🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
#شهید_غلامعلی_پیچک کسی است که #مقام_معظم_رهبری درباره ایشان میفرماید:
درود خدا و فرشتگان و صالحان بر سردار شجاع و صميمي و فداکار اسلام، غلامعلي پيچک، شهيدي که در دشوار ترين روزها مخلصانه ترين اقدامها را براي پيروزي در نبرد تحميلي انجام داد. يادش بخير و روحش شاد.
🌷🍃🍀🕊🍀🍃🌷
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
زندگینامه: شهید والامقام
#غلامعلی_پیچک (۱۳۳۸ - ۱۳۶۰)
غلامعلی پیچک سال ۱۳۳۸، در تهران متولد شد. پدرش کارمندی متوسط و آبرومند بود و در تربیت دینی فرزند، از هیچ کوششی دریغ نکرد. غلامعلی در سن پنج سالگی پای در راه مدرسه گذاشت.
غلامعلی با موفقیت و نمرههای عالی، دوره ابتدایی را به پایان برد و هر سال شاگرد ممتاز شد. وارد دبیرستان شد و در سن 16 سالگی با بهترین معدل، مدرک دیپلم را دریافت کرد و همان سال در کنکور و رشته انرژی اتمی وارد دانشگاه شد. در دانشگاه به خاطر کسب امتیاز بالا، بورس تحصیل در خارج از کشور به وی تعلق گرفت ولی از پذیرفتن بورس سرباز زد و تحصیل در داخل کشور را به خارج ترجیح داد.
غلامعلی، همزمان با تحصیل در دانشگاه، از کسب معارف دینی غفلت نورزید و به آموختن و یاددادن به دیگران پرداخت. او « جامعالمقدمات» را به خوبی یاد گرفت و برای دوستان و همسالان آموزش داد.
از 10 سالگی در انجام فرائض دینی مقید و از شروع تکلیف، مقلد حضرت امام(س) شده بود.
پس از ورود به دانشگاه و آشنایی با تعدادی دانشجوی مسلمان و مبارز، جدیتر از گذشته وارد جریانهای سیاسی شد و خیلی سریع نسبت به مسائل سیاسی داخلی اطلاعات کسب کرد و رژیم شاه را رژیمی فاسد و ظالم یافت و از این رو، مصممتر از پیش، وارد مبارزات سیاسی شد.
از آن پس تحت مراقبت و تعقیب عوامل ساواک قرار گرفت. او طی فعالیتهای خود، مبارزات خود را گسترش داد.
اکبر حمزهای از همرزمان پیچک میگوید: یک روز در کتابخانه شخصی غلامعلی، دنبال کتابی میگشتم، دیدم لای یک کتاب، یک کلت جاسازی شده است. تازه فهمیدم که در مبارزات مسلحانه نیز
نسبت به مسائل سیاسی داخلی اطلاعات کسب کرد و رژیم شاه را رژیمی فاسد و ظالم یافت و از این رو، مصممتر از پیش، وارد مبارزات سیاسی شد.
از آن پس تحت مراقبت و تعقیب عوامل ساواک قرار گرفت. او طی فعالیتهای خود، مبارزات خود را گسترش داد.
اکبر حمزهای از همرزمان پیچک میگوید: یک روز در کتابخانه شخصی غلامعلی، دنبال کتابی میگشتم، دیدم لای یک کتاب، یک کلت جاسازی شده است. تازه فهمیدم که در مبارزات مسلحانه نیز دست داشته است.
پس از شهادت پیچک متوجه شدیم که او در سن 15 سالگی طرح ترور خسروداد را کشید بعد مساله را با نماینده حضرت امام در میان گذاشت که ایشان اجازه ندادند و او دوستانش را مجاب کرد که از ترور خسروداد صرف نظر کنند.
با اوج گیری مبارزات انقلاب اسلامی، غلامعلی با دلگرمی و امید بیشتر، به روشنگری و هدایت مردم پرداخت و با ارائه تحلیلهای خوب سیاسی، مفاسد و وابستگی رژیم شاه را افشا کرد و بویژه قشر جوان را به مبارزه علیه نظام ستمشاهی ترغیب کرد. با ارتباطی که با برخی روحانیون برجسته داشت، اعلامیهها و نوارهای سخنرانی حضرت امام (ره) را چاپ، تکثیر و در اختیار دیگران گذاشت.
