eitaa logo
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
4.6هزار ویدیو
69 فایل
کپی مطالب≡صلوات به نیت ظهور امام زمان ارتباط با ما↯ @Shahidgomnam_s کانال دوم↯ @BeainolHarameain ڪانـاݪ‌روضـہ‌امـون↯ @madahenab ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17408745376925
مشاهده در ایتا
دانلود
📗 ✨وَ لَنِعْمَ دَارُ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِهَا دَاراً، وَ مَحَلُّ مَنْ لَمْ يُوَطِّنْهَا مَحَلاًّ! وَ إِنَّ السُّعَدَاءَ بِالدُّنْيَا غَداً هُمُ الْهَارِبُونَ مِنْهَا الْيَوْمَ 🌎 دنيا چه سراى خوبى است براى کسى که آن را خانه هميشگى خود نداند و چه محلّ نيکويى است براى کسى که آن را وطن خود برنگزيند (آرى!) سعادتمندان به وسيله دنيا در قيامت، آنها هستند که امروز از آن مى گريزند» 📘 @shohaday_gommnam
4.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊محل شهادت مروارید عمان🕊 🌷 سربازان گمنام امام زمان عج🌷 شهید مصطفی نوروزی شهید مهدی جهانتیغ شهید محسن جعفری @shahid_nourozi
@ostad_shojae1_1779915691.mp3
زمان: حجم: 3.83M
🎧 آنچه خواهید شنید؛👇 ❣برای ياد گرفتن رانندگی؛ چقدر انرژی گذاشتی؟ برای نمازی که؛ قراره تا خود خدا بالا ببردت؛ چی؟ 👈هنوزم دیر نشده؛ بجنب ┅✧❁☀️❁✧┅ 👇🏻 https://eitaa.com/shohaday_gommnam/17777
1.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت های شهید رسول خلیلی 🌱🌸 درد فراق را به ڪدامین مطب برم؟ رفع غم حبیب ڪه ڪار طبیب نیست! کانال شهدای گمنام 👇 @shohaday_gommnam ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═
🖼 🌹 سربازان امام زمان از هیچ‌چیزی هراسی ندارند مگر از گناه خود. 🌷 ؛ @shohaday_gommnam
📘 کتاب گویای «» روایتگر بخشی از زندگیِ سراسر شهامت و رشادتِ سردار است؛ شهیدی که تواضع و فروتنی او به نقل از هم‌رزمانش چنان مشهود بود که مثل یک بسیجی و یک رزمنده عادی در چادرها زندگی می‌کرد. شنیدن این کتاب را به شما پیشنهاد می‌کنیم. @shohaday_gommnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 👏 بعد از چند ماه هنوز به جوّ شاهین شهر عادت نکرده بودیم هر هفته شبهای جمعه من و مادرم و بچه‌ها برای دعای کمیل به گلزار شهدای اصفهان می‌رفتیم. مرتب سر قبر حمید یوسفیان می رفتیم و مادر حمید را می‌دیدیم آنها هنوز در محله دستگرد بودند از وقتی به اصفهان رفته بودیم قد زینب خیلی بلند شده بود. چادرش را تنگ می گرفت کفش کتانی پایش می‌کرد و تند تند راه میرفت دبیرستان زینب از خانه فاصله داشت من هر ماه مبلغی پول بابت کرایه ماشین به او می دادم که با تاکسی رفت و آمد کند. اما زینب پیاده به مدرسه می‌رفت و با پولش برای مجروحان کتاب می‌خرید و هفته ای یکی دو بار به بیمارستان «عیسی بن مریم» می‌رفت. کتاب‌ها را به مجروحان هدیه می کرد چند بار هم با مجروحان مصاحبه کرد و نوار مصاحبه را سرصف مدرسه برای دانش آموزان پخش کرد تا آنها هم بفهمد که مجروحان و رزمنده ها از آنها چه توقعی دارند. خصوصاً سفارش مجروحان را درباره حجاب پخش می‌کرد آرزویم شده بود که زینب با پول‌هایش چیزی برای خودش بخرد. وقتی زینب را برای خرید لباس به بازار می بردم ساده ترین و ارزان ترین لباس و کیف و کفش را انتخاب می‌کرد. خرید کردن برای زینب همیشه آسان ترین کار بود. اولین مغازه ساده ترین چیز را انتخاب می‌کرد و می‌خرید. هر وقت می گفتم چه غذایی درست کنم می گفت :هر چیزی که ساده تره و درست کردنش برای شما راحت تره.