eitaa logo
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
883 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
6.2هزار ویدیو
17 فایل
ابرگروه( براهین )پاسخگویی به شبهات‌مذهبی وسیاسی روز در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/925368339Ca1732dd521 کانال《 براهین 》👈 @barahin کانال همراه باشهدا تا آسمان @shohadabarahin_amar آیدی مدیران @Sotoudeh2 @Janemanoseyedali
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز اول وقت سفارش شهدا 🌿 ریشۀ قیام ما در اقامۀ نماز است نماز بلندترینِ فریادهاست و به جز نمازگزاران هیچ کس نیست که جرأت فریاد کشیدن در برابر ظلم داشته باشد. گفتاری از شهید آوینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از شهدا یاد گرفتیم : از ابراهیم هادی ، پهلوانی را... از حاج همت ، اخلاص را از باکری ها ، گمنامی را .. از علی خلیلی، امر به معروف را .. از مجید بقایی ، فداکاری را.. 🥀 از حاجی برونسی ، توسل را از مهدی زین الدین ، سادگی را از حسين همدانى ، جوانمردى و اخلاق را از حاج قاسم سلیمانی، ولایت مداری را با این همه نمیدانم چرا موقع عمل که میرسد شرمنده ایم.ـ 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢زلزله که آمد یک بار بصورت رسمی رفت بم! 🌺دلش طاقت نیاورد؛ دوباره با لباس مبدل رفت تاببیند مردم در چه وضعی هستند. نان خشک را تست کرد، دست در دست مردم راه رفت، مسئولین را مواخذه کرد. 🍃۱۸ سال بعد، در اوج تهدید جانی توسط اسراییل، سران سه قوه را خبر کرد تا در نماز جمعه تهران و فضای باز برای سیدحسن نصرالله بزرگداشت بگیرند. دو ساعت نشست، نماز خواند و رفت تاریخ ایران مثل او را نخواهد دید... برای سلامتی و طول عمرش دعا کنید.. 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹بمان برایم رهبر عزیزتر از جانم .. اللهم احفظ لنا سیدنا و نور عیننا و قلبنا قائدنا امامناالخامنه ای 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌷یل میدان شهادتت مبارک از آداب میدان جنگ این است که برای از پای درآوردن «یل میدان» از سلاحی در شأن آن استفاده می‌شود. همان‌طور که برای «یل میدان غرب آسیا» این اتفاق افتاد... 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
🌷🌷در محضر شهدا: 🥀خدایا تو شاهدی که از اول انقلاب با عشق به فرزندان حضرت زهرا (س) به خصوص امام خمینی زندگی کردم و بارها جانم را در راه خدا گذاشتم ولی متاع آلوده بود و قابل خرید نبود ولی به شهادت در راه ولایت و اسلام جوانی خود را خرج کردم. ان‌شاءالله در راه اسلام و ولی خدا و نایب امام زمان (عج) جان بدهم و به جمع باصفای دوستان بروم. 🥀وصیت من به تمام راهیان شهادت حفظ حرمت ولایت فقیه و مبارزه با مظاهر کفر تا اقامه‌ی حق و ظهور ولی خدا امام زمان (عج). نکند ولی خدا را تنها بگذارید و خدای نکرده مثل امام علی (ع) غریب شود؛ به هوش باشید . روزی می‌رسد که امام زمان می‌آید و شرمنده‌ی او نباشید با عشق به شهادت و آماده شدن برای قیام مهدی (عج). قرآن کتاب زندگی است، کتاب آخرت است، کتاب اخلاق است. هر چه بخوهید در این دریا هست و با توسل به قرآن و اهل بیت (ع) به سعادت برسید. ان‌شاءالله. 🌷فرازی از وصیتنامه فرمانده تفحص شهید مجید پازوکی 🌷برای شادی روحش صلوات.. 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2_144238335595364212.mp3
12.57M
