eitaa logo
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
67 فایل
کپی مطالب≡صلوات به نیت ظهور امام زمان ارتباط با ما↯ @Shahidgomnam_s کانال دوم↯ @BeainolHarameain ڪانـاݪ‌روضـہ‌امـون↯ @madahenab ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/16670756367677
مشاهده در ایتا
دانلود
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
🥀شهید گمنام🥀: 🥀شهید گمنام🥀: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه❣ 💫
🥀شهید گمنام🥀: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 ادامه قسمت قبلی 🌷احمداقا در ادامه‌ی خاطرات می نویسد: 💮روز چهارشنبه می‌خواستم وضو بگیرم برای نماز که یک لحظه چشمم به حضرت(عج)افتاد.... تاریخ۱۳۶۴/۱۱/۱۶ پادگان دوکوهه «خوشبحالت احمد آقا...😭» 🌷در جایی دیگر از این دفتر آورده: ✨در روز جمعه در حسینیه‌ی حاج همت پادگان دو کوهه در مجلس آقا امام زمان(عج) گریه ‌زیادی کردم. بعد از توسلات وقتی به خود آمدم دیدم که از همه‌ی اشکی که ریختم یک قطره‌اش به زمین نریخته! گویا ملائک همه‌ را باخود برده بودند. 🔶ادامـــــه دارد...↩️ با نگاه گرمتون رو به ما ببخشین😊✨ 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیّری💫 خبر شهادت ✨راوی: مادرشهید✨ 💠سه ماه بود که احمدبه جبهه رفته بود.به جز یکی دو نامه، دیگر از او خبر نداشتیم.نگران احمدبودم، به بچه‌ها گفتم: خبری از احمد ندارید؟ من خیلی نگرانم. ✨یک روز دیدم رادیو عملیات پخش می کند.نگرانی من بیشتر شد.ضربان قلب من شدیدتر شده بود. 🌿مردم از خبر شروع عملیات خوشحال بودند، اما واقعا هیچکس نمی تواند حال و هوای مادری که از فرزندش بی خبر است را درک کند. 💠همه می دانستند احمدبهترین و کم‌آزارترین فرزند من بود.خیلی او را دوست داشتم. حالا این بی خبری خیلی من را نگران کرده بود، مرتب دعا می‌خواندم و به یاد احمدبودم. 🌿تا اینکه یک شب در عالم خواب دیدم کبوتری سفید🕊‌ روی شانه‌ی من نشست، بعد کبوتر دیگری🕊در کنار او قرار گرفت و هردو به سوی آسمان پر کشیدند حیرت زده از خواب پریدم، نکند که این دومین پرنده، نشان از دومین شهید خانواده ماست؟!اما نه، ان شاالله احمد سالم بر‌می گردد. 🔶ادامـــــه دارد...↩️ با نگاه گرمتون رو به ما ببخشین😊✨ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ┏━━━🍃🌹🌹🌹🌹🍂━━━┓ @shohaday_gommnam ┗━━━🍂🌹🌹🌹🌹🍃━━━┛
بخاطر فوت یه دختر روسریاشونو در آوردن ولی بخاطر سیصد هزار شهید حاضر نشدن یک سانت روسریاشونو جلو بکشـن ....
