eitaa logo
شهدایۍ💚
361 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
133 فایل
مقام معظــم رهبرے: امروزهـ زندهـ نگہ داشتن یاد و خاطره شہدا ڪمتــر از شہادٺ نیسٺ❤🌱 با‌من‌حرف‌بزن‌هم‌سنگرے @shohaday110 کانال مهدوی ما: @Akharinkhorshid تبادݪ↓ 🌹 @ABO_GOOMNAM_314 🌹 @gomnom_110 +ڪݒے؟ _باذکࢪصݪواٺ بࢪاے ظهوࢪ آزادھ(:🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از برادران طاقتش کم شده بود، به حاجی گفت: چرای اینقدر اینجا وقت می‌گذاری، خیلی‌ها قدر نمی‌دانند! گفت: « این حرف را نزن! اینجا قرارست محل حکومت امام زمان عج بشود، باید برای آن روز آماده بشوند...»😊✌️ @shohaday_110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ خدایآ..♡ مرا‌ همتۍ ‌عطا کن‌.. ڪھ با‌ چشم‌ همٺ.. بجویـم ټـو را... ]💔 @shohaday_110
چه زیبا گلچین میکند خوبان عالم را.... و من ... مبهوت هر چه زیبا میرود تا عرش اعلاء.... @shohaday_110
‌🌹طنزجبهه🌹 بچـه‌ها رو با شوخی بیـدار می‌کرد تا نمـازشب بخونن مثلا یکـی رو بیـدار می‌کرد و می‌گفت: « بابا پاشو من میخوام نمازشب بخونم، هیچ‌کس نیست نگام‌کنه! » یا می‌گفت: پاشو جون‌من ، اسم سه چهـار تا مؤمن رو بگو ، تو قنوت نماز شبم کم آوردم! » 🌸شهیدمسعوداحمدیان🌸 @shohaday_110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در کشاکش تمام سختی‌ها و کم آوردن‌هایی که زندگی برایمان رقم می‌زند، هیچ‌گاه اسیرِ عظمت درد و غم مباش؛ که خدای تو از تمام آن‌چه که دلت را آزرده، بزرگتر است... @shohaday_110
۰۰:۰۰ به وقت عاشقی😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🌹شهیدانه🌹 ۅقتے‌اࢪباب‌اۅݩ‌همہ‌تیࢪ بہ‌تنش‌بࢪه...❤️ نۅڪࢪش‌چجۅࢪی‌ساݪم دیدنش‌بࢪه...❤️ "حاج‌حسین‌همدانے" 🖤 🖤 @shohaday_110
⚘شهیدی است که با عکسش بیش از خودش آشناییـــــم ! 🔹چه آرام خوابیده ای جانا...🕊 ✍قسمتی_از_وصیت_نامه_شهیدامیرحاج امینی🕊⚘ ◽️سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان پاک و مخلص او... بعد از مدت‌ها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می‌دهد، برای رهایی از این زجر، به این نتیجه رسیده‌ام و آن در این جمله خلاصه می‌شود: خدایا! عاشقم کن⚘🍃 🥀 🕊یاد شهدا کمتر از شهادت نیست @shohaday_110
هوایت ‌مےزند بر سر💠 دلم‌ دیوانہ‌ مےگردد!🕊 چہ‌ عطرۍ در💚🌸 هوایت‌ هست؟!🌹✨ نمےدانم... نمےدانم...🌷 @shohaday_110
بہ‌نام‌خداے‌‌
همیشه لباس کهنه می‌پوشید. سرآخر اسمش پای لیست دانش‌آموزان کم بضاعت رفت. مدیر مدرسه دایی‌اش بود. همان روز عصبانی به خانه خواهرش رفت‌. مادر عباس بابایی، برادرش را پای کمد برد و ردیف لباس‌ها و کفش‌های نو را نشانش داد. گفت عباس می‌گوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش اینها را بپوشد @shohaday_110