🌹اول آبان سالگرد شهادت، فرزند برومند امام راحل، حضرت آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی به دست مزدوران شاه خائن و حزب بعث عراق
🕊شادی روح بلندش صلوات
#سلام_خدابرشهیدان 🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
🌷🌷تصویری از شهید رضا عواضه و شهیده معصومه کرباسی در کنار پنج فرزندشان..
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷✅ بانویی که در شیراز به دنیا آمد و در لبنان شهید شد،را بهتر بشناسیم
خانم معصومه کرباسی دو روز پیش توسط رژیم صهیونی به همراه همسرش در لبنان ترور شد.
وداع با پیکر مطهر شهیده راه قدس #معصومه_کرباسی
⏰امروز سه شنبه ۱ آبان از نماز مغرب
📍معراج شهدای مرکز
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
#شهیدانه🌷🌷🌷
گفتم:به نظرت کیا شهید میشن؟
گفت:کسایی که اسراف میکنن
گفتم: اسراف تو چی؟
گفت: تو دوست داشتن خدا
مصطفی صدرزاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز اول وقت سیره شهدا
🌷🌷 خاطره شهید #صدرزاده از نماز عجیبی که شهید بادپا خواند!
#نمازرا_به_نیت_ظهور_میخوانیم
#التماس_دعای_ظهوروشهادت
🕋 نماز اول وقت 🌙حی علی خیرالعمل
#درحق_هم_زیاددعاکنیم
#التماس_دعای_ظهوروشهادت
تصویر روی جلد اثر شهید یحیی سنوار با عنوان "خار و میخک "
#یحیی_سنوار در یکی از سخنرانیهای خود گفته بود:
من این جمله از امام علی را خوب به خاطرم سپرده ام که گفت: دو روز در زندگی انسان هست، روزی که در آن مرگ سرنوشت تو نیست،و روزی که مرگ سرنوشت توست من از روز اول نمیترسم چون مرگ سرنوشتم نیست پس کسی نمی تواند به من آسیبی برساند از روز دوم هم نمیترسم چون اگر تقدیرم باشد نمی توانم از آن جلوگیری کنم.
🥀 بأمان الله یا شهید القدس...
#شهید_سنوار
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
🌷🌷"شهید مصطفی نبی لو "مدافع حرمی که از مکان شهادت خود خبر داشت
حجتالاسلام قربانی، از رزمندگان دفاع مقدس و مدافعان حرم در خاطرهای از شهید نبیلو گفت: مدتی که در سوریه با آقا مصطفی همراه بودیم، به معنای واقعی کلمه صفای وجودی ایشان را لمس کردیم.
ما در حال حرکت به سمت دیرالزور بودیم. ایشان در عقب ماشین نشسته بود، تابلوی دیرالزور را که دید گفت بچهها من اینجا شهید میشوم. بچهها با کلام ایشان شوخی کردند؛ ولی ایشان با جدیت گفت من شهید میشوم و همسرم خواب شهادت من در این منطقه را دیده است.
🥀ما وارد دیرالزور شدیم و من در یک مقر، ۲۴ ساعت مداوم درحال دوجداره کردن خاکریز با بولدزر بودم. به قدری خسته بودم که در سجده دوم نماز صبح خوابم برد.
▪️بعد از طلوع آفتاب، مصطفی نبیلو رفت تا باقیمانده خاکریز را تمام کند. مدت زیادی نگذشته بود که با موشک کورنت، اتاقک بولدزر را هدف قرار دادند و ایشان به شهادت رسید.
#شهید_مصطفی_نبی_لو
#سلام_خدابرشهیدان
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌷 شهید مصطفی صدرزاده به روایت شهید حاج قاسم سلیمانی..
#سالروزشهادت
#شهیدمصطفی_صدرزاده
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
📕رمان #سپر_سرخ قسمت 0⃣4⃣ ▫️زمستان سال ۲۰۲۴ حال و هوای عجیبی داشت؛ بهویژه برای من که چهار سا
رمان #سپر_سرخ
قسمت 1⃣4⃣
▫️در مسیر، نورالهدی با هیجان از حملات محور مقاومت میگفت و ترجیعبند تمام حرفهایش، حمایتهای ایران بود.
▪️انگار بنا بود به جبران اینهمه سال غصه و حسرت، پروردگار چشمم را روشن کند که نورالهدی میگفت پس از مراسم کرمان، برای زیارت به مشهد و قم میرویم و این نخستین بار بود که میخواستم زائر امام رضا(علیهالسلام) و حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) باشم که از شوق پر در آورده بودم.
