💚💛يک روز استاد توي کلاس درس گفت : تمام عضله هاي بدن از مغز دستور مي گيرند . اگر ارتباط مغز با اعضاي بدن قطع شود ، حرکت و فعاليت آنهامختل مي شود و اگر هم واکنش داشته باشند ، غير ارادي و نامنظم است.يکي از دانشجويان که سن بيشتري نسبت به بقيه داشت وهمواره خاموش بود ، بلند شد و گفت: ببخشيد استاد! وقتي ترکشِ توپ سرِ رفيقِ من را از زير چشم هايش برد ، زبانش تا يک دقيقه الله اکبر مي گفت...!
#شهدا 🌹
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱
✨احمد همیشه لبخند روی لبهایش بود و مثل نور همیشگی بود...✨✨
ذکر ده صلوات برای #شهید_احمد_مشلب🌹
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱
🔴 شیرصحرا 🔴
🟠فرمانده ای که صدام شخصا برای سرش جایزه تعیین کرد .
🟡وی فقط با هشت نفر کلاه سبز در دشت عباس کاری کرد که رادیو عراق اعلام کردکه یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقرشده است.
🟢درسال 1335 وارد ارتش شد سریعا به نیروهای ویژه پیوست .
🟡فارغ التحصیل اولین دوره رنجری درایران بود .
🔵دوره سخت چتربازی و تکاوری را در کشور اسکاتلند گذراند.
🟣دراسکاتلند در مسابقه نظامی بین تکاوران ارتشهای جهان اول شد وقدرت خود وایران رابه رخ کشورهای صاحب نام کشاند .
⚪️وی اولین کسی بود که در دفاع مقدس نیروهای عراقی را به اسارت گرفت...
#شهید_حسن_آبشناسان🌹
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱
💢قبل از مراسم عقد علی آقا نگاهی به من کرد و گفت :
" شنیدم که عروس هر چی بخواد اجابتش حتمی است "
گفتم :
" چه آرزویی داری .. ؟ "
در حالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود گفت :
" اگر علاقه ای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم آرزوی شهادت کنید "
از این جمله تنم لرزید چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود ، سعی کردم طفره برم اما علی آقا قسم داد که این دعا را در این روز در حقش بکنم .
وقتی خطبه جاری شد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم ، و بلافاصله با چشمانی پر از اشک ، نگاهم را به علی دوختم .
آثار خوشحالی در چهره اش پیدا بود .. !
مراسم ازدواج ما در حضور آیت ا... مدنی و جمعی از برادران پاسدار برگزار شد .
نمی دانم این چه رازی بود که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت ا... مدنی همه به فیض شهادت رسیدند ‼️
#شهید_علی_تجلایی🌹
@shohadaei_zistan
💓ما متوجه غیبتش می شدیم و از این غیبت کوتاه مدتی که بخاطر رفتنش به جهاد بود احساس ناراحتی میکردیم چون با حضورش بین دوستان احساس برادری شدیدی بینمان ایجاد میشد.او برای ما مثل یک قلب تپنده بود که وقتی (از جهاد) می آمد وقت های زیادی را با ما می گذراند تا روزهای غیبتشی را جبران کند.روزها و ساعات زیادی باهم وقت می گذراندیم و بعد از شهادتش از زمانهایی که در اختیار ما قرار داده بود قدردانی میکنیم چون او اگر میخواست میتوانست تمام وقت خود را فقط با خانواده اش باشد...
💓
#شهید_احمد_مشلب🌹
#امام_صادق
@shohadaei_zistan
⬅️از صفحه اول شناسنامه اش یه کپی گرفت بعد 1349 رو کرد 1339،
می خواست دوباره از روش کپی بگیره که باباش از دور پیداش شد.
پرسیدداری چیکار می کنی؟جواب داد اومدم برا ثبت نام کپی بگیرم
اما نگفت واسه چه ثبت نامی.
توی مجلس سومش ،صاحب عکاسی به باباش گفت محمد تقی از
شناسنامه اش چندبار کپی گرفت ، شما نمی دونید برای چی
میخواست؟
و باباش تازه متوجه شده بود ثبت نامی که پسرش اون روز جلوی
درب عکاسی بهش گفت ، کاروان کربلا بوده و باباش حالا به این
نتیجه رسید که نباید برای نرفتنش به جبهه مانع تراشی می کرد.
چون پسرش گلچین شده بود...➡️
#شهدا🌹
@shohadaei_zistan
🌿💔میگفتمنیہچیزوفہمیدم
خداشہآدتوهمیشہبہ
آدماییدادهکهتوکار
سختڪوشبودن ... !💔🌿
#شهیدمحمودرضابیضائی🌹
@shohadaei_zistan
✨✨✨فقط زیارت امام✨✨✨
در سال های دشوار جنگ، به خصوص نبردهایی که در کردستان داشت. وقتی مشکلات و نارسایی ها و نامهربانی ها بر او چیره می شدند، می رفت خدمت حضرت امام. خودش می گفت: «هر وقت نزد امام می روم، با آن که خیلی حرف و مشکل دارم که بازگو کنم، اما وقتی شخصیت با ابهت و قاطع ایشان را می بینم، همه آنها فراموشم می شود. با خودم می گویم تو سردار چنین امامی هستی که آمریکا را به زانو درآورده است؟ آن وقت تو به این راحتی پا پس می کشی؟»، لذا می گفت فقط زیارت امام برایم کافی است تا همه مشکلات را حل شده ببینم...
#شهید_صیاد_شیرازی🌹
@shohadaei_zistan
🕊عراق پاتک شدیدی زد تا جزایر مجنون رو پس بگیره
شهید بابایی توی اون عملیات شیمیایی شد
سرش پر شده بود از تاولهای ریز و درشت
سرش می خارید و با خاراندن زیاد ، تاولها ترکیده بود
بنده خدا خیلی اذیت شده بود
بهش گفتم برو بیمارستان دوا و درمان کن
می گفت اگه برم بستری ام می کنن و از کارم جا می مونم ... ... چند روز بعد بیرون جزیره یه برکه آب پر از نیزار دیدیم
عباس لحظه ای ایستاد و به جریان آب دقت کرد
بعد با حالت خاصی بهم گفت:
حسن! می دونی این آب ، کدوم آبه؟
با تعجب گفتم: یعنی چی؟ خب این آب هم مث بقیه آبها ، فرقش چیه؟
گفت: اگه دقت کنی می بینی این آب ، انشعابی از آب فراته
آبی که امام حسین و حضرت عباس ع تو کربلا دستشون رو باهاش شستشو دادن
عباس معتقد بود اگه سرش رو با اون آب بشوید ، تاول های سرش خوب میشه
اتفاقا سرش رو شست و شفا گرفت
چند روز بعد تمام تاول ها خوب شد و اثری ازشون نموند...🕊🕊
#شهید_عباس_بابایی🌹
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱
#شهید_حسین_خرازی نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش میسوخت. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده میسوزد؛ من و حسین آقا هم برای نجات آن بندهی خدا با بقیه همراه شدیم. «گونی سنگرها را برمیداشتیم و از همان دو سه متری، میپاشیدیم روی آتش جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت میسوخت، اصلاً ضجه و ناله نمیزد و همین موضوع پدر همهی ما را درآورده بود!»بلند بلند بلند بلند فریاد میزد: خدایا.....الان پاهام داره میسوزه!می خوام اون ور ثابت قدمم کنی
خدایا!الان سینهام داره میسوزه این سوزش به سوزش سینهی حضرت زهرا(س) نمیرسه....
خدایا!الان دستهام سوخت می خوام تو اون دنیا دستهام رو طرف تو دراز کنم.... نمیخوام دستهام گناه کار باشه!خدایا!صورتم داره میسوزه!
این سوزش برای امام زمانه برای ولایته اولین بار حضرت زهرا(س) این طوری برای ولایت سوخت!آتش که به سرش رسید، گفت:
خدایا! دیگه طاقت ندارم،
دیگه نمیتونم، دارم تموم میکنم...
#شهدایی #شهید #شهدا #شهیدانه #تلنگر #امام_زمان
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱
🌱خداوندا! این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایتت قرار دادی.
🌱خدایا! تو خود می دانی که همواره آماده بوده ام آن چه را که تو خود به من دادی، در راه عشقی که به راهت دارم، نثار کنم. اگر این نبود، ان هم خواست تو بود.
🌱پروردگارا! رفتن در دست تو است؛ من نمی دانم چه موقع خواهم رفت، ولی می دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده است بجنگم تا به فیض شهادت برسم...
#وصیتنامه_شهدا #وصیتنامه #شهید_صیاد_شیرازی🌹
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱
🌹شُهَدایی🌹
#شهید_حسین_خرازی نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش میسوخت. فهمیدیم
حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه میکرد و میگفت:خدایا!
ما جواب اینا را چه جوری بدیم
ما فرمانده ایناییم؟
اینا کجا و ما کجا؟
اون دنیا خدا ما رو نگه نمیداره بگه جواب اینا رو چی میدی؟
زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانهی من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد...
#شهید_حسین_خرازی🌹
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱
از پدر و مادرم که حق بزرگی برگردنم دارند، می خواهم که مرا ببخشند؛ من نیز همواره برایشان دعا کرده ام که عاقبت به خیر شوند. از همسر گرامیو فداکار و فرزندانم می خواهم که مرا ببخشند که کمتر توانسته ام به آن ها برسم و بیشتر می خواهم وقف راهی باشم که خداوند متعال به امت زمان ما عطا کرد...
#وصیتنامه_شهدا #وصیتنامه #شهید_صیاد_شیرازی🌹
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱
🥀🥀نحوه #شهادت🥀🥀
مهاجم ناشناس در پوشش کارگر رفتگر به محض خروج امیر صیادشیرازی از منزل و در حال سوار شدن به اتومبیل خود، به وی نزدیک شد. تیمسار شیرازی وقتی متوجه آن مرد رفتگرنما شد، منتظر ماند تا او خواسته اش را بیان کند.
مرد مهاجم پاکت نامه ای را به دست تیمسار صیاد شیرازی داد تا آن را بخواند. تیمسار در حال بازکردن پاکت بود که ناگهان مرد ناشناس با سلاح خود کاری که پنهان کرده بود، وی را هدف چند گلوله از ناحیه سر، سینه و شکم قرار داد و از محل حادثه گریخت. براساس اظهارات شاهدان، مهاجم فراری پس از تیراندازی به طرف خودروی پیکان که در فاصله چند متری منزل تیمسار صیاد شیرازی توقف کرده بود، دوید و به کمک هم دست خود از محل گریخت... پیکر غرق به خون تیمسار صیادشیرازی ابتدا به بیمارستان فرهنگیان و سپس به بیمارستان 505 ارتش منتقل شد؛ اما سرانجام براثر شدت جراحت به شهادت رسید...🍂
فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در زمان جنگ #شهید_صیاد_شیرازی🌹
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱
🤼♀سیدحسین طحامی، کشتیگیر قهرمان جهان، به زورخانه ما آمده بود و با بچهها ورزش میکرد، هر چند مدتی بود که سید به مسابقات قهرمانی نمیرفت، اما هنوز بدنی بسیار ورزیده و قوی داشت. بعد از پایان ورزش رو کرد به حاج حسن و گفت: «حاجی کسی هست با من کشتی بگیرد؟ حاج حسن نگاهی به بچهها کرد و گفت: ابراهیم. بعد هم اشاره کرد برو وسط. معمولاً در کشتی پهلوانی حریفی که زمین بخورد یا خاک شود، میبازد. کشتی شروع شد همه ما تماشا میکردیم. مدتی طولانی دو کشتیگیر درگیر بودند اما هیچکدام زمین نخوردند؛ فشار زیادی به هر دو نفرشان آمد، اما هیچکدام نتوانست حریفش را مغلوب کند، این کشتی پیروز نداشت. بعد از کشتی سیدحسین بلند بلند میگفت: بارک الله، بارک الله، چه جوان شجاعی، ماشاءالله پهلوان...
