✨
گذشت ...
شب ِ هـجر و
یار از سفر آمد...💔
پیکر مطهر شهیدان
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهـید_ابراهیم_عشریه
#شهید_مهدی_ثامنی_راد
بعداز گذشت ۳ سال از زمان #شهادت 🕊
شناسایی و به میهن برمیگردد
#خوش_اومدین_برادران_شهیدم 🌺
🌺🍃 🍃🌺
https://eitaa.com/shohadaye_fake
🕊🌹🕊
🌹دليل پرواز پَر نيست
پريدن باور پرنده ايست
ڪہ به پـرواز میانديشد ...🕊
🍃 ۲۹ اسفندماه ۱۳۶۰
خوزستان، منطقه دالپری
قبل از عملیات فتح المبین
عکاس : حسین ارکدستانی
#شهید_مهدی_نیک_عهد
#شهادت_والفجر۸
#نوجوانان
🌺🍃 🍃🌺
https://eitaa.com/shohadaye_fake
#زورو_بازی_در_جبهه
جثه ريزی داشت ...
مثل همه ی بسيجـیها
خوش سيما بود و خوش مَشرَب ؛
فقط يك كمی بيشتر از بقيه شوخی میكرد،
نه اينكه مايه تمسخر ديگران شود، كه اصلاً
اين حرف ها توی جبهه معنا نداشت ،
سعی میكرد دل مؤمنان خدا را شاد كند
آن هم در جبهـه و جنـگ ...
از روزی كه او آمد ...
اتفاقات عجيبی در اردوگاه تخريب افتاد.
لباس های نيروها كه خاكی بود و
در كنار ساکهايشان قرار داشت،
شبانه شسته میشد و صبح روی طناب
وسطِ اردوگاه خشڪ شده بود....
ظرف غذای بچه ها هر دوسه تا دسته ،
نيمههای شب خود به خود شسته میشد
هر پوتينی كه شب بيرون از چادر میماند،
صبح واڪس خورده و بـرّاق
جلویِ چــادر قرار داشت ...
او كه از همه كوچكتر و شوختر بود
وقتی اين اتفاقات جالب را میديد،
میخنديد و میگفت: بابا اين كيه
كه شبها زورو بازی در می آره و
لباس بچه ها و ظرف غذا را میشوره؟
و گاهی میگفت :
« آقای زورو ، لطف كنه و
امشب لباسهای منم بشوره و
پوتينهام رو هم واكس بزنه »
بعد از عملـيات ...
وقتی «علی قزلباش » شهيـد شد ،
يكی از بچه ها با گريه گفت:
بچه ها يادتونه چقدر قزلباش
زوروی گردان رو مسخره می كرد ...
زورو خـودش بود و
به من قسم داده بود كه به كسی نگم !
#تخریبچی_نوجوان
#شهید_محمدعلی_قزلباش
#شهادت_ماووتعراق_۱۳۶۶
🌺🍃
https://eitaa.com/shohadaye_fake
🍃🌺
💢 #ویژه
🇮🇷 شهدا بعد از فتنه ۱۸ تیر ۷۸ چہ ڪردند؟
بعد از اون غائله 18 تیر 78 تهران و اتفاقاتی ڪه افتاد ، سردار باقرزاده از تهران تماس گرفت و گفت : " فلانی! با این اتفاقاتی ڪه توی تهران افتاده ، بچہ های مذهبی بغض ڪرده اند و دارن تماس میگیرند ڪه آقا یہ تشییعی بذارید تا عطر شهدا توی این شهر پراڪنده بشہ و یہ ڪم بچہ ها آروم بشن ".
گفتم : سردار ! چیزی اینجا نیست ! شهید نداریم . تازه تشیع داشتیم .
چند روزی گذشت و هیچ اتفاقی نیفتاد . خود سردار باقرزاده اومد اهواز و گفت : " برید توی سرزمینهایی ڪه دارید تفحص میڪنید ؛ توی بیابونها داد بزنید و بگید : آی شهدا ! اگہ ولایت بر حقہ ، اگہ ولایت رو قبول دارید ، الان مملڪت بہ شما نیاز داره . پاشید بیاید ".
گفتیم : حالا شعاره دیگہ ، شعار قشنگیہ ...
سردار ڪارش رو ڪرد و برگشت تهران
ما هم رفتیم سر ڪارمون .
چند روزی گذشت و آقای باقرزاده دوباره تماس گرفت با من ڪه : فلانی! خبری نشد ؟
گفتم : نہ سردار !
گفت : اون ڪاری ڪه من گفتم رو ڪردید؟ رفتید داد بزنید ؟
گفتم : سردار بچہ ها دارن زحمت خودشون رو میڪشند . ڪسی پیدا نشده .
گفت : گفتم برید داااد بزنید و بگید آی شهدا بہ شما نیاز داریم ، پاشید بیایید .
من با دو سہ تا سرباز رفتیم توی منطقہ هور ، سرم رو از ماشین بیرون بردم مثل دیوونه ها داد میزدم و میگفتم : آی شهدا بہ ما گفتن داد بزنیم و بهتون بگیم مملڪت بہ شما نیاز داره . اگہ ولایت رو قبول دارید پاشید بیایید .
ما اینو گفتیم و برگشتیم اهواز
وقتی رسیدیم بچہ ها گفتند: فلانی ! از شلمچہ خبر دادند ڪه 16 تا شهید پیدا شده !
رفتیم شلمچہ 16 تا پیڪر رو برداشتیم و برگشتیم اهواز ، گفتند: آقا ! از هور هم 15 تا شهید پیدا شده !... شرهانی هم چند تا شهید پیدا شده .
آقا شهدا شروع ڪردند بہ اومدن ...
یہ شب من از منطقہ برگشتہ بودم ڪه سردار تماس گرفت ڪه : فلانی ! چہ خبر ؟
گفتم : سردار ! بحمدالله خبرهایی شده و داره اتفاقاتی میفتہ .
گفت : چند تا شدن ؟
گفتم : هنوز نشمردم .
گفت : همین امشب راه بیفت و بیارشون تهران
گفتم : یہ چند روز صبر ڪنین ...
گفت : همین امشب راه بیفت بیا . حالا چند تا شدن ؟
گفتم : گوشی در گوشمہ دارم میشمرم .
شمردم . یہ وقتی گفتم : سردار بہ خدا قسم 72 تا ....
اون طرف خط سردار بہ گریہ افتاد و گفت : الله اڪبر ! روز عاشورا هم 72 نفر پای ولایت ایستادند …
گفتم : سردار من خودم بچہ جنگم . ممڪنه بگن شما دارین فیلم بازی میڪنین . بذار 73 تا بشن . یا 74 تا .... یا بذار 70 تاشون ڪنیم ...
سردار باقرزاده گفت : ول ڪن ! هر ڪسی هر چی میخواد بگه . ورشون دار بیار...
https://eitaa.com/shohadaye_fake
#ویژه
#روایتگری☝️
🇮🇷 شهدا بعد از فتنه ۱۸ تیر ۷۸ چہ ڪردند ؟
🎙 آقای احمدیان
https://eitaa.com/shohadaye_fake
🕊🌹🕊
🌺🍃در عشق اگرچه منزل آخر
#شهادت است
تکلیف اول است
#شهیدانه زیستن...🕊
#سلام_خوبان
#شبتون_شهدایے
🌺🍃🌹🍃🌺
🍃🌺
https://eitaa.com/shohadaye_fake
عشق یعنی باوضو پرپر شدن
تشنه در باران آتش "تر" شدن
عشق یعنی سوی لاهوت آمدن
پای رفتن ، شکل تابوت آمدن
التماس دعا
https://eitaa.com/shohadaye_fake
آہ . . .
از این پلاڪِ سوخته
سوختی تا حرم بماند
و من باید در آتش فراق تو بسوزم
تا حریم نگاهـت را بسازم
شهـید مهـدی طهـماسبی
💫🌷🌷🕊🕊🕊🌷🌷💫
#لحظه ای با شهدا
https://eitaa.com/shohadaye_fake
🍃🌼
ایها العزیز ...
آنانڪہ قلبشـان
زِ تو رخصت گرفته بود ؛
سربندشان به نام تو زینت گرفته بود
#یا_مهدی_ادرکنی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌺🍃🍃🌺
https://eitaa.com/shohadaye_fake
💢این سفر، سفری نبود که تو را همراه خودم ببرم
بعد از رفتن سید اکبر، همیشه فکر می کردم، اشتباه شده است، نمرده است. اما گذشت زمان مرا به این باور رساند که سید اکبر رفته است. یک شب هم خواب دیدم که رو به سید گفتم: خیلی بی معرفتی، من همه جا کنارت بودم. به من گفتی خدا تو را برای من انتخاب کرد، اما حالا رفتی و من را تنها گذاشتی. اما حاجی روبرویم در حال خطاطی کردن بود، خندید. گفتم: سید اکبر با تو هستم، با تو حرف می زنم. اما همان طور آرام مثل همیشه گفت: اینجوری نگو. گفتم: تو من را با خودت نبردی، چطور انتظار داری من جوابت را بدهم. گفت: به خدا این سفر، سفری نبود که تو را همراه خودم ببرم. گفتم: اکبر آقا یک سوال دارم، نکیر و منکر چی شد؟ چرا که همیشه وقتی با اکبر خلوت می کردیم در رابطه با مرگ و نکیر و منکر حرف می زدیم. گفت: خیلی راحت بود.
هنوزم دلتنگ می شوم، بغض گلویم را می گیرد، گریه می کنم، بی تابی می کنم، ولی دیگر سید اکبر نیست که آرامم کند. خصوصاً این روزها که بچه هایم بزرگتر شده اند، بیشتر نبود حاجی را احساس می کنم.
همیشه سید اکبر کنارم هست، به من توجه می کند و همین یعنی آرامش.
✨سید اکبر در 1339 پا بر زمین هستی نهاد، 1359/6/31 به اسارت رفت، سال 1369/5/28 طعم آزادی را دوباره چشید و 1379/4/28 آسمانی شد.
▫️خبرگزاری دفاع مقدس
🌺 به روایت همسر شهید
#شهید_سید_اکبر_علم_الهدی_شیخ_الاسلامی
#سالگرد_شهادت
🌺🍃 🍃🌺
https://eitaa.com/shohadaye_fake