با اینکه نمیدیدن بانو رو ولے هروقت
این بو میومد متوجہ میشدن ڪه
مہمون مادر شدن...✨
من براۍ لب خشڪ بچها گریہ میکنم
اما بیشتر برای چشم تو گریہ میکنم عباسم
مادر شروع کرد هق هق کردن
بدنش میلرزید ...😭
اخہ پسرشو دید که دارن سرش رو از تنش جدا میکنن...😭
پاشید رفقا هنذفری هاتون رو بیارید
و ترجیحا تو جای تاریک بشینید و این
دوتا روضہ رو گوش ڪنید↯