eitaa logo
شهدای رویان
39 دنبال‌کننده
207 عکس
60 ویدیو
4 فایل
بسم رب الشهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
اجرای دکلمه نازنین دروصف سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی روحش شاد و یادش گرامی باد
4_5875378938666027343.mp3
1.89M
روضه حضرت زهرا س با صدای شهید حاج قاسم درجبهه
علت مشخص کردن سردار شهید سلیمانی برای دفن در کنار شهید یوسف اللهی نوید شاهد کرمان، شهید «محمّد حسین یوسف الهی» عارفی است که در واحد اطلاعات عملیات لشکر 41 ثارالله، مراتب کمال الی الله را طی کرد و کمتر رزمنده ای است که روزگاری چند با محمد حسین زیسته باشد اما خاطره ای از سلوک معنوی و کرامات او نداشته باشد. محمد حسین، مصداق سالکان و عارفانی است که به فرموده حضرت روح الله رحمت الله علیه، یک شبه ره صد ساله را پیمودند و چشم تمام پیران و کهنسالان طریق عرفان را حسرت زده قطره ای از دریای بی انتهای خود کردند. خاطراتی خواندنی از این شهید عزیز را با هم مرو می کنیم: * به من گفته بود در کنار اروند بمان و جذر و مدّ آب را که روی میله ثبت می شود بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد. نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه. بعداً برای این فاصلة زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم. وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: تو شهید نمی شوی. با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می نوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود. در آن شب و در آن جا هیچ کس جز خدا همراه من نبود! * با مجروح شدن پسرم محمّد حسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم نمی دانستم در کدام اتاق هست. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا. وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّد حسین من! امّا به خاطر مجروح شدن هر دو چشمش بسته بود! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چه طور مرا دیدی؟! مگر چشمانت ... امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد ... * پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.  ساعت 10 شب به بیمارستان رسیدیم. با اصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمی¬دانستیم کجا برویم. جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّد حسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله! جوان ادامه داد: حسین گفت: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا! وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین سوخته ولی می تواند صحبت کند. اوّلین سؤال ما این بود: از کجا دانستی که ما آمدیم؟ لب¬خندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم! محمّد حسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و ... را گفت! * دو تا از بچّه های واحد شناسایی ازما جدا شدند. آنها با لباس غوّاصی در آب-ها جلو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ بر گشتیم. محمّد حسین که مسؤول اطّلاعات لشکر ثارالله بود، موضوع را با برادر حاج قاسم سلیمانی ـ فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت. حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می شود. امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص می کنم. صبح روز بعد حسین را دیدم. خوش حال بود. گفتم: چه شد؟ به قرارگاه خبر دادید؟ گفت: نه. پرسیدم: چرا؟! مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را. با خوش حالی گفتم: الآن کجا هستند؟ گفت: «در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهرة اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟ اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی شد. در ثانی اکبر نامزد داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود. اکبر در خواب گفت که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می گردیم.» پرسیدم: چه طور؟!  گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل. من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست. وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد! *** زمستان 64 بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند. بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم. حسین به همه اشاره کرد به جز من!  چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر 8 محقّق شد! از این ماجراها در سینة بچّه های اطّلاعات لشکر ثارالله بسیار نهفته است. رازهایی که هیچ جا بازگو نشد ... منبع: کتاب نسل سوخته شهید محمد حسین یوسف الهی سال 1340 در شهر «کرمان» متولد شد، پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می کرد. محیط خانواده کاملا فرهنگی بود و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می شدند.
