eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.2هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
29.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نجوای دخترانه ویژه شهادت حضرت رقیه (س) ▪️حاج محمود کریمی دردانه امام حسین ع تسلیت باد🏴 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ (س) 🌱🏴🌱🏴🌱🏴 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فردا در ، دختران شهدا مجلس گردان حضرت رقیه س خواهند شد ...انشاالله 🚨مجلس فردا را از دست ندهید !
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🚨 فرزندان حسینی و مادران زینبی 💢با حضور و میزبانی خانواده ها و فرزندان معظم شهدا 🔹با اجرای گروه تعزیه ♻️ ۳۱ مرداد از ساعت ۱۷ ♻️ .قطعه شهدای گمنام ▪️◾️▪️◾️▪️◾️ نشردهید https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🌷🕊🍃 یاریمان دہ، ڪه چون آنان باشیم ... آنان ڪه خوبـــــ بودند نه براے یڪ هـفته!! بلڪه براے یڪ تاریخ ... 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
حضرت رقیه (س) فاطمه به دوسالگی که رسید .قصد داشتم جشن تولدی را برایش بگیرم. اما زخم زبان هایی از اطراف به گوشم رسید. تصمیم گرفتم تولد دوسالگی را همانند سال پیش با جمع چهار نفری در کنار مزار جلیل برای فاطمه بگیرم. خیلی دلم گرفته بود. به گلزار شهدا رفتم و خودم را روی سنگ مزارش انداختم و گفتم : جلیل تحمل زخم زبانهای مردم را ندارم... برای من شاد کردن دل فاطمه مهم است و هدایای مردم برایم اصلا مهم نیست . خیلی گریه کردم و به او گفتم :روز تولد فاطمه کیک تولد می خرم و به خانه می روم و تو باید به خانه بیایی. روز بعد در بانک بودم که گوشی تلفنم زنگ خورد . جواب دادم . گفتند: یک سفر زیارتی سوریه به همراه فرزندان در هر زمانی که خواستید... از خوشحالی گریه کردم.در راه برگشت به خانه آنقدر در چشمانم اشک بود که مسیر را درست نمی دیدم. یک روزه تمام وسایل ها را جمع کردم و روز بعد حرکت کردیم. از هیجان سوریه تولد فاطمه را فراموش کردم. ﺭﻭﺯ ﺗﻮﻟﺪ ﺩﺧﺘﺮﻡ, بدون اینکه به من بگویند حرم رقیه (س) را تزئین کردند و با حضور تمام خانواده شهدای مدافع حرم جشن گرفتند . شروع سه سالگی فاطمه خانم در کنار سه ساله امام حسین (ع) یک آرزوی بزرگی برای من بود. ﺁﺭﺯﻭﻳﻲ ﻛﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎ ﻧﻆﺮ ﭘﺪﺭﺷﻬﻴﺪﺵ ﺑﻮﺩﻩ اﺳﺖ 🌷 🍃🍃🌱🍃🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت اسماعیل شیخ زاده سید شمس الدین بعد از جنگ، مدتی را در ماهشهر و در یکی از گروههای نظامی ،ندسا، نیروی دریایی سپاه مسئولیت داشت تا در نهایت در سال هفتاد و دو به شیراز برگشت و آخرین مسئولیتش فرماندهی پشتیبانی فرماندهی موشکی بود از نکته های قابل ذکر در شأن و مراتب شخصیت شمس ، مسئولیت پذیری و تلاش خستگی ناپذیر او بود و با آن که شیمیایی بود و از نظر تنفس مشکل داشت، هرگز در کار کوتاهی نداشت و موضوع شیمیایی را تا آخر پوشیده نگه داشت حتی به من که دوست بسیار نزدیکش ،بودم .نگفت بعد از آن که به جانبازی اش پی بردیم از او خواستیم که سرکار ،نیاید ولی با این حال حاضر میشد و همان گونه که میدانید در پادگان مشغول کار بوده است که حالش بد میشود و به بیمارستان نمیرسد . وقتی در بیمارستان بالای سرش رسیدم برعکس همیشه بود چشم به رویم باز نکرد و لبخند نزد شوخی نکرد و دست به پشتم نزد که بگوید اسماعیل تو حیات را مدیون منی . اگر آن روز در بیمارستان سعدی با پزشک دعوا نمیکردم که عملت کند، الآن در خیل شهدا بودی. اگر در همان بیمارستان ، آن روز یک لحظه دیر میرسیدم یارو به قول خودش مجاهد که برای کشیدن سرم آمده بود کارت را تمام میکرد و الآن در خیل شهدا بودی اگر من .... دیر آمدی برادر دیر .. .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
هم اکنون آغاز مراسم مادران زینبی ، دختران شهدایی
الحمدالله چه میهمانی قشنگی داشتیم امروز کنار شهدا...