از شهدا به شما الو.........📞 صدامونو میشنوید!؟؟؟... قرارمون این نبود....😔 قرارمون بی_حجابی نبود... بی_غیرتی نبود.... قرار شد بعد از ماها « راهمون » رو ادامه بدید... اما دارید « راحت » ادامه میدید... چفیه هامون خونی شد تا چادرتون خاکی نشه... عکس ماها رو میبینید... ولی❌عکس ما عمل میکنید... ما شهید نشدیم که مرغ و میوه ارزون بشه... ما شهید شدیم که بی_حیایی ارزون نشه... حرف آخر : این رسمش نبود.... شرمنده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِمِ‏ ... سلام بر آن خورشیدی که همه مردمان تاریخ در انتظارش بوده اند و با طلوعش همگان زیر سایه محبتش یکدل و یک نوا می شوند ... سلام بر او و بر لحظه های طلوعش ... آقا بیا که آمدنت آبروی ماست پایان غیبتت به خدا آرزوی ماست ... اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ
ابروی کوچه ها• ویژه نامه آبروي کوچه ها✌ یاد بود شهید مدافع حرم سجاد عفتی 🌷 سه شنبه 17 آبان ماه 1401 از ساعت 18:30 شهریار کهنز: حرم مطهر شهدای گمنام 🕊🕊 ☆پخش از شبکه پنج سیما☆ 🇮🇷 @shohaday_gommnam
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
سلام عصرتون بخیر✨🌸 شروع رمان او را 👇😍 همراهمون باشید✨🌹❤️
بسم رب المهدی...💕 💟فصل اول💟 🔷 ☀️ سنگینی نور خورشید، مجبورم کرد چشمام رو باز کنم. هنوز سرم درد میکرد. پتو رو تا بالای سرم کشیدم و دوباره به زیرش خزیدم. 💤چشمام دوباره گرم خواب میشدن که این بار صدای در و به دنبالش قربون صدقه های مامانه که خواب رو از سرم بیرون کشید. -ترنم...مامان جان بهتری؟ دیشب اومدم بالاسرت تب داشتی، باز الان تبت یکم پایین اومده. چندبار آخه بهت بگم شب موقع خواب،پنجره ی اتاقتو باز نذار!! اونم تو این هوا❄️ خوابتم که سنگین😴 طوفانم بیاد بیدار نمیشی!! میبینی که وقت مریض داری ندارم، هزار تا کار ریخته رو سرم... -مامان جونم،بهترم.شماهم یکم کمتر غر غر کنی،سر دردم هم خوب میشه! مامان اخمی کرد و با دلخوری به سمت در رفت، -منو نگا که الکی واسه تو دل میسوزونم... پاشو بیا صبحونتو بخور،یکم به درسات برس. من دارم میرم مطب، ناهارتم سر ظهر گرم کن بخور. اگه بهتر نشدی عصر حتماً برو دکتر، مثل بچه ها میمونی،همش من باید بگم این کارو بکن،اون کارو نکن. خداحافظ با مردمک چشم، مامان رو بدرقه کردم و وقتی خیالم از رفتنش راحت شد، دوباره به تخت خواب گرم و نرمم پناه بردم . 🔹بار سوم که چشم باز کردم، دیگه ظهر رو هم گذشته بود. دلم میخواست باز بخوابم اما ضعف و گرسنگی امونم نمیداد. از اتاق بیرون رفتم و به آشپزخونه پناه بردم ... "محدثه افشاری" کپی ممنوع🚫 ادامه دارد.....🍃 https://eitaa.com/joinchat/895549494Ca7e7de8566
❋هر حرفی ڪه می زنی ، هر ڪاری ڪه انجام می دهی ، ⛔️ متوجه باش ڪه باید در خانه قبر و در قیامت جوابی برای آن نزد پروردگار متعال داشته باشی❢ 👤•.آیت الله بهجت•.