بین ما وشهدا تاریخ وعده دیدار هست من دلم خوش است که به زودی خواهد رسید لحظه وصال ما وشهدا آنها که هروقت دلتنگ می شویم با نگاه به تصاویرشان وخواندن پیغامشان دلمان آرام می گیرد بخدا دلم روشن است لحظه وصال می رسد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا گریه نکنید شهادت سردار وبغض هر بار شما مارا کشت
🕊 احسان رجبی عکاس این عکس این طور تعریف می کند: بچه ها خیلی روحیه شون کسل بود؛ آتیش شدید دشمن هم مزید علت خستگی بچه ها شده بود. یه دفعه صدای شادی بچه ها بلند شد. برگشتم، دیدم پوراحمد و امیر و چند نفر دیگه اومدن خط برا سرکشی، بچه ها انقدر به اینا علاقه داشتن که روحیه شون کلاً عوض شد. ۱۰ ، ۲۰ دقیقه بیشتر نگذشته بود که یه خمپاره پشت خاکریز خورد، گرد و خاک عجیبی بلند شده بود؛ همینکه گرد و غبار نشست دوربینم رو برداشتم تا ببینم چه خبره. رفتم جلوتر که این صحنه رو دیدم. دو تا عکس ازش گرفتم، یکی از تموم بدنش، یکی از صورتش (همون عکس معروف) یه قطره خون رو لبش بود. دیدم امیر تو اون حالت تا حال خودشه و داره زیر لب زمزمه ای می کنه. رفتم جلوتر ولی متوجه حرفش نشدم. همون موقع بود که دیگه شهید شد. هیچ وقت فکر نمی کردم که عکسی که می گیرم به این اندازه مشهور شود. خوشحالم از این که این عکس آرامش خاطری است برای همه خانواده های شهدا. آنها که عکس و تصویری از شهادت فرزندانشان ندارند و نمی دانند چه حالی داشته وقی به شهادت رسیده است. وقتی خانواده های شهدا آرامش و زیبایی شهید حاج امینی را می بینند قطعاً تسلی پیدا می کند..
در سال ۱۳۱۸ در شهر همدان متولد شد و در خانواده ای مذهبی و فرهنگی رشد و نمو کرد. تحصیلات خود را از مکتب خانه آغاز کرد و از معلومات پدرش در یادگیری قرآن و نهج البلاغه بهره فراوان برد. دباغ در حالی به تحصیل ادامه می‌داد و به فعالیتهای سیاسی مبادرت داشت که مادر هشت فرزند بود. فعالیت‌ها و حرکت‌های سیاسی دباغ با پخش و توزیع اعلامیه در سال های 41-40 آغاز می شود و با ورود به تشکیلات تحت هدایت شهید سعیدی در تهران شدت می یابد. همچنین در این دوره با دانشجویان مبارز دانشگاه‌های تهران، شهید بهشتی، صنعتی شریف و علم و صنعت همکاری و تعامل داشته است. ادامه👇👇👇
🕊حدیدچی(دباغ) پس از شهادت آیت الله سعیدی در1349 به مبارزه و تبلیغ خود علیه رژیم شاه شدت می‌بخشد و سرانجام در1352 توسط ساواک دستگیر می شود. در کمیته مشترک به همراه دخترش شدیدترین شکنجه‌ها را تحمل کرده به سختی بیمار می‌شود و در زمانی که امیدی به زنده ماندنش نیست از زندان آزاد می شود، در حالی که دخترش (رضوانه) همچنان در زندان می ماند. دباغ پس از آزادی تحت عمل جراحی قرار می‌گیرد و از مرگ نجات می یابد و پس از چند ماه دوباره دستگیر و زندانی می شود. در این دوره از زندان به تقابل ایدئوژیک با گروه های مارکسیستی برمی خیزد و زنان مسلمان زندانی را پیرامون خود جمع می کند. دباغ در1353 برای ادامه مبارزاتش به خارج از کشور می رود و تا پیروزی انقلاب اسلامی در هجرت به سر می برد. ...♡
q2bdolmw5ibi1p66lz3.mp3
3.87M
🎼 سبک‌بالان‌ خرامیدند و رفتند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم بعد رفتنت چنان داغی بر دلم گذاشتی که غم ازدست دادن عزیزانم را فراموش کرده ام چه کردی با دلم حاج قاسم .....
شهید: سید اشرف موسوی فرزند: سید عیسی تاریخ تولد: 1347/12/1 تاریخ شهادت: 1365/11/23 وصیت شهید: ای همرزمم ودوستم,خود بهتر می دانی که این انقلاب به چه نحوی به پیروزی رسید،با کشته شدن علی اکبر ها وعلی اصغر هاو حبیب بن مظاهرها نکند خدایی نکرده بی تفاوت بنشینیم ودنیا را به آخرت ترجیح دهیم یادش گرامی باد @rooyannews
شهید: حسین رحیمی فرزند:محمد حسن تاریخ تولد:1330/8/11 تاریخ شهادت: 1364/11/21 وصیت🌹 از امت حزب الله می خواهم، پشتیبان ولایت فقیه باشند امام رایاری کنند وراه شهیدان را ادامه دهند. @rooyannews
شهید: حمیدصادقی فرزند: محمد علی تاریخ تولد:1340/10/10 تاریخ شهادت: 1364/11/23 وصیت:پیام من به شما این است که؛ سخنان رهبر کبیر انقلاب را با جان ودل گوش کنید وبه آن عمل کنید یادش گرامی🌺 @rooyannews
پناه میبرم به خدا از روزی که گناه فرهنگ و عادت مردم شود ... شهیدحمیدسیاهکالی‌مرادی @self_improvement0
🕊 ام البنین، مکتبی است که انعکاسِ اندیشه هایش درعمق جانِ مادرانی به بار نشست که دست شستن از هایشان را ازهمان ابتدا آموختند. وامروز به مدد همان مادرانه ها دنیا به حیاتی ترین روزهای خود نزدیک میشود.
سیزدهم جمادی الثانی، یادآور روزی غم انگیز است؛ روزی که در آن مادری از تبار دلاوران،و الگوی زنان عاشورایی به سوی معبود پر کشید وفات حضرت ام البنین علیهالسلام تسلیت باد
مادرشهیدمحمدعلی معصومیان.مازندران محل شهادت؛ام الرصاص مادران شهدا کوه صبر واستقامت. و قله عفاف وپاکدامنی اند
دوستان گرامی (فرزندان شهدا) بنر جدیدی که منور به چهره های شهدای والامقام شهر رویان است هم اکنون درحال آماده سازی می باشد 🇮🇷به مناسبت 22بهمن درمنبرخانه آقا قنبر نصب خواهد شد ان شاالله
به یاد لاله های شهرمان 🌹به چابک سواران والفجر هشت به دریا دلان و به شیران دشت به آنان که از پیکر پاکشان نشانی به جز استخوان برنگشت به سید علی حسینی سرشت علمدار سبز سپاه بهشت 🌹 ◾️شهید: سیدعلی حسینی فرزند:سید محمد◾️ تاریخ تولد:1337/12/1 تاریخ شهادت:1364/11/21 محل شهادت: اروند رود عملیات والفجر 8 🔻امام عزیز را عزیز بدارید و به او عشق بورزید چراکه او نیز عاشق خداست واعظ ولایت فقیه باشید و اما برادران عزیز پایگاه امیدوارم که خداوند شما را برای اسلام نگه دارد پایگاه دژ محکمی است برای آنها که می خواهند در خط اسلام باشند تلاش کنید که ان شاءالله از این دژ محکم واستوار خارج نشوید و در صدد جذب نیروهای مومن باشید تا اینکه این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی (عج)برسانیم.🔺
شهید: عبدالحسین عجمی🌷 فرزند:حاج حسن متولد: 1338/5/1 شهادت:1365/11/23 وصیت: بدانید که دنیا چندان ارزشی ندارد و مانند پلی است که باید به زودی از آن عبور کرد روحت شاد ویادت گرامی باد @rooyannews
همه فانیند ،اوباقی است به مناسبت چهلمین روز درگذشت پدری مهربان شادروان حاج عبدالله ابوذری پدر شهید والامقام شهید علی ابوذری 🌷 مجلس یادبودی روز یکشنبه 1398/11/27 از ساعت 14تا 16 درمسجد جامع شهر رویان برگزار می گردد حضور شما سروران گرامی دراین مجلس موجب شادی روح آن مرحوم؛ و تسلی خاطر بازماندگان ایشان می گردد مراسم خواهران همزمان درمنبرخانه خانمی برگزار می گردد...
دخترها بابایی اند از شهادت پدرهایتان آرامش سهم ما می‌شود اما سهم شما...... چه تقسیم عادلانه ای......