با تجاوز رژیم عراق به ایران و تحمیل جنگی نابرابر به انقلاب نوپای اسلامی، پیچک عازم جبهههای نبرد شد. از آن جا که لیاقت و شجاعت او در درگیریهای کردستان به فرماندهان محرز بود، به عنوان فرمانده محور غرب کشور منصوب شد. پیچک توان بالای نظامی خود را در این محور به منصه ظهور رساند و با ارائه طرحهای دقیق و واقعبینانه نظامی، حیرت نیروهای سپاه و ارتش را برانگیخت. به رغم سن کم ذهنی نقاد و خلاق برخوردار بود و از این رو موفق شد بهترین طرحهای عملیاتی را با توجه به شناسایی منطقه ارائه و اجرا کند. او اغلب شناساییها را خودش انجام میداد و تا عمق بیش از 30 کیلومتر، در پشت جبهه دشمن نفوذ میکرد. با اجرای عملیاتهای موفق در محور غرب، کم کم شهرت و آوازهاش در غرب پیچید. توانمندی نظامی و قامت خاص پیچک از او شخصیتی دوست داشتنی و در عین حال پر از ابهت ساخت
اکبر حمزهای میگوید: «آوازه پیچک در غرب کشور پیچیده بود. هر کجا که میرفتی، او را میشناختند؛ از سومار تا ارتفاعات «بمو». همین شهرت باعث شد که جذب او شوم. رفته رفته با او که آشنا شدم پای صحبتها و سخنرانیهایش نشستم. بینش سیاسی خوبی داشت. وقتی از سیاست حرف میزد، گویی یک سیاستمدار برجستهای است که سالها در عرصه سیاست فعالیت داشته است. بیشتر شناساییها را خودش انجام میداد و تا پشت سنگرهای دشمن هم نفوذ میکرد. در عملیات «بازیدراز» آخرین کسی بود که از ارتفاعات عقبنشینی کرد.»
پیچک اهل تقوا و ورع بود و در انجام فرائض دینی، تقید و تعبد خاصی داشت. همانگونه که اشارت رفت، از سن 10 سالگی به نماز ایستاد. پس از انقلاب، نماز شبش ترک نشد. در نماز آن چنان حضور مییافت که خارج از خود را فراموش میکرد.
اهل مطالعه و کتاب بود. در عین اشتغال به کارهای نظامی، از فعالیتهای فرهنگی غافل نمیشد. سخنرانیهایش مشهور بود. در اخلاق و رفتار الگوی دیگران بود. شهامت و شجاعتش کم نظیر بود. به حضرت امام خمینی(ره) عشق میورزید و تابع و مرید معظم له بود. در انجام هر کاری تنها جلب رضای خدا را در نظر میگرفت و هرگز ریا به اخلاص او نفوذ نکرد.
پیچک در عملیات مطلع الفجر در نوک پیکان گردان وارد نبرد علیه دشمن شد و در منطقه « قاسمآباد» واقع در ارتفاعات «برآفتاب» با نیروهای دشمن تن به تن درگیر شد. نزدیک ظهر روز 20 آذرماه 1360 بر اثر اصابت
گلوله به گلو و سینهاش به شهادت رسید.
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
و چه زیبا امام عزیز خمینی کبیر ره در وصف حال یاران با وفایش فرمودند: شهدا شمع محفل دوستانند شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان عند ربهم یرزقون اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب فادخلی فی عبادی و وادخلی جنتی پروردگارند
#نثار روح ملکوتی تمامی شهدا بویژه شهدای عزیز عملیات مطلع الفجر بالاخص شهید والامقام #غلامعلی_پیچک
#صلوات
منبع: همشهری آنلاین
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
تصویر لحظه شهادت فرمانده شجاع و مخلص سپاه غرب
#شهیدوالامقام_غلامعلی_پیچک
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
#نثار_روح_ملکوتی_اش_صلوات
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌹🍃🕊🌷🕊🍃🌹
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
"شاهین برآفتاب"
یادکردی از شاهین افتاده روی ارتفاعات برآفتاب؛ سردار شهید غلام علی پیچک.
دوستان همراه؛ نوزدهم آذر۱۳۹۹ مصادف است با سی و نهمین سالگرد عملیات "مطلع الفجر" در محور سرپل ذهاب- گیلانغرب و شهادت غلام علی پیچک.
آنچه در پی می آید شرح احوالات شهید پیچک در آخرین لحظات حیات دنیوی این فرمانده مقتدر و با اخلاص است که رفیق و همراه همیشگی او؛ ابراهیم شفیعی نقل کرده است:
.... بعد از ظهر روز نوزدهم آذر۱۳۶۰، از روستای دیره آمادهی حمله که شدیم، دیدم پیچک اورکت کرهای من را پوشیده. به او گفتم: چرا اورکت من را پوشیدی؟ گفت: آخر، من اورکت ندارم. گفتم: خب؛ نداشته باش. این که دلیل نمیشود اور کت من را بپوشی! گفت: آخر هوا خیلی سرد است. گفتم: برای من هم هوا سرد است. گفت: تو امشب به یگان سوار زرهی مأمور شدهای، داخل نفربر زرهی که خیلی سرد نیست، ولی من همراه گردان باید روی قلهها بروم و آنجا سردتر است. گفتم: اینطوری اگر شهید بشوی، به جای من دفنات میکنند. چون بالای در جیب اورکت، من روی پارچهای نام و نام خانوادگیام را دوختهام. گفت: خب چه بهتر! ناشناس دفن میشوم. بعد گفت: شفیعی جان؛ لطفاً سر اورکت با من جروبحث نکن. آنجا هوا خیلی سرد است و من هم امشب، چارهای جز پوشیدن اورکت تو ندارم. حالا راضی باش که تنم باشد. گفتم: قابلی ندارد. من که معمولاً او را «برادر پیچک» خطاب میکردم، آنجا زبانم جور دیگری چرخید و به او گفتم: غلامعلی؛ این که تو نوک پیکان حمله را انتخاب کردی، من را ناراحت میکند. همه اش خیال میکنم که میخواهی شهید بشوی و دلم شور میزند. نگاهم کرد. لبخندی زد که هیچ وقت جذبهی پر مهر آن لبخند را فراموش نمیکنم. بعد هم گفت: داخل سنگر دیدگاه عملیات، بروجردی و وزوایی هستند. این دو نفر، هم دانش خوب و هم توان مدیریت نظامی بسیار بالایی دارند. در سوار زرهی؛ به تو و خالقی اطمینان دارم. توسط برادر نوجوان و برادر غمخوار هم، انشاالله پشتیبانی خوبی از نیروهای در خط مقدّم انجام میشود. خودم اگر با نیروهای خطشکن باشم، خیالم راحتتر است. در ضمن این را بدان؛ من به غیر از شهادت با هیچ چیز دیگر راضی نمیشوم. با خدا عهد کردهام که اگر تا امروز، کارهایی که انجام دادهام، برای رضای او و بقای انقلاب اسلامی است و مزدی دارد، این اجر و مزد، جز در شکل شهادت نباشد. این را که گفت، ته دلم خالی شد، البته به رویش نیاوردم و سکوت کردم.
آمادهی حرکت از روستای دیره به سمت مواضع دشمن بودیم، که محسن وزوایی به اتفاق برادرم حسن، سوار بر یک جیپ، پیش ما آمدند و یک راست به سراغ پیچک رفتند. من و خالقی و نوجوان هم پشت سر آن دو نفر به راه افتادیم و به سمت پیچک رفتیم. پیش او که رسیدیم، دیدیم وزوایی دارد از غلامعلی خواهش میکند که با گردان خطشکن نرود بلکه همراه او به محل دیدگاه عملیات برود. فرصت را غنیمت شمردم و من هم، دوباره از او خواستم تا از این کار منصرف بشود. خالقی و نوجوان هم، همین اصرار را داشتند. سرانجام پیچک آب پاکی را روی دست همهی ما ریخت و گفت: من تصمیم خودم را گرفتهام و امکان ندارد که از این کار منصرف بشوم؛ انجام این مأموریت، برای من در حکم پاگذاشتن روی هوای نفس است. درست است که من مدّتی در مناطق غرب فرمانده بودم، اما خدا میداند دوست نداشتم تا هوای نفسم بر من غلبه کند و فکر کنم که همیشه فرمانده باقی خواهم ماند. خدا گواه است همواره آرزو داشتم به عنوان گمنامترین نیروی بسیجی، کنار بچّههای مخلص بسیج در خطرناکترین مأموریتها، شرکت کنم و در کنار آنها توفیق شهادت نصیبم بشود. حالا که تمام شرایط برای تحقق این آرزوی من مهیّا شده، به هیچ وجه این توفیق را با هیچ چیز دیگر عوض نمیکنم. این آرزوی دیرینهی من بود. الان اگر به عنوان یک نیروی تکور عادی در عملیات شرکت کنم، به معنای آن است که بندهی نفس خودم نشدهام. من نمیخواهم اسیر نفس امّاره باشم؛ میفهمید؟ پس دیگر در این مورد به من اصرار نکنید. غلامعلی با به زبان آوردن مکنوناتِ قلبیاش، همهی ما را ساکت کرد.
نیروها که به ستون شدند و آمادهی حرکت بهسمتِ مواضع دشمن، برادرم حسن شفیعی که با محسن وزوایی به روستای دیره آمده بود، قرآنی به دست گرفت، روی چند جعبه مهمات ایستاد و از نیروها خواست تا از زیر قرآن رد بشوند. همهی نیروها آمدند و ضمن بوسیدن قرآن، از زیر آن گذشتند. آخر سر؛ من، پیچک، وزوایی، خالقی و نوجوان ماندیم. هر کدام از ما وقتی قرآن را میبوسیدیم و از زیر آن رد میشدیم، برادرم خم میشد و کنار گوش هر نفر آیهی «والله خیرٌ حافظاً
وَ هُوَ اَرحَمُ الرّاحمین» را زمزمه میکرد و آن را به سمت او میدمید. پیچک که از زیر قرآن عبور کرد، تا برادرم خواست این آیه را در گوش او بخواند، غلامعلی از این کار ممانعت کرد. برادرم هر کاری کرد، پیچک نگذاشت تا این آیه را کنار گوش او بخواند. برادرم به او گفت: شهادت، توفیق بزرگی
است. ولی زنده ماندن شما، خدمت بزرگتری است. پیچک گفت: برایم دعا کنید چرا که اگر شهادت نصیب من شود تأثیر بیشتری دارد. خلاصه؛ برادرم هر کاری کرد، پیچک نگذاشت آن آیه را کامل کنار گوش او بخواند. بعد هم، به همراه ستون نیروهای خطشکن، راهی خط مقدم جبهه شد.
پیچک که راه افتاد، فرماندهی گردان خطشکن به او گفت:
... برادر پیچک شما؛ بگو چه کار کنیم و از کجا برویم؟ پیچک گفت: البته با توجه به اینکه بنده تقریباً به منطقه بیشتر از شما آشنایی دارم، راهنماییتان خواهم کرد، ولی شما فرمانده هستی و جایگاه فرماندهیتان در این گردان، محفوظ است. دستورات را شما باید صادر کنید. من طبق دستوری که میدهید، مسیر را نشان میدهم.
بنده به همراه آقای حسین خالقی و سرهنگ نیازی؛ داخل یک دستگاه نفربر زرهی بی.ام.پی نشسته بودیم و جلوی ستونِ سوار زرهی حرکت میکردیم. تانکها به چند دسته تقسیم شده بودند و هر کدام به طرف یک محور حرکت میکردند. خودمان هم در یک دره، بین تنگهی قاسمآباد و چم امام حسن(ع)، جایی که از دید دشمن پنهان بود، قرار گرفتیم و مشغول هدایت آتش ادوات و زرهی شدیم.
حوالی ساعت9:30 صبح روز بیستم آذر بود که صدای گرفته و پریشان محسن وزوایی را از پشت بیسیم شنیدم که داشت مرا صدا میزد: ابراهیم، ابراهیم، محسن! ابراهیم، ابراهیم، محسن!... گفتم: محسنجان؛ به گوشم! گفت: پیچک؛ اللهاکبر شد.
