيامبر مى خواهد همه با حقيقت آشنا شوند و بدانند كه اين آيه درباره على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) نازل شده است و آنان به حكم قرآن معصوم هستند و از هر گناه و پليدى به دور هستند.
🌸🌸🌸🌸💖🌸🌸🌸🌸
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماسهستی
#صفحههفتادچهارم
وقتى قرآن را مى خوانم مى بينم كه قبل و بعد از اين آيه درباره همسران پيامبر سخن به ميان آمده است، اين سؤال در ذهنم نقش مى بندد كه آيا مى شود منظور از "اهل بيت" زنان پيامبر باشند؟
وقتى قبل و بعد اين آيه درباره زنان پيامبر سخن به ميان آمده است، پس منظور از "اهل بيت" هم همان زنان پيامبر مى باشند!
بايد براى اين سؤال جوابى پيدا كنم. با دقّت قرآن را مى خوانم، به نكته اى مى رسم:
در زبان فارسى وقتى گروه مردان يا زنان را خطاب قرار مى دهيم، از كلمه "شما" استفاده مى كنيم، امّا در زبان عربى براى خطاب بايد دقّت كنيم، اگر گروهى كه مى خواهيم آنان را خطاب قرار دهيم، گروه مردان باشند، بايد از ضمير "كُم" استفاده كنيم.
اگر گروه خطاب، زنان باشند، از ضمير "كنَّ" استفاده مى كنيم.
در قرآن بارها درباره زنان پيامبر سخن به ميان آمده است و در همه آن موارد از ضمير "كُنَّ" استفاده شده است، براى مثال در سوره احزاب آيه 33 مى خوانيم: "وَ قَرْنَ فى بيوتكُنَّ".
در اين آيه خداوند مى گويد: "يطهّركُم"، اين به گروهى از مردان اشاره دارد، از نظر دستور زبان عربى هرگز نمى شود كه منظور از "كُم" در اينجا گروه زنان باشند، اگر منظور خدا زنان پيامبر بود، حتماً مى فرمود: "يطهّركن".
چگونه ممكن است قرآنى كه در اوج فصاحت و بلاغت است اين اشتباه دستورى را انجام داده باشد؟
پس منظور از "يُطهّركُم" در اين آيه گروهى از مردان مى باشد، اكنون بايد از اهل سنّت اين سؤال را بنماييم، آنها بايد جواب اين سؤال را بدهند.
طبق نقل هاى متعدّد تاريخى منظور از اين "كُم"، على و حسن و حسين(عليهم السلام)مى باشند، آرى، اكثريّت اين گروه مرد هستند و فاطمه(س) هم به عنوان يكى از افراد همراه اين گروه مردان مطرح است، امّا اگر اين آيه را درباره زنان پيامبر باشد، نتيجه اين مى شود كه قرآن قواعد زبان عربى را مراعات نكرده است و در قرآن اشتباه وجود داشته باشد.
نكته ديگر اين كه روش و سبك قرآن با كتاب هاى معمولى فرق مى كند، قرآن براى خود سبك خاصّى دارد كه ما بايد به آن توجّه كنيم، براى مثال همين سوره "احزاب" را با هم بررسى مى كنيم:
الف. خدا در اين سوره در آيات 29 تا 33 همسران پيامبر را مورد خطاب قرار مى دهد و به پيامبر مى گويد كه به آنان چنين بگويد: "اى زنان پيامبر! اگر شما زندگى دنيا و زينت هاى آن را مى خواهيد، بياييد تا من مهريه شما را بدهم...".
ب. بعد در آيات 34 تا 56 مؤمنان را خطاب قرار مى دهد و درباره مسائل مختلفى سخن به ميان مى آورد.
ج. در آيه 57 بار ديگر سخن از زنان پيامبر به ميان مى آيد، خدا به پيامبر مى گويد: "اى پيامبر! به همسران خود بگو....".
به هر حال، قرآن براى خود سبك خاصّى در بيان موضوعات دارد كه ما بايد به آن توجّه نماييم، ضمن آن كه اُمّ سَلمه كه همسر پيامبر است و خود شاهد نزول اين آيه بوده است، هرگز اين سخن را نگفته است كه اين آيه درباره مقام و جايگاه من مى باشد، بلكه او در موارد مختلف اين ماجرا را نقل كرده است و بارها گفته است كه اين آيه در مقام على و حسن و حسين و فاطمه(عليهم السلام)نازل شده است.
🌹🌹🌹🌹💖🌹🌹🌹🌹
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماسهستی
#صفحههفتادپنجم
اين توفيقى است كه خدا به من داده كه تا به حال بيست سفر به مدينه رفته ام، همه اين سفرها با عنوان خدمتگزارى حاجيان بوده است و من نمى دانم چگونه شكر خدا را به جا آورم.
هر سفر كه به مدينه مى روم، سعى مى كنم ساعتى را در يكى از نخلستان هاى آنجا سپرى كنم. قدم گذاشتن در نخلستان ها حسّ عجيبى دارد، شايد علّت آن، اين است كه نخلستان، مرا به گذشته هاى دور مى برد، شهر مدينه كه پر از هتل و ساختمان شده است، براى همين وقتى قدم در نخلستان مى گذارم، گويى به صدها سال قبل باز مى گردم و به جستجوى گمشده خويش مى پردازم.
امشب هم به نخلستان آمده ام، در گوشه اى خلوت كرده ام، ماه در آسمان است، هوا صاف است، نسيم خنكى مىوزد، من كنار نخلى در تاريكى نشسته ام.
حسّى عجيب به سراغم مى آيد، كامپيوترهمراه (لپ تاپ) را روشن مى كنم و شروع به نوشتن مى كنم، به راستى من كجا هستم؟ اينجا چه مى كنم؟ بايد به تاريخ سفر كنم، به سال ششم هجرى...
صدايى به گوشم مى رسد، يكى دارد آيات قرآن را مى خواند، اين صدا از كجاست؟ صداى آب هم مى آيد. از جا برمى خيزم، جلو مى روم، يكى در اينجا از چاه آب مى كشد، درختان خرما را آبيارى مى كند. سطل آب را داخل چاه مى اندازد و آن را بالا مى كشد و آب را پاى نخل ها مى ريزد.
او على(ع) است كه در دلِ شب اين گونه كار مى كند، سال ششم هجرى است، وضع اقتصادى مسلمانان خوب نيست، امسال باران كم آمده است و خشكسالى است، على(ع) هم كه از مال دنيا بهره زيادى ندارد، او به اينجا آمده است تا اين نخلستان را آبيارى كند و در مقابل مقدارى جو به عنوان مزد خود بگيرد.
على(ع) امشب تا صبح اين نخلستان را آبيارى مى كند، او خدا را شكر مى كند كه خدا حسن و حسين(ع) را شفا داد و ديگر وقت آن است كه او به نذر خود وفا كند. چند روز پيش حسن و حسين(ع) بيمار شدند، على(ع) نذر كرد كه اگر خدا فرزندانش را شفا دهد، روزه بگيرد، شكر خدا حسن و حسين(ع) خوب شدند، او فردا مى خواهد روزه بگيرد، فاطمه هم فردا را روزه مى گيرد، در خانه على(ع)، خدمتكارى به نام "فضّه" زندگى مى كند، او هم تصميم گرفته است فردا روزه بگيرد.
على(ع) با قدرت هر چه تمام تر از اين چاه آب مى كشد و درختان را آبيارى مى كند، صبح كه فرا برسد، صاحب نخلستان به اينجا خواهد آمد، او وقتى ببيند كه على(ع) همه نخلستان را از آب سيراب كرده است، مزد او را خواهد داد. على(ع)خوشحال است كه غروب فردا بر سر سفره آنان غذايى خواهد بود.
❤️❤️❤️❤️🔸❤️❤️❤️❤️
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحههفتادششم
ساعتى است كه آفتاب طلوع كرده است، اكنون على(ع) با دست پر به خانه مى رود، در دست او مقدارى جو است، فكر مى كنم با اين مقدار جو مى توان پنج قرص نان پخت.
وقتى او به خانه مى رسد، فاطمه(س) به استقبال على(ع) مى آيد، وقتى على(ع)نگاهى به فاطمه(س) مى كند، همه خستگى او برطرف مى شود.
ساعتى بعد فاطمه(س) كنار آسياب دستى مى نشيند و مشغول آسياب كردن مى شود تا با تهيّه آرد بتواند نان بپزد.
نزديك اذان مغرب است، على(ع) به مسجد رفته است، بلال، اذان مغرب را مى گويد، همه پشت سر پيامبر نماز مى خوانند. على(ع) بعد از نماز به خانه مى آيد، فاطمه(س) سفره افطار را پهن كرده است، همه اهل خانه (على، فاطمه، حسن، حسين، فضّه) گرد سفره مى نشينند.
به سفره على(ع) نگاه مى كنم، يك ظرف آب و پنج قرص نان!!
همه منتظرند تا على(ع) دست به سفره ببرد، على(ع) دست دراز مى كند تا نان را بردارد كه ناگهان صدايى به گوش مى رسد: "سلام بر شما اى خاندان پيامبر! من فقيرى مسلمان هستم، از غذاى خود به من بدهيد كه من گرسنه ام".
على(ع) نگاهى به فاطمه(س) مى كند، از فاطمه اش اجازه مى گيرد، فاطمه(س)لبخند رضايت مى زند، حسن و حسين(ع) و فضّه هم با لبخندى رضايت خود را اعلام مى كنند، على(ع) نان ها را برمى دارد و به سوى در خانه مى رود و نان ها را به فقير مى دهد.
اهل اين خانه با آب خالى افطار مى كنند، آنان امشب گرسنه مى مانند.
🦋🦋🦋🦋🔹🦋🦋🦋🦋
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحههفتادهفتم
فردا شب بار ديگر همه سر سفره نشسته اند، على(ع) امروز مقدارى جو به خانه آورده است و فاطمه(س) آن را آسياب كرده و با آن نان پخته است. به سفره فاطمه(س) نگاه كن باز يك ظرف آب و پنج قرص نان!
على(ع) بسم الله مى گويد و دست مى برد تا نان را بردارد كه ناگهان صدايى به گوش مى رسد: "سلام بر شما اى خاندان پيامبر! من يتيم هستم، پدرم در راه اسلام شهيد شده است. به من غذايى بدهيد".
بار ديگر على(ع) به همه نگاه مى كند، همه لبخند رضايتى بر لب دارند، على(ع)نان ها را برمى دارد و به در خانه مى رود و به آن يتيم مى دهد.
امشب نيز اهل اين خانه با آب خالى افطار مى كنند.
شب سوم است، همه سر سفره نشسته اند، على(ع) امروز نيز مقدارى جو به خانه آورده است و فاطمه با آن نان پخته است. همه سر سفره نشسته اند كه صدايى به گوش مى رسد: "سلام بر شما اى خاندان پيامبر! من اسير هستم! گرسنه ام، از غذاى خود به من بدهيد".
در خانه ديگر هيچ چيزى يافت نمى شود، اهل اين خانه از صبح تاكنون هيچ نخورده اند، اين كه به در خانه آمده است، اسيرى است كه بت پرست است، به راستى على(ع) چه خواهد كرد؟
اهل اين خانه هرگز كسى را نااميد از در خانه خود بازنمى گردانند، آن ها همگى كريمند.
على(ع) نان ها را در دست مى گيرد آن را به اسير مى دهد و به داخل خانه برمى گردد. امشب نيز اهل اين خانه گرسنه مى مانند.
💐💐💐💐🌷💐💐💐💐
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحههفتادهشتم
امشب على(ع) سر خود را پايين مى گيرد، كاش چيز ديگرى در اين خانه يافت مى شد، تنها چيزى كه در اين خانه پيدا مى شود، سفره خالى است.
به خدا هيچ كس نمى تواند بزرگى اين خانه كوچك را به تصوير بكشد. فرشتگان مات و مبهوت اين صحنه اند، آن ها مى دانند كه هرگز ديگر شاهد چنين منظره اى نخواهند بود. اين اوج ايثار است. اوج مردانگى است. غذاى خود و خانواده ات را به بت پرست بدهى، زيرا او به تو پناه آورده است، اين اوج انسانيّت است! آرى، فرشتگان اكنون مى فهمند كه چرا خداوند از آنان خواست كه به آدم سجده كنند. آن ها امشب به سجده خود افتخار مى كنند!
درست است كه در اين خانه غذايى يافت نمى شود; امّا فاطمه(س) با لبخندش براى على(ع) بهشتى ساخته است. بهشتى كه على(ع) آن را با بهشت خدا هم عوض نمى كند. فاطمه(س) بهشت على(ع) است.
* * *
صبح روز بيست و پنجم ذى الحجّه فرا مى رسد، صداى در خانه مى آيد، پيامبر به ديدار اهل اين خانه آمده است، فاطمه نماز مى خواند، پيامبر با يك نگاه همه چيز را مى فهمد، اثر گرسنگى را در آنان مى يابد. نگاهى به آسمان مى كند و دعا مى كند.
جبرئيل نزد پيامبر مى آيد و به او مى گويد: اى محمّد! خدا در مقام خاندان تو، اين سوره (سوره هل أتى يا سوره انسان) را نازل كرده است:
بِسْمِ الله الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
هَلْ أَتَى عَلَى الاِْنسَـنِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْـًا مَّذْكُورًا ...إِنَّ الاَْبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْس كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا...وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا ....
آيا زمانى طولانى بر انسان نگذشت كه او هيچ چيزى نبود و از او هيچ ياد و نشانى به ميان نبود؟
ما انسان را آفريديم و او را بينا و شنوا قرار داديم و راه سعادت و گمراهى را به او نشان داديم. ما براى كسانى كه كفر ورزند غذابى دردناك آماده كرده ايم.
در روز قيامت، مؤمنان از آب گوارا سيراب خواهند شد كه با عطر خوشى آميخته است، فقط آنان از آن چشمه مى نوشند، آنان كسانى هستند كه به نذر خود وفا مى كنند و از روز قيامت در هراس هستند و غذاى خود را به فقير و يتيم و اسير مى دهند در حالى كه خودشان به آن نيازمند هستند، آنان اين كار را به خاطر خدا انجام مى دهند و هرگز انتظار پاداش و سپاس از ديگران ندارند... و خدا هم به آنان بهشت خويش را ارزانى مى دارد...
🔶🔶🔶🔶💐🔶🔶🔶🔶
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحههفتادنهم
لبخندى بر چهره پيامبر مى نشيند و چنين مى گويد: "خدا به شما نعمتى داده است كه هرگز تمامى ندارد، بر شما مبارك باد اين مقامى كه خدا به شما داده است، خوشا به حال شما كه خدا از شما راضى است و شما را به عنوان بندگان برگزيده خود انتخاب نمود. خوشا به حال كسى كه با شما باشد زيرا خدا به شما مقام شفاعت را داد.
اكنون موقع آن است كه دعاى پيامبر مستجاب شود، فرشتگان از آسمان كاسه غذايى را مى آورند، كاسه بزرگى كه به اندازه پنج نفر غذا در آن است. بوى غذاى بهشتى همه جا مى پيچد، گويا اين غذا آب گوشت است و گوشت زيادى در آن يافت مى شود، همه سر سفره مى نشينند و از آن غذا مى خورند و سير مى شوند.
پيامبر، خدا را شكر مى كند كه همانگونه كه مريم(س) در دنيا از غذاى بهشتى ميل كرد، خاندان او هم از غذاى بهشت ميل مى كنند.
به راستى آن كاسه بهشتى كجاست؟
آن كاسه اكنون نزد امام زمان(ع) است، وقتى او ظهور كند، آن كاسه را آشكار مى كند و با آن غذا ميل خواهد كرد.
🌻🌻🌻🌻🌹🌻🌻🌻🌻
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحههشتاد
امام كاظم(ع) در دهه آخر ذى الحجّه سال 128 هجرى در "اَبْوا" (بين مكّه و مدينه-) به دنيا آمدند، و بعد از شهادت پدر بزرگوراش در سال 148 رهبرى شيعيان را به عهده گرفتند و در سال 183 مظلومانه به شهادت رسيدند.
آن حضرت همواره مورد ظلم و ستم حكومت عبّاسى بودند و مدّت زيادى در زندان هاى هارون، خليفه عبّاسى زندانى بودند. در اينجا به ذكر چند نكته از زندگى آن حضرت مى پردازيم:
امام صادق(ع) از سفر حج باز مى گردد، او در وسط راه مكّه به مدينه در منطقه اى به نام "ابواء" منزل كرده است. عدّه اى از ياران آن حضرت همراه او هستند، آنان در خيمه امام مهمان هستند.
امام براى آنان صبحانه مى آورد، همه سر سفره مى نشينند تا همراه امام صبحانه ميل كنند، در اين هنگام زنى به در خيمه مى آيد و امام را صدا مى زند، آن زن به امام مى گويد: من از طرف همسر شما آمده ام، او شما را مى طلبد.
امام از جا برمى خيزد و همراه آن زن مى رود. مدّتى مى گذرد، امام به خميه باز مى گردد، رو به ياران خود مى كند و مى گويد: "خدا به من پسرى عنايت كرد كه از همه مردم روىِ زمين بهتر است".
امام صادق(ع) نام فرزند خود را موسى(ع) مى گذارد و وقتى به مدينه مى رسد به شكرانه ولادت فرزندش، سه روز مهمانى مى گيرد و به مردم غذا مى دهد.
💖💖💖💖🌻💖💖💖💖
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحههشتادیکم
اسم من يعقوب است، امروز مى خواهم با امام صادق(ع) ديدارى داشته باشم. وارد خانه امام مى شوم، سلام مى كنم، جواب مى شنوم، سپس روبروى امام با كمال ادب مى نشينم.
امام صادق(ع) با نوزاد خود سخن مى گويد، من صبر مى كنم، سپس امام رو به من مى كند و مى گويد: "اى يعقوب! اين فرزند من است، او امام بعد از من است. نزد او بيا و به او سلام كن".
من جلو مى روم، سلام مى كنم، او لب به سخن مى گشايد و جواب سلام مرا مى دهد و مى فرمايد: "اين چه نامى بود كه بر روى دختر خود نهاده اى؟ خدا اين نام را دشمن مى دارد، برو نام دخترت را عوض كن!".
اكنون امام صادق(ع) به من نگاهى مى كند و مى فرمايد: "اى يعقوب! به سخن فرزندم گوش كن، نام دخترت را تغيير بده".
من سرم را پايين مى گيرم، راستش را بخواهيد از امام خجالت مى كشم، چرا بايد چنين اسمى را بر روى دختر خود بگذارم، همان جا نام ديگرى براى دختر خود انتخاب نمودم.
آن روز بود كه من فهميدم امام حتّى در كودكى از خيلى چيزها باخبر است، علم و دانش امام مانند انسان هاى عادى نيست، خداوند به آنان علم خويش را عطا كرده است و فرقى بين كودكى و بزرگى آنان نيست.
🌻🌻🌻🌻💕🌻🌻🌻🌻
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحههشتاددوم
اسم من ابوحنيفه است، از رهبران اهل سنّت هستم و طرفداران زيادى دارم. امروز به مسجد مى روم تا نماز بخوانم، نگاهم به نوجوانى مى افتد كه در مسجد نماز مى خواند.
چند نفر از جلوى او رد مى شوند، مانع رفت و آمد آنان نمى شود و به نماز خود ادامه مى دهد. من تعجّب مى كنم، اين نوجوان كيست كه از احكام نماز بى خبر است، مگر او نمى داند كه هنگام نماز نبايد اجازه بدهد كسى از جلويش رد بشود.
به من مى گويند او پسر امام صادق(ع) است، بر تعجّب من افزوده مى شود، خوب است اين بار كه با امام صادق(ع) روبرو شدم ماجرا را به او بگويم.
روز بعد نزد امام صادق(ع) مى روم و به او مى گويم:
ــ من ديدم كه پسرت نماز مى خواند و مردم از مقابلش رفت و آمد مى كردند و او مانع آن ها نمى شد.
ــ اكنون پسرم را صدا مى زنم اينجا بيايد و تو سؤال خود را از او بپرسى.
لحظاتى مى گذرد، اكنون آن نوجوان در مقابل من ايستاده است، من سؤال خود را مى پرسم. او رو به پدرش مى كند و مى گويد: "اى پدر! من براى خدايى نماز مى خوانم كه از همه كس به من نزديك تر است، خداى من از خود من هم به من نزديك است، خدا در قرآن مى گويد: (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ)، ما از رگ گردن به شما نزديك تر هستيم".
وقتى سخن او به اينجا مى رسد، امام صادق(ع) به سوى پسرش مى رود و به نشانه محبّت او را در آغوش مى گيرد و مى گويد: جانم به فدايت!
من آن روز فهميدم كه موقع نماز هيچ فاصله اى بين خدا و بنده اش نيست.
🌺🌺🌺🌺💐🌺🌺🌺🌺
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحههشتادسوم
يك روز هارون خليفه عبّاسى به امام كاظم(ع) رو كرد و گفت:
ــ چرا شما خاندان، خود را پسران پيامبر مى دانيد در حالى كه فرزندان دختر پيامبر هستيد؟
ــ اى هارون! اگر اكنون پيامبر زنده مى شد و از دختر تو خواستگارى مى كرد، آيا تو به او جواب مثبت مى دهى؟
ــ بله. در اين صورت من به افتخار بزرگى رسيده ام.
ــ امّا در فرض بالا نه پيامبر از دختر من خواستگارى مى كند و نه من دخترم را به عقد او در مى آورم.
ــ براى چه؟
ــ زيرا پيامبر جدّ دختر من است و اين ازدواج حرام است. ما خاندان از نسل پيامبر هستيم.
ــ بعد از وفات پيامبر از او پسرى باقى نماند، شما همه فرزندان فاطمه، دختر پيامبر هستيد، نسل هر انسان از پسر ادامه مى يابد، شما در واقع پسران دختر پيامبر مى باشيد و نبايد خود را پسر پيامبر بدانيد.
ــ اى هارون! آيا اين آيه از قرآن را خوانده اى؟
ــ كدام آيه؟
ــ سوره انعام، آيه 84، آنجا كه خدا مى فرمايد: (وَمِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ...)، خدا در اين آيه مى فرمايد داوود و سليمان از فرزندان ابراهيم هستند.
ــ خوب.
ــ در آيه بعد خدا چنين مى فرمايد: (وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى...). خدا زكريا و يحيى و عيسى از فرزندان ابراهيم هستند.
ــ اى هارون! بگو بدانم، پدر عيسى كه بود؟
ــ چه حرف ها مى زنى. معلوم است، خداوند عيسى را از مريم و بدون پدر آفريد.
ــ خوب. اگر عيسى پدر ندارد، پس از طرف مادرش به ابراهيم مى رسد، يعنى مادر او مريم، با چند واسطه به حضرت ابراهيم مى رسد، پس معلوم مى شود قرآن، عيسى را كه فرزند دخترِ ابراهيم است، فرزند ابراهيم مى داند، البته مريم، با چندين واسطه، دختر ابراهيم مى شود. اكنون مى خواهم بپرسم، چطور مى شود كه عيسى، فرزند ابراهيم است، امّا ما فرزندان پيامبر نباشيم؟
ــ آيا براى تو دليل ديگرى هم بياورم؟
ــ آرى.
ــ خدا در آيه 61 آل عمران در جريان مباهله مى فرمايد: (فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَكُمْ...)، آن روز پيامبر فقط على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) را همراه خود براى مباهله با مسيحيان نجران برد، منظور از "پسران ما" در آيه، حسن و حسين(ع) مى باشند، خداوند آنان را پسران پيامبر معرّفى كرده است.
🌸🌸🌸🌸🌻🌸🌸🌸🌸
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحههشتادچهارم
نام يكى از خلفاى عبّاسى، مهدى بود. مهدى عبّاسى مى دانست كه امام كاظم(ع) و شيعيان، او را زمامدارى ستمگر مى دانند و هرگز او را به عنوان خليفه پيامبر قبول ندارند. مهدى عبّاسى صلاح ديد كه فدك را كه در زمان حكومت ابوبكر غصب شده بود به امام كاظم(ع) برگرداند تا شايد از شدّت مخالفت امام و شيعيان با حكومت خود جلوگيرى كند.
براى همين يك روز مهدى عبّاسى به امام كاظم(ع) گفت:
ــ من آماده ام تا فدك را به شما برگردانم.
ــ فقط در صورتى فدك را از تو مى پذيرم كه همه آن را به من بازگردانى.
ــ حدّ و مرزهاى فدك را بگو تا آن را تحويل دهم.
ــ اگر مرزهاى واقعى آن را بگويم، هرگز آن را به من تحويل نخواهى داد.
ــ تو مزر فدك را بايد بگويى.
ــ از عدن تا سمرقند، از آفريقا تا درياى خزر است.
ــ با اين ترتيب براى ما چيزى باقى نمى ماند.
ــ اى مهدى عبّاسى! مى دانستم كه تو هرگز حق را نخواهى پذيرفت.
آرى، امام كاظم(ع) آن روز پيام مهمّى را به مهدى عبّاسى منتقل كرد، مرز فدك، مجموع قلمرو حكومت اسلامى بود، ابوبكر فدك را از فاطمه(س) گرفت و غصب فدك در واقع جلوه اى از غصب حقّ حاكميّت اين خاندان بود، اگر قرار باشد آنان به حقّ خود برسند، بايد همه قلمروى جهان اسلام در اختيار آنان قرار داده شود.
💐💐💐💐🌹💐💐💐💐
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحههشتادپنجم
من يكى از شيعيان امام كاظم(ع) هستم. نام من، على بن يَقطين است، با اجازه امام به عنوان يكى از وزيران هارون عبّاسى مشغول خدمت هستم، امام از من خواسته است تا به صورت محرمانه به شيعيان كمك كنم و تا آنجا كه مى توانم گره از كار آنان باز كنم.
يكى از روزها، هارون عبّاسى لباس بسيار قيمتى را به من هديه داد، من نيز آن لباس را براى امام كاظم(ع) فرستادم.
بعد از مدّتى نامه اى از امام كاظم(ع) به دستم رسيد، اين نامه از مدينه به بغداد فرستاده شده بود. نامه را باز كردم. ديدم كه امام در آن نوشته است: "تو الآن به اين لباس نياز دارى".
من بسيار تعجّب كردم كه چرا امام هديه مرا پس فرستاده است، چند لحظه بعد، فرستاده هارون نزد من آمد و از من خواست سريع نزد هارون بروم.
وقتى نزد او رفتم ديدم كه او بسيار غضبناك است. به من رو كرد و گفت:
ــ با آن لباس قيمتى كه به تو دادم چه كردى؟
ــ آن لباس در خانه من است.
ــ هر چه زودتر آن را به اينجا بياور.
ــ چشم.
به يكى از خدمتكاران خود گفتم كه به خانه ام برود و لباس را به اينجا بياورد.
لحظاتى گذشت و آن خدمتكار بازگشت. لباس را از او گرفتم و تحويل هارون عبّاسى دادم، اينجا بود كه خشم هارون فروكش كرد و گفت: "اى على بن يقطين! من هرگز سخن بدخواهان تو را قبول نخواهم كرد. بيا اين لباس پيش تو باشد".
آن روز فهميدم كه ماجرا چه بوده است، وقتى من آن لباس قيمتى را براى امام كاظم(ع) فرستاده بودم، يك نفر از ماجرا باخبر شده بود و به گوش هارون رسانده بود، اگر امام كاظم(ع) آن لباس را برنمى گرداند حتماً هارون مرا به قتل مى رساند.
💐💐💐💐🦋💐💐💐💐
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحههشتادششم
در اينجا به گوشه از سخنان آن حضرت اشاره مى كنم:
خدا بارها و بارها در قرآن، اهل عقل و فهم را مژده و بشارت داده است.
وقتى ديدى كه مردم سعى مى كنند با انجام اعمال نيكو به خدا نزديك شوند، تو تلاش كن با عقل خود به خدا نزديك شوى تا از همه آنان جلوتر باشى.
هر كس مى خواهد به بى نيازى برسد و دينش از آسيب ها سالم بماند بايد از خدا بخواهد كه عقل او را كامل كند، زيرا كسى كه از نعمت عقل بهره داشته باشد، به آنچه زندگى او را كفاف دهد قناعت مى كند و هر كس اهل قناعت باشد، بى نياز خواهد بود، انسان عاقل مى داند كه اگر به آنچه زندگى او را كفاف مى دهد قناعت نكند، هرگز روى بى نيازى را نخواهد ديد.
عقل انسان كامل نمى شود مگر اين كه در او چند ويژگى باشد، از بدى ها به دور باشد، از او اميد كار خير برود، در راه خدا انفاق كند، از سحن گفتن زائد خوددارى كند، هرگز از طلب علم و دانش خسته نشود، فروتنى و تواضع داشته باشد، كار نيك ديگران را زياد ببيند و كار نيك خود را كوچك به حساب آورد، همه را بهتر از خود بداند و خود را از همه كمتر ببيند.
پایان
💐💐💐💐🔺💐💐💐💐
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59