15.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴از همه جا رونده نمیخوای؟
🍃زائر جامونده نمیخوای؟
🎙 #حنیف_طاهری
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
🏴🏴🏴
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
نشردهید
شهدای غریب شیراز
🌴از همه جا رونده نمیخوای؟ 🍃زائر جامونده نمیخوای؟ 🎙 #حنیف_طاهری 🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله 🌷
شب جمعه
جامانده های کربلا 😭
دلتون را ببرید کربلا 😭
#سَلٰامْآرِزویِچِشْمٰانَمْ...❤️
سنجیدهاند
ارزش دِلــــــ را به آرزو...
خوش آن دلی که وصل تو را آرزو کند...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#صبحمون_مهدوی_عاقبتتون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
اگر روزی اسرا برگشتند
از قول من به آنها بگوييد:
خمينی به يادتان بود
و برايتان دعا میكرد ...
💢 #ﺳﺎﻟﺮﻭﺯ_ﻭﺭﻭﺩﺁﺯاﺩﮔﺎﻥ ﺳﺮاﻓﺮاﺯ ﺑﻪ ﻛﺸﻮﺭ ﮔﺮاﻣﻲ ﺑﺎﺩ ....
🌹🌱🌹🌱🌹
ว໐iภ ↬
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔷 خاطره ای بمناسبت ۲۶ مرداد سالروز آزادی اسرای قهرمان
🔹صبح روز ۲۴ مردادماه نشسته بودیم که ناگهان تلویزیون عراق برنامههای عادی خود را قطع و نامه صدام به رئیس جمهور ایران را قرائت کرد! اشغال کویت و شاخ و شانه کشیدن آمریکا برای صدام برای ما اسرا خوش یُمن بود. صدام که حمله ائتلاف ضد عراقی را قریبالوقوع میدید مجبور شده بود تا مذاکرات صلح با ایران را به انجام رسانده و کلیه درخواستهای ایران از جمله مبادله و آزادی اسرای طرفین را پذیرفته و عملی کند.
🔹شنیدن این خبر آن هم در آن شرایط که دیگر کسی به آزادی فکر نمیکرد واقعاً خوشحال کننده بود. موجی از شادی در اردوگاه به پا خاست. اول سجده شکر به جا آوردیم و بعد همدیگر را در آغوش گرفتیم و تبریک گفتیم.
🔹از آن پس از روند مذاکرات صلح روی غلتک افتاد و قرار شد نخستین گروه اسرا در تاریخ ۲۶ مردادماه ۱۳۶۹ و از طریق مرز خسروی مبادله شوند. از آن تاریخ به بعد لحظه شماری میکردیم که چه زمانی نوبت به اردوگاه ما میرسد. در این مدت رفتار بعثیها هم کاملاً عوض شده بود. دیگر از کابل و کتک و تحقیر خبری نبود!
🔹بالاخره انتظارها به سر رسید و نوبت آزادی ما و همه اسرای اردوگاه دهِ الرمادی هم شد. شور و شوقی پیدا کردیم که قابل وصف نیست. هیئت صلیب سرخ برای ثبتنام و تکمیل فرمهای آزادی اسرا و یا درخواست پناهندگی، طرفهای عصر وارد اردوگاه شد. در حقیقت بعد از این مرحله سند آزادی اسرا صادر میشد و میتوانستیم نفسی به راحتی بکشیم.
🔹حدود ساعت پنج صبح اعلام کردند که به خط شویم. هوا هنوز تاریک بود که چند دستگاه اتوبوس که باید ما را تا مرز میرساند، جلوی دژبانی و ورودی اردوگاه توقف کرده بودند. سربازان عراقی فقط نگاه میکردند. یکی پرسید: پس تونل مرگتان کجاست!؟ یکی از اسرا به نام محمدعلی رضایی لباسش را بالا زد و در حالی که به آثار جراحت روی کمرش اشاره میکرد گفت: «صراط، صراط! یعنی وعده ما سَرِ پل صراط!»