✴️شخصیت دادن به کودک و مشارکت دادن در کارها ✨حضرت امام سجاد(ع)، هرگاه میخواستند دعا کنند، کودکان خانه را جمع میکردند و میفرمودند: من دعا میکنم، شما آمین بگوئید تا خدا به خاطر آمین شما، دعای مرا مستجاب کند. 🔅فضای خانواده را با این کارهای کوچک، صمیمی کنید. سر سفره، پس از صحبتها و شب نشینی ها، در پارک و پس از تفریح و... یک مناجات و دعا در حد یکی دو دقیقه داشته باشید. گاهی وقتها همین کارهای به ظاهر کوچک دینی اثرات عمیقی در نهاد خانواده دارد @shohaday_gommnam
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
🥀شهید گمنام🥀: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه❣ 💫شهید احمدعلی
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیّری💫 ادامه قسمت قبل 💠دوباره‌خوابیدم.این‌بار چیز عجیب‌تری دیدم. این بار مطمئن شدم که دیگر پسرم را نخواهم دید. در عالم رویا مشاهده کردم که ملائکه‌ی خدا به زمین آمده بودند! 🌿هودج یا اتاقکی زیبا که در روزگار قدیم توسط پادشاهان از آن استفاده می شد در میان دستان ملائکه است. 💠آن‌ها نزدیک ما آمدند و پسرم احمدعلی را در آن سوار کردند، بعد هم همه‌ی ملائک به همراه احمد به آسمان‌ها رفتند‌. 🌿روز بعد چند نفر از همسایه‌ها به خانه‌ی ما آمدند و سراغ حسین آقا را می گرفتند! گویا شنیده بودند که شهید محلاتی شهید شده و فکر می کردند حسین آقا همراه ایشان بوده. 🌷من گفتم حسین آقا در خانه است.من ناراحت احمدعلی هستم. آن روز مادر شهید جمال محمدشاهی را دیدم، این مادر گرامی را از سال‌ها قبل در همین محل می شناختم.ایشان سراغ احمدعلی را گرفت، گفتم: بی خبرم.نمی دانم کجاست. سیده خانم، مادر شهید جمال، هم رویای عجیبی دیده بود که بعدها برایم تعریف کرد. 💠ایشان گفت:« درعالم خواب، به نماز جمعه‌ی تهران رفته بودیم، آن قدر جمعیت آمده بود که سابقه نداشت. بعداعلام کردند که امام زمان(عج)تشریف آوردند و می‌خواهند به پیکر یکی از شهدا نماز بخوانند! من با سختی جلو رفتم.وقتی خواستند نام شهید را بگویند خوب دقت کردم.از بلندگو اعلام کردند: شهید احمدعلی نیری». 🔶ادامـــــه دارد...↩️ با نگاه گرمتون رو به ما ببخشین😊✨ 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیّری💫 ادامه قسمت قبل 💠خلاصه همان روز بود که دیدم رفت و آمد در اطراف خانه‌ی ما زیاد شده. پسرم مرتب می آمد و می رفت. 🌷ظهر بود که از اخبار شنیدیم هواپیمای حامل شهید محلاتی مورد هدف قرار گرفته و ایشان به شهادت رسیده‌اند. و بعد هم آمدند منزل ما و خبر شهادت احمدعلی را اعلام کردند. 💠مراسم تشییع و تدفین و ختم احمد با حضور حضرت آیت الله حق شناس و عبارتی که ایشان در وصف پسرم فرمودند خیلی عجیب شده بود. 🌷بعد از اینکه حضرت آقای حق شناس این حرف‌ها را زدند، دوستان احمد هم آمدند و کراماتی که از او دیده بودند نقل کردند. 🌷عجیب اینکه پسر من در خانه که بود یک زندگی بسیار عادی داشت.اما هیچ گاه از او مکروه ندیدم، چه رسد به گناه! احمد رفت، اما می دانستم که او اهل این دنیا نبود. او در این جهان ماندنی نبود.او هرلحظه آماده‌ی رفتن بود. خدا هم او را در جوانی به نزد خود برد. 💠بعد از احمد تمام آنچه از او مانده بود را جمع کردیم، چندین جلد کتاب بود که همه‌ را به حوزه‌ی قم تحویل دادیم. 🌷یکی از علما می گفت: این کتاب‌ها برای چه کسی بوده؟این ها حتی برای طلبه ها سنگین است! 🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹 🔶ادامـــــه دارد...↩️ با نگاه گرمتون رو به ما ببخشین😊✨ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ┏━━━🍃🌹🌹🌹🌹🍂━━━┓ @shohaday_gommnam ┗━━━🍂🌹🌹🌹🌹🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به انتظار ایستاده ایم.mp3
4.92M
چرا اینقدر گره داریم تو زندگی هامون⁉️ ✨قرآن پیغام داده برات اگه منتظــری قیـــام کن، واقعا منتظری؟انتظار داریم تا انتظار... ببین چکاره ای؟ منتظری یا اَدا درمیاری⁉️ @shohaday_gommnam
🔹 یخچال رو که باز کردم، میوه بود و آبمیوه و شیر و... هرچیز جز غذا🍝 پس منظور مامان غذاهای فریزری بود که هر وعده داغ میکنم و میخورم... چه دل خوشی داشتم که فکر کردم برای دختر مریضش سوپ پخته😒 اگر منم یکی از بیمارای مطبش بودم، احتمالاً بیشتر مورد لطف و محبتش واقع میشدم... بعد از خوردن غذا به اتاقم برگشتم، هنوز نیاز به استراحت داشتم... 📱چشمم به گوشیم که خورد، تازه یادم افتاد از صبح سراغش نرفتم...! 42 تماس و 5 پیامک از سعید... 💕 واااای...من چرا یادم رفته بود یه خبر از خودم به سعید بدم😣 از پیامک هاش معلوم بود نگرانم شده، سریع دستمو روی اسمش نگه داشتم و گزینه ی تماس رو زدم... -الو ترنم؟؟ معلومه کجایی؟؟ چرا هرچی زنگ میزنم جواب نمیدی؟؟ 😠 -سلام عزیزدلم، خوبی؟ ببخشید خواب بودم! -خواب؟؟ تا الان؟؟ -باور کن راست میگم سعید... دیشب که با اون وضع برگشتم خونه و خسته رو تخت خوابم برد، پنجره اتاق باز مونده بود، سرما خوردم 😢 اصلا حال ندارم ... -جدی میگی؟؟ فدات بشم من. الان میام پیشت... -سعییییید نه 😰 بابا بفهمه عصبانی میشه. -از کجا میخواد بفهمه خانومی؟ مگه اینهمه اومدم، کسی فهمید؟😉 -خب نه ولی... -ولی نداره که عسلم. یه ربع دیگه پیشتم خوشگلم بابای 👋 اعصابم از دست این اخلاق سعید خورد میشد. هیچ جوره نمیشد از سر بازش کرد... هرچند دوستش داشتم اما فقط اجازه داشتیم مواقعی که خود مامان یا بابا بودن، تو خونه باهم باشیم، اما سعید به این راضی نبود و هروقت که دلش میخواست پیداش میشد... "محدثه افشاری" کپی ممنوع🚫 ادامه دارد.....🍃 https://eitaa.com/joinchat/895549494Ca7e7de8566
‌🌸🌸 ساعت عاشقی 🌸🌸 🍃 🌸🌸🍃 {بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم} إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین 🍃🌹🌹🍃 {بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم} اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 🌸🍃🌸 🌸🍃🌸
اللّٰھم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ 🦋🦋﷽🦋🦋 🌸اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌺السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🌺 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋 🌸دومین سلام، سلام برحسین(ع) و اولادش 🌺 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ و علَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ السَّلام عَلَى الحُسَيْن وَ عَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ وَ عَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ وَ عَلَى أصْحابِ الحُسَينِ🌺 السَلامُ عَلَیکُم یا اَهلَ بَیتِ النُبُوَة و المَعْدَنِ الرِسالَة ‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🤲اللهم عجل لولیک الفرج
[ ] دوست گلم این شعار فقط بهانه بود😏 تا به یه هدفی برسن 👀 اینو بدون هیچکس نگران هیچ خانمی نیست 🔊که اگر واقعا نگرانی وجود داشته باشه باید نگران زنان کشور خودشون باشن که حقشون را میخورن یه آب هم روش 🧐 هدف چیز دیگه ای بود 🚦 دو دستگی بین مردم ایران🇮🇷،ایجاد اختلاف بین با حجاب و بی حجاب 😶 دقیقا کاری که با عراق و سوریه کردن🚫 ، دقیقا دست گذاشتن روی نقطه ضعفشون ❌ حالا ضعفشون چی بود ؟ ⛔ شیعه و سنی ↪،اومدن بین شیعه و سنی اختلاف ایجاد کردن و بینشون نفوذ کردن و بدبختشون کردن❎ رفیق میخوام بگم ، هشیار باش 🛰شیعه ساده لوح به درد حضرت حجت نمیخوره ❌ آب تو آسیاب دشمن نریز 🚫 اجازه نده سبک پوشش جدایی بیاره✅ ما هموطن هستیم 🤩،هم خون هستیم دشمن دقیقا اینو نمیخواد😒 که ما به سلایق هم احترام بذاریم و کنار هم زندگی کنیم 🙃 پس لطفا بازیگر تراژدی دشمن نباش ❎ زنده باد @shohaday_gommnam
{ ✍توییت} باید بدونه که اگر بخاطر خدا از حرام چشم‌پوشی کنه 💞خداوند یا همون یا بهتر از اون رو نصیبش می‌کنه😊 👤استاد رائفی پور•. ---------------------- از حرام بگذر تا بهترشو بدست بیاری😌👏 😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
🍂در نوجوانی "کاپیتان تیم فوتبال" یاس بود.با همان اسم ان روزهایش پول تو جیبی خودش و علی و بچه های محل جمع میکرد میداد ب برادر بررگترش محمد که" خرج تعمیر مسجد"کند، گاهی هم خودش با علی دور از چشم همه مثل یک کارگر ساده "برای مسجد کارمیکردند"... 🍂 (پدرموشکی ایران)🌹
🔹 شاید توی دنیا هیچ کس مثل من و سعید اینقدر عاشق نبود... طاقت حتی یه لحظه ناراحتی همدیگرو نداشتیم...💕 هیچکس حق نداشت به نازدونه ی سعید کوچکترین بی احترامی کنه... حتی پسرای دانشگاه هم میدونستن که حق نزدیک شدن به منو ندارن🚫 دیدن صورت بی روح و رنگ پریدم تو آینه خودم رو هم ترسوند... چه برسه به سعید... پس تا نیومده بود باید حسابی به خودم میرسیدم 👗💅💄👄👌 سریع دست به کار شدم، کرم و رژلب و خط چشم باریکم کار خودش رو کرد، در عین بیحالی مثل هرروز خوشگل و به قول سعید "جیگر" شدم... 👱😉 در حال عوض کردن لباسم بودم که زنگ در به صدا دراومد. سریع پله ها رو پایین رفتم و درو باز کردم. دیدن چهره ی سعید،حتی از پشت آیفون هم حالم رو خوب میکرد.💕 از در که وارد شد با دیدن من سوتی زد.... -اوه اوه،اینو نگاااا خانوم ما موقع مریضی هم ناز و تکه😍👌 چه جیگری شدی تو... با گفتن "دیوووونه" خودمو تو بغلش انداختم.... ❣هیچ جا به اندازه ی آغوش سعید برام گرم و امن نبود... -آخه وروجک دیشب چقدر بهت گفتم تو این هوای بارونی و سرد پالتو رو از تنت درنیار؟؟🌧 پالتو رو که در آوردی هیچ،لج کردی شالتم از سرت برداشتی...😒 تو که اینجوری منو اذیت میکنی حقته... اگه همون دیشب یه دونه میزدم تو گوشت الان حالت خوب بود.... -عههههه...😳 سعییید😒 -کوفت! -بد☹️ -شوخی میکنم😁 ولی انصافاً یه چک میخوردی بهتر بود یا الان بخوای بری دو سه تا آمپول بخوری؟؟😜 -نخیرشم،آمپول هم نمیخورم. تو که میدونی من چقدر از آمپول میترسم😰 -ههههه. مسخره ی لوس...😂 -لوس خودتیییییی😝 گاز محکمی از بازوش گرفتم و پله ها رو دو تا یکی بالارفتم و به اتاقم پناه بردم. سعید هم پشت سرم دوید و وارد اتاق شد و درو بست... "محدثه افشاری" کپی ممنوع🚫 ادامه دارد.....🍃 https://eitaa.com/joinchat/895549494Ca7e7de8566
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ 🇮🇷 🔴 آیاتِ قتال را چرا نمی‌خوانید؟ 🔴 هی آیات رحمت را می‌خوانید! ⤵️⤵️⤵️⤵️