خیلی از عزیزان هم راضی بودند ....خداراشکر
انشاالله آماده بشیم برای یه مجلس دیگه ... مجلس عزای یه امام غریب 🏴 و یک شهید دیگه...از شهدای مظلوم شیراز 🚨لطفا مبلغ باشید
🌷🕊🍃 صبـح 🌤 صدای توست در نوار دلتنگـی که خورشید پَخشش می‌کند ... 🥀 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔹 سال ۶۱ بود که وارد حوزه شدم و شدم هم درس و هم مباحثه محمد علی... محمد علی ۱۳ سالش بود با قد و قواره ای کوچک. بسیار شوخ و با نشاط. از وقتی فهمید از جبهه امده ام رهایم نکرد, می گفت تو مرد جنگی قرار است شهید بشی, عاشق شهادت بود. 🔹زمستان بود که با طلبه ها رفتیم جبهه منطقه عین خوش. هوا به شدت سرد بود, به خصوص شبها. اما نیمه شب که می شد, این نوجوان ۱۳ ساله, از سنگر می زد بیرون, مسافت زیادی را طی می کرد تا به اب برسد و وضو بگیرد, بعد به نماز شب قامت می بست. تقید هم داشت دوشنبه ها و پنج شنبه ها روزه مستحبی بگیرد. 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت محمد نوری خواب صبح برای جوانک ده دوازده ساله از تماشا و تفرج آبشار مارگون البته دلپذیرتر است ،حتی اگر دایی باشد که یک لحظه از با او بودن نباید فوت شود این بود که هر چه باباش صداش کرد، پتو بر سر کشید و غلت هایی به اعتراض و ناخشنودی زد و از همراهی طفره رفت. دیشب کجا بوده است خدا میداند ساعت چند آمده که هنوز مست خواب است الله اعلم ناامید از هوشیاری این بدمست خواب زنبیل بر بار میگذارند و میروند و خواب دوباره به چشمهای محمد برمیگردد طولی نمیکشد که صدای خشک زنگ در درست در حفره جمجمه اش میپیچد و مغزش را خراش میدهد. غرولندی میکند و این بار در ملافه شکلات پیچ میشود که با من کسی کاری ندارد آه مزاحم اول صبح فقط میتواند آش نذری آورده باشد در همین خیالات است که این بار صدای کلید در حفرهی قفل در میپیچد و در پی آن فریاد محمد کجایی دایی در حیاط طنین انداز می.شود جوری با هیمنه است و عجله دارد که طنین صدایش برگهای درخت حیاط را می لرزاند محمد آمیزه ای از خوشحالی و بدخلقی گس و ملس از رختخواب جدا میشود و در آغوش دایی مهربان فرو میرود حیف نیست در این هوای دل انگیز و به جای قدم زدن در کناره ی مارگون مثل مار در ملافه بپیچی؟ همه هستند تو هم باید باشی خودت اخلاق مـرا مـیدانــی مــن اصلاً وقتی زنگ زده ام پادگان و اجازه ی پسرخاله ات را هم برای امروز گرفته ام، آن وقت خانه بمانی؟ حیف است والله وقتی دیدم نیستی ناراحت شدم بلافاصله تو در کلید را از پدرت گرفتم و آمدم سراغت بزن بریم ... .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شیخ ‌حسین انصاریان: اثر راهپیمایی اربعین از یک‌میلیون بمب بر سر آمریکا و اسرائیل بیشتر است! ◾️ امروز بالاترین اسلحه علیه کفر همین اربعین ابی‌عبدالله علیه السلام است. 🆔https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
⭐️یادی از سردار شهید عبدالرسول محمدپور⭐️ 🌹 هفته ای دو روز روزه مستحبی می گرفت. روزهای دوشنبه به نیت سلامتی امام زمان و روزهای پنج شنبه به نیت سلامتی امام خمینی . بار ها شاهد بود بعد از نماز دست هایش را رو به آسمان می گرفت و می گفت: خدایا همه عمر مرا بگیر و به عمر امام اضافه کن. می گفتم این چه دعای است که می کنی؟ برای اینکه ما ناراحت نشویم می گفت: حالا که کنار شما زنده نشسته ام و خدا هم همین الان دعایم را مستجاب نمی کند! هرگاه عکس امام را می دید، صلوات می فرستاد. می گفت وقتی جنازه ام را برای شما آوردند، عکس امام را به جای قلبم بگذارید. وقتی جنازه اش را آوردند قلب نداشت، به جای قلبش عکس امام را گذاشتیم. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
📸اجتماع مادران زینبی،فرزندان حسینی در سالروز شهادت حضرت رقیه س با حضور خانواده های معظم شهدا و میزبانی دختران شهدا 🌷🍃🌷🍃 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
شهدای غریب شیراز
🚨🚨 دوروزه برای مجلس حضرت رقیه س اعلام کردیم کمک کنید...🔺 سفره حضرت رقیه داریم انشاالله میخواهیم برای
مراسم روز شهادت حضرت رقیه (س)۳۱ مرداد 💢 هزینه اطعام : ۴میلیون و ۹۰۰هزار تومان 💢هزینه ایستگاه صلواتی و پذیرایی: ۱میلیون و ۷۰۰ هزار تومان 💢هزینه دکور ، تبلیغات و اجرای مراسم: ۴میلیون و ۷۵۰ هزار تومان 💢هزینه خرید عروسک جهت دختران:۲ میلیون 💢هزینه تعمیر وسایل صوت : ۱میلیون و ۲۰۰ هزار تومان جمع هزینه ها: ۱۴ میلیون و ۵۵۰ هزار تومان جمع کمک های جمع آوری شده در کانال : ۴ میلیون و ۹۵۰ هزار تومان 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 خدا از بانیان خیر قبول نماید خیرات اموات بانیان خیر این مراسم
🌷 خاطرات همت: 🌿 چند بار می گرفت و نقشه ها را به دقت وارسی می کرد. یک وقت می دیدی همان جا روی نقشه ها خوابش برده. 🌿 می گفت: من کیلومتری می خوابم. واقعا همین طور بود. فقط وقتی راحت می خوابید که باماشین می رفتیم. 🌿 ، وقتی کار ضروری داشتند، رو دست نگهش می داشتند. تا رهاش می کردند، بی هوش می شد. این قدر بی خوابی کشیده بود. 🌱🌷🌱🌷 @golzarshohadashiraz