🔹جلوی درب ورودی اردوگاه یک میز چوبی گذاشته بودند که روی آن قرآن بود. هر اسیری که عبور میکرد، افسر جوانی یک جلد قرآن با امضای صدام به او میداد. برای چندمین بار صدای سروان مفید توی گوشم پیچید: «شما مجوس، نجس و کثیف هستید. ما شما را مسلمان کردیم. ما در اینجا راه و رسم مسلمانی را به شما یاد خواهیم داد.» سپس به یاد آن روز فراموش نشدنی افتادم که پس از ماهها درخواست و التماس بیهوده بالاخره یک جلد کلامالله به آسایشگاه ما تحویل داده بودند و حالا چقدر دست و دلباز شدهاند!
🔹نکته مهم آخرین روز اسارتمان این بود که ما اسرا حاضر به تحویل گرفتن قرآنهایی که در اصل همان ورق پارههای بالا رفته از سر نیزههای مکر و فریب عمر و عاص بود، نشدیم و شاید بتوان گفت این حرکت در این واپسین لحظات بهترین و مؤثرترین پاسخی بود که به مزدوران بعثی داده شد. بالاخره اتوبوس در میان سیمهای خاردار به سنگینی جلو رفت و کم کم اردوگاه دهِ الرمادی دور و دورتر شد!
🔹رسیدیم! باورم نمیشود این مرز ایران است. صدای هِق هِق یکی از اسرا از انتهای اتوبوس بلند شد. تقریباً همه اسرا سرشان را از پنجره اتوبوسها به بیرون آورده بودند و محو تماشای تصاویری از امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب و رقص پرچمهای برافراشته شده ایران در نوار مرزی شده بودند.
🔹از اتوبوس پایین آمدیم. لحظهای چشمهایم را بستم و به سمت مرز چرخیدم! باد صدایِ مارش نظامی آشنایی را به گوشهایم میرساند! همان مارش آشنای شبهای عملیات! چشمهایم را باز کردم. در محلی که برای تبادل اسرا بود روی پلاکارد نوشته شده بود: «آزادگان سرافراز به میهن خوش آمدید.»
🔹داخل اتوبوس از جهانگیر یوسفی شنیده بودم که در ایران به اسرای جنگ تحمیلی لقب «آزاده» دادهاند و از این پس با این نام شناخته خواهیم شد. انشاالله که لایق این عنوان باشیم. کمی آن طرفتر و تقریبا به موازات ما صف اسرای عراقی بود که به خاک عراق وارد میشدند. در کنار هم قرار گرفتن آزادگان ایرانی و اسرای عراقی صحنهای تکان دهنده و شاید بشود گفت طنز تلخی را به وجود آورده بود، یک طرف مردان لاغر و نحیف و رنج دیده با حداقل وسایل یا حتی دست خالی و در طرف دیگر مردان فربه شکم گنده، شیک و اتوکشیده با انواع و اقسام سوغاتی اما با چهرههای نگران و ناامیدکننده!»
🔸منبع: خاطرات آزاده قهرمان آقای قاسم قناعتگر، کتاب «یک بعلاوه پنج»
#به_کانال_شهدابپیوندید:
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
نشردهید
شهدای غریب شیراز
🚨🚨🚨توجه یه ویلچر برای یکی از خانواده های تحت پوشش خیریه شهدای گمنام شیراز، که دو تا فرزند معلول
#گزارش
به لطف الهی و مدد شهدا ، یک عدد ویلچر برای خانواده نیازمندی که دو معلول دارند خریداری و اهدا شود
💢بانی خیر این ویلچر خانواده شهید علیرضا رضایی ، شهیدی به تازگی در قطعه شهدای گمنام شیراز احراز هویت شده ، هستند
این را گفتیم که بدانیم چقدر شهدا عنایت دارند...
👇👇
👈هویت شهید رضایی دو هفته پیش شناسایی شده
👈خانواده شهید آمدند شیراز و با مجموعه هییت و کانال شهداي شیراز آشنا شدند
👈در کانال فراخوان دادیم برای خانواده نیازمند
👈خانواده شهید، از مشهد ویلچر خریداری و ارسال کردند
🌷ممنون عنایت شهداییم 😭
فصل چهارم.mp3
27.33M
📗 #كتاب_صوتی نمایشی، شرح خاطرات و زندگینامهی «سیدالاسراء، #شهید_امیر_سرلشكر_خلبان_آزاده_حسین_لشگری» دربارهی ۶۴۱۰ روز اسارت در چنگال رژیم بعثی عراق است.
#قسمت_چهارم
🌱🌸🌱🌸
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz