ارسال از کاربر 👉👇
پزشک نابغه قلب و عروق ایران و جهان
دکتر ابراهیم محمودی متخصص و
فوق تخصص قلب و عروق دکتر ابراهیم محمودی یکی از بهترین متخصص قلب و عروق در ایران و جهان است مریض های قلب و عروق را که دکتر های دیگه جواب می کنند ایشان درمان می کند
آدرس تهران سعادت آباد بلوار پاکنژاد بالاتر از تقاطع دریا نبش کوچه گل آذین پ ۳۰ ط ۲
شماره نوبت دهی مطب 09128884643
ثواب این را با ۴ صلوات هدیه کنیم برای همه شهدای عزیز ایران🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ارسال از کاربر 👉👆
کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند 👇 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
قسمت دهم از داستان زندگی
شهيد مهدي زين الدين 🌷🌹🌷
برگشتم دیدم همان جا ، دم در ، با پوتین خوابش برده . نشستم و بند پوتین هایش را باز کردم . می خواستم جوراب هایش را در بیاورم که بیدار شد . وقتی مرا در آن حالت دید ...
همان شب بود که گفت " من حالا تازه می خواهم شهید بشوم . " گفتم " مگر حرف شماست . شاید خدا اصلاً نخواهد که تو شهید بشوی . شاید خدا بخواهد تو بعد از هفتاد سال شهید شوی . " گفت " نه . این را زورکی از خدا می خواهم . شما هم باید راضی شوید . توی قنوت برایم اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک بخوانید . "
این دوره دوم با هم بودنمان در اهواز تقریباً یک سال طول کشید . من داشتم بزرگ تر می شدم . مادر شده بودم و دیگر آن جوان نازک دل سابق نبودم . لیلا جای پدرش را خوب برایم پر کرده بود .
خاطرات این دومین سال بیش تر در ذهنم مانده . کربلا رفتنش را یادم هست . یک بار دیدم زیر لباسهای من ، روی بند رخت یک لباس عربی پهن شده پرسیدم " مهدی این لباس مال شماست ؟ " گفت " آره . " گفتم " کجا بودی مگر؟ " گفت " همین طوری ، هوس کرده بودم لباس عربی بپوشم . " گفتم " رفته بودی دبی ؟ مکه ؟ " گفت " نه بابا ، ما هم دل داریم . " با موتور زده بود رفته بود کربلا . خودش آن موقع نگفت . بعدها که خاطرات سفرش را تعریف می کرد ، یک چیز خنده دار هم گفت . وقتی رفته بود ، همین جوری عادی با لباس عربی زیارت کرده بود و داشته بر می گشته که به یکی تنه می زنه ، به فارسی گفته بود " ببخشید " یک باره می فهمد که چه اشتباهی کرده .
ساختمانمان موش زیاد داشت . شب ها از ترس موش ها نمی توانستم به آشپز خانه بروم . یک موکت زدم به آن جایی که فکر می کردم محل آمد و رفت موش هاست . یک شب که مهدی آمد گفت " خیلی تشنمه . آب خنک خنک می خواهم . " گفتم " پارچ بغله دستته . " گفت " نه ، باید بری واسم درست کنی . " رفتم با ترس و لرز آب یخ درست کردم . وقتی برگشتم دیدم دارد می خندد . گفت " از همان اول که موکت را آن جا دیدم ، فهمیدم قضیه از چه قرار است . می خواستم سر به سرت بگذارم . " گفتم " آره تو رو خدا مهدی یک کاری بکن از شرّ این راحت بشوم . " گفت " یک شرط داره . " من ساده هم منتظر بودم ببینم چه شرط می گوید . گفت " شرطش اینه که اگر موش ها رو گرفتم کبابشان کنی . " آن شب من دیگر اصلاً نتوانستم شام بخورم !
پايان قسمت دهم
کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند 👇 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
☘ سلام و صبح بخیر ☘
🇮🇷از شنبه تا پنجشنبه به جزمناسبتها هر روز با یاد یک شهید🇮🇷 🌹🌷
《امروز چهارشنبه ۱۴۰۳/۸/۳۰ روزخودرا بعدازنام و یادخدا با یاد شهید کاظم ذبیح الهی آغاز می کنیم و ثواب کارهای خوب امروزمان را هدیه کنیم به روح این شهید والا مقام 》
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷
بسم رب الشهدا و الصدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْس گُذَشْتَندو بَـعْد از سیم خار دار دشْمَـن🥀
یک سلام از راه دور به حضرت عشق....
به نیابت ازشهید والا مقام کاظم ذبیح الهی🌹🌷🌹
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
شادی روحش ۵ صلوات
صبحتون شهدایی و اجر همگی شما عزیزان با شهدا 📿
🌷کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند.
👇 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
ارسال از کاربر 👉👇
🔴شعار هفته بسیج ۱۴۰۳ (با مردم ، برای مردم)
🔴بسيج ، ميقات پابرهنگان و معراج انديشه پاک اسلامي است که تربيت يافتگان آن نام و نشان در گمنامي و بي نشاني گرفته اند. امام خمینی(ره)
🔴آنچه که برای همهی ما، برای همهی بسیجیان عزیز، برای جوانها در هر نقطهای از این عرصهی عظیم که مشغول کار هستند، باید به عنوان شاخص مطرح باشد، عبارت است از این سه عنصر: بصیرت، اخلاص، عمل بهنگام و به اندازه. این سه عنصر را همیشه با یکدیگر توأم کنید و در نظر داشته باشید. مقام معظم رهبری (مدظله العالی)
🔴بسیجی کسی است
که نورش، خورشید را، موجش دریا را، استواریش کوه را، عزمش آهن را
وسعت روحش جهان را، صفتش واژهها را، بینامیش نام را
سوزش آتش را، سرعتش باد را و شهرهاش تمام اسطوره ها را خجل کرده است»
🔴اینجانب ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدا و ایثارگران بسیجی، هفته بسیج و پنجم آذرماه سالروز تاسیس این نهاد مقدس را به تمامی بسیجیان غیور و مخلص منطقه برزاوند علی الخصوص رزمندگان؛جانبازان؛آزادگان هشت سال دفاع مقدس و خانواده محترم شهدا تبریک و تهنیت عرض نموده و از درگاه خداوند متعال برای همه عزیزان سعادت، سربلندی و تداوم توفیق را مسئلت می نمایم.
فرمانده حوزه مقاومت شهید هاشمی نژاد
کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند 👇 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارسال از کاربر 👉👇
💢 پیکر پاک و سالم شهید علی جوزدانی که پس از ۲۲ سال از خاک شلمچه بیرون آورده شد!
✅ جهت شفاعت شهدا این کلیپ رو پخش کنید. اجرتون با شهدا
کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند 👇 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
ارسال از کاربر 👉👇
عزیزان و سروران گرامی؛
امروز ، میدان جنگی که همه مردم میتوانند بدون هیچ محدودیتی در آن شرکت کنند، میدان مطالبه گری ارزشهای الهی و مشخصا عفاف و حجابی است که مورد حمله دشمنان ایران قرار گرفته.
تا فرصت باقی است و بستر مهیا، فریاد مطالبه گری خودتان را به گوش سران نظام و مدیران ارشد نظام برسانید و ایشان را متقاعد به برخورد با مظاهر فساد و فحشاء در جامعه کنید.
برای انجام فریضه الهی و پیوستن به این جریان، روش های مختلفی همچون
✅ تهیه طومارها
✅ نامه نوشتن
✅ ثبت درخواست ها در بستر سامانه های معتبر
✅ پیامک زدن
✅ تلفن زدن
✅ مواجه رو در رو با مسئولین
✅ حمایت از پویش های مجازی (امضای الکترونیک)
✅ تولید محتوای مرتبط و
✅ جهاد تبیین
✅ جذب افراد دغدغه مند به این گروه کشوری و غیره وجود دارد .
کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند 👇 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
📣مسابقه وصیتنامه #شهدا📜
شماره ۲
🖋به مناسبت گرامیداشت اولین کنگره ۳۲۰ شهید شهرستان اردستان مسابقهای از وصیتنامه شهدا شهرستان برگزار میگردد:
❓متن وصیتنامه از کدام شهید است؟؟
جهت پاسخ به سوالات به استوری موشنهای تهیه شده از وصیت نامه شهدا میتوانید در کانال خبرگزاری مراجعه کنید؛
https://eitaa.com/basijnews_bsj/17804
شرکتکنندگان محترم میتوانید پاسخ سوالات را تا تاریخ؛ ۵ آذر بصورت عدد ۳رقمی از چپ به راست مثلا ۱۲۳
به آیدی @competition01 در بستر ایتا ارسال نمایید.
به ده نفر از شرکت کنندگان به قید قرعه جوایزی ارزنده تقدیم می گردد.
#بسیج_نیوز
#خبرگزاری_بسیج_اردستان
🌏 خبرگزاری بسیج شهرستان اردستان 🇮🇷
🔉@Basijnews_bsj
انا لله و انا الیه راجعون
با نهایت تاسف با خبر شدیم آقای عبدالله قاسمی به رحمت ایزدی پیوست .
روحش شاد 🥀 یادش گرامی
▪️مراسم تشییع فردا پنجشنبه ساعت ۹صبح از باغ رضوان به سمت زادگاهش روستای مـار
کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند 👇 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
قسمت يازدهم از داستان زندگی
شهيد مهدي زين الدين 🌹🌷🌹
ما هم آدم های معمولی بودیم . جوان بودیم . می دانستیم خوش گذراندن یعنی چه . می دانستیم که زندگیمان عادی و امن نیست . ولی وقتی می دیدم آقا مهدی درست در ایام جوانی که آدم ها وقت خوش گذشتنشان است ، دارد تیر و گلوله می خورد به خودم می گفتم که از خیلی چیزها می شود گذشت . جای زخم هایش را من یک بار دیدم . تمام گوشت یک پایش سوخته بود .
زن با خودش منتظر آمدن مرد نشسته بود تا این روزِ به نظر او مهم را، در کنار هم باشند . سالگرد ازدواجشان بود . چیزی که مرد روحش هم از آن خبر نداشت . خسته چشم هایش را باز کرد و همسر خوش حالش را دید که توی خانه مخصوصاً سر و صدا راه انداخته که او بیدار شود . مرد دوباره چشم هایش را هم گذاشت . با زندگی معمولی آشتی کرده بود . حداقل تنش در خانه راحت بود . گلوله و جنگی در کار نبود . ولی پشت پلک هایش را هر بار روشنی انفجاری پر می کرد . خوابیدن آرزویی قدیمی شده بود . جنگ امان همه را می برید .
فکر کرد " توی این یکی که دیگر می توانم کمکش کنم . " زن توی حمام داشت بچه را می شست .
گرمای تن بچه اش را حس کرد . زندگی همه ی لطفش را با دادن آن بچه به او نشان داده بود . دماغ و دهان بچه به خودش رفته بود . او نقش خود را در دنیای زنده ها بازی کرده بود . بچه گریه اش بلند شد . حواسش نبود ، شامپو زیاد زده بود .
تا دو ساعت بعد لیلا همین جور یک ریز گریه می کرد . مجید که آمد به شوخی گفت " مجید ما اصلاً این بچه را نمی خواهیم . باشه مال تو . " مجید بغلش کرد و بردش بیرون . برگشتنی ساکت شده بود .
پايان قسمت يازدهم 👉👆
کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند 👇 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
☘ سلام و صبح بخیر ☘
🇮🇷از شنبه تا پنجشنبه به جزمناسبتها هر روز با یاد یک شهید🇮🇷 🌹🌷
《امروز پنجشنبه ۱۴۰۳/۹/۱ روزخودرا بعدازنام و یادخدا با یاد شهید غلامحسین احمدی آغاز می کنیم و ثواب کارهای خوب امروزمان را هدیه کنیم به روح این شهید والا مقام 》
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷
بسم رب الشهدا و الصدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْس گُذَشْتَندو بَـعْد از سیم خار دار دشْمَـن🥀
یک سلام از راه دور به حضرت عشق....
به نیابت ازشهید والا مقام غلامحسین احمدی🌹🌷🌹
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
شادی روحش ۵ صلوات
صبحتون شهدایی و اجر همگی شما عزیزان با شهدا 📿
🌷کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند.
👇 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
🌹 #پنجشنبه است و روز مهربانی
❤️شاخه گلي بفرستيم
🌹براي تموم کسانیكه نيستند
❤️کسانی که یه روز عاشقشون بودیم
🌹و الآن دلمون فقط خوش است
❤️به دعاهاشون که هنوزكارگشاست
🌹يادشون باماست
❤️دلمون خيلي وقتا هواشونو ميكنه
🌹امادیدارشون میفته به قیامت
❤️شاخه گلی بفرستیم به زیبایی یک
#پنجشنبه
به یاد پدران ومادران آسمانی و همه مومنین و مومنات وتازه گذشتگان و جوانان ناکام 🌸
🌹 به یاد همه شهدا 🌹🌷
زیارت اهل قبور
بسم اللهالرحمنالرحیم
السَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا اَهْلَ لا اِلهَ اللهُ بِحَقَّ لااِلهَ اِلَّا اللهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا اِلهَ الَّا اللهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا لااِلهَ اِلَّا الله بِحَقَّ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ اِغْفِرْلِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَاحْشُرْنا في زُمْرَهِ منَ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّد رَسُولُ اللهِ عَليٌّ وَلِيُّ اللهِ
کانال خبری شهدای روستای مار و
منطقه برزاوند 👇 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
قسمت_دوازدهم داستان زندگی
شهيد مهدي زين الدين🌹🌷🌹
حالا که حرفی از مجید زدم باید از این بردار بیش تر بگویم . مجید پسر دوست داشتنی فامیل زین الدین بود . کوچک ترین بچه ی خانواده بود . قیافه نورانی داشت . مهدی پای مجید را به منطقه باز کرده بود ، گردان تخریب . هر جا می رفت مجید را هم با خودش می برد . همدیگر را خوب می فهمیدند . بعضی وقت ها می شد مهدی هنوز حرفی را نگفته مجید می گفت " می دونم چی می خوای بگی . " و می رفت تا کار را انجام دهد . در یکی از عملیات ها مجید مجبور شده بود دو سه روز در نی زارها قایم شود . وقتی آقا مهدی او را به خانه آورد . از شدت مسمومیت همه ی بدنش تاول زده بود . یک هفته ازش پرستاری کردم آن قدر سردی بهش بستم که حالش خوب شد . همان جا او را خوب شناختم . با مهدی هم که دیگر حسابی صمیمی شده بودم ، ولی باز هم به روش خودمان . وسط اتاقمان رخت خواب ها را چیده بودم و اتاق را دو قسمت کرده بودم . پشت رختخواب ها اتاق مهدی بود . بعضی شب ها که از منطقه بر می گشت ، می رفت می نشست توی قسمت خودش و بیدار می ماند . من هم سعی می کردم وقتی او آن جا است زیاد مزاحمش نشوم ، راحت باشد . زن خانه بودم و باید به کارهایم می رسیدم ، ولی گوشم پیش صدای دعا خواندن او بود . یک بار هم سعی کردم وقتی دعا می خواند صدایش را ضبط کنم . فهمید گفت " این کارها چیه می کنی ؟ "
بعد از چند روز آقا مهدی تلفن زد گفت " آماده شوید می خواهیم برویم مشهد . " گفتم " چه طور ؟ مگر شما کار ندارید ؟ " گفت " فعلاً عملیات نیست . دارند بچه ها را آموزش می دهند . " برایم خیلی عجیب بود . همیشه فکر می کردم این ها آن قدر کار دارند که سفر کردن خوش گذارنی ِ زیادی برایشان حساب می شود . آن قدر سؤال پیچش کردم که " حالا چه شده می خواهی بری مسافرت ؟ " گفت " مدت ها دنبال فرصت بودم که یک جایی ببرمت . فکر کردم چه جایی بهتر از امام رضا ، که زیارت هم رفته باشیم . " با راننده اش ، آقای یزدی ، آمدیم قم و دو خانواده همراه یکدیگر رفتیم مشهد . مشهد خیلی خوش گذشت . رفت و برگشتنمان چهار روز طول کشید .
بعد از مشهد رفتن ، و بر گشتنمان به اهواز مهدی تغییر کرده بود . دیگر حرف زدنهایمان فقط در صحبت های پنج دقیقه ای پشت تلفن خلاصه نمی شد . راحت تر شده بود . شاید می دانست وقت چندانی نمانده ، ولی من نمی دانستم .
پايان قسمت دوازدهم
کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند 👇 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98