eitaa logo
🌹شُهَدایی🌹
318 دنبال‌کننده
532 عکس
67 ویدیو
1 فایل
" 🌹 شهدا 🌹 سنگ نشانند که ره گم نشود" ♥️شرط شهید شدن ♡شهید بودن♡ است اینجا 'شهیدانه زیستن' را می اموزیم... #شهادت #شهدا کپی باذکر صلوات حلال♥️👌 👩‍💻اَدمین(پیشنها،انتقاد،تبادل): @Ivajpu https://eitaa.com/joinchat/1662386420C8a396aba88
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 متولد سال ۱۳۷۲ اهل سمنان و از دانشجویان دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع) بود که بیستم خرداد ماه ۱۳۹۵ در دفاع از حریم اهل بیت (ع) توسط تروریست‌های تکفیری در سوریه به شهادت رسید...🍃 🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
🌹چند روز بعد از عمليات ، يک نفر رو ديدم که کاغذ و خودکار گرفته بود دستش هر جا مي رفت ، همراه خودش مي برد. از يکيدپرسيدم:چشه اين بچه؟ گفت:توي عمليات آرپي جي زن بوده ، آنقدر آرپي جي زده که ديگه نمي شنوه ،بايد براش بنويسي تا بفهمه... ❤️‍🩹 🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
🔥غواص به فرمانده اش گفت: اگر رمز را اعلام کردي و تو آب نپريدم ، من رو هول بده تو آب! فرمانده گفت اگه مطمئن نيستي ميتوني برگردي. غواص جواب داد: نه ، پاي حرف امام ايستادم . فقط مي ترسم دلم گير خواهر کوچولوم باشه.آخه تو يک حادثه اقوامم رو از دست دادم و الان هم خواهرم راسپردم به همسايه ها تا درعمليات شرکت کنم. والفجر8،اروند رود وحشي،فرمانده تا داد زد يا زهرا ،غواص قصه ي ما اولين نفري بود که توی آب پريد ! و اولين نفري بود که به شهادت رسيد! من و شما چقدر پاي حرف امام ايستاده ايم؟ 🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
ترکشي به سينه اش نشسته بود . برده بودنش برای اخرين عمل جراحي.قبل از عمل بلند شد که برود بهش گفتن : بمان! بعد از عمل مرخصت مي کنن ،اينجوري خطرناکه. گفت: وقتي اسلام در خطر باشه من اين سينه رو نمي خوام...   ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
💧💧💧 سر مزار اميرنشسته بودم که يه جوانی آمدو گفت:شما بااين شهيدنسبتي دارين؟ گفتم: بله! من برادرش هستم. گفت:راستش من مسلمان نبودم.بنابه دلايلي به زورمسلمان شدم!اماقلباً اسلام نياوردم...يه روز اتفاقي عکس برادرتون رو ديدم،حالت عجيبي بهم دست داد.انگار عکسش باهام حرف ميزد.با ديدنش عاشق اسلام شدم !قلباً ايمان آوردم... 💧💧💧   🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
🌼🌼🌼 سردار،هرماه 10هزارتومان به شخصي كه عليل بودو روي ويلچر  مي نشست مي داد . در ماه آخر كه به سراغش رفته بود ، بيست هزار تومان به او داده وگفته بود : شايد ماه ديگر نباشم . اين قضيه را بعد از شهادتش شنيدم و آن مرد براي هر كس تعريف مي كرد .   🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
🥀خمپاره که آمد يکي داد مي زد : ساکت شو ! ساکت شو ! تو نمي توني اشک منو در بياري!!؟؟  رفتم سمت صدا. ديدم يک نفر انگشت هايش قطع شده . اين حرف را به دست خوني اش مي گويد : ساکت شو! ساکت شو! تو ...🥀🥀🥀   🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
🌙دو ماه ازشروع جنگ تحميلي گذشته بود.يك شب بچه ها خبر آوردند كه يك بسيجي اصفهاني درارتفاعات كاني مانگا تكه تكه شده است بچه ها رفتند و باهر زحمتي که بودبدن مطهرشهيد رادرون كيسه اي گذاشتند و آوردند. آنچه موجب شگفتي ما شد، وصيت نامه ي اين برادر بود كه نوشته بود:«خدايا! اگر مرا لايق يافتي،چون مولايم اباعبدالله الحسين (ع) با بدن پاره پاره ببر.»🌙 🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