#شهید_ابراهیم_هادی🌹
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱
❣چند روزی میشد که دراطراف کانی مانگا در غرب کشور کارمیکردیم؛
شهدای عملیات والفجر چهار را پیدا می کردیم. اواسط سال 71 بود.
از دور متوجه پیکر شهیدی داخل یکی ازسنگرها شدیم.سریع رفتیم
جلو.
همانطور که داخل سنگر نشسته بود،ظاهراً تیر یا ترکش به اواصابت
کرده وشهید شده بود.
خواستیم که بدنش را جمع کنیم و داخل کیسه بگذاریم ، درکمال
حیرت دیدیم در انگشت وسط دست راست او انگشتری است ؛ ازآن
جالب تر اینکه تمام بدن کاملاً اسکلت شده بود ، ولی انگشتی که
انگشتر در آن بود ،کاملاًسالم وگوشتی مانده بود ‼️. همه ی بچه ها
دورش جمع شدند.
خاک های روی عقیق انگشتر را پاک کردیم . اشک همه مان در آمد ،
روی آن نوشته شده بود: « حسین جانم❤️ »
#امام_زمان #شهدا #شهیدانه
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱
🍀☘سربازی دمپایی به پا و آستین بالا زده، در حالی که در یک دست واکس و در دست دیگر فرچه دارد، در مقابل تیمسار ایستاده است. تیمسار کمی ناراحت به نظر می آید. به او می گوید: «نه! پسرم! این کار شخصی است، هر کسی باید کارهای شخصی اش را خودش انجام دهد.» بعد اضافه می کند: «پوتین هیچ کس را واکس نزن،نه الان، نه هیچ وقت دیگر، پوتین هیچ کس را واکس نزن.» بعد پیشانی سرباز را می بوسد. سرباز ناباورانه تیمسار را نگاه می کند. به پوتین های تیمسار نگاه می کند. یکی خاکی و یکی واکس زده و تمیز است. تیمسار آنها را به داخل اتاق می برد...
#شهید_صیاد_شیرازی🌹
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱
🥀دولا دولا راه رفتند تا امروز بتوانیم راست راست راه برویم...
«برای شادی روح #شهدا صلوات»
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱
🪴مسئولیت خون شهدا لحظه ای مرا آرام نمیگذارد آنانکه پیمان دوستی با خدا بسته اند هرگز بی وفایی به پیمانشان نمیکنند...
شهید_عیلرضا_نسیانی🌹
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱
🪶تا می توانید معلومات خود را نسبت به قرآن و به طور کلی اسلام بالا ببرید، از آن مهمتر اینکه بر دانسته های خود جامه بپوشانید . سعی کنیدتمام امور زندگی خود را در پوشش نظام ولایت فقیه در آورید...🍁
شهید_سیدرضا_شرافتی🌹
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱
🎋هرکس ابتدا باید مبارزه را با نفس خویش آغاز کندو طوری مبارزه کند که شیطان توان مقابله با او را نداشته باشید. به یاد خدا باشید...
#شهید_حسین_حفیظی🌹
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱
🌙کوچه هایمان را به نامشان کردیم ، که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم...
بدانیم...
گذرگاه خون کدام #شهید است که با آرامش به خانه می رسیم...✨
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱
🎈امیدوارم کاری نکنیم که شرمنده #شهدا شویم..
🚶♂🚶🚶♀
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱
🌼"برادران عزيز همچنانكه امام امت فرمودند:"تنور جنگ را بايد گرم نگه داشت كه زندگي و حيات اسلام و پيروزي ما به جنگ ميان اسلام و كفر بستگي دارد و بايد بدانيد كه اگر سستي كرديد و باعث شكست انقلاب شديد يقيناً به ذلت و بدبختي دچار خواهيد شد كه مردم كوفه وعراق پس از شهادت امام حسين (ع) دچار شدند و يقيناً آن ذلت و بدبختي برايتان از اين مقاومت و سرسختي تلخ تر خواهد بود".🌼
#شهيد_ابراهيم_وحدت🌹
ٜٜ ٜ❰♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ❰♥️❱