فصل پنجم : خداحافظ مادر
قسمت دوم
صبح زود چشمانم شده بود کاسهی خون از بس گریه کرده بودم. دست و صورتم را شستم و صبحانه بچهها را دادم. مریم آمد و دوباره گریهام گرفت. گفت: «زهرا چته؟!ن چی شده؟!» با هقهق گفتم: «مریم! بدبخت شدم!»
هول کرد و گفت: «خدا نکنه خواهر، چرا؟!»
- باز خواب دیدم!
- خیر باشه! چی دیدی؟!
اشکهایم را پاک کردم و گفتم: «خواب دیدم یه تخت سلطنتی گذاشتن وسط یه قصر بزرگ. یه پسر بچه لاغر و نحیف غلتی روی تخت زد و به من نگاه کرد. پرسیدم: این بچه کیه؟! یکی گفت: عزیزه! پسرت.» مریم گفت: «خب؟! همین؟!» زدم توی سرم و گفتم: «پس چی؟! لابد باز باردار شدم دیگه! اسم این یکی هم عزیز آقاست! آخه من با این وضعیتم بچه میخوام چیکار؟» مریم پقی زد زیر خنده و گفت: «برای این گریه میکنی زهرا؟! دیوونه! پاشو. خدا رو شکر این بچه عزیزه، کی عزیزتر از حسین؟! اسمشم بذار حسین که همیشه عزیز باشه.» از اینهمه سرخوشیاش حرصم میگرفت و در دلم میگفتم: «تو چی میدونی از مصیبتای من با این مرد بیخیال!»
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان امیر و علی شاه آبادی🌹🌷🌹
📙#قصه ننه علی
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84
《امروز پنجشنبه ۱۴۰۲/۹/۲ روز خود را با یاد شهید ابراهیم هادی آغاز می کنیم و ثواب کارهای خوب امروزمان را هدیه کنیم به روح این شهید والا مقام 》🤲
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷
بسم رب الشهدا و الصدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْس گُذَشْتَند
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَـن🥀
یک سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید والا مقام ابراهیم هادی🌹🌷🌹
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
شادی روحش صلوات
صبحتون شهدایی و اجر شما با شهدا 📿
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز پنجشنبه و به یاد تمامی اموات و مومنین و مومنات و عزیزانی که سالها و ماه ها و روز های گذشته بین ما بودند و جای خالیشون خیلی احساس میشه و الآن در دل خاک آرمیده اند.
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🙏 التماس دعا 🙏
🌿🌺🌿🌺🌿🌿🌺🌿
شادی روحشان بخوانیم فاتحه با صلوات
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84
8.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶🔷 تنها قشری که میگن ما رو از بهشت برگردونید به دنیا!
#استاد_رفیعی
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💯 اولین دختر بسیجی خلبان 🧕🏻
✅صحبت های آخرمصاحبه با این دختر مهم هست که موفقیت خودش را در رابطه با خدا می داند.
میتوان نماز که پرواز معنوی هست رابا پرواز با هواپیما تشبیه کرد.
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84
سلام
امشب هم طبق قرار ساعت ۱۰ شبهای گذشته (🌹 قسمت سوم و چهارم از فصل پنجم روایت و قصه ی ننه علی مادر دو شهید 🌷) برای عزیزانی که روایت را دنبال می کنید ارسال می شود.
فصل پنجم : خداحافظ مادر
قسمت سوم
یک چشمم اشک بود و چشم دیگرم خون. رجب خودش از حال و روزم فهمید دوباره باردار شدم. اخمهایش در هم رفت. طوری رفتار میکرد انگار من مقصر هستم. تا قبل از آن تحویلم نمیگرفت؛ حالا بیمحلیهایش هم بیشتر شد. فرصت و توان سر کار رفتن نداشتم. رجب مرا گذاشت بالای سر کارگرهای خانه و گفت: «بالا سر کارگر جماعت نباشی، از کار میزنه! چهارچشمی حواست بهشون باشه که کارشون رو درست انجام بدن.» یک پایم خانه بود و پای دیگرم در مصالح فروشی. با آن بچهی در شکمم شب و روزم یکی شده بود و فرصت نمیکردم یک دقیقه بنشینم. دو اتاق بزرگ و یک آشپزخانه ساختند، کار به کندی پیش میرفت. کارگرها هرچه احتیاج داشتند من باید برایشان فراهم میکردم. «حاجخانوم! قیر میخوایم. حاجخانوم! گچ میخوایم. حاجخانوم! گونی بیار. حاجخانوم! گاز کپسول تموم شد.»
پولهایمان ته کشید. رجب کارگرها را مرخص کرد و من باید کنار دست بنّاها میایستادم. بلوک سیمانی را بلند میکردم و میبردم برای اوستا. خاک آبانبار را با طناب میکشیدم بالا و خالی میکردم گوشه حیاط. میرفتم سر پل امامزاده معصوم (علیهالسلام) نزدیک دوراهی قپان، قیر و گونی میخریدم بار وانت میزدم و در حیاط خانه خالی میکردم. در و همسایه به حالم گریه میکردند. هنوز عرقم خشک نشده باید بساط ناهار را ردیف میکردم.
فصل پنجم : خداحافظ مادر
قسمت چهارم
مهلت دو ماههی ما تمام شد و باید خانه وصفنارد را خالی میکردیم. وسایل را بار وانت کردیم. همسایهها برای خداحافظی جلوی در خانه جمع شدند. با همهی خانمهای همسایه روبوسی کردم و حلالیت طلبیدم. مریم گوشهای ایستاده بود و با بغض به من نگاه میکرد. رفتم به طرفش، محکم بغلم کرد و زد زیر گریه. اشکم درآمد. انگشتر فیروزهام را گذاشتم کف دست مریم.
- من بدون تو دق میکنم زهرا!
- مریم! این انگشتر نشان خواهری ما باشه تا قیامت، هروقت دلتنگ روزهای خوشمون شدی، بهش نگاه کن. این چند سال اذیتت کردم. خیلی زحمت بچههام رو کشیدی، حلالم کن. یه خبر خوب بهت بدم؟
- چی؟! نکنه پشیمون شدید و اسبابکشی نمیکنی؟!
- نه! با رجب حرف زدم، ما نمیتونیم بچه سوم رو نگه داریم. انشاءالله سالم به دنیا اومد، میدم تو بزرگش کنی.
- دروغ میگی! مگه تو دل از بچهت میکنی زهرا؟!
باورش نمیشد. کلی با هم حرف زدیم و امیدوارش کردم تا توانست دل از من بکند. تصمیممان را گرفته بودیم و قرار بود حسین را بعد از تولد به مریم و آقای ترابی بسپاریم.
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر و علی شاه آبادی🌹🌷🌹
📙#قصه ننه علی
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84
#تجمع بسیجیان منطقه برزاوند
#گرامیداشت هفته بسیج
💠تجمع بزرگ بسیجیان منطقه برزاوند جمعه مورخ۱۴۰۲/۰۹/۰۳
💠با سخنرانی فرمانده ناحیه مقاومت بسیج اردستان جناب سرهنگ صنعتکار
💠سالن شهیدحججی ساعت۹صبح
حوزه مقاومت بسیج شهیدهاشمی
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84
#سلام_امام_زمانم♥️
صبحی نو سر زد و زندگی
به برکت نفس های زهرایی شما آغاز شد
و این نهایت امیدواری است
که در هوای یادتان، نفس می کشیم
و در عطر نرگس بارانِ نامتان،
دم می زنیم ...
شکر خدا که در پناه شماییم
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج_
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84
《امروز جمعه ۱۴۰۲/۹/۳ روز خود را با یاد سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی آغاز می کنیم و ثواب کارهای خوب امروزمان را هدیه کنیم به روح این شهید والا مقام 》🤲
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷
بسم رب الشهدا و الصدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْس گُذَشْتَند
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَـن🥀
یک سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید والا مقام سردار حاج قاسم سلیمانی 🌹🌷🌹
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
شادی روحش صلوات
صبحتون شهدایی و اجر شما با شهدا 📿
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84
402_26427429121809.mp3
4.91M
به مناسبت وارد شدن به ایام دهه ی فاطمیه تقدیم به شما عزیزان 🖤🖤
کانال خبری شهدای روستای مار🌹🌷👇🌹https://eitaa.com/joinchat/3038838807C5bd8ee8e84