✨دو تا از بچه‌های گردان، غولی را همراه خودشان آورده بودند و‌ های های می‌خندیدند. گفتم: 'این کیه؟' گفتند: 'عراقی' گفتم: 'چطوری اسیرش کردید؟ ' می‌خندیدند .. ! گفتند: 'از شب عملیات پنهان شده بود ..! تشنگی فشار آورده ، با لباس بسیجی‌ها آمده ایستگاه صلواتی شربت گرفته بود، پول داده بود😂! ' اینطوری لو رفته بود. بچه ها هنوز میخندیدند ..😅 🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
🪶🪶🪶 هر وقت میخواهيم با سيد برويم توي شهر قدمي بزنيم ، يکي دونفر جلوترمي روند تا اگر بوي کباب شنيدندخبرش کنند. حساسيت دارد به بوي کباب ،خيلي حالش بد مي شود!!. يک بار خيلي اصرارکرديم که چرا؟گفت:«اگر در ميدان مين بودي و به خاطر اشتباهي،مين فسفري عمل مي کرد و دوستت براي اينکه معبر و عمليات لو نرود ، آن را مي گرفت زير شکمش و ذره ذره آب مي شد و حتي داد وفریادهمدنمي زد و ازاين ماجرا فقط بوي بدن کباب شده توي فضا مي ماند،تو به اين بو حساس نمي شدي⁉️😞» 🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
💕پرسید : "ناهار چی داریم مادر؟" مادر گفت : "باقالی پلو باماهی." باخنده روکردبه مادروگفت : "ماامروزاین ماهیها را میخوریم ویک روزی این ماهی ها مارا .. " چندوقت بعد در عملیات والفجر ۸ درون اروندرود گم شد .. مادر تا آخر عمرلب به ماهی نزد .. .. 🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
🐚او طی نامه ای به صدام حسین او رابه نبرد در دشت عباس فراخواند صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال عبدالحمید معروف به دشت عباس فرستاد عبدالحمید کسی بود که در اسکاتلند از این ایرانی شکست خورده و هفتم شده بود.پس ازنبردی نابرابر و طولانی عراقیها شکست خورده و او شخصا ژنرال عبدالحمید را به اسارت میگیرد...🐚 سرلشکر 🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
««,همیشه پس از اتمام کار از اولین لحظه ای که به خانه می آمد برای خبرگرفتن از ما و یا هماهنگی برای سرگرمی و دورهمی های دوستانه مان به ما زنگ میزدهمیشه فوتبال یا با کامپیوتر بازی میکردیم. از کوه ها بالا میرفتیم تا به مقام حضرت صالح علیه السلام برسیم و طبق خواسته احمد ناهار و شام میخوردیم،یادم میاد که قرار گذاشته بودیم بار دیگر به آنجا برویم ولی خوش شانس نبودیم...،»» 🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
⛓رسيديم به جايي که دشمن سيم خاردار کشيده بود.فرصت نبودکه سيم خاردارها راباز کنيم.مانده بوديم که چکار کنيم . يه لحظه احساس کردم اتفاقي افتاد . نگاه کردم ديدم يکي از رزمنده هاخودش رو انداخته روي سيم خاردار و بچه ها را قسم ميده که ازروي بدنش رد بشن و برن جلو تا عمليات به تعويق نيفته.بچه ها با اصرار او رد شدند و گوشت و پوست اين رزمنده ي دلاوربه سيم خاردار دوخته شد...⛓ 🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
✅خيره شده بود به آسمان . حسابي رفته بود توي لاک خودش.بهش گفتم : « چي شده محمد؟ » انگار که بغض کرده باشه ،گفت:«بالاخره نفهميدم ارباً اربا يعني چي؟ميگن آدم مثل گوشت کوبيده ميشه...يا بايد بعداز عمليات کربلاي 5 برم کتاب بخونم ياهمين جا توي خط مقدم بهش برسم »...توي بهشت زهرا که مي خواستند دفنش کنن ، ديدمش جواب سوالش رو گرفته بود.با گلوله توپي که خورده بود به سنگرش ،ارباً اربا شده بود.مثل مولايش حسين عليه السلام...🟢 🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
🖊درسال 62به فرماندهی قرارگاه حمزه وسپس فرماندهی لشکر 23 نیروهای ویژه منسوب میشود. بخاطر رشادتش درجنگ به او لقب "شیرصحرا " دادند. وی در عملیات قادر درمنطقه سرسول براثر اصابت ترکش توپ به شهادت رسید . زمان شهادت رادیو عراق باشادی مارش پیروزی پخش کرد...🔖 سرلشکر 🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
💚💛يک روز استاد توي کلاس درس گفت : تمام عضله هاي بدن از مغز دستور مي گيرند . اگر ارتباط مغز با اعضاي بدن قطع شود ، حرکت و  فعاليت آنهامختل مي شود و اگر هم واکنش داشته باشند ، غير ارادي و نامنظم است.يکي از دانشجويان که سن بيشتري نسبت به بقيه داشت وهمواره خاموش بود ، بلند شد و گفت: ببخشيد استاد! وقتي ترکشِ توپ سرِ رفيقِ من را از زير چشم هايش برد ، زبانش تا يک دقيقه الله اکبر مي گفت...!   🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
✨احمد همیشه لبخند روی لبهایش بود و مثل نور همیشگی بود...✨✨ ذکر ده صلوات برای 🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
🔴 شیرصحرا 🔴 🟠فرمانده ای که صدام شخصا برای سرش جایزه تعیین کرد . 🟡وی فقط با هشت نفر کلاه سبز در دشت عباس کاری کرد که رادیو عراق اعلام کردکه یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقرشده است. 🟢درسال 1335 وارد ارتش شد سریعا به نیروهای ویژه پیوست . 🟡فارغ التحصیل اولین دوره رنجری درایران بود . 🔵دوره سخت چتربازی و تکاوری را در کشور اسکاتلند گذراند. 🟣دراسکاتلند در مسابقه نظامی بین تکاوران ارتشهای جهان اول شد وقدرت خود وایران رابه رخ کشورهای صاحب نام کشاند . ⚪️وی اولین کسی بود که در دفاع مقدس نیروهای عراقی را به اسارت گرفت... 🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
💢قبل از مراسم عقد علی آقا نگاهی به من کرد و گفت : " شنیدم که عروس هر چی بخواد اجابتش حتمی است " گفتم : " چه آرزویی داری .. ؟ " در حالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود گفت : " اگر علاقه ای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم آرزوی شهادت کنید " از این جمله تنم لرزید چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود ، سعی کردم طفره برم اما علی آقا قسم داد که این دعا را در این روز در حقش بکنم . وقتی خطبه جاری شد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم ، و بلافاصله با چشمانی پر از اشک ، نگاهم را به علی دوختم . آثار خوشحالی در چهره اش پیدا بود .. ! مراسم ازدواج ما در حضور آیت ا... مدنی و جمعی از برادران پاسدار برگزار شد . نمی دانم این چه رازی بود که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت ا... مدنی همه به فیض شهادت رسیدند ‼️ 🌹 @shohadaei_zistan
💓ما متوجه غیبتش می شدیم و از این غیبت کوتاه مدتی که بخاطر رفتنش به جهاد بود احساس ناراحتی میکردیم چون با حضورش بین دوستان احساس برادری شدیدی بینمان ایجاد میشد.او برای ما مثل یک قلب تپنده بود که وقتی (از جهاد) می آمد وقت های زیادی را با ما می گذراند تا روزهای غیبتشی را جبران کند.روزها و ساعات زیادی باهم وقت می گذراندیم و بعد از شهادتش از زمانهایی که در اختیار ما قرار داده بود قدردانی میکنیم چون او اگر میخواست میتوانست تمام وقت خود را فقط با خانواده اش باشد... 💓 🌹 @shohadaei_zistan
⬅️از صفحه اول شناسنامه اش یه کپی گرفت بعد 1349 رو کرد 1339، می خواست دوباره از روش کپی بگیره که باباش از دور پیداش شد. پرسیدداری چیکار می کنی؟جواب داد اومدم برا ثبت نام کپی بگیرم اما نگفت واسه چه ثبت نامی. توی مجلس سومش ،صاحب عکاسی به باباش گفت محمد تقی از  شناسنامه اش چندبار کپی گرفت ، شما نمی دونید برای چی میخواست؟ و باباش تازه متوجه شده بود ثبت نامی که پسرش اون روز جلوی درب عکاسی بهش گفت ، کاروان کربلا بوده و باباش حالا به این نتیجه رسید که نباید برای نرفتنش به جبهه مانع تراشی می کرد. چون پسرش گلچین شده بود...➡️ 🌹 @shohadaei_zistan
🌿💔میگفت‌من‌یہ‌چیزوفہمیدم خداشہآدتوهمیشہ‌بہ‌ آدمایی‌داده‌که‌توکار سختڪو‌ش‌بودن ... !💔🌿 🌹 @shohadaei_zistan
✨✨✨فقط زیارت امام✨✨✨ در سال های دشوار جنگ، به خصوص نبردهایی که در کردستان داشت. وقتی مشکلات و نارسایی ها و نامهربانی ها بر او چیره می شدند، می رفت خدمت حضرت امام. خودش می گفت: «هر وقت نزد امام می روم، با آن که خیلی حرف و مشکل دارم که بازگو کنم، اما وقتی شخصیت با ابهت و قاطع ایشان را می بینم، همه آنها فراموشم می شود. با خودم می گویم تو سردار چنین امامی هستی که آمریکا را به زانو درآورده است؟ آن وقت تو به این راحتی پا پس می کشی؟»، لذا می گفت فقط زیارت امام برایم کافی است تا همه مشکلات را حل شده ببینم... 🌹 @shohadaei_zistan
🕊عراق پاتک شدیدی زد تا جزایر مجنون رو پس بگیره شهید بابایی توی اون عملیات شیمیایی شد سرش پر شده بود از تاولهای ریز و درشت سرش می خارید و با خاراندن زیاد ، تاولها ترکیده بود بنده خدا خیلی اذیت شده بود بهش گفتم برو بیمارستان دوا و درمان کن می گفت اگه برم بستری ام می کنن و از کارم جا می مونم ... ... چند روز بعد بیرون جزیره یه برکه آب پر از نیزار دیدیم عباس لحظه ای ایستاد و به جریان آب دقت کرد بعد با حالت خاصی بهم گفت: حسن! می دونی این آب ، کدوم آبه؟ با تعجب گفتم: یعنی چی؟ خب این آب هم مث بقیه آبها ، فرقش چیه؟ گفت: اگه دقت کنی می بینی این آب ، انشعابی از آب فراته آبی که امام حسین و حضرت عباس ع تو کربلا دستشون رو باهاش شستشو دادن عباس معتقد بود اگه سرش رو با اون آب بشوید ، تاول های سرش خوب میشه اتفاقا سرش رو شست و شفا گرفت چند روز بعد تمام تاول ها خوب شد و اثری ازشون نموند...🕊🕊 🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش می‌سوخت. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می‌سوزد؛ من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده‌ی خدا با بقیه همراه شدیم. «گونی سنگرها را برمی‌داشتیم و از همان دو سه متری، می‌پاشیدیم روی آتش جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می‌سوخت، اصلاً ضجه و ناله نمی‌زد و همین موضوع پدر همه‌ی ما را درآورده بود!»بلند بلند بلند بلند فریاد می‌زد: خدایا.....الان پاهام داره می‌سوزه!می خوام اون ور ثابت قدمم کنی خدایا!الان سینه‌ام داره می‌سوزه این سوزش به سوزش سینه‌ی حضرت زهرا(س) نمی‌رسه.... خدایا!الان دست‌هام سوخت می خوام تو اون دنیا دست‌هام رو طرف تو دراز کنم.... نمی‌خوام دست‌هام گناه کار باشه!خدایا!صورتم داره می‌سوزه! این سوزش برای امام زمانه برای ولایته اولین بار حضرت زهرا(س) این طوری برای ولایت سوخت!آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی‌تونم، دارم تموم می‌کنم... ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
🌱خداوندا! این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایتت قرار دادی. 🌱خدایا! تو خود می دانی که همواره آماده بوده ام آن چه را که تو خود به من دادی، در راه عشقی که به راهت دارم، نثار کنم. اگر این نبود، ان هم خواست تو بود. 🌱پروردگارا! رفتن در دست تو است؛ من نمی دانم چه موقع خواهم رفت، ولی می دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده است بجنگم تا به فیض شهادت برسم... 🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
🌹شُهَدایی🌹
#شهید_حسین_خرازی نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش می‌سوخت. فهمیدیم
حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می‌کرد و می‌گفت:خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی‌داره بگه جواب اینا رو چی می‌دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه‌ی من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد... 🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
از پدر و مادرم که حق بزرگی برگردنم دارند، می خواهم که مرا ببخشند؛ من نیز همواره برایشان دعا کرده ام که عاقبت به خیر شوند. از همسر گرامیو فداکار و فرزندانم می خواهم که مرا ببخشند که کمتر توانسته ام به آن ها برسم و بیشتر می خواهم وقف راهی باشم که خداوند متعال به امت زمان ما عطا کرد... 🌹 ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