#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتپنجم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
مسئلہدارها
دوباره داشتم ڪنترلم رو از دست مےدادم ... دلم مےخواست با مشت بزنم توے دهنش ... دستم رو مشت ڪرده بودم اما سعے مےڪردم خودم رو ڪنترل ڪنم ...
برگشت پشت میزش ...
- ڪارآگاه ...؟ ...
- مندیپ ... توماس مندیپ ...
- بہ نظر میاد شما ڪارتون رو خوب بلدید ڪہ با این شرایط ظاهرے ... اداره پلیس بہ شما هنوز اجازه ڪار ڪردن میده ... اما باید بگم ... منم ڪارم رو خوب بلدم ... مےدونید چے مدرسہ ما رو یڪے از آرام ترین و بهترین دبیرستان های ایالت ڪرده ... و باعث شده بالاترین امتیازها رو داشتہ باشیم؟...
من مےتونم از چند صد مترے افراد مسئلہدار رو بشناسم ... و برام خیلے جالبہ افسر پلیس واحد جنایي رو... این وقت از روز ... توے چنین شرایطے مےبینم ...
چند لحظہ سڪوت ڪرد ...
- پیشنهاد مےڪنم ڪارتون رو خارج از این دبیرستان شروع ڪنید ... چون من بچہ هاے شرور رو قبول نمےڪنم ... و همین طور ڪہ مےبینید در تشخیص آدم های مسئلہدار هم خیلے خوبم ...
هیچچیز از آبرو و رتبہ علمے دبیرستان واسم مهمتر نیست ... پس دوستانہ ازتون خواهش ڪنم ... بدون وسط ڪشیدن پاے دبیرستان، پرونده رو حل ڪنید ... البتہ ما از هیچ ڪمڪے دریغ نمےڪنیم ...
تمام سلول هاے بدنم گر گرفتہ بود ... انگار توے مغزم سرب داغ مےڪردن ... بہ هر زحمتے بود خودم رو ڪنترل ڪردم ... مےدونستم مےخواد من رو براے شروع یہ درگیرے تحریڪ ڪنہ ... اما چرا؟ ... چے توے فڪر و پشت این رفتار آرام بود؟ ...
بدون گفتن ڪلمہاے از در خارج شدم ... معاون سریع پشت سرم مےاومد ... چند قدمے ڪہ رفتم برگشتم سمتش ...
- مےخوام همین الان ڪل چارت تحصیلے ڪریس تادئو رو ببینم ... با تمام نڪات و جزئیات ... اسامے دوست هاش ... و هر ڪسے ڪہ توے این دبیرستان لعنتے باهاش حرف مےزده...
پشت سر معاون ... توے مسیر چشمم بہ اولین پلیسے ڪہ افتاد رفتم سمتش ...
- سریع یہ قیچے آهن بر با دستڪش بیار ... از دفتر اصلے ڪہ اومدم بیرون حاضر باشہ ...
پرونده ڪریس رو داد دستم ... بہ محض باز ڪردنش ... اولین نظریہام تایید شد ... عڪس روے پرونده ... عڪس ڪریس تادئو نبود ... شاید چهره ها یڪے بود ... اما این عڪس، تیپ و شخصیت توے عڪس ... متعلق بہ اون جنازه نبود ...
ڪریس تادئوی 16 سالہاے ڪہ بہ قتل رسیده ... با عڪس توے پروندهاش خیلے فرق داشت...
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
✨معجزه ات همین است!
❤️ که با مهربانی ات دل های سنگِ ما را آب کنی!
🌼سلام! دل بسته ام به خودت!
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_فرج_صلوات💚
➥ @shohada_vamahdawiat
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمتهفتادپنجم
.از ویژگی های ابراهیم این بود که معمولاً کسی از کارهایش مطلع نمی شد
.بجزکســانی که همراهش بودند و خودشان کارهایش را مشاهده می کردند
اما خود او جز در مواقع ضرورت از کارهایش حرفی نمی زد. همیشه هم این
نکته را اشــاره می کرد که: کاری که برای رضای خداســت، گفتن ندارد. یا
.مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار می کنیم، به جز خدا
حضــرت علی علیهالسلام نیز می فرماید: »هر کس قلبــش را و اعمالش را از غیر
.خدا پاک ساخت مورد نظر خدا قرار خواهد گرفت
عرفای بزرگ نیز در سرتاسر جملاتشان به این نکته اشاره می کنند که: »اگر
کاری برای خدا بود ارزشمند می شود. یا اینکه هر نَفَسی که انسان در دنیا برای
».غیر خدا کشیده باشد در آخرت به ضررش تمام می شود
در دوران مجروحیــت ابراهیم به یکــی از زورخانه های تهران رفتیم. ما در
گوشه ای نشستیم. با وارد شدن هر پیشکسوت صدای زنگ مرشد به صدا در
می آمد و کار ورزش چند لحظه ای قطع می شــد. تازه وارد هم دستی از دور
.برای ورزشکاران نشان می داد و با لبخندی بر لب، درگوشه ای می نشست
ابراهیم با دقت به حرکات مردم نگاه می کرد، بعد هم برگشت و آرام به من
.گفت: این ها را ببین که چطور از صدای زنگ خوشحال می شوند
بعد ادامه داد: بعضی از آدم ها عاشق زنگ زورخانه اند. این ها اگر اینقدر که
عاشق این زنگ بودند عاشق خدا می شدند، دیگر روی زمین نبودند. بلکه در
آسمان ها راه می رفتند! بعد گفت: دنیا همین است، تا آدم عاشق دنیاست و به
.این دنیا چسبیده، حال و روزش همین است
اما اگر انســان سرش را به ســمت آســمان بالا بیاورد و کارهایش را برای
رضای خــدا انجام دهد، مطمئن باش زندگیش عوض می شــود و تازه معنی
زندگی کردن را می فهمد. بعد ادامــه داد: توی زورخانه خیلی ها می خواهند
.ببینند چه کسی از بقیه زورش بیشتر است و چه کسی هم زودتر خسته می شود
اگر روزی میاندار ورزش شدی تا دیدی کسی خسته شده، برای رضای خدا
،سریع ورزش را عوض کن. من زمانی میاندار ورزش بودم و این کار را نکردم
!البته منظوری نداشتم اما بی دلیل بین بچه ها مطرح شدم ولی تو این کار را نکن
ابراهیم می گفت: انسان باید هر کاری حتی مسائل شخصی خودش را برای
.رضای خدا انجام دهد
آگاه باش عالم هستی ز بهر توست غیراز خدا هرآنچه بخواهی شکست توست
٭٭٭
!نزدیک صبح جمعه بود. ابراهیم با لباس های خون آلود به خانه آمد
:خیلی آهســته لباس هایش را عوض کرد. بعد از خواندن نماز، به من گفت
.عباس، من می رم طبقه بالا بخوابم
!نزدیک ظهر بود که صدای درب خانه آمد. کسی بدون وقفه به در می کوبید
:مادر ما رفت و در را باز کرد. زن همسایه بود. بعد از سلام با عصبانیت گفت
،این ابراهیم شما مگه همسن پســر منه!؟ دیشب پسرم رو با موتور برده بیرون
!بعد هم تصادف کردند و پاش رو شکسته
بعد ادامه داد: ببین خانم، من پســرم رو بردم بهترین دبیرســتان. نمی خوام با
!آدم هائی مثل پسر شما رفت و آمد کنه
مادر ما از همه جا بی خبر بود. خیلی ناراحت شد. معذرت خواهی کرد و باتعجب
…گفت: من نمی دانم شما چی می گی! ولی چشم، به ابراهیم می گم، شما ببخشید و
!من داشتم حرف های او را گوش می کردم. دویدم طبقه بالا
!ابراهیم را از خواب بیدار کردم و گفتم: داداش چیکارکردی؟
ابراهیم پرسید: چطور مگه، چی شده!؟
پرسیدم: تصادف کردید؟ یکدفعه بلند شد و با تعجب پرسید: تصادف!؟ چی
…می گی؟ گفتم: مگه نشنیدی، دم در مامان ممد بود. داد و بیداد می کرد و
!ابراهیم کمی فکرکرد و گفت: خُب، خدا را شکر، چیز مهمی نیست
عصــر همــان روز، مــادر و پــدر محمــد بــا دســته گل و یــک جعبــه
شــیرینی به دیــدن ابراهیــم آمدنــد. زن همســایه مرتب معــذرت خواهی
می کــرد. مــادر مــا هم بــا تعجــب گفت: حــاج خانــم، نه بــه حرف های
صبــح شــما، نه بــه کار حالای شــما! او هــم مرتــب می گفت: بــه خدا از
.خجالــت نمی دونم چی بگــم، محمد همه ماجــرا را برای مــا تعریف کرد
.محمد گفت: اگر آقا ابراهیم نمی رســید، معلوم نبود چی به سرش می آمد
بچه های محل هم برای اینکه ما ناراحت نباشــیم گفته بودند: ابراهیم و محمد
بــا هم بودند و تصادف کردند! حاج خانم، مــن از اینکه زود قضاوت کردم
،خیلی ناراحتم، تو رو خدا منو ببخشید. به پدر محمد هم گفتم که خیلی زشته
آقا ابراهیم چند ماهه مجروح شــده و هنوز پای ایشون خوب نشده ولی ما به
.ماقلاتشون نرفتیم، برای همین مزاحم شدیم
مادر پرسید: من نمی فهمم، مگه برای محمد شما چه اتفاقی افتاده!؟
آن خانم ادامه داد: نیمه های شبِ جمعه بچه های بسیج مسجد، مشغول ایست و
بازرسی بودند. محمد وسط خیابان همراه دیگر بچه ها بود. یکدفعه دستش روی
.ماشه رفته و به اشتباه، گلوله از اسلحه اش خارج و به پای خودش اصابت می کنه
.او با پای مجروح وسط خیابان افتاده بود و خون زیادی از پایش می رفت
آقا ابراهیم همان موقع با موتور از راه می رسد. سریع به سراغ محمد رفته و با کمک
.یکی
دیگر از رفقا زخم
پای محمد را می بندد. بعد اورا به بیمارستان می رساند
صحبت زن همســایه تمام شد. برگشــتم و ابراهیم را نگاه کردم. با آرامش
خاصی کنار اتاق نشســته بود. او خوب می دانست کسی که برای رضای خدا
.کاری انجام داده، نباید به حرف های مردم توجهی داشته باشد
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#بیانیه
💫بسم الله الرحمن الرحیم💫
در راستای تلاش برای ظهور منجی بشریت مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه)، قصد داریم منتظران حضرت را از مقاصد شوم دشمنان خبیث اسلام آگاه کرده و آنان را با امام زمان و مذهب شیعه آشنا کنیم.
از خداوند منان برای منتظران حضرتش آگاهی و صبر خواستاریم.
ان شاءالله که مورد عنایت حضرت مهدی(عج) قرار بگیرد🤲
به یاری خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
وعده ما ان شاءالله #سه_شنبه_ها و #جمعه_های امام زمانی(عج) در کانال شهداء و مهدویت
تاریخ شروع:
جمعه مورخ: 1401/9/18
من الله توفیق
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌹شهــید عبدالحســیݩ برونسۍ
آدم ها دو دســـــته اند:
#غیـــــرتۍ و #قیـــــمتۍ
غیرتی ها با خـــــدا معامله ڪردند
قیمتی ها با #بــــــنده خــــــــــدا....
#شهیدبرونسی
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌷مهدی شناسی ۴۲۳🌷
🌹ﻣُﺤْﺘَﺠِﺐٌ ﺑِﺬِﻣَّﺘِﻜُﻢ🌹
🔹زیارت جامعه کبیره🔹
🔶من ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺼﻦ امام زمانم ﻗﺮﺍﺭ می ﺩﻫﻢ ﺗﺎ ایشان ﻫﻢ ﺍﻳﻦ ﺣﻔﺎﻇﺖ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ کنند.
🔶ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﮔﻲ از ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭘﺬﻳﺮﺵ ﺣﻔﺎﻇﺖ ﺗﻮﺳﻂ امام ﺑﺪﻭﻥ ﻛﻮﭼﻜﺘﺮﻳﻦ ﺳﺨﺘﻲ ﻛﺸﻴﺪﻥ.
🔶ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ: ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﻣﻦ ﻭﻓﺎ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﺷﻤﺎ ﻭﻓﺎ ﻛﻨﻢ، ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ (ﻉ) ﺩﺭ ﺫﻳﻞ ﺁﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻋﻬﺪﻱ، ﻭﻻﻳﺖ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ (ﻉ) ﺍﺳﺖ ﻳﻌﻨﻲ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻭﻻﻳﺖ ﻋﻠﻲ ﻣﻠﺘﺰﻡ ﺷﻮﻳﺪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻨﺖ ﻭﻻﻳﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲﺩﻫﻢ.ﭘﺲ ﺷﺮﻁ ﭘﻮﺷﺶ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻘﺎﺿﺎ از سوی ما ﺑﺎﺷﺪ.
🔶ﺫﻣّﻪ ﺭﻳﺴﻤﺎﻥ ﻭﻻﻳﺖ ﺍﺳﺖ، ﺭﻳﺴﻤﺎﻥ ﺑﺎﻻ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﭼﺴﺒﻴﺪﻩ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ.ﻣﺤﺘﺠﺐ ﻳﻌﻨﻲ ﻣﻦ ﺗﻘﺎﺿﺎﻱ ﻋﻠﻮ ﺩﺭﺟﺎﺕ ﻣﻌﺮﻓﺘﻲ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﻣﻤﻜﻦ نیﺳﺖ ﻣﮕﺮ ﺍز طریق امام زمانم.
🔶"ﻣﺤﺘﺠﺐ" ﻳﻌﻨﻲ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪﺭﻱ.ﻳﻌﻨﻲ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﻲﺷﻮﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﺠﺪﺩﺍً ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﻡ. ﺗﺎ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺭﻳﺤﺎﻥ ﻭ ﻓﻼﺡ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺫﻣّﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺤﻘﻖ ﻣﻲﺷﻮﺩ.
🔶ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﺫﻣّﻪ ﺣﺮﻣﺖ ﺍﺳﺖ. ﻳﻌﻨﻲ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻣﺎﻧﻌﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﻤﺪﻭﺡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺷﻤﻦ ﻣﺮﺍ ﻧﻤﻲﺑﻴﻨﺪ. ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺣﺮﻳﻢ امام زمان ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻢ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻗﺎﺋﻞ ﺑﺎﺷﻢ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺒﺮﺩ ﺷﻴﺎﻃﻴﻦ ﻣﺤﻔﻮﻅ ﻣﻲﻣﺎﻧﻢ.
