eitaa logo
شهدایۍ🌹
340 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
134 فایل
مقام معظــم رهبرے: امروزهـ زندهـ نگہ داشتن یاد و خاطره شہدا ڪمتــر از شہادٺ نیسٺ❤🌱 با‌من‌حرف‌بزن‌هم‌سنگرے @shohaday110 کانال مهدوی ما: @Akharinkhorshid تبادݪ↓ 🌹 @ABO_GOOMNAM_314 🌹 @gomnom_110 +ڪݒے؟ _باذکࢪصݪواٺ بࢪاے ظهوࢪ آزادھ(:🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
||🌸🍃 در محضر ||💚 یڪ روز در حیاط خانہ نشسته بودیم ڪه یڪی از همڪلاسیهاے حیدر دم در خانہ آمد و گفت: پسر شما مے خواهد برود جبهہ و همہ پرونده هایش تڪمیل اسٺ و مے خواهد برود... گفتم: برو به سلامت خودش هم آمد و گفت: پدر مڹ مي خواهم بروم و الآن تنها چیزی ڪه مانده رضایٺ پدر و مادر اسٺ؛ مڹ گفتم: از مڹ ڪه راضے هستم وقتے ایڹ جملہ را گفتم عیڹ گل شکفته شد و شوق و شادی در چهره او نمایان شد، وقتی رضایت را از مڹ گرفت نزد مادرش رفٺ و مادرش گفت: مے روی شهید مے شوی، او هم در جواب گفت: اســـلام بہ خوڹ ما نیاز دارد مرگ با عزٺ اگر خونیڹ بهتر از زندگے ننگین... 🌷 🌹 @shohaday110🌹 ☺🙃🙃
یعنی حس‌ کنی‌ دارد تو را‌ می‌نگرد و تو به احترامش از فاصله می‌گیری ... شهدا را یاد کنید با ذکر 🌹♥ 🌹 @shohaday110🌹 ☺🙃🙃
[°° نـام گـرفٺ وقتے خدا از شدٺ♥عشق ڪســـــے راڪشــــٺ°°] به جمع شهدایی ها بپیوندید🌱👇🏻 @shohaday_110
🏴 ناگهان باز دلم 💗یاد تو افتاد، گرفت... 😔 💥فرازی از وصیت نامه سلیمانی: «همراه خود دو چشم بسته آورده‌ام که ثروت آن در کنار همه ، یک ذخیره ارزشمند دارد👌 💫 و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر بر اهل‌بیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم»💥 🌹 @shohaday_110🌹
خندھ اٺ جنگ اسٺ ومڹ اولیڹ شھێد♥️🙃 میشود برگردےولبخند بزنے😇 @shohaday_110
[••رفیقٺان شدم ٺا شبیہٺان شوم، شبیہتان کہ شدم میشوم🌱••] @shohaday_110
دلم کہ میگیرد،با رفیقے دردودل مۍکنم کہ آسمونے باشہ، این زمینۍها درکارخودشوݩ مانده اند💔 @shohaday_110
همه مےگویند: "خوش به حآل فلانے شد" اما هیچڪس حواسش نیست ڪہ فلانے برایِ شهید شدن، "شهید بودن" رو یاد گرفت! بہ جمع شہدایےهابپیوندید🌿👇🏻 @shohaday_110
هدایت شده از شهدایۍ🌹
پیام همسر محترم مربوط بہ سالگرد شہادٺ شہید ‌بسم رب الشہدا والصدیقیݩ 🌷🌷🌷🌷🌷‌ 🌹یک: سه سال گذشت؛ یعنی بیش از هزار روز، ساعت و ثانیه اش را حساب نکردم که زمان شرمنده نشود. یعنی هزار روز است که روضه خوان شده ام؛ مثل ام البنین که روز عاشورا در کربلا نبود، اما هر روز از داغ عزیزش جان داد. تصور کردم، ترسیم کردم، گفتم و شنیدم و گریستم.... غم نبودنت یک طرف و غصه اسارتت یک طرف. داغ شهادتت که همیشه تازه، تازه است.... بماند. نیامده ام که روضه خوانی کنم. مقتل خوانی هم نیست. روز عید است و شادباش که اگر بودی، این ساعات را فقط با نام علی و یاد علی میگذراندی. 🌹دو: خواندم، شهید محسن حججی. خشکم زد. مات و مبهوت مانده‌ بودم.با گوشه چشم دوباره نگاه کردم، قلبم آرام شد، خیالم راحت شد. روی سنگ قبر نوشته بود شهید محسن حجتی. تازه عروس بودم اما غم نبودنش از همان روزها به دلم نشست. حتی فکرش را هم نمی خواستم بکنم، روزی بروم سر مزار شهیدی که رویش نوشته شده، شهید محسن حججی. 🌹سه: سال 94؛ از سوریه که برگشت تب و تاب رفتن از سرش نیفتاد. دیگر محسن قبل نبود، دنیا برایش تنگ بود. سخت بود، حق هم داشت دوستانش شهید شده بودند و آن لحظات را دیده بود. جامانده بود، فقط میخواست برود. به هر دری زد که رفتنش جور شود. 