▪️ساعتی بعد از اذان ظهر به کرمان رسیدیم و دیدم به عشق حاج قاسم، گلزار شهدای شهر محشر شده است.
▫️در دو سوی خیابان اصلی گلزار شهدا، شبیه جادۀ اربعین موکبهای متعددی برپا شده بود؛ نغمۀ مداحیهای پرشوری که در فضا میپیچید، حال و هوایی تماشایی به پا کرده و من و نورالهدی همقدم با زائرین به سوی مزار حاج قاسم میرفتیم.
▪️دلم پیش ابومهدی مانده بود و نورالهدی با شیرینزبانی برایم توضیح میداد: «ابومهدی وادیالسلام نجف دفن شده، برگشتیم انشاءالله یه روز با هم میریم!»
▫️سپس با نگاهش میان جمعیت چرخی زد و با خنده پیشبینی کرد: «تو این شلوغی میترسم نتونیم بریم سر مزار حاج قاسم!»
▪️تعداد زائرین در مسیر گلزار هر لحظه
بیشتر میشد و از زن و مرد و پیر و جوان و حتی کودکان خردسال همه حاضر بودند.
▫️موکبی که در چند قدمیمان بود به سوی مردم آب تعارف میکرد و تا خواستم یک بطری آب از دست خادم موکب بگیرم، صدای وحشتناکی تنم را لرزاند و جیغم در گلو شکست.
▪️انگار آسمان بر زمین افتاده باشد، جایی را نمیدیدم جز دود و خاکی که چشمانم را پُر کرده بود و در میان هیاهوی وحشتزدۀ مردم، جیغهای پیدرپی نورالهدی را میشنیدم: «کجایی آمال؟»
▫️مردم وحشتزده به هر سو میدویدند، ضجههای "یاحسین" و "یازهرا" قلبم را آب میکرد و نورالهدی را دیدم که به سمت انتهای خیابان میدود.
▪️چشمانم با پریشانی در فضا میچرخید و تازه میدیدم تنها چند متر جلوتر از ما قیامت شده است.
▫️زمین همچنان از خاک و دود میجوشید و نورالهدی درست به سمت محل انفجار میدوید.
▪️نمیفهمیدم چه میکند و بیاختیار جیغ میزدم تا برگردد که پیکرهای پارهپاره و غرق خون، نفسم را گرفت.
▫️نورالهدی میخواست خودش را به مجروحین برساند که درست در مسیر زائران و مقابل یکی از موکبها، انفجاری وحشتناک همهچیز را از هم متلاشی کرده بود.
▪️پرستار بودم و با این حال تا آن لحظه اینهمه خون و جراحت و بدن تکهتکه یکجا ندیده بودم که رمق از قدمهایم رفت و میان خیابان و بین مردمی که وحشتزده به هر سو میدویدند، مات و متحیر ماندم.
▫️نورالهدی مثل اینکه تازه من را دیده باشد، با فریاد فرمان میداد: «بدو آمال! بیا اینجا!» و من از وحشت جرأت جم خوردن نداشتم.
▪️من و نورالهدی هر دو پرستار بودیم و باید کاری میکردیم اما نه تنها به دست و پایم که حتی نایی به نگاهم نمانده بود و از ترس به خودم میلرزیدم.
▫️چند نیروی اورژانس ایران به سمت محل حادثه میدویدند و شنیدم نورالهدی وحشتزده صدایم میزند: «آمال بدو به این بچه برس!»
▪️زنی چند قدم آن طرفتر در حاشیه خیابان پای درختی افتاده بود؛ صورتش روی زمین بود، چادرش دورش پیچیده و دختر بچهای کوچک کنارش نشسته و بدن کوچکش از ترس رعشه گرفته بود.
▫️با لب و دندان لرزان مدام مادرش را صدا میزد و بهگمانم زن از هوش رفته بود که تکانی نمیخورد.
▪️حجم خاک مانده در هوا و ضجه و نالۀ مردم، تمام توانم را گرفته و باید به داد این مادر و کودک میرسیدم که به هزار جان کندن، خودم را بالای سرشان رساندم.
▫️صورت گرد و گندمگون دختربچه، غرق اشک بود و بمیرم که یک لحظه رعشۀ دست و پایش آرام نمیگرفت، لب و دندانش از ترس به هم میخورد و با زبانی که به لکنت افتاده بود، مادرش را صدا میزد.
