eitaa logo
شهدایۍ💚
361 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
133 فایل
مقام معظــم رهبرے: امروزهـ زندهـ نگہ داشتن یاد و خاطره شہدا ڪمتــر از شہادٺ نیسٺ❤🌱 با‌من‌حرف‌بزن‌هم‌سنگرے @shohaday110 کانال مهدوی ما: @Akharinkhorshid تبادݪ↓ 🌹 @ABO_GOOMNAM_314 🌹 @gomnom_110 +ڪݒے؟ _باذکࢪصݪواٺ بࢪاے ظهوࢪ آزادھ(:🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
۰۰:۰۰ به وقت عاشقی😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🌹شهیدانه🌹 ۅقتے‌اࢪباب‌اۅݩ‌همہ‌تیࢪ بہ‌تنش‌بࢪه...❤️ نۅڪࢪش‌چجۅࢪی‌ساݪم دیدنش‌بࢪه...❤️ "حاج‌حسین‌همدانے" 🖤 🖤 @shohaday_110
⚘شهیدی است که با عکسش بیش از خودش آشناییـــــم ! 🔹چه آرام خوابیده ای جانا...🕊 ✍قسمتی_از_وصیت_نامه_شهیدامیرحاج امینی🕊⚘ ◽️سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان پاک و مخلص او... بعد از مدت‌ها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می‌دهد، برای رهایی از این زجر، به این نتیجه رسیده‌ام و آن در این جمله خلاصه می‌شود: خدایا! عاشقم کن⚘🍃 🥀 🕊یاد شهدا کمتر از شهادت نیست @shohaday_110
هوایت ‌مےزند بر سر💠 دلم‌ دیوانہ‌ مےگردد!🕊 چہ‌ عطرۍ در💚🌸 هوایت‌ هست؟!🌹✨ نمےدانم... نمےدانم...🌷 @shohaday_110
بہ‌نام‌خداے‌‌
همیشه لباس کهنه می‌پوشید. سرآخر اسمش پای لیست دانش‌آموزان کم بضاعت رفت. مدیر مدرسه دایی‌اش بود. همان روز عصبانی به خانه خواهرش رفت‌. مادر عباس بابایی، برادرش را پای کمد برد و ردیف لباس‌ها و کفش‌های نو را نشانش داد. گفت عباس می‌گوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش اینها را بپوشد @shohaday_110
صبـــح یعنے لبخند بزنید درشعرهایم و من آغاز ڪنم دوباره جستجویم را بہ دنبال رد پایتان... @shohaday_110
-هادی- ذوالفقاری @shohaday_110
اگر... نگاه به نامحرم را کنترل کنی نگاه خدا روزیت میشود... 🌹 @shohaday_110
شهید آوینی: گردش خون در رگ‌های زندگی شيرين است؛اما ريختن آن در پای محبوب شيرين تر است؛ و نگو شيرين تر، بگو "بسيار بسيار شيرين تر" @shohaday_110
🔶🔹شهید علی بیطرفان، به خودسازی توجه داشت؛ بر آن تأکید می ورزید و معتقد بود که اگر کسی رابطه بین خودش و خدا را درست کند، خداوند هم رابطه او را با مردم درست خواهد کرد. نسبت به بدگویی و غیبت افراد بسیار حساس بود. او لذت باسواد کردن دانش آموزان مناطق محروم را بهترین لذت زندگی اش می دانست. 🌷روحشان شاد یادشان گرامی🌷 @shohaday_110
اذان بی‌موقع غرق خواب بودیم که با صدای اذان، بیدار شدیم. چشم‌هایم از کم‌خوابی می‌سوخت. مجید با استفاده از بلندگو دستی اذان می‌گفت. با خودم گفتم چقدر زود صبح شد. بچه‌ها یکی‌یکی، از خواب بیدار شدند. وقتی همه از چادرها بیرون آمدند، وضو گرفتند و آماده نماز شدند، مجید با بلندگو گفت: برادرها، هنوز وقت اذان نشده، الان ساعت دو و نیمه، اذان صبح ساعت چهار، برید بخوابید. یکی از بچه‌ها گفت: مجید، چرا این قدر مردم آزاری می‌کنی؟ بچه‌ها به سمت چادرها ‌رفتند تا دوباره بخوابند که مجید دوباره با بلندگو اعلام کرد که برادرها کجا میرید؟ وضو که دارید، اگه می‌خواهید ریا نشه، برید توی این بیابون، نماز شبتونو بخونید. روز بعد، عده‌ای از بچه‌ها گفتند دیشب اولین شبی بوده که لذت مناجات با خدا را چشیده‌اند. راوی: حمید حبشی پیرامون خاطرات شهید مجید افقهی @shohaday_110