🌹چهار: میگفت:"عدد یازده، عدد شانس من هست؛ یازده آبان به یکدیگر مَحرم شدیم. فرزندمان ساعت 11 شب به دنیا آمد. در لیست اسامی گردان، اسم من نفر یازدهم است." به شانس خودش همیشه فکر میکرد؛ سر مزار شهدا دست خالی نمیرفتیم، شکلات هم که میخرید یازده شکلات روی مزارشان میگذاشت. برای پارک ماشین هم جدول شماره یازده را انتخاب میکرد...ترس از دست دادن و نداشتن محسن را عدد یازده به جان من انداخت، وقتی که گفت دلم میخواهد یازدهمین شهید لشگر باشم. 🌹پنج: پاتوق هر شب مان، مزار شهید علیرضا نوری بود. گفت:" ببین چقدر قشنگ هست پرچم روی مزار علیرضا. فرق بین ماندن و رفتن در همین است. بمانی میروی، ولی شهید که بشوی تو را میبرند. برکت ها دارد این رفتن، مثل همین پرچم روی مزار. اسم خدا تبرک دارد، برکت دارد. " 🌹شش: قبر خالی بود؛ گفتم:"دلم میخواهد بروم داخل قبر." از من اصرار بود و از محسن انکار. گفت:" شب هست، شاید بترسی." چشم از قبر برنمیداشتم. یکی دومتر بیشتر نبود، اما برای من بلندترین پرتگاه بود. نشستم همان جا، بالای قبر خالی. گریه میکردم به حال خودم و محسن، به اینکه عاقبت ما چه میشود. آرام که شدم، گفتم:" محسن، شهید بشو. فقط نمیر. لیاقت تو، شهادت هست." 🌹هفت: چند روزی برای زیارت رفته بودیم مشهد. از هر فرصتی برای حرم رفتن استفاده می کرد. یک ختم قرآن هدیه کرد به حضرت، به نیت گره گشایی کارش. گره اش هم باز شد. شب قدر بود، مادرش راضی شد به رفتن محسن. رفتن تقدیری بود که در آخرین زیارت و در شب های قدر برایش نوشته شد. 🌹هشت: پانزدهم مرداد ساعت دوازده شب بود زنگ زد. گفت:" اگر برای روز عرفه نیامدم، بعد از دهه محرم پیش تان هستم. دل تنگ تان شده ام. میخواهم صدای علی را بشنوم." از خنده های علی ذوق میکرد و قربان صدقه اش میرفت. آخرین تماس محسن بود. 🌹نه: عکس و فیلم های پخش شده نه فتوشاپ بود، نه تصویر سازی. هجدهم مرداد سال 96؛ تجسم آن لحظات را بعد از 1400سال نمیتوانستم بکنم. اقتدار و صلابت نگاه محسن در دستان مردک ملعون، همان هیهات من الذله بود...حرف همه بچه های انقلابی این بود؛ رهسپاریم با ولایت تا شهادت. من ماندم و خبرهایی که نصفه، نیمه برایم می آورند. چنگ به قلبم میزد. گرسنه بود. تشنه بود. دستش... پهلو....سر... اربا اربا. چه شد و چه نشد...بماند، امروز عید است. شما هم از مصیبت و اشک چشم ما خسته میشوید. 🌹ده: از خواب پریدم. ساعت سه شب بود. آنلاین شدم، نوشته بودند شهید بی سر، شهادتت مبارک. پدر و مادرم را صدا زدم. گفتم:" بیدار شوید. محسنم شهید شد." 🌹یازده: محسن آمد... خبر بازگشت پیکرش روز عرفه رسید و خودش هم دهه اول محرم. عجب محرمی بود اون سال... پرچم حسین را که روی سرمان کشیدند، آرام شدیم. خداحافظی با آن عظمت سلامی دوباره میخواهد. محسن جان من آمده ام تا سلام بدهم. سلام بر تو و سلام بر اربابت. گفتی میروی، اما میخواهی برای امام زمان هم شهید بشوی. مومن سر قولت باش، منتظرم بیایی و دوباره شهید بشوی. اللهم عجل لولیک الفرج 🌸پ.ن: ببخش آقا جان، بضاعت مان در همین حد است، دست هایمان خالی است. فقط میتوانیم بگوییم ذکر علی عبادت است. قولش را امام بهمان داده است: هر که فضائل علی را بگوید، ببیند و بشنود، گناه زبان و چشم و گوش اش بخشیده میشود. الحمدلله که مهرت در قلبمان تپیده است.‌ ‌ @shohaday_110
🌙✨❤️🌙✨❤️🌙✨❤️🌙✨ 🌸گفتم: از جنگ بگو گفت:بزرگ شدم از همه 🌼اعزام شدم همه شدنداسیر شدم از بُریدم 🌸آزاده شدم همه شده بودند ماندم 🌼 شدم 🌸 شدم 🌼 شدم... 🌙 🌹 @shohaday_110 🌹
مرامش حسنی بود وصیت کرد تا مزارش نیز باشد🍃 بدون سنگِ مزار بماند... مانند مولایش حسن (ع)💔 مدافع حرم 🌹 🌹 @shohaday_110 🌹
روز قیامت اگر بپرسند چه آورده ای؟ مادر: " جوانم را..." :" دل سوخته ی مادرم را..." 🌹 @shohaday_110 🌹