هدایت شده از دولت کریمه مهدوی
♦️سلام بر دوستان چشم انتظار دولت کریمه
ذکری شگفت انگیز درتوسل به امام عصر (عج)👇👇👇
آيت الله بافقي از شيفتگان و دلباختگان آن حضرت بود و در تمام شدايد و گرفتاريها ، جز به آن حضرت توسل نميجست.
🌟ميفرمود:
غير ممكن است كه كسي درب خانه امام زمان عليهالسلام را بكوبد و در به روي او باز نشود.
🌟ميفرمود:
اگر مشكل مهمي براي تان پيش آمد در سحر شب جمعه در جاي خلوتي ۷۰ بار با اين كلمات به محضر امام عصر ارواحنافداه استغاثه كنيد كه بسيار تجربه شده است:
يا فارسَ الحجاز؛ يا اباصالح المهدي؛ يا اباالقاسم؛ اَدرِكني اَدرِکنی؛ و لا تَدَعنِی؛ فاِنِّی عاجز ذلیل
🌟هم چنين ميفرمود:
نماز امام زمان ارواحنافداه در سحر شب جمعه بسيار توسل مؤثري است.
http://eitaa.com/dolatekarimeh
هدایت شده از دولت کریمه مهدوی
سلام
سلام دوستان
لطفا این مطلب را ملاحظه فرمایید👇👇👇
*نقش دولت ها در تحقق دولت کریمه امام زمان عجل الله فرجه*
بهترین زمینه سازی برای دولت کریمه مهدوی این است که "الگویی کارآمد از دولت اسلامی" نشان داده شود، یعنی اگر می خواهیم مردم مشتاق دولت کریمه مهدوی شوند باید دولت جمهوری اسلامی به عنوان مدعی دولتِ زمینه ساز، همسنخ این معیارها شود، معیارهائی همچون پرهیز از دورویی و نفاق و عمل گرایی فارغ از دروغگویی و ...
اگر دولت جدید ما به آنچه می گوید عمل کند و با مردم صادق باشد، مردم را منتظر و مشتاق دولت کریمه امام مهدی (عج) می کند و در این میان صداقت عنصری بسیار مهم است آنچنان که رهبر معظم انقلاب فرمودند: راه همدلی و همزبانی دولت و ملت یکی این است که نسبت به یکدیگر صادق باشند.
و در دولت کریمه مهدوی اینگونه است و کارگزاران با مردم صادق اند.
پس امروز هم اگر کارگزاران دولت مردمی آقای رئیسی عزیز از افرادی انتخاب و چینش شوند که رفتار و عملشان شفافانه و فارغ از دروغ و کلک و دوگانگی باشد و برای رفاه و آسایش مردم تلاش کنند و از سوء استفاده بپرهیزند، طبیعتا مردم لذت برده و مشتاق دولت آرمانی و جهانی حضرت بقیه الله الاعظم (عج) می شوند و اشتیاق مردم یعنی نزدیک شدن ظهور!
والسلام علی من اتبع الهدی
http://eitaa.com/dolatekarimeh
هدایت شده از کیهـــان آنلاین
#گفت_و_شنود
🔹یه جور دیگه بود!
🔻نشانی ما در پیامرسانهای سروش، آیگپ، ایتا
@kayhannewspaper
ناصر:
گل نرگس:
#داستان_واقعی
✨امام جماعت یکی از مساجد لندن تعریف میکرد
به یکی از مساجد داخل شهر لندن
منتقل شدم که کمی از محل زندگی ام
دور بود.هر روز با اتوبوس از مسجدم
به خانه برمی گشتم.
هفته ای می شد که این مسیر را با
اتوبوس طی می کردم که یک روز
حادثه ی نه چندان مهمی برایم رخ داد…
سوار اتوبوس شدم و پول کرایه را به
راننده دادم و او هم بقیه اش را بهم
پس داد. وقتی روی صندلی ام نشستم
متوجه شدم راننده 20 پنی بیشتر بهم پس داد.
با خودم گفتم باید این مبلغ را به راننده پس بدهم. اما از یک طرف این مقدار مبلغ را چندان مهم نمی دانستم و با خودم می گفتم این چندان مبلغی نیست که لازم باشد پسش بدهم!
همین طور داشتم با خودم یکی به دو
می کردم تا اینکه تصمیم گرفتم بقیه
آن پول را پس بدهم چون بالاخره
حق، حق است…
هنگام پیاده شدن مبلغ اضافی را به
راننده دادم و گفتم: ببخشید شما این
20 پنی را اشتباهی اضافی دادید.
راننده تبسمی کرد و گفت:
ببخشید شما همان امام جماعت جدیدی نیستید که تازه به این منطقه آمدید؟ من مدتی است که دارم درباره اسلام فکر میکنم.این مبلغ را هم عمدا به شما اضافی دادم تا ببینم رفتار یک مسلمان در چنین موقعیتی چگونه خواهد بود؟!
آن امام جماعت مسجد می گوید:
وقتی از اتوبوس پیاده شدم حس کردم
پاهایم توانایی نگه داشتن من را ندارند.
به نزدیکترین تیر چراغ آن خیابان تکیه دادم…
اشکهایم بی اراده سرازیر بودند
نگاهی به آسمان انداختم و گفتم:
خدایا! نزدیک بود دینم را به 20 پنی بفروشم!!!
چنان زندگی کن .
کسانی که تو را میشناسند، اما خدا
را نمیشناسند،به واسطه آشنایی
با تو با خدا آشنا شوند یاحق
⭕️ ماجرای تکان دهنده ....
✍ اواخر شب بود که پسرم تازه به خواب رفته بود و من هم فرصت را غنیمت شمردم و تعدادی از برگههای امتحانات میانترم دانشجوهایم را تصحیح کردم. از بس با پسرم کلنجار رفته بودم و بازی کرده بودم خسته شده بودم، به رختخواب رفتم و زود خوابم برد، در خواب شهید همت را دیدم. با موتور تریل آمد ، چشمان درشت و زیبایش را به من دوخت و با لبخند گفت: بپر بالا! محو تماشای چشمان او بودم و بی اختیار سوار موتور تمیز و نوی او شدم. از کوچه ها و خیابان ها که گذشتیم، به در یک خانه رسیدیم.
ناگهان از خواب پریدم، سابقه نداشت که نیمههای شب بدون دلیل از خواب بیدار شوم.
چهرهی نورانی و چشمان مشکی شهید همت در خاطرم تازه بود و به خوبی همه جزییات خوابم را میدانستم.
به امید دوبارهی دیدن چشمهایش به خواب رفتم ، صبح زود بیدار شدم اما بدون دیدن دوبارهی چشمهایش!
خوابی که دیدم بودم آنچنان شفاف و روشن بود که آدرس خانهای که با شهید همت رفته بودم به خوبی در ذهنم مانده بود ، به دانشگاه که رسیدم در جمع دوستانم این خواب را تعریف کردم و گفتم: به نظر شما تفسیر این خواب چیست؟
هر کس اظهار نظری میکرد ، بعد از دقایقی همه با هم گفتند: آدرس خانه را بلدی؟
گفتم: بله. گفتند: خوب معلوم است، حاج ابراهیم بهت گفته باید آنجا بروی!
دل تو دلم نبود کلاس درس که تمام شد بلافاصله خودم را به در آن خانه رساندم.
همه شواهد و جزییات مو به مو در خاطرم بود و این خانه دقیقا همان خانه بود، با آشوبی در دل و دستی لرزان زنگ خانه را زدم. پسر جوانی دم در آمد، با ابروهایی برداشته و موهایی ژولیده گفت: بله کاری دارید؟!
با عجله گفتم: شما با حاج ابراهیم همت کاری داشتی؟
نام حاج ابراهیم را که شنید ناگهان رنگش عوض شد و بدون مقدمه شروع به گریه کرد.
شانههای نحیف و استخوانیاش میلرزید و گلوله گلوله اشک بر محاسن نداشتهاش میلغزید.
حال او را که دیدم بی اختیار اشکم روان شد و دست او را گرفتم و یک یا الله گفتم و داخل خانه شدم.
در میان اشک و هق هق گریه گفت: چند وقت هست می خواهم خودکشی کنم. دیشب آخرای شب داشتم تو خیابون راه می رفتم و فکر می کردم، که یک دفعه چشمم افتاد به تابلو اتوبان شهید همت. گفتم: می گن شماها زنده اید، اگر درسته یک نفر رو بفرست سراغم که من رو از خودکشی منصرف کنه. الآن هم که شما اومدید اینجا و می گید از طرف شهید همت اومدید.
او را در بغل گرفتم، تنها بود تنهای تنها! شانههای او میلرزید و قلب مرا هم میلرزاند. ذراتی از اشک که از حدقه چشمم جوشیده بود بر روی عینکم ریخت و دیدم را کم میکرد اما دید باطنیام را زیاد.
تا دیشب معنای آیه قرآن را که میفرماید: شهیدان زنده هستند و عند ربّهم یرزقوناند را نمیفهمیدم اما حالا ...واقعا شهیدان زندهاند[1]!
۱- برداشتی از خاطره ۴۰ کتاب شهیدان زندهاند
🟩🟫🟦🟪🟩🟫🟦🟪🟩
💠
*دو کلمه حرف حساب*
*بزرگان گفته اند: چهل تا عاقل را میشود با یک حرف منطقی قانع کرد*.
*ولی یک احمق را نمی شود با چهل بار حرف منطقی قانع کرد*
*☘️حسنی مبارک گفت نباید به آمریکا اعتماد می کردم*
*☘️معمر قذافی گفت:بزرگترین اشتباه عمرم اعتماد به آمریکا بود*
*☘️محمد مرسی گفته است. اشتباه استراتژیک من و عامل اصلی شکست انقلاب مصر اعتماد به آمریکا بود*
*☘️بن علی گفت: دلیل سقوط من اعتماد بیجای من به آمریکا بود*
*☘️منصور هادی در یمن گفت: اگر فریب آمریکا را نمی خوردم در قدرت باقی می ماندم*
*☘️تمام تاریخ نگاران.*
*معاصر در کشور معتقدند دلیل سقوط دولت مردمی مصدق و کودتای 28* *مرداد 1332 بدلیل اعتماد بیجای مصدق به آمریکا بود*
*☘️صدام در لحظه اعدامش گفته بود: این طناب دار را آمریکائیها به گردن من انداختند*
*☘️در کتاب پاسخ به تاریخ ص 278 محمد رضا شاه در آخرین روزهای عمرش می گوید: دلیل فروپاشی سلطنت من اعتماد به آمریکا بود*
*🔺یعنی حتی شاه هم بعد از سالها رفاقت و خدمت به آمریکا، فهمیده بود که نمیتوان به آمریکا اعتماد کرد*
☘️ *جمله معروف شاه* :
.. *. آن زمان که صاحب قدرت بودم تصور میکردم که اتحاد من با غرب بر مبنای اتحاد و اطمینان دو جانبه برقرار است شاید این اطمینان و اعتماد*
# *یک_اشتباه_بود .* .."*
*📚 کتاب پاسخ به تاریخ، نوشته محمدرضا پهلوی، صفحه ۲۷۸*
✅اعتماد و اتکای اشرف غنی به آمریکا و این وضعیت افغانستان ....
✅معطل کردن اقتصاد و معیشت کشور به برجام و آمریکای جهانخوار ......
*حالا کسانی که همچنان امیدوارند تا آمریکا برایشان آستین بالا بزند و مشکلاتشان را حل کند چقدر شعور دارند؟؟؟؟*
*قضاوت با شما*
نشر دهید
سلام علیکم
شاید ۲۰ سال پیش، کسی به مخیلهاش هم نمیرسید روزی در خیابانهای شهر، دخترانی را مشاهده کند که آن سالها مردم شاید آنها را در سالنهای عروسی هم نمیدیدند... دخترانی بزککرده با موهای پف کرده و بیرون ریخته و مانتوهایی کوتاه و تنگ و جلوباز و شلوارهایی تنگتر! این روند ۲۰ سال طول کشید تا به اینجا رسید. استعمار و استکبار، صبر و حوصلهی زیادی دارد، برعکس بسیاری از ماها ...
⬅️اولین کار، گرفتن چادر بود از زنان ما... گفتند چادر، حجاب برتر است و میشود برتر نبود! بین خوب و خوب تر، خوب را هم انتخاب کنی بهجایی برنمیخورد .میشود مانتوی گشاد و مقنعهی بزرگ پوشید و باحجاب بود(برگرفته از سخنان هاشمی رفسنجانی در نمازجمعه تهران )... حرف قابلقبولی بود؛ کسی نمیتواست به این حرف اعتراض کند، حتی اهالی مذهب
⬅️ گام دوم، گرفتن مقنعه بود... میشود روسری بزرگ سر کرد! هم تنوّع دارد هم حجاب است. یادم میآید روسریهایی بود با ضلع، بیشتر از یکمتر، که تا کمرِ خانمها هم میرسید... خوب البته روسری مثل مقنعه نبود گاهی مو بیرون میزد
⬅️ در فیلمهای سینمایی هی مدل گذاشتن، زنهای هنرپیشه مدل شدن و به تبع آن، دخترانِجوان هم از آنها یاد میگرفتند
⬅️چشمهای ما متوجّه این آبرفتن نمیشد و آنقدر کم کم این کار را کردند که چشم ما عادت میکرد...
⬅️ مانند بچهای که جلوی چشم پدر و مادرش بزرگ میشود و قد میکشد و والدینش حس نمیکنند اما دیگران که کمتر او را میبینند و چشمانشان عادت نکرده، متوجه رشد هفتگی او میشوند... ما عادت کردیم به روسریهایی که هر روز آب میرفت و تبدیل شد به نواری باریک و بعضا توری... مانتوهایی که شاید بهتر باشد بلوز و پیراهن راحت نامیدشان تا مانتو...
⬅️ به هر حال کم کم کار به این جا کشید و مدام گفتند بیحجابی معضل فرهنگی است، برای حلّ آن باید کارِفرهنگی کرد... سالها گذشت و لباسها آب رفت و کار فرهنگی در زمینهی عفت و حجاب مشاهده نشد. برعکسش، فراوان کارهای ضدِفرهنگ، در کوبیدن حجاب و عفت و حیاء و غیرت در فیلمهای سینمایی و مجلّات و برنامههای عمومی یافت میشد...
⬅️ حالا هم که مد پوشش خانمها تغییر کرده، پوشیدن ساق شلواری (ساپورت) به جای شلوار... یعنی دیگر شلوار جین تنگ هم نه! ساق شلواری! و بدون تردید در یکی دو سال آینده این کنار می رود و برخی را ..........
⬅️ یعنی پس از آنکه چادر، مقنعه، مانتو و روسری از زنان گرفته شد، حالا رفتهاند سراغ شلوار! چشمهای ما هنوز عادت نکردهاند...
اگر به این هم عادت کنیم سرنوشت چادر و مانتو و روسری در انتظار این ساپورت هم هست...
خدایی نکرده اینها هم روز به روز نازکتر و کوتاهتر میشود و ما عادت میکنیم....
آن وقت...
نمیدانم بعدش سراغ چه خواهند رفت...
🌺 حیرتآور است !!
👈همهی جهان حجاب دارد:
1_کره زمین دارای پوشش است...
2_ میوههای تر وتازه دارای پوشش است...
3_ شمشیر نیز داخل غلافش حفظ میشود...
4_ قلم بدون پوشش جوهرش خشک میشود و فایدهاش از بین میرود و زیر پا انداخته میشود برای اینکه پوشش آن از بین رفته
5_ سیب هم اگر پوستهاش گرفته شود و رها شود فاسد میشود...
و......
در تعجبم از مردی که ماشینش را از ترسِ خط و خش افتادن *چادر* میپوشاند؛
اما *دختر* یا *همسر* و یا *خواهر* خود را بدون پوشش یا پوششِ ناقص رها میکند!!!
🔴بانو!
این *چادر* تا برسد بهدست تو
هم از *کوچههای مدینه* گذشته
هم از *کربلا*
هم از بازار شام...!
*چادرت* را در آغوش بگیر و بگو برایت *روضه* بخواند
همه را از نزدیک دیده است...
*السّلام علیکِ یا فاطمةالزهراء*
تا میتوانید نشر دهید...
تاشاید *غیرتِ* ازدست رفته تکانی بخورد.
هدایت شده از کیهـــان آنلاین
چهارشنبه 9 تیر 1400
🔻نشانی ما در پیامرسانهای سروش، آیگپ، ایتا
@kayhannewspaper