▪️ردّ خون از زیر چادر زن جاری بود، هر دو دستم را زیر تنش انداختم و به هر زحمتی بود او را روی زمین برگردانم.
▫️چشمانش بسته بود، صورت ظریفش به سفیدی میزد و احساس کردم نفس نمیکشد.
▪️نگاه ناامید دخترک معصوم به مادرش بود و من میترسیدم از دست رفته باشد که سراسیمه نبضش را گرفتم، اما انگار جریان خون در رگهایش متوقف شده بود.
▫️صورتم را نزدیک صورتش بردم تا دلم به جریان تنفسش خوش باشد اما هیچ حرارتی حس نمیشد.
▪️سرم را نزدیک بدنش بردم به امید اینکه تپش قلبش را بشنوم و همان لحظه دیدم قفسۀ سینه و پهلویش از ترکشهای انفجار شکافته و او انگار همان لحظۀ اول به شهادت رسیده بود که به خوابی عمیق فرو رفته و دخترش چشمانتظار پاسخی همچنان صدایش میزد.
▫️نورالهدی تلاش میکرد خونریزی پای بانویی را کمتر کند و من مانده بودم با این مادر شهید و کودک وحشتزدهاش چه کنم که بیاختیار دخترک را در آغوشم کشیدم...
📖 ادامه دارد...
🌷 برای شهید مدافع حرم، مصطفی صدرزاده که در تاسوعا دوباره متولد شد
آسمان و دریا داشت در نگاه تو مأوا
ای حماسۀ جاری، ای شهادتِ مانا
رفتی و هنوز از جوش، خون تو نیفتاده
ای مدافع زینب، ای شهید تاسوعا
✍️#محمدتقی_عارفیان
📌 پ.ن:
ولادت: ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ (پنجم محرم)
شهادت: ۱ آبان ۱۳۹۴ (روز تاسوعا)
محل شهادت: سوریه
#شهید_صدرزاده
#شهید_روز_تاسوعا
#شیر_بیشۀ_فاطمیون
#شهید_مدافع_حرم_زینبی
🌷🌷بسم رب الشهدای و الصدیقین
خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست.
سپاس خدایی را که بر سر ما منت نهاد و از میان این همه مخلوق ما را انسان خلق کرد.
🌿شکر خدایی را که از میان اینهمه انسان ما را خاکی مقدس به نام ایران قرار داد.
و شکر خدایی را که به بنده پدر و مادر و همسر صالح عطا کرد.
و شکر بیپایان خدایی را که محبت شهدا و امام شهدا را در دلم انداخت و به بنده توفیق داد تا در بسیج خادم باشم.
🌱خدایا از تو ممنونم بیاندازه که در دل ما محبت سید علیخامنهای را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه یزیدهای دوران را بشناسیم و جلوی آنها سر خم نکنیم. از تمام دوستان و آشنایان در ابتدای وصیتنامه خویش تقاضا دارم به فرامین مقام معظم رهبری گوش دهند تا گمراه نشوند؛ زیرا ایشان بهترین دوستشناس و دشمنشناس است
...بیبی زینب (س) آن زمانی که شما در شام غریب بودید گذشت دیگر به احدی اجازه نمیدهیم به شما و به سلاله حسین (ع) بیاحترامی کند.
دیگر دوران مظلومیت شیعه تمام شده. بیبیجان انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم .
بیبی عزیزم مرا قاسم خطاب کن مرا قاسم خطاب کن روی خون ناقابل من هم حساب کن....
برشی از وصیتنامه شهید 🌷🌷
🍁شبتون معطّر به عِطر شهدا🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیال برگشتن نداری انگار....
با عاشقات کاری نداری انگار....😭
@shohadabarahin_amar
🌺سلام مولای من، مهدی جان🌺
🍀حرفی که دارم با شما گفتن ندارد
🍀 این حرفهای بیصدا گفتن ندارد...
🍀 این دردها درمان ندارد غیر وصلت
🍀 این غصه بیانتها گفتن ندارد...
🌱.برقآمت دلربای مهدی صلوات.🌱
الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
@shohadabarahin_amar
زیبایۍ هرصُبح مگر چیسٺ!؟
همان؛ دیدھ بھ رخسارِ تـُــو
روشن شدن اسٺ..!✨
@shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک
@shohadabarahin_amar
🌹🕊 زیارتنامهی شهدا 🕊🌹
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم. فَاَفُوزَمَعَکُم
🥀سلام بر شهدا
@shohadabarahin_amar