eitaa logo
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
884 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
6.2هزار ویدیو
17 فایل
ابرگروه( براهین )پاسخگویی به شبهات‌مذهبی وسیاسی روز در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/925368339Ca1732dd521 کانال《 براهین 》👈 @barahin کانال همراه باشهدا تا آسمان @shohadabarahin_amar آیدی مدیران @Sotoudeh2 @Janemanoseyedali
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در وقت مناجات با خدا اذکار و آیات مهمی است که گاهی راهگشاست . 🌴🌴۵ سوره‌ای که امام زمان به آیت الله مرعشی توصیه کردند؛ سوره یس بعد از نماز صبح سوره نباء بعد از نماز ظهر سوره نوح بعد از نماز عصر سوره واقعه بعد از نماز مغرب سوره ملک بعد از نماز 🍂آیت اللّه نجفى مرعشى مى گوید:در ایّام تحصیل علوم دینى وفقه اهل بیت در نجف اشرف، شوق زیادى جهت دیدار جمال مولایمان بقیة اللّه الاعظم(عجل الله فرجه) داشتم. با خود عهد کردم که چهل شب چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم به این نیّت که جمال آقا صاحب الامر (علیه السلام) را زیارت وبه این فوز بزرگ نائل شوم،تااینکه در ۳۵یا۳۶مین چهارشنبه این ملاقات انجام شد وامام زمان توصیه هایی به آیت الله نجفی مرعشی داشتن ،یکی ازاین توصیه ها خواندن روزانه این پنج سوره بود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🔻شهدا شریک شادی ما تا رفت کنار، ابر تردید امشب فتاح و عماد و قدر تابید امشب در ظاهر اگرچه جایتان خالی بود در شادی ما شریک بودید امشب ✍️، ۱۴۰۳/۰۷/۱۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ این خیلی خوب بود... 🔻خلاصۀ عملیات وعدۀ صادق۲😁 📌راه‌های رسیدن به خدا: پهپاد، بالستیک و هایپرسونیک😉✌️ 🥀 به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رمز موفقیت شهید طهرانی مقدم 🥀🥀این روزها که عملیات غرور آفرین وعده صادق در پاسخ به جنایات رژیم صهیونیستی با موفقیت انجام شده است نام یک شهید بر زبان جاری است. آن شهید حسن طهرانی مقدم است راستی رمز موفقیت حاج حسن چیست⁉️ خود شهید در این فیلم کوتاه به زبان ساده مطرح می کند و آن یک کلام است: همه کارها به دست خداست پس ما هم در هر کار و جایگاهی هستیم فقط همین یک کار را سرلوحه قرار دهیم. اول توحیدش رو درست کرد اونوقت رفت سراغ ساخت موشک ... !! 🥀 به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نماز اول وقت همچون قنوت عاشقانه شهدا 🌷🌷🌷 هرآنچه از خدا می‌خواهید با واسطه از شهدا ؛ در نماز اول وقت طلب کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🥀امنیت یک "کالای جمعی" است. اگر نباشد همگان متضرر می‌شوند. تولید امنیت هم به تنهایی ممکن نیست. سیدحسن و حزب الله لبنان قطعا یکی از آن حلقه های "جمعی" تولید امنیت به ویژه در زمان حمله داعش بودند. کسانیکه این روزها شادند یا طعنه می‌زنند اگر ندانند و نخواهند هم مدیون سید مقاومت هستند. 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🌷 روایت دختر شهید طهرانی از دیدار خانواده پدر موشکی ایران با شهید سید حسن نصرالله زینب طهرانی مقدم، فرزند شهید طهرانی مقدم: بعد از شهادت پدرم به دعوت سید نصرالله به لبنان رفتیم و استوارانه به ما دلداری دادند. شهید نصرالله به ما گفتند که اگر هر خانم لبنانی با آسودگی در لبنان راه می‌رود، مدیون زحمات پدر شهید شماست... 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتشار برای اولین بار؛ ابومهدی به زبان فارسی سید حسن را توصیف ‌می‌کند نصرالله یعنی... 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀سلام بر فرزندان عزیزم در غزه ... سخنان مقتدرانه شهید رئیسی عزیز در حمایت از مردم غزه .. 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای کاش می تونستیم دوباره صدای تو رو بشنویم ، تصویرت رو زنده ببینیم.. 😔 خداحافظ آقا سید.. با رفتنت بخشی از زندگی مون رفت.. پیش حاج قاسم خوش بگذره💔 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
#سپر_سرخ قسمت2⃣2⃣ ▫️دلم می‌خواست کلامی بگوید که این سکوت سنگینش نفسم را بند آورده و ابوزینب دست د
💥💥 قسمت3⃣2⃣ ▫️نفهمید چرا به لکنت افتادم و غصۀ نوزادش، قاتل جانش شده بود که سرش را کج کرد و بی‌خبر از حال خرابم التماسم کرد: «براش دعا کنید. مادرش خیلی بیقراره، این هفته باید جراحی بشه!» ▪️دیگر نمیتوانستم حتی یک کلمه بگویم که با همین حرفها، تا انتهای زندگی‌اش رفتم و در خلائی از خاطراتم سقوط کردم. ▫️از آنچه در انتظار نوزاد معصومش بود و از این چشمان شکسته‌اش، جگرم آتش گرفته و حالا فهمیده بودم او همسر دارد و نمی‌دانستم از این لحظه با این دل چه کنم؟ ▪️نورالهدی به خیال خودش زمان کافی برای صحبت ما ایجاد کرده و دیگر نمی‌شد بیش از این معطل کند که ابوزینب از چادر بیرون آمد و مهدی انگار منتظر او بود: «بریم؟» ▫️نورالهدی دوباره از چادر بیرون آمد و مهدی نمیدانست با دل من چه کرده که رو به ما دو نفر خداحافظی کرد: «اجرتون با حضرت زهرا! در پناه خدا باشید!» و به همراه ابوزینب هر دو به راه افتادند و به‌خدا با هر قدم که از ما فاصله می‌گرفتند، دلم بیشتر یخ میزد. ▪️چشمانم از پشت به قامتش مانده و باورم نمیشد سه سال در خیال کسی بودم که همسر داشته و حالا از خودم متنفر شده بودم! ▫️نورالهدی میخواست بداند بین ما چه گذشته و نگاه من در این تاریکی هنوز به مسیر رفتنش بود و با همان نگاه مات و لحن مبهوتم خبر دادم: «گفت برای دخترش دعا کنم!» ▪️آنچه میشنید باورش نمیشد و دیگر از دست او هم کاری برای این دل درماندۀ من ساخته نبود که در سکوتی غمگین برگشتم و کنج چادر روی زمین چمباته زدم. ▫️دیگر حتی نمیخواستم نورالهدی حرفی بزند که حوصله هیچکس حتی خودم را نداشتم. ▪️هرچه کرد برای استراحت به موکب نرفتم و فقط میخواستم کسی اطرافم نباشد که التماسش کردم به تنهایی برود. ▫️او رفت و من ماندم و این چادر که تا همین چند دقیقه پیش او اینجا بود و حالا حتی باید خیالش را از خاطرم بیرون میکردم. ▪️از اینکه بخواهم به مردی متأهل فکر کنم، حالم از خودم به هم میخورد و باید همین امشب همه چیز از خاطره و فکر و احساسش را به آتش میکشیدم و خاکستر آن را هم به باد میدادم. ▫️زیر همین چادر با خدای خودم خلوت کرده و التماسش میکردم تا به دادم برسد که من به تنهایی مردِ خاموش کردن این آتش نبودم. ▪️تا سحر یک لحظه پلکم روی هم نرفت، بی‌وقفه گریه میکردم و حتی جرأت نمیکردم برای نوزادش دعا کنم مبادا همین دعا کردن دوباره احساس او را در جانم زنده کند. ▫️دیگر حتی نمیخواستم در خوزستان بمانم که هوای اینجا حالم را بد میکرد و میترسیدم دوباره چشمانش را ببینم و همان فردا صبح، ساکم را بستم. ▪️نورالهدی نمیدانست باید چه کند و من می‌دانستم