📚نهج البلاغه پرشاخه ...🦋 به روح پاک شهدای خدمت سید ابراهیم رییسی و یارانش خدمت🥀 🥀 ...🦋 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🥀خواستگاری هم برایش رفته بودیم.آن زمان سوریه بود. آخرین جملات پدرش در آخرین مکالمه با مجید هم همین بود که پسر طوریت نشود؛ می خواهم برایت زن بگیرم؛ که او هم اطمینان داده بود که طوریم نمی شود و بر می گردم. یک سال قبل از سوریه رفتنش کربلا رفته بود و آنجا از امام حسین خواسته بود آدم شود و وقتی بازگشته بود حتی قلیان کشیدن را هم کنار گذاشته بود. 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌷شهید محمودرضا بیضایی: از کوثر هم گذشتم... از محبت پدر به فرزند مگر حس قوی تری هم هست.  سری آخری که داشت میرفت گفت میرم ولی این سری از کوثر هم گذشتم....  🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
🌴✨ چند بار ساواک دستگیرش کرد. یک بار، بدجورے شکنجه اش داده بودند. روزے که آزادش کردند, وقتے میخواست برود حمام, دیدم زیر پیراهنش پر از لکه هاے خشک شده‌ے خون است, اثر تازیانه ها. بعدا فهمیدم بینی اش را هم شکسته اند. خودش یک کلام راجع به بلاهایے که سرش در آورده بودند چیزے نگفت. هروقت مادر میگفت این از خدا بے خبرها چے به روزت آوردن؟ میگفت هیچی مادر.... 🕊 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
💥 #سپر_سرخ💥 قسمت 8⃣2⃣ ▫️ابوزینب از دستش رفته بود و من با گریه به درگاه خدا دعا می‌کردم کودکش ر
💥 💥 قسمت9⃣2⃣ ▫️سال‌ها بود از او متنفر شده و این روزها بیشتر نسبت به احساسش بی‌تفاوت بودم ولی بی‌اختیار برگشتم و صورتش به‌قدری تغییر کرده بود، که جا خوردم. ▪️میان موهای مشکی‌اش، تارهای سفید پیدا شده و از همین فاصله مشخص بود چقدر صورتش شکسته شده و دیگر مثل گذشته، سرزنده و سرحال نبود. ▫️خیره نگاهش می‌کردم و او گرم صبحت با جمال، انگار اصلاً من را نمی‌دید. ▪️حدس می‌زدم به خاطر شهادت ابوزینب و تسلای نورالهدی به عراق برگردد اما تصور نمی‌کردم او را در فلوجه و در این بیمارستان ببینم و تازه می‌فهمیدم هم‌خانۀ جمال در آمریکا که از صبح اینهمه وصفش می‌کرد، عامر بوده است. ▫️نمی‌خواستم با هم روبرو شویم که بی‌سروصدا برگشتم و هنوز چند قدمی نرفته بودم که اسمم را صدا زد. ▪️مطمئن بودم مرا ندیده که مردد چرخیدم و دیدم مقابلم ایستاده است. چشم چند پرستار در انتهای راهرو به من بود که این پسر خوش‌تیپ با کت و شلوار مشکی و پیراهن سورمه‌ای، سراغم را گرفته و جمال انگار از همه‌چیز با خبر بود که با لبخندی مرموز نگاهم می‌کرد. ▫️نگاهش مثل روزهای اول آشنایی‌مان سرشار از عشق بود و لحنش لبریز محبت: «سلام آمال! من خیلی خوش شانسم که دوباره دیدمت، مگه نه؟» ▪️بعد از مجادلۀ سنگینی که سال‌ها پیش آخرین بار در خانۀ نورالهدی با هم داشتیم، اینهمه مهربانی عجیب بود و نمی‌دانستم نقش جمال در این میان چیست که خودش به حرف آمد: «واقعاً فکر کردی عامر واسه دیدن من تا فلوجه میاد؟!» ▫️سپس با صدای بلند خندید و در برابر نگاه گیجم اعتراف کرد: «چند روز بود فهمیده بودم برگشته عراق و هر چی بهش می‌گفتم همدیگه رو ببینیم، ناز می‌کرد ولی تا فهمید...» ▪️و عامر نمی‌خواست او بیش از این چیزی بگوید که با دست، پشتش زد و محترمانه عذرش را خواست: «تا همینجا کمکم کردی ممنونم، حالا برو به مریضات برس!» ▫️خنده روی صورتش ماسید و با دلخوری اعتراض کرد: «تو بازم از من می‌خوای برات یه کاری کنم!» ▪️حوصلۀ خوش‌نمکی‌شان را نداشتم و حقیقتاً نمی‌خواستم بار دیگر با عامر هم‌کلام شوم که برگشتم و همزمان عامر با صدایی آهسته خواهش کرد: «جلو چشم بقیه تحقیرم نکن!» ▫️از صدای قدم‌هایی که دور می‌شد، متوجه شدم جمال از ما فاصله گرفته و بی آنکه به سمتش برگردم، با لحنی سرد و سنگین پاسخ دادم: «اگه می‌خوای تحقیر نشی، از اینجا برو!» ▪️چشمانش را نمی‌دیدم اما از نفس بلندی که کشید، احساس کردم قلبش چطور در هم شکست و با صدایی شکسته‌تر التماس کرد: «به حرمت محبتی که بین‌مون بود، به خاطر چندباری که با هم سر یه سفره نشستیم، من فقط می‌خوام چند دقیقه باهات حرف بزنم، همین!» ▫️دیگر ذره‌ای محبت در دلم نبود و شاید تنها به حرمت همان احساس پاکی که سال‌ها پیش در قلبم بود، به سمتش چرخیدم و او با ذوقی که به جانش افتاده بود، پیشنهاد داد: «بریم بیرون. قول میدم چند دقیقه بیشتر نشه!» ▪️چشمان همه به ما بود و اینهمه کنجکاوی دیگر قابل تحمل نبود که با اکراه پیشنهادش را پذیرفتم و با هم به حیاط بیمارستان رفتیم. ▫️روزهای آخر پاییز بود، لحظات نزدیک غروب و سرمایی که خوشایند نبود و لبخند موزیانه جمال که هنوز در ذهنم مانده و آزارم می‌داد. ▪️روی یکی از نیمکت‌های حاشیۀ حیاط نشست و دیگر هیچ نسبتی جز نامردی‌اش بین ما نبود که سرِ پا ایستادم و او با لحنی رنجیده تمنا کرد: «میشه بشینی؟ من از بغداد تا اینجا نیومدم که انقدر عذابم بدی!» ▫️و من می‌خواستم تکلیف ارتباط او و جمال همین ابتدا روشن شود که بی‌توجه به تقاضایش، پرسیدم: «جمال از ما چی می‌دونه؟» ▪️هرآنچه در سینه‌اش جمع شده بود با نفسی بلند بیرون داد و شمرده شروع کرد: «تو میشیگان هم‌خونه بودیم. می‌دونستم اهل فلوجه هست و تو بیمارستان کار می‌کنه. وقتی برگشتم عراق دلم می‌خواست ببینمت اما مطمئن بودم جواب منو نمیدی و نمی‌تونم پیدات کنم. زنگ زدم به جمال گفتم دنبال دختری هستم با این مشخصات.» ▫️به اینجا که رسید، خطوط صورتش همه از خنده پُر شد و با خوشحالی ادامه داد: «و بازم از خوش‌شانسی من، تو همکار جمال بودی. بهم گفت تو کدوم بخش کار می‌کنی و چه روزی شیفت هستی.» ▪️از جمال بیزار بودم، تبانی عامر با او عصبی‌ترم می‌کرد و با همین عصبانیت بازخواستش کردم: «برا چی دنبال من می‌گشتی؟» ▫️موبایلش را از جیب کتش بیرون کشید، برای چند لحظه صفحاتش را جابجا کرد و به نظرم آنچه می‌خواست، پیدا کرده بود که موبایل را به سمتم گرفت و اینبار محکم حرف زد: «برای این!» ▪️به صفحۀ موبایلش دقیق نگاه کردم و از آنچه دیدم، قلبم تیر کشید. ▫تصویر مردی را مقابلم گرفته بود که حدود هشت ماه تلاش می‌کردم فراموشش کنم و حالا نمی‌دانستم عکسش در موبایل عامر چه می‌کند و او از من چه می‌خواهد؟... 📖 ادامه دارد...
🥀🥀سعی كنيد سكوت شما بيشتر از حرف زدنتان باشد؛ هر حرفی که می‌خواهيد بزنيد فكر كنيد كه آيا ضرورت دارد يا نه؟ بی دليل حرف نزنيد كه خيلی از صحبت های ما به گناه و دروغ ختم میشود. زندگی کنیم به سبک شهدا. 🌘🕊شب وعاقبتتون شهدایی🕊🌘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 سلام امام زمانم🌸 🕊صدها گله پيش يار بردن عشق است🌸 🕊با عشق تو چوب طعنه خوردن عشق است🌸 🕊ای قلب تپنده ی جهان يا مهدی(عج)🌸 🕊يکبار تو را ديدن و مردن عشق است🌸 🕊به نام انکه درجان وروان است🙏 🕊توانایی ده هر نا توانست🙏 🕊با توکل به اسم اعظم الله شروع میکنم روزی نو را به برکت صلوات برمحمد وآل محمد💐 🕊اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🙏 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋شاهکارقرائت من سوره:النبا🦋 آیه:33الی36 القاری:الاستاد:عبدالباسط محمدعبدالصمد سلطان القرا سعی کنید قران انیس و مونستان باشد ، نه زینت دکورها وطاقچه های منزلتان شود ،بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید. شهید سید مجتبی علمدار