"کتاب کوهستان آتش" صفحه ۲۵۰ تا ۲۵۳
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#یاد_ایام
بیستم آذرماه یادآور رشادتها و سلحشوریهای شیر زنان و بزرگ مردان ایل بزرگ کلهر در دومین شهر مقاوم کشور #گیلانغرب در عملیات بزرگ #مطلع_الفجر در سال ۱۳۶۰ با رمز مبارک یا مهدی (عج) است.
عملیات #مطلع_الفجر از جمله عملیاتهای بزرگ هشت سال دفاع مقدس در غرب کشور بود که در منطقه عملیاتی #گیلانغرب اجرا شد.
در این عملیات نیروهای سلحشور سپاه پاسداران به فرماندهی شهیدان والامقام محسن وزوایی و غلامعلی پیچک و همراهی بسیجیان سرافراز و مردم غیور، ارتشیان و هوانیروز قهرمان از سه جبهه با وجود سرمای هوا و میدانهای مین به دشمن بعثی با هدف آزادسازی ارتفاعات «چرمیان، سرتتان، دیزه کش، برآفتاب، تنگ کور، تنگ قاسم آباد، تنگ حاجیان، فریدون هوشیار، دشت گیلانغرب، روستاهای گمار، بورسوار و دشت گیلانغرب» حمله کردند.
آزادی سازی ارتفاعات مهم چغالوند و آوزین، ۳۰ کیلومتر از خاک کشورمان در دشت گیلانغرب و بازگشت ۳۰ روستای این شهرستان به آغوش کشور از دستاوردهای مهم عملیات #مطلع_الفجر است.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی رزمندگان غیور 8 سال دفاع مقدس
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊
#پیامکی_از_بهشت 💐
به هوش باشید و فرصت ها را غنیمت بشمارید و بدانید که هر چه به خدا نزدیک شوید باز کم است و کم کار کردهاید، بچه ها کسی می تواند پا به جبهه جنگ با دشمنان و منافقین و استکبار و ... بگذارد که از جبهه درونی پیروز و سربلند بیرون آمده باشد، پس سعی کنید که در لحظه لحظه زندگی با خدا باشید و مبارزه با نفس را فراموش نکنید.
🌹 #شهید_والامقام
🌴 #محمدعلی_حجتی
#سلام_به_دوستان_شهداء🌹
#روزتان_شهدایی🌹
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#بیستم_آذرماه
سالروز #شهادت
#شهید_محراب
#حضرت_آیت_الله_دستغیب
گرامی باد.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
بخشی از بیانات #مقام_معظم_رهبری
در پی #شهادت_آیت_الله_دستغیب
سال ۱۳۶۰
چهره معظّم و دوست داشتنی این مرد خدا محبوبترین چهره در میان مردم فارس و مورد احترام عمیق مردم در سراسر ایران بود.
روح بیکینه و صفای باطن و لحن روحانی او گرمی بخش دل مردم بود و مردمی که او را صمیمانه دوست داشتند به شخصیت والای این روحانی مبارز و متقی احترام میگذاشتند.
هفتاد سال زندگی همراه با طهارت و تقوا و سالها صرف عمر در راه اسلام و انقلاب از این مرد بزرگوار چهرهای مورد علاقه و احترام مردم ساخته بود.
اطمینان دارم که شهادت این مرد خدا همچون زندگی پرافتخارش برای اسلام و انقلاب اسلامی ایران خیر و برکت به همراه خواهد داشت؛ چرا که همه ما را در ادامه راهی که برگزیدهایم مصمّمتر میکند. تا راه اسلام در پیش روی ماست دشمن حقیرتر از آن است که بتواند ما را از این سیر الهی منحرف سازد.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
شهید والامقام حسن احسانی نژاد
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
✅ #عاشقانه_با_شهدای_نیروی_انسانی
#رفیقِشهیدم
#رفیق یعنی
آنکه به چشمانش مینگری،
#خدا را ببینی...
یعنی آنکه دستت را بگیرد تا #بهشت
آنقدر بالا بروی تا برسی به خودِ #خدا...
آنجا که آرزوی هر آرزومندیست...
#رفیقِبهشتی
#همکارِباصفا
به یاد ما هم باشید...
#ممنونم
#دوستت_دارم...
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani