eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
3هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
💢برای آموزش به کوه های اطراف شیراز رفتیم. بعد از 5 الی 6 ساعت کوهنوردی به محلی رسیدیم که کوه ارتفاعی و شیب زیادی پیدا می کرد. خستگی امان بچه ها را بریده بود، در حین صعود از همین ارتفاع یکی از بچه ها پایش لغزید و از کوه به پائین سقوط پیدا کرد. ما مانده بودیم چه کنیم چطور آن برادر را برگردانیم. سید فرج گفت من او را پائین می برم. دوست مجروحمان را روی دوش کشید و دوباره 5 ساعت مسیر رفته را در حالی که آن برادر روی دوشش بود برگشت! این فداکاری سید فرج جان یک نفر را نجات داد. 💢وصیت نامة شهید : «مؤمنان باید در راه خدا با آنانکه حیات مادی و دنیا را بر اخرت برگزیدند جهاد کنند و هرکس در راه خدا در این جهاد کشته شود ، فاتح گردیده است . » فرج الله علوی 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از گلزار شهدا
1_2790954813.mp3
12.46M
☘داستان روزانه هر روز یک قسمت🌸 مجموعه صوتی " نیمه پنهان ماه" (روایتی از زندگی شهدا به زبان ) ✅ کتاب صوتی " " قسمت5️⃣2️⃣ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb 🍃🌸🍃🌸🍃🌸
⭐️یادی از سردار شهید حاج مهدی زارع⭐️ 🇮🇷خودش تعريف مي کرد: در سنگر نشسته بودم و ناهار مي خوردم که يکي از بسيجي ها با عصبانيت وارد سنگر فرماندهي شد. انگار مرا نمي شناخت، گفت: مي خواهم آقاي زارع را ببينم. بهش گفتم بيا بشين برادر، فعلاً ناهار بخور بعد با هم مي رويم خدمت آقاي زارع. لقمه اول را که جويد، خشمش کم شد. پرسيدم حالا با آقاي زارع چه کار داري؟ گفت: من ديگه نمي توانم اينجا رو تحمل کنم، من بايد تسويه کنم و به خانه برگردم. کم کم مشکلاتش را از زير زبانش با لبخند کشيدم. به او گفتم: شما مي تواني هر موقع خواستي برگردي. اما مطمئن باش هيچ جاي دنيا بهتر از اين جا نيست، چون اينجا مي تواني راحت به خدا و مردم خدمت کني. خلاصه قانعش کردم که هدف کسي که به جبهه مي آيد بايد رضاي خدا باشد نه ماديات. بعد از ناهار با تعجب از من پرسيد شما آقاي زارع هستيد؟ حاج مهدي با حسي بين شوق و حسرت مي گفت: «خوش بحالش چند ماه بعد شهيد شد.» 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
خدایا! اگر مۍ دانستم‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ با مرگ من یڪ دختر در دامان مۍرود، حاضر بودم هزاران‌ بار‌ بمیرم‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ تـا هزاران دختر در دامانِ‌حجابـ بروند عبد الحسین برونسی ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 نسیم یادت پیراهن دلتنگی را بر تن ساعتهای انتظار می دوزد ، و آرزوها با هر پلک زدن دنیای با تو بودن را بر قامت واژه ها هجی می کنند .. ❤️ 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔵والفجر 1 بود. من فرمانده دسته بودم، جلیل فرمانده گردان. موقعیت عجیبی داشتیم. بیشتر نیروهای گردان مجروح بودند، همه را در یک سنگر تانک جا داده بودیم. عراقی ها با نارنجک و آتش تیربار جلو می آمدند، مثل نقل بر سر ما تیر می بارید. کسی جرأت بلند کردن سر را هم نداشت، چه رسد به اینکه بخواهد نیم خیز شود یا بایستد. در همین زمان جلیل را دیدم، تمام قامت روبروی عراقی ها ایستاده بود. با چشم خودم، تیر هایی را که از کنار دست و سرش، حتی از بین زانوهایش عبور می کرد را می دیدم، اما جلیل ایستاده بود و خم به ابرو نمی آورد. داشت منطقه را کنترل می کرد تا راهی برای مقابله با دشمن پیدا کند. سمت: فرمانده گردان فجر- لشکر 33 المهدی(عج) جلیل اسلامی (آریانژاد). 🌱🌹🌱🌹🌱 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از گلزار شهدا
1_2790961777.mp3
9.58M
☘داستان روزانه هر روز یک قسمت🌸 مجموعه صوتی " نیمه پنهان ماه" (روایتی از زندگی شهدا به زبان ) ✅ کتاب صوتی " " قسمت6️⃣2️⃣ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb 🍃🌸🍃🌸🍃🌸
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌 این روایتگری زیبا ‏رو از دست ندید . رزمنده ای که شرمنده ی شد ... 💔 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید حاج مهدی زارع⭐️ 🌹آمده بود شیراز. خبر دادند حاج مهدي در جاده مرودشت با تانكري تصادف كرده. سريع خودم را به منزل ايشان رساندم. ديدم سرش باند پيچي شده و دارد مي خندد. گفتم حاجي چي شد؟ گفت: «در جاده مي رفتيم، كه ديدم تانكري با حالت غير معمول به سمت ما مي آيد، گويي راننده خواب بود برای من هم راه فراری نبود. يك لحظه به خدا گفتم: ‌خدايا اگر من اينجا كشته شوم، روز قيامت شكايت مي كنم، ‌چون حق من شهيد شدن در جبهه هاي حق عليه باطل است، نه مرگ این جوری.» سكوت كرد و دوباره ادامه داد: « يك دفعه ديدم تانكر به حال عادي برگشت، ‌اما من تعادل ماشين را از دست دادم، و ماشين از جاده خارج و واژگون شد. به خودم كه آمدم ديدم با اينكه ماشين له شده، خوشبختانه به كسي آسيب نرسيده.» 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید