7.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رجز طوفانی مداح معروف #سیدامیرحسینی علیه اسرائیل و آمریکا
حتما ببینید و به اشتراک بگذارید
#نشر_حداکثری
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84
طبق قرار شب گذشته
امشب قسمت دوم قصه ی ننه علی 👉
فصل اول : خداحافظ بهار!
قسمت دوم
ماشین پلیس از کنارم رد شد و کمی جلوتر توقف کرد. دنده عقب گرفت
و برگشت. مأمور پلیس نگاهی به من انداخت و گفت: «خانوم! چرا اینجا
نشستی؟! پاشو برو خونه ت؛ دیروقته! » سرم را بالا گرفتم و گفتم: «من خونه
ندارم، کجا برم؟! » از ماشین پیاده شد و به طرفم آمد. کنارم ایستاد. از زمین بلند شدم تمام تنم میلرزید؛ سرما تا مغز استخوانم رفته بود. ابرو در هم کشید و
گفت: «یعنی چی خونه ندارم؟! بهت میگم این جا نشین! » دستانم را بردم زیر
بغلم تا کمی گرم شوم، گفتم: «تا صبح هم بگی، جواب من همونه که شنیدی!
من خونه ندارم. بچههام شهید شدن. شوهرم از خونه بیرونم کرده. از امشب خونه ی من بهشت زهراست. » جا خورد، انتظار شنیدن همچین جوابی را
نداشت. رفت سمت ماشین، کمی ایستاد، دوباره به طرفم برگشت.
- کمکی از دست من برمیاد مادر؟! میخوای با شوهرت حرف بزنم؟!
- فایده نداره پسرم. خون جلوی چشمش رو بگیره، استغفرالله خدا رو هم
بنده نیست. به حرف هیچ کس گوش نمیده.
سرش را پایین انداخت و گفت: «حاج خانوم! نمیشه که تا صبح تو این
سرما بمونی! دوستی ، فامیلی، کسی رو داری ببرمت اونجا؟! » با گوشه ی روسری بینیم را پاک کردم؛ معلوم بود سرما خورده ام. در جوابش گفتم: «یه داداش
دارم که چند ساله با هم رفت وآمد نداریم. خیلی وقته ندیدمش... » با احترام
در ماشین را برایم باز کرد. نشستم داخل تا گرم شوم. باران نم نم میبارید. پیش
خودم گفتم: «ببین زهرا! آسمون هم داره به حال تو گریه میکنه. »
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
📙#قصه_ننه_علی
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84
🔰 راهپیمایی بزرگ ۱۳ آبان
🔲 محکومیت جنایتهای رژیم حیوان صفت صهیونیستی و حامی بزرگش آمریکای جنایتکار
⬛️ با یاد شهدای دانش آموز و دانشجو و شهدای مظلوم غزه
❇️شنبه ۱۳ آبان از روبروی حوزه بسیج ساعت ۹:۰۰
ستاد برگزاری مراسم ۱۳ آبان ماه
منطقه برزاوند
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84
15.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی میگیم بجای نوشابه سرکه انگبین بخورید👆👆👆
هم آقایون گوش بدن هم خانما
مخصوصا نوشابه دوستا👆
#فلسطین
#قدس
#غزه
نَصْرٌ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ ۗ وَبَشِّرِ ٱلْمُؤْمِنِينَ
#مرگ_بر_اسرائیل
#اسراییل_نابود_خواهد_شد
#اسرائیل_باید_از_صفحه_روزگار_محو_شود
✊#طوفان_الاقصی🇪🇭
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84
16.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈ارسال از کاربر 👉
سگ گردانی
انتشار حداکثری!!!!!⛔️
به خاطر خدا منتشر کنید
نشر حداکثری صدقه جاریه
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84
3.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارسال از کاربر 👉
🔴 #مـــــــــــــهم
🔻نفوذ کماندوهای صهیونیست با کامیون یخچال دار!
✖️یادتونه براندازها پارسال درمورد جابجایی نیروهای امنیتی چی می گفتن؟
✖️این روش جابجا کردن نیروهای نظامی از طریق آمبولانس و کامیون یخچالدار کار حرومزاده های صهیونیست بوده!
✖️دو روز قبل اسرائیل از طریق گذرگاه رفح و با همکاری کشور خائن مصر، کماندوها رو به این روش وارد اردوگاه الدحيشة کردند برایقتلعام مردم بیدفاع غزه!
✖️اینم از کمکهای بشر دوستانه آمریکا و شرکای خائنش!
#رژیم_حرامزاده_صهیونیستی
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84
فصل اول : خداحافظ بهار!
قسمت سوم
آدرس خانه ی برادرم را به مأمور پشت فرمان دادم. حرکت کردیم. از
گذشت هام پرسیدند، از شهادت بچه ها، و رجب. صدای باران شدیدی که به
سقف ماشین می خورد، مرا به خاطرات خانه ی دایی و کودکیام برد. چشمانم را
بستم و دیگر صدایی نشنیدم.
اوایل تابستان سال 1326 در بهار همدان به دنیا آمدم. دو خواهرم صغری
و خانم، و برادرم محمدحسین از من بزر گتر بودند. مادرم، کلثوم خانم، قالی
میبافت و پدرم، حسین آقا، کشاورز بود. صبح تا شب زحمت میکشیدند، اما
دخل و خرجشان جور درنمی آمد. سه چهار ساله بودم که به ناچار برای فرار از
فقر و نداری در یکی از روزهای بهار برای همیشه همدان را ترک کردیم و به تهران
آمدیم.
صندوقچه ی قدیمی لباس، چراغ خوراک پزی و یکی دو جفت پشتی،
همه ی دار و ندار پدر و مادرم بود که بار یک وانت قدیمی کردیم و به تهران
آوردیم. ساختمانها هنوز آ نقدر بالا نرفته بودند که نتوانم سرخی غروب
خورشید را ببینم. بابا با یک دست قالیچه و با دست دیگرش مرا بغل کرد و
به داخل حیاط خانه ی دایی برد. خانه ی دایی محمد نزدیک میدان آزادی
در محله ی هاشمی بود. طبقه ی اول، خانواده ی دایی زندگی میکردند، نیم طبقه ی دوم را هم به ما دادند؛ اتاقی کوچک که بسختی یک فرش شش متری
در آن جا میشد و گوشه هایش بر میگشت. شش نفر کنار هم میخوابیدیم، اما
باز جا کم میآوردیم و روی سروکله ی هم میافتادیم. گوشه ی حیاط یک حوض
مستطیلی شکل بود و کمی آن طرف تر اتاقکی برای پدربزرگم، بابا حیدر ساخته
بودند. پیرمرد صبح تا شب سرش توی قرآن بود و صدایش درنمی آمد. بعد از
نماز صبح سوره یس میخواند، شب هم قبل از اینکه به رختخواب برود، دوباره
آن سوره را میخواند. می گفت: «هرکی صبح و شب با سوره یس مأنوس باشه،
مرگ راحتی داره. »
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
📙#قصه_ننه_علی
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84
4.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واقعیت اسرائیل
ارسال از کاربر 👉
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84
4.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84
2.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باز پنجشنبه و به یاد تمامی اموات و مومنین و مومنات و عزیزانی که سالها و ماه ها و روز های گذشته بین ما بودند و جای خالیشون خیلی احساس میشه و الآن در دل خاک آرمیده اند.
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🙏 التماس دعا 🙏
🌿🌺🌿🌺🌿🌿🌺🌿
شادی روحشان بخوانیم فاتحه با صلوات
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84