فقط باید از اینجا بروم که خواهرانه خواهش کردم: «ابوزنیب میتونه منو برگردونه؟» ▫️نگاهش مستأصل شده بود، میخواست برای اینهمه آشفتگی‌ام کاری کند و بهترین چاره بهانه کردن دلتنگی برای پدر و مادرم بود که با ابوزینب تماس گرفت: «آمال دیگه خسته شده،میخواد برگرده فلوجه. کسی از بچه‌ها برنمیگرده؟» ▪️خدا خواسته بود جانم را از مهلکۀ عشق بی‌سرانجامم نجات دهد که همان روز یک گروه از امدادگران به بغداد بازمی‌گشتند و من هم همراه‌شان شدم. ▫️برای سوار شدن باید تا جادۀ اصلی روستا پیاده می‌رفتیم و در همین مسیر دیدم کنار یکی از خانه‌های روستا چند نفر ایستاده‌اند. ▪️دیگر نایی به نگاهم نمانده بود که دیشب تا صبح در دریای اشک دست و پا زده و با همین چشمان زخمی دیدم حاج قاسم برای دلجویی و پیگیری مشکلات به درِ خانۀ یکی از روستاییان آمده است. ▫️چند لحظه ایستادم که انگار نورانیت چهره و آرامش چشمانش آرامم میکرد و لحن گرم کلامش که از دور به گوشم می‌رسید، عین مرهم بود. ▪️هر کدام از مردهای روستا نزدیکش می‌رفتند و رویش را می‌بوسیدند و او با این درجۀ نظامی و شهرتی که در دنیا داشت، از اینهمه مهربانی خسته نمی‌شد. ▫️ابومهدی هم چند قدم آن طرف‌تر ایستاده و انگار می‌خواستند با هم به منطقه‌ای دیگر بروند که تویوتایی کنار جاده توقف کرد و یکی از نیروهای ایرانی صدا رساند: «حاجی بریم؟ بچه‌ها منتظرن!» ▪️حاج قاسم و ابومهدی به همراه چند نفر از همراهان به سمت تویوتا می‌آمدند و شنیدم یکی از همین پاسداران ایرانی رو به رفیقش می‌گفت: «به‌خدا از وقتی حاج قاسم اومد تو منطقه، ورق برگشت! شنیده بودم هر جا حاجی باشه طوری روحیه میده که کارها یدفعه جلو میره اما الان به چشم خودم دیدم!» ▫️گوشم به حرف آن‌ها بود و چشمم به حاج قاسم و ابومهدی که میان سایر نیروها بدون هیچ تشریفاتی روی بار تویوتا سوار شدند. ▪️بین اینهمه مرد، نمی‌شد نزدیک‌شان شوم و از همان فاصله با حاج قاسم در دلم نجوا کردم: «ای‌کاش میشد با منم حرف بزنی و یجوری بهم روحیه بدی که بتونم فراموشش کنم...» 📖 ادامه دارد... ✍ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد
برگی از خاطرات شهدا 🌷🌷 🥀اهل انفاق بود!نمازهایش را اول وقت می‌خواند.شوخ‌طبع و در عین حال بسیار کم‌صحبت.. اهل قرآن‌خواندن و بسیار به آیاتِ نورانی قرآن عمل می‌کرد. به پدر و مادرش احترام می‌گذاشت و نیکی به آنها در رأس امورش قرار داشت به طوری که در این سالها، کوچکترین بی‌احترامی از جانبِ شهید شهروز نسبت به آنها ندیدم. بسیار به خانواده‌اش اهمیت می‌داد و رسیدگی به امور خانواده را مهم‌تر از هر کاری می‌دانسـت. راوی همسر شهید 🌷🌷_____<<________🌷🌷 🌱به واقع مثل شهدا زندگی کنیم اگر مجری سیره این مردان خدا باشیم شک نکنید نگاه ویژه حضرت حق را برای بهترین ختم خیر حیاتی که هزاران نفر را آرزوست . خدا را چه دیدی شاید واسطه ات شدند نزد حضرت حق و تو هم شدی شهید.🌷 🌘🍁شبتون شهدایی🍁🌘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رُکْنَ الْإِیمَانِ... 🌱چه سست خانه ای است ایمان بدون یاد امام حیّ و حاضر! سلام بر تو و بر بلندای حضور تو که جز بر آن عمارت، ایمان استوار نمی ایستد. 🍂شبی ستاره چشمش ظهور خواهد کرد مرا ز غربت این کوچه دور خواهد کرد... طلوع می‌کند از سمت آسمان مردی نگاه پنجره را غرق نور خواهد کرد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا