eitaa logo
کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند🌹🌷
403 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
14 فایل
اطلاعات و اخبار روز و خاطرات و تصاویر شهدا و مناسبت ها و نکات اخلاقی و تربیتی و حکایات آموزنده .... 🍃اَلَـیسَ الـلّـهُ بِـکَـافٍ عَـبـدَه🍃 آیا خدا برای بنده اش کافی نیست🌿 ارتباط با ادمین 👇 @asum14_17 https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
مشاهده در ایتا
دانلود
3.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارسال از کاربر 👉👆 کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند 👇 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
1_917056964.mp3
زمان: حجم: 1.39M
اذان با صدای شهید باکری.. به افق دلهای بی قرار دلتون شکست التماس دعا🤲🤲 حی علی الصلاه التماس دعا🌹🌷 اللهم_عجل_لولیک_الفرج کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند 👇 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
🟢 ماجرای شفاعت امام رضا (ع) و بازگشت یک جوان کمونیست از مرگ...! (قسمت دوم)👉👇 🔸پس از اینکه پدر ماشینش را پارک کرد به سراغ ما آمد و گفت: برویم پابوس آقا... اما هنوز دو قدم نرفته بودند که من با ترس و لرز گفتم من نمیام... من این کارها را قبول ندارم...! پدرم که چشمانش را خون گرفته بود به آرامی گفت: چه بلایی سر تو آمده پسر!؟ ولی من خنده‌ای کردم و بی‌آنکه به اطرافم نگاهی بیندازم از آنها رو برگردانده و پا داخل خیابان گذاشتم تا به سویی دیگر بروم و... فقط در آخرین لحظه متوجه شدم که یک وانت آبی کوبید به بدنم و روی هوا پرواز کردم. من با سر روی آسفالت سقوط کردم و دیگر هیچ چیز نفهمیدم... 🔸ناگهان احساس عجیبی پیدا کردم، احساس کردم مانند یک بادکنک بزرگ هستم که با وزش هر نسیمی به این سو و آن سو می‌رود. با اینکه حس خوشایندی بود اما چون مبهوت شده بودم و نمی‌فهمیدم چرا اینطور هستم دنبال پدر و مادرم گشتم تا از آنها علت این وضع را بپرسم. اصلاً نمی‌فهمیدم که مرده‌ام، اما وقتی به اطرافم نگاه انداختم دیدم که با فاصله‌ای بین ۱۰ تا ۲۰ متر بالای زمین قرار گرفته‌ام! با بهت بیشتری دنبال خانواده ام روی زمین گشتم که ناگهان صدای فریادهای مادرم از چند متر آن سوتر به گوشم رسید... 📕کتاب بازگشت 🌸🌺🌸🌺 کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند 👇 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
☘ سلام و صبح بخیر ☘ 🇮🇷از شنبه تا پنجشنبه به جزمناسبتها هر روز با یاد یک شهید🇮🇷 🌹🌷 《امروز سه شنبه ۱۴۰۳/۹/۲۰ روزخودرا بعدازنام و یادخدا با یادشهیداکبر قاسمی آغاز می کنیم و ثواب کارهای خوب امروزمان را هدیه کنیم به روح این شهید والا مقام 》 🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷 بسم رب الشهدا و الصدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْس گُذَشْتَندو بَـعْد از سیم خار دار دشْمَـن🥀 یک سلام از راه دور به حضرت عشق.... به نیابت ازشهید والا مقام اکبرقاسمی🌹🌷🌹 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن شادی روحش ۵ صلوات صبحتون شهدایی و اجر همگی شما عزیزان با شهدا 📿 🌷کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند. 👇 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
*دوست شهید میدونے یعنےچے؟؟* یعنے:...↷°" •| وقتے گناه درِ قلبت را مےزند •| یاد نگاهش بیوفتـــے.... •| و در و باز نڪنے...‹‹‹🍃 •| یعنے محرم اسرار قلبت •| آن اسرارےڪه هیچڪس نمےداند... •| بین خودت و... •| خــدا و... •| دوست شهیدتـــ •| باشد...‹‹‹ *امتحان ڪن...🌹🌿* *زندگےات زیباترمےشود کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند 👇 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹ببینید خاطره 🔹این خاطره ۲ دقیقه ای رو از دست ندید ♦️خاطره ای شنیدنی از نوجوان چهارده ساله دفاع مقدس 💧وقتی جعبه مهمات باز کردم فقط گریه کردم.... هدیه نثار همه بچه های مظلوم ومخلص بسیجی صلوات کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند 👇 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
🟢 ماجرای شفاعت امام رضا (ع) و بازگشت یک جوان کمونیست از مرگ...! (قسمت سوم)👉👇 🔸در حالتی شبیه پرواز روی هوا خود را بالای سر آن جمعیت رساندم و ناگهان با دیدن مادرم که ضجه میزد و به صورتش چنگ می‌کشید و پدرم که نشسته بود و اشک می‌ریخت، حیرتم بیشتر شد. با دیدن آن نیسان آبی رنگ، همه چیز را به یاد آوردم و تازه آن موقع بود که جنازه‌ام را کف خیابان دیدم و متوجه شدم که مرده‌ام! 🔹ترس شدیدی سراسر وجودم را فرا گرفت و درست در همین لحظه صداهایی موهوم به گوشم رسید که شبیه صدای حیوانات و زوزه گرگ همراه با نعره خرس بود که بدنم را می‌لرزاند. بار دیگر به اطرافم نگاه کردم ناگهان دو موجود زشت و غیر قابل توصیف را که سر و صورتشان شبیه حیوانات وحشی بودند را دیدم که خیلی آرام به سوی من می آمدند. حس کردم که دارند به من می‌خندند. این بار از شدت ترس فریادی کشیدم که نتیجه اش خنده ها و نزدیک‌تر شدن صدای آن دو موجود خبیث بود. 🔻در این لحظه فریاد بلند مادرم را که گویی به عرش می‌رسید شنیدم که گریه کنان می‌گفت: یا امام غریب منم مثل تو در این شهر غریبم. یا امام رضا (ع) من پسرم رو از شما میخوام... حق دارید... کفر گفت. باید مجازات بشه اما... اما تو رو به آبروی مادرت حضرت فاطمه (س) قسمت میدم اونو ببخش... آقا جون اگه پسرم خطا کرد تو گناهش رو ببخش... ای امام رضا (ع) دل این مادر رو نشکن. بعد از حرف های مادرم یکباره همه چیز عوض شد... 📕کتاب بازگشت 🌸🌺🌸🌺 کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند 👇 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
☘ سلام و صبح بخیر ☘ 🇮🇷از شنبه تا پنجشنبه به جزمناسبتها هر روز با یاد یک شهید🇮🇷 🌹🌷 《امروز چهارشنبه ۱۴۰۳/۹/۲۱ روزخودرا بعدازنام و یادخدا با یادشهیدناصرکریم پورآغاز می کنیم و ثواب کارهای خوب امروزمان را هدیه کنیم به روح این شهید والا مقام 》 🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷 بسم رب الشهدا و الصدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْس گُذَشْتَندو بَـعْد از سیم خار دار دشْمَـن🥀 یک سلام از راه دور به حضرت عشق.... به نیابت ازشهید والا مقام ناصرکریم پور🌹🌷🌹 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن شادی روحش ۵ صلوات صبحتون شهدایی و اجر همگی شما عزیزان با شهدا 📿 🌷کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند. 👇 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
2.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ با صدای ماندگار👆 همه با هم میخوانیم 😭😭 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا 💞الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ 🌸وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ 💞وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ 🌸صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً 💞مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا 🌸صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏ دلت شکست من را هم دعا کن 😭 اَلٰا بِذِكْرِٱللّٰـهِ تَطْمَئِنُّ ٱلْقُلُوبُ🌸 کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند 👇 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
ارسال از کاربر 👉👇 *بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖم* ✍️ شخصی می گفت: من یک شب بعد از خواندن فاتحه برای❣️ اموات به مسجد مقدس جمکران می رفتم که دیدم دیر وقت شده و تردد ماشین برای جمکران کم شده است ، به هر ماشینی میگفتم یا پر بود یا جمکران نمی رفت. خسته شدم گفتم برگردم و به منزل بروم . یک ماشین آمد گفتم توکلت علی الله ، به راننده گفتم جمکران ، گفت بفرمایید. تا نشستم مسافرین دیگر اعتراض کردند و گفتند که ما جمکران نمی رویم؟‼️ راننده به من گفت ابتدا مسافرین را می رسانم سپس شما را به جمکران می برم. بعد از رساندن آنها به مقصد ، به سمت جمکران رفتیم. گفتم چرا مرا به جمکران می رسانید با اینکه جمکران در مسیر شما نبود ؟ گفت:کسی بگوید جمکران، زانوهای من می لرزد و نمی توانم او را نبرم. مسجد جمکران حکایتی بین من و آقا دارد. گفتم پس لطفی کن ما که همدیگر را نمی شناسیم و بعد از رسیدن هم، از همدیگر جدا می شویم، پس حکایت را تعریف کن. گفت:شبی ساعت دوازده ، خسته از سرکار به سمت منزل می رفتم، هوا پاییزی و سوز و سرما بود که دیدم یک خانم و آقا به همراه دو بچه کنار جاده ایستاده اند. از کنار آنها که رد شدم، گفتند جمکران. گفتم من خسته ام و نمی برم. مقداری رفتم و بعد فکر کردم، نکند خدا وظیفه ای بر گردن من نهاده و لطف امام زمان(عج) باشد که آنها را برسانم. با وجود کم میلی آنها را به جمکران رسانده و به خانه برگشتم. به بچه هایم گفتم که من امروز آنقدر خسته ام و دیر وقت شده که احتمالا بخوابم و نماز صبح ام قضا بشود، نماز صبح من را بیدار کنید. ده دقیقه بود که دراز کشیده بودم و تازه خوابم می برد که صدایی به من گفت خوابیدی؟ بلند شو. بلند شدم گفتم: کسی من را صدا زد؟ به خودم گفتم بخواب، خسته ای، هزیان می گویی‼️ دوباره دراز کشیدم نزدیک بود که بخوابم، صدایی دوباره گفت: باز خوابیدی؟ با صاحب صدا صحبت کردم، گفتم چرا نخوابم؟ گفت:برو جمکران. گفتم تازه جمکران بودم برای چه بروم؟ گفت:آن خانواده گریه میکنند و نگران هستند. گفتم به من چه؟ گفت:کیف پولشان در ماشینت جا مانده، برو و آنرا تحویل بده. به خودم گفتم ماشین را نگاه کنم، ببینیم اگر خواب می بینم و توهم است، برگردم بخوابم. در ماشین را باز کردم دیدم که کیفی در صندلی عقب است. آنرا باز کردم، دیدم که داخل آن چند میلیون پول وجود دارد. سوار ماشین شدم و رفتم جمکران. دیدم دم درب یکی از ورودی ها همان زن با دو بچه اش نشسته و در حال گریه کردن هستند. گفتم:خواهر چرا گریه میکنی؟ گفت:برادر من، شما که نمی توانی کاری بکنی، چرا سوال می کنی؟ گفتم:شوهرتان کجاست؟ گفت:چرا سوال میکنی؟ گفتم:من همان راننده ای هستم که شما را به مسجد جمکران آوردم، گمشده نداری؟ گفت:شوهرم در مسجد متوسل به امام زمان(عج) شده است. گفتم بلند شو، داخل مسجد برویم. به یکی از خدام اسم شوهرش را گفتیم تا صدایش کند، آن مرد با صورت و چشمانی سرخ آمد و شروع به فریاد زد که چرا نمی گذاری به توسلم برسم چرا نمی گذاری به بدبختیم برسم و...؟ زن گفت:این آقا آمده و گفته که مشکلتان را حل میکنم. گفت شما کی باشید؟ کیف را در آوردم و به او دادم. مرد کیف را گرفت و درب آنرا با خوشحالی باز کرد و گفت چرا این را آوردی؟ گفتم آقا به من گفت که بیایم. چهره ها بارانی شد و به زانو افتادند و گفتند یعنی امام زمان(عج) ما را دیده؟ گفتم این جمله برای خود آقا امام زمان (عج) است که می فرمایند: *"«إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، و لاناسینَ لِذِکْرِکُمْ»"* دمی زحاجت ما نمی کنی غفلت که این سجیه به جز در شما نمی بینم. ز بس که گرد معصیت نشسته بر چشمانم تو در کنار منی و تو را نمی بینم. مرد گفت: ما با این پول می خواستیم خانه بخریم و گفتیم اول به جمکران بیاییم و آنرا تبرک کنیم که این اتفاق برایمان افتاد. 💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفرج *ان شاالله،* *قلب مبارک حضرت مهدی (روحی فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف) از اعمال همه ما راضی باشد.* 💦ملتمس دعای فرج و❣️شهادة ✨﷽✨✨✨ اللهم عجل لولیک الفرج 🍇🍇🍇🍇🍇 *☺️ اگر از این نوشته خوشت آمد پس سبب خیر باش و آن را نشر بده ، و اگر خوشت نیامد پس دیگران را محروم نکن ؛ شاید که وسیله ی نفع آن ها شدی .* *✨روزگارتان با یاد خدا خوش باد.* 🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹 ارسال از کاربر 👉👆 کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند 👇 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
ارسال از کاربر 👉👆 کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند 👇 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98
ارسال از کاربر 👉👇 📣 قابل توجه همشهریان محترم و اهالی خونگرم دهستان برزاوند 💢 ویزیت رایگان گروه جهادی پزشکی سلامت در روستای نیسیان 🔰 وباحضور گروه جهادی پزشکی مرهم جان جهت ویزیت بیماران ناتوان درمنزل ✳برنامه حضور پزشکان متخصص گروه جهادی در روز جمعه (۲۳)آذر ماه در مرکز خدمات جامع سلامت نیسیان 🔹️متخصص اطفال : آقای دکتر طالبیان 🔹️متخصص داخلی : آقای دکترمعینی طبا 🔹️متخصص روانپزشکی:خانم دکتربراتی 🔹️متخصص طب ایرانی وسنتی: آقای دکترخامه چیان 🔹️متخصص طب فیزیکی :خانم دکتر جلالتی 🔹️ متخصص دندانپزشک: آقای دکتر تقدسی ✳ رزرو نوبت روز پنجشنبه ساعت ۸صبح تا ۱۲(تکمیل ظرفیت) ازطریق شماره تلفنی ۵۴۴۲۰۳۲۳ (اولویت نوبت دهی جمعیت ساکن دارای پرونده سامانه سیب روستایی می باشد) قبل از نوبت دهی بایستی به خانه‌های بهداشت وپزشک مرکز جهت ارجاع به متخصص مورد نظر مراجعه نمایند. ●حوزه مقاومت بسیج شهید هاشمی نژاد ● مرکز خدمات جامع سلامت نیسیان ●دهیاری و شورای اسلامی روستای نیسیان ارسال از کاربر 👉👆 کانال خبری شهدای روستای مار و منطقه برزاوند 👇 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3038838807C016c571c98