🔶ﭘﺲ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺁﺳﻴﺐ ﻣﻲﺑﻴﻨﻢ ﻛﻪ ﺣﺮﻣﺖ اهل بیت،مخصوصا امام زمانم ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻧﻜنم ﻭ ﺁﺳﻴب ﺑﺮ ﻣن ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻲﺷﻮﺩ.
🔶ﺫﻣّﻪ ﻳﻌﻨﻲ ﺣﻖ." ﻣُﺤْﺘَﺠِﺐٌ ﺑِﺬِﻣَّﺘِﻜُﻢ" ﻳﻌﻨﻲ ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺮﻳﻤﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲﺩﻫﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻔﺎﻱ ﺣﻘﻮﻕ ﺷﻤﺎ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺷﻤﺎ ﺁﺳﻴﺒﻲ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﺸﻮﺩ.
#مهدی_شناسی
#قسمت_423
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما شما هم از براندازها زیاد شنیدین که "شاه تا دید مردم نمیخوانش، کشور رو واگذار و ترک کرد"!
گوشهای از تجربیات یکی از زنان مبارز پیش از انقلاب، که در زندانهای ساواک شکنجه شده و شکنجه شدن دیگر مبارزان را دیده، #ببینید
از شکستن فک صورت، تا ریختن آب جوش در حلق و سوزن کردن زیر انگشت زندانیان
برشی از مستند #بانوی_مبارز | بخش دوم
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#قسمتششم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
چهره های دردسرساز
موهاے ژل زده و نیمہ بلند ... تے شرت مشڪے ... و ...
حالت موها و چهرهاش توے عڪس ... دقیقا عین گنڪهاے شر دبیرستانے بود ... با اون چهره هاے دردسرساز و خراب ڪار ...
سرم رو بالا آوردم و بہ معاون پوزخند زدم ...
- اون مدیر فوق العاده تون ڪہ گفت بچہهاے شرور رو نمے پذیره ... تشخیصش در مورد شناخت مسئلہدارها اغراق بیش از حد بود؟ ... یا این بچہ بہ دلیل خیلے مخصوصے، استثناء پذیرش شده بوده؟ ...
چند لحظه صبر ڪرد ... حرف هاے زیادے پشت چشم هاش بود و از توے مغزش حرڪت مے ڪرد ... در نهایت فقط لبخند سنگینے زد ...
- بابت برخوردهاے آقاے مدیر عذرمےخوام ... ذاتا فرد بدے نیست اما این دبیرستان از همہ چیز واسش مهمتره ...
مڪث ڪرد ... و دوباره ...
- از همہ چیز ...
تاڪیدش روی " از همہ چیز" ... قابل تامل بود ... و با تاڪید خود مدیر روے آبرو و اعتبار علمے دبیرستان همخونے داشت ....
غیر مستقیم مےخواست حرف بزنہ؟ ... یا در شرایطے بود ڪہ با ڪمے فشار و هل دادن ... خیلے چیزها برای گفتن مےتونست داشتہ باشہ ...
- و چے شد ڪہ ڪریس رو قبول ڪردید؟ ...
- قبل از اینڪہ آقاے ... بہ عنوان مدیر اینجا انتخاب بشہ ... ڪریس دانش آموز این دبیرستان بود ... و آقاے مدیر هیچ دانش آموزے رو بہ راحتے و بے دلیل اخراج نمےڪنہ ...
پرونده رو دادم دست خانمے ڪہ ڪنار دستگاه ڪپے و فڪس ایستاده بود ...
- یه ڪپے مےخوام ... از تمام صفحات ... چیزے جا نیوفتہ ...
و دوباره چرخیدم سمت معاون ... ڪپے گرفتن، بهانہ چند لحظہاے بود ڪہ زمان بیشترے براے فڪر روے سوال بعدے بخرم ...
- از وقتے مدیر جدید اومده چند تا دانش آموز رو اخراج ڪردید؟... با چہ بهانہ هایے؟ ...
حالت چهره اش عوض شد ... مطمئن شدم دلائل زیادے برای غیر مستقیم صحبت ڪردن داره ... لبخند رضایت ڪوچڪے ڪہ چهره اش رو پر ڪرده بود و سعے در ڪنترلش داشت ...
- این چیزها، چیزهایے نیست ڪہ در موردش حرف بزنیم ...
اومدم توے حرفش ...
- مشڪلے نیست ... مےتونم ازتون دعوت ڪنم براے پاسخ بہ سوالات بہ پلیس بیاید ... یہ دعوت ڪاملا دوستانہ ...
حالت رضایت توے چهره اش بیشتر شد ...
- بدون میڪروفن و دوربین؟ ...
- بدون میڪروفن و دوربین ...
چرا باید از دعوت بہ اداره پلیس و بازجویے غیر مستقیم خوشحال بشہ؟ ... یہ آدم انسان دوستہ ڪہ ڪمڪ بہ بشریت براے مبارزه با ظلم و جنایت بهش احساس یڪ نوع دوست و قهرمان رو میده؟ ... یا دنبال اهداف دیگہاے توے این گفت و گو مےگرده؟ ...
حداقل توے چهره اش نشانے از ناراحتے براے مرگ ڪریس تادئو رو نداشت ...
«اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفرج»
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
موجـیم و طلوعے از ظفر مےخواهيم
آن نور هميشہ مُستقر مےخواهيم
ما اهل زمينِ خستہ از ظلمتـــ جور
خورشيد نگاه مُنتظَـر مےخواهيم
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_فرج_صلوات💚
➥ @shohada_vamahdawiat
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمتهفتادششم
﷽
بــا ابراهیــم از ورزش صحبت می کردیم. می گفت: وقتــی برای ورزش یا
.مسابقات کشتی می رفتم، همیشه با وضو بودم
همیشــه هم قبل از مسابقات کشتی دو رکعت نماز می خواندم. پرسیدم: چه
!نمازی؟
،گفت: دو رکعت نماز مســتحبی! از خدا می خواستم یک وقت تو مسابقه
!حال کسی را نگیرم
ابراهیم به هیچ وجه گرد گنــاه نمی چرخید. برای همین الگوئی برای تمام
دوستان بود. حتی جائی که حرف از گناه زده می شد سریع موضوع را عوض
.می کرد
هر وقت می دید بچه ها مشغول غیبت کسی هستند مرتب می گفت: صلوات
.بفرست! و یا به هر طریقی بحث را عوض می کرد
.هیچگاه از کسی بد نمی گفت، مگر به قصد اصلاح کردن
هیچوقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نمی پوشید. بارها خودش را به کارهای
.سخت مشغول می کرد
زمانی هم که علت آن را ســؤال می کردیم می گفت: برای نَفس آدم، این
.کارها لازمه
شــهید جعفر جنگروی تعریف می کرد: پس از اتمام هیئت دور هم نشسته
بودیم. داشــتیم با بچه ها حرف می زدیم. ابراهیم دراتاق دیگری تنها نشسته و
!توی حال خودش بود
.وقتی بچه ها رفتند. آمدم پیش ابراهیم. هنوز متوجه حضور من نشده بود
باتعجب دیدم هر چند لحظه، سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش
!می زند! یکدفعه باتعجب گفتم: چیکار می کنی داش ابرام؟
تازه متوجه حضور من شــد. از جا پرید و از حال خودش خارج شــد! بعد
!مکثی کرد و گفت: هیچی، هیچی، چیزی نیست
.گفتم: به جون ابرام نمی شه، باید بگی برا چی سوزن زدی تو صورتت
مکثــی کرد و خیلــی آرام مثل آدم هائی که بغض کرده اند گفت: ســزای
.چشمی که به نامحرم بیفته همینه
،آن زمــان نمی فهمیدم که ابراهیم چه می کند و این حرفش چه معنی دارد
ولــی بعدها وقتــی تاریخ زندگی بــزرگان را خواندم، دیدم کــه آن ها برای
.جلوگیری از آلوده شدن به گناه، خودشان را تنبیه می کردند
از دیگر صفات برجسته شخصیت او دوری از نامحرم بود. اگر می خواست
بــا زنی نامحرم، حتی از بســتگان، صحبــت کند به هیچ وجه ســرش را بالا
!نمی گرفت. به قول دوستانش: ابراهیم به زن نامحرم آلرژی داشت
و چه زیبا گفت امام محمد باقر۷: »از تیرهای شیطان، سخن گفتن با زنان
».نامحرم است
٭٭٭
ابراهیم به اطعام دادن نیز خیلی اهمیت می داد. همیشــه دوســتان را به خانه
.دعوت می کرد و غذا می داد
در دوران مجروحیــت که در خانه بســتری بود، هــر روز غذا تهیه می کرد
و کســانی که به ماقاتش می آمدند را ســر ســفره دعوت می کرد و پذیرائی
.می نمود و از این کار هم بی نهایت لذت می بُرد
به دوستان می گفت: ما وسیله ایم، این رزق شماست. رزق مؤمنین با برکت
…است و
در هیئت ها و جلسات مذهبی هم به همین گونه بود. وقتی می دید صاحبخانه
برای پذیرائی هیئت مشکل دارد، بدون کمترین حرفی برای همه میهمان ها و
.عزادارها غذا تهیه می کرد
.می گفت: مجلس امام حسین باید از همه لحاظ کامل باشد
.شب های جمعه هم بعد از برنامه بسیج برای بچه ها شام تهیه می کرد
پــس از صرف غذا دســته جمعی به زیارت حضرت عبدالعظیم یا بهشــت
.زهرا می رفتیم
بچه های بســیج و هیئتی، هیچ وقت آن دوران را فراموش نمی کنند. هر چند
!آن دوران زیبا و به یادماندنی طولانی نشد
یکبــار به ابراهیم گفتم: داداش، اینهمــه پول از کجا می یاری؟! از آموزش
وپــرورش ماهی دو هزار تومان حقوق می گیری، ولــی چند برابرش را برای
!دیگران خرج می کنی
نگاهی به صورتم انداخت و گفت: روزی رســان خداست. در این برنامه ها
.من فقط وسیله ام
من از خدا خواستم هیچوقت جیبم خالی نماند. خدا هم از جائی که فکرش
.را نمی کنم اسباب خیر را برایم فراهم می کند
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از متهمین شهادت سید روحالله عجمیان: تاکنون چنین خشونتی ندیده بودم!
💔
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهتزاز پرچم عزای حضرت زهرا (س) در حرم امیرالمومنین(ع)
@delneveshte_hadis110
هدایت شده از عاشقانِ امام رضا علیه السلام
سلام دوستان عزیز یکی از دوستان تصادف کرده خانم از بیمارستان مرخص شده ولی حال آقا زیاد خوب نیست از دوستان عزیزم تقاضا دارم جهت شفای همه ی مريض ها یه صلوات و حمد شِفا قرائت بفرمایید 🌹🌹🌹
💢شهادت سرباز مدافع امنیت در چابهار
🔹فرمانده انتظامی استان سیستان و بلوچستان،از حمله اشرار مسلح به ماموران وظیفه پلیس راهور شهرستان چابهار و شهادت سرباز مدافع امنیت خبرداد.
🔹به گزارش پایگاه خبری شهدای فراجا، سردار محمد قنبری فرمانده انتظامی استان سیستان و بلوچستان گفت: شب گذشته در محل دکه بازار واقع در خیابان امام خمینی شهرستان چابهار دو نفر شرور مسلح به دو نفر از سربازان وظیفه پلیس راهور آن شهرستان که در حال انجام وظیفه و ارائه خدمات ترافیکی به مردم بودند به صورت ناجوانمردانه حمله و به سمت آنان تیراندازی می کنند.
🔹فرمانده انتظامی استان سیستان و بلوچستان افزود؛ اشرار مسلح بعد از حمله ناجوانمردانه سریعآ از محل متواری شدند که براثر این تیراندازی به دلیل شدت جراحات وارد شده ساعت 05:10 صبح امروز سرباز وظیفه عارف هوتی به فیض شهادت نائل آمد.
🔹وی افزود در این اقدام ناجوانمردانه سرباز وظیفه بنیامین فاضلی از ناحیه کتف مجروح شده است.
🔹این مقام ارشد انتظامی در استان تصریح کرد؛ از لحظات ابتدایی این حادثه با تشکیل تیم ویژه و سرنخ های به دست آمده، شناسایی و دستگیری عاملان تیراندازی به ماموران جان برکف گشت پلیس راهور آغازشد.
🔹بر اساس این گزارش، شهید هوتی از سربازان اهل تسنن، مجرد و ساکن روستای زرآباد چابهار بود
➥ @shohada_vamahdawiat
🌷مهدی شناسی ۴۲۷🌷
🌹ﺁﺧِﺬٌ ﺑِﻘَﻮْﻟِﻜُﻢ🌹
🔹زیارت جامعه کبیره🔹
♦️ﻫﺮ ﻛﺲ،ﻫﻮﻳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻣﻲﻛﻨﺪ.ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻌﺮﻓﻲﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﻲﮔﻴﺮﺩ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﺳﻢ ﻓﻌﻞ ﺍﺳﺖ. ﻳﻌﻨﻲ ﻣﻦ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪﺍﻡ ﻭ ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﻧﺸﺎﺍﻟﻠﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻣﺎﻧﺪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﻣﻦ ﻧﻴﺰ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ.
♦️توضیح این فراز:
🌿ﮔﻔﺘﺎﺭ امام زمانم ﺭﺍ ﭘﺬﻳﺮﺍ هستم ﻭ ﺁﻥ رﺍ ﻧﺸﻨﻴﺪﻩ ﻧمیﮕﻴﺮﻡ. ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺣﺮﻑ ﺣﻖ ﺭﺍ ﻣﻲﭘﺬﻳﺮﻡ ﻭ ﻛﻼﻡ امام ﻣﻌﺼوم (ﻉ) ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺣﻖ ﺍﺳﺖﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ ﻧﺴﺒﺖ ﻧﺎﺩﺭﺳﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻲﺩﻫﻢ. ﻳﻌﻨﻲ ﮔﺮ ﭼﻪ ﺑﻴﺎﻧﺎﺕ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﻔﻬﻤﻢ ﺍﻣّﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﻲﻛﻨﻢ.ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﻲﺑﻴﻨﻢ ﺍﻣّﺎ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﻲﻣﺎﻧﻢ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﻬﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﻭ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﻲﻛﻨﻢ.
🌹ﻋَﺎﻣِﻞٌ ﺑِﺄَﻣْﺮِﻛُﻢ🌹
📝ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺟﺮﺍ ﻣﻲﻛﻨﻢ.ﺍﻫﻞ ﺷﻌﺎﺭ ﻧﻴﺴﺘﻢ، ﺍﻫﻞ ﻋﻤﻠﻢ.ﺳﺮﺧﻮﺩ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﻤﻲﻛﻨﻢ ﺑﻠﻜﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺷﻤﺎﺳت ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻲﺩﻫﻢ.
📝ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻦ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺷﻤﺎ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺒﺮ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ.
📝ﻣﻦ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻏﻴﺒﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻣﻲﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻧﻈﺮﻱ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻲﺩﻫﻴﺪ ﻣﻲ ﺷﻨﻮﻡ ﻭ ﺗﻮﻗﻔﻲ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺟﺮﺍ ﻣﻲﻛﻨﻢ.
📝ﭘﺲ ﻣﺎ ﻣﺤﺐ ﺑﻲﻛﺎﺭ ﻭ ﻣﺤﺐ ﺧﻮﺩﻛﺎﺭ ﻧیستیم. ﺑﻠﮑﻪ ﻣﺤﺒﻲ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻓﺮﻣﺎﻧﻴﻢ...
#مهدی_شناسی
#قسمت_427
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتهفتم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
بہ صحنہ جرم وارد نشوید
قیچے آهن بر رو گرفتم و راه افتادم سمت پلہ ها ... اوبران از دور اومد طرفم ...
- پیداش نڪردید، مگہ نہ؟ ...
با تعجب زل زد بهم ...
- از ڪجا فهمیدے؟ ...
- این مدرسہ زیادے تمییزه ... زیادے ...
با قیچے، قفل لاڪر ڪریس رو شڪست ... اولین چیزے رو ڪہ بعد از باز شدن اون در ... اصلا انتظار نداشتم ... مواجہ شدن با بوے اسپرے خوش بو ڪننده فضا بود ...
- واسہ یہ پسر دبیرستانے زیادے مرتبہ... گفتے زیادے اینجا تمییزه منظورت همین بود؟ ...
چند لحظہ بہ وسیلہ هاے توش خیره شدم و اونها رو بالا و پایین ڪردم ...
- نہ... در بیرونے لاڪر تازه رنگ شده ... اما نہ توے این چند ساعت ...
دسته ڪلیدم رو از جیبم در آوردم و خیلے سریع شروع ڪردم بہ تراشیدن رنگ روے در ... رنگ ها ورقہ ورقہ از روش ڪنده شد ...
- چے ڪار مے ڪنے توماس؟ ...
و دستم رو محڪم گرفت ...
- نظریہام رو اثبات مےڪنم ... طبق گفتہهاے مدیر و ظاهر این مدرسہ ... هیچ خبرے از گنگ هاے دبیرستانے نیست... اما بہ در لاڪر نگاه ڪن ... قبلا روش با اسپرے طرح ڪشیده بودن ... طرحے ڪہ قطعا ڪار خود مقتولہ ... اما فڪر مےڪنم خودشم پاڪش ڪرده ...
طورے بهم نگاه مےڪرد ڪہ انگار هیچ چیز از حرف هام رو نمےفهمید ...
- فڪر مےڪنے از ڪادر مدرسه ڪسے توے قتل ڪریس تادئو نقش داشتہ؟ ...
قطعا مدیر و معاونش هر دو از مظنونین این پرونده بودن ... مدیرے ڪہ من رو پیچوند و مودبانہ تهدید ڪرد ... و داشت با آستانہ تحملم بازے مےڪرد ... و نمےدونستم قتل اون دانش آموز براش مهم نبود یا بہ نحوے از این اتفاق خوشحال بود؟ ... و معاونے ڪہ پشت حالت هاش ... هزاران فڪر و نظریہ خوابیده بود ...
اما هنوز براے بہ زبان آوردن هر حدسے زود بود ...
توے حیاط ... سمت پارڪینگ ... دوباره چشمم بہ خون روے زمین افتاد ... جنازه رو برده بودن و حالا فقط آثار جنازه بود روے زمینے ڪہ رنگ خون بہ خودش گرفتہ بود ...
پاهام از حرڪت ایستاد ... و نگاهم روے اون خون ها خشڪ شد ... هیچ وقت بہ دیدن این صحنہ ها عادت نڪردم ... برعڪس ... براے من، هیچ وقت دیدن جنازه هاے غرق خون... تڪہ تڪہ شده ... زخمے ... سوختہ ... عادے نشد ...
- چرا خشڪت زده؟ ...
صداے اوبران، من رو بہ خودم آورد ...
- هنوز گیجے از سرت نرفتہ؟ ... یا اینڪہ یہ چیز جدید پیدا ڪردے؟ ...
نگاهم رو از لوید گرفتم ... اما درست قبل از اینڪہ دوباره حرڪت ڪنم چشمم بہ دختری هم سن و سال مقتول افتاد... با فاصله از نوار زرده بہ "صحنہ جرم وارد نشوید" ... ایستاده بود ... نمےتونستم چشم ازش بردارم ... نہ بہ خاطر زیبا بودنش ...
اون تنها ڪسے بود ڪہ بین تمام آدم هاي اون روز ... با اندوه بہ صحنہ جنایت نگاه مےڪرد ...
«اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفرج»
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خـــدایا
در این شب زیبا
🌸 تو را به حق حضرت زهرا(س)
هیچ انسانی را با سلامتی خود
و عزیزانش امتحان نفرما
🌸خدایا
همه مریض ها را شفای عاجل
عطا بفرمـا ،آمیـن
شب خوش 💐
🌸🍃
@hedye110
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
سلام ✋آقا جانم ای غریب زمانه...
❁ هی گنه کردم وهی جار زدم یار بیا
❁من ندانم چه شود عاقبت کار بیا
❁خود بگفتی دعا بهر ظهورت بکنیم
❁خواندم خسته ام ای یار بیا
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_فرج_صلوات💚
➥ @shohada_vamahdawiat
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمتهفتادهفتم
﷽
همراه ابراهیم بودم. با موتور از مسیری تقریباً دور به سمت خانه بر می گشتیم
پیرمردی به همراه خانواده اش کنار خیابان ایســتاده بود. جلوی ما دست تکان
.داد و من ایستادم
آدرس جائی را پرســید. بعد از شنیدن جواب، شــروع کرد از مشکاتش
.گفت
به قیافه اش نمی آمد که معتاد یا گدا باشد. ابراهیم هم پیاده شد و جیب های
.شلوارش را گشت ولی چیزی نداشت
به من گفت: امیر، چیزی همرات داری؟! من هم جیب هایم را گشــتم. ولی
.به طور اتفاقی هیچ پولی همراهم نبود
.ابراهیم گفت: تو رو خدا باز هم ببین. من هم گشتم ولی چیزی همراهم نبود
از آن پیرمــرد عذرخواهی کردیم و به راهمــان ادامه دادیم. بین راه از آینه
!موتور، ابراهیم را می دیدم. اشک می ریخت
هوا ســرد نبود که به این خاطر آب از چشــمانش جاری شود، برای همین
!آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم: ابرام جون، داری گریه می کنی؟
صورتــش را پاک کرد. گفت: ما نتوانســتیم به یک انســان که محتاج بود
.کمک کنیم. گفتم: خُب پول نداشتیم، این که گناه نداره
.گفت: می دانم، ولی دلم خیلی برایش سوخت. توفیق نداشتیم کمکش کنیم
کمی مکث کردم و چیزی نگفتم. بعد به راه ادامه دادم. اما خیلی به صفای
.درون و حال ابراهیم غبطه می خوردم
فردای آن روز ابراهیم را دیدم. می گفت: دیگر هیچوقت بدون پول از خانه
.بیرون نمی آیم. تا شبیه ماجرای دیروز تکرار نشود
رســیدگی ابراهیــم به مشــکات مردم، مرا یــاد حدیث زیبــای حضرت
سیدالشهداء انداخت که می فرمایند: »حاجات مردم به سوی شما از نعمت های
خدا بر شماست، در ادای آن کوتاهی نکنید که این نعمت در معرض زوال و نابودی است
:اواخر مجروحیت ابراهیم بود. زنگ زد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت
ماشینت رو امروز استفاده می کنی!؟
گفتــم: نه، همینطــور جلوی خانه افتاده. بعد هم آمد و ماشــین را گرفت و
.گفت: تا عصر بر می گردم
،عصر بود که ماشین را آورد. پرسیدم: کجا می خواستی بری!؟ گفت: هیچی
مسافرکشی کردم! با خنده گفتم: شوخی می کنی!؟
.گفت: نه، حالا هم اگه کاری نداری پاشو بریم، چند جا کار داریم
خواســتم بروم داخل خانه. گفــت: اگر چیزی در خانه دارید که اســتفاده
.نمی کنی مثل برنج و روغن با خودت بیاور
رفتم مقداری برنج و روغن آوردم. بعد هم رفتیم جلوی یک فروشــگاه. و
ابراهیم مقداری گوشــت و مرغ و… خرید و آمد سوار شد. از پول خُردهائی
.که فروشنده می داد فهمیدم همان پول های مسافرکشی است
بعــد با هــم رفتیم جنوب شــهر، به خانه چند نفر ســر زدیم. مــن آن ها را
نمی شناختم. ابراهیم در می زد، وسایل را تحویل می داد.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌴🌷 📹💚 لحظاتی با صحن و صحرای امیر مومنان علی علیه السلام در نجف اشرف و اهتزاز پرچم فاطمیه .
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
به دعوت امام رضا عليه السّلام تشریف بیارید کانالش⤵️⤵️⤵️
http://eitaa.com/joinchat/3378184385Cded59ab28c
امام رضائی باشی نیای تو این کانال🤔🤔🤔 بعیده
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
#ختم_روزانه
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج)
دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷
#التماس_دعا_برای_ظهور
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat