قسمتی از وصیت شهید خبرنگار #شهیدمحسن_نقدی:
چه بنويسم از کجا آغاز کنم ، اصلاً باور کردنی نيست ، چگونه می توان باور کرد که خدای بزرگ بار ديگر بر ما منت نهاده و اسلام عزيز را دگر بار برای ما زنده نموده است. قرآنی که تا ديروز جايش در پستوهای خانه ها و کارش خاک خوردن بود، امروز بار ديگر بطور وسيعی در جامعه مطرح شده، در جامعه اي که سراسر فساد و تباهي و گمراهي و ذلت بود.......
من که تا ديروز مانند اکثر جوانان اين آب و خاک در خط يک زندگي کاملاً بي هدف قرار گرفته بودم، امروز بجائي رسيده ام که در سر دارم که در راه خدا به جهاد برخيزم و اين جان خود را که شايد عزيزترين چيزهايم در دنيا باشد فداي خدايم کنم....
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺤﺴﻦ_ﻧﻘﺪﻱ
#ﺷﻬﺪاﻱ_خبرنگار
#شهدای_فارس🌷
#روزخبرنگار
🌷🌹🌷🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹🌹🌹🌹🌹:
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
*#شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
*#نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
*#قسمت_چهلم*
🎤به روایت ابوالقاسم جوکار
علاقه ی شدیدی به ساعت غنیمتی داشت .در هر عملیات به محضی که عراقی ها فرار می کردند هاشم می رفت سراغ جنازه ها و دونه به دونه ساعت ها را باز می کرد . یک وقت می دیدی پنجاه تا ساعت باز کرده بود .
این کار هر کسی نبود . چون دست زدن به جنازه کار هرکسی نیست. مخصوصاً وقتی که برخی جنازه ها می ماند و باد می کرد.
در یکی از عملیات ها دیدم به شهید حاج مجید سپاسی که مسئولیت آتش توپخانه را به عهده داشت صدا میزد و میگفت:
حاج مجید آتش بریز که ساعت ها دارند فرار میکنند!!»
فرار عراقی ها را اینطوری تعبیر میکرد .حاجمجید هم مثل هاشم اهل مزاح بود او هم می زد زیر خنده و میگفت : آره بکشیدشون که در نرن»
حالا که کسانی که این صحنه ها را می دیدند فکر می کردم خدایا خاطر این همه ساعت را چه کار می کند. حالا استدلال این بود که اگر ساعتها با جنازهها دفن میشوند هیچ لطفی ندارد اما وقتی به یک بسیجی هدیه داده شود همیشه نگه میدارد و از آن به عنوان یادگاری از دشمن مراقبت می کند.
پایش که می رسید به مقر می رفت توی گردان ها و ساعت ها را بین بچههای بسیجی تقسیم میکرد . یک مرتبه ده تا از بچههای فلان گردان را ساعت می داد . یک کار فرهنگی عمیق اینچنینی آن زمان به ذهن هر کسی نمی رسید.
از این جهت میشود گفت که تقریباً اکثر بچه های شناسایی افراد خاصی بودند. در این بین خاص بودن هاشم خیلی برتر بود. حتی افرادی که با هاشم کار میکردن هم خاص شده بودند همه را مثل خودش بار آورده بود.
🎤به روایت اکبر توانا
هاشم در کربلای ۴ هم پرتلاش و با انگیزه حضور داشت. عبور از موانع آنجا خیلی سخت بود . یک شب رفتیم و به قدری نزدیک عراقیها بودیم که صحبتهایشان را گوش میکردیم . یک کمپرسی خاک خالی کرده بود با یکی داشت و رانندهاش داد و بیداد میکرد که نباید این جا خالی میکردی.
ما تا این حد به عراقیها نزدیک بودیم.
برای شب عملیات من حضور نداشتم چون مجبور شدم و افتادم توی بیمارستان. هاشم برایم تعریف کرد که گردان را بردیم پایه ضمانت ظرف رمان عملیات بودیم که یک مرتبه یک عراقی آمد آن بالا به پایین نگاه کرد. چشمش که به آن هم کله غواص افتاد فقط داد زد :« جیش الخمینی» و ساکت شد.
در همان لحظه رمز عملیات هم صادر شده و گردان زده بود به دژ. هاشم می گفت : عراقی بعد از گفتن همان جیش الخمینی در جا سکته کرده و یک قدم هم عقب نرفته بود.
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
#شهیدحججی در کلام #سرداردلها:
✨شهید حججی عصاره مسجد است. در تصویر اسارت شهید حججی دو چهره را میبینیم: آن چهرهای که میخواهد ذبح کند، آن چهرهای که میخواهد ذبح شود. هر دو ثمره مسجد هستند.
✨خبیثی که پشت سر حججی قرار دارد، نیز ثمره مسجد است، همه دعوای ما در عالم بر سر یک مسجد یعنی مسجد الاقصی و همه وحدت ما نیز بر سر یک مسجد یعنی مسجد الحرام است، که میتواند جهان اسلام را به وحدت برساند.
✍ سخنرانی سردار قاسم سلیمانی در جمع ائمه جماعات استان تهران که به مناسبت روز جهانی مسجد، سال 96
#شهیدمدافع_حرم
#شهید_حججی
#سالروزشهادت
🌷🌱🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌹🌹🌹🌹🌹:
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
* #نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
* #قسمت_چهل_و_یکم*
🎤به روایت ابوالقاسم جوکار
زمانی تقسیم کار شد و سرگروهها مشخص شدند . هاشم شد مسئول یک گروه من و ناصر نوروزی و اسدالله اسکندری هم سرگروه های دیگر بودیم .
شب هرکس مسیری و محوری داشت . افرادش را بر می داشت و دنبال بحث شناسایی می رفت .
یک مدت مشکلی برای من پیش آمده بود که خیلی برایم جالب بود . البته این مشکل بعدها هم ماند ، منتهی با شدت کمتری .
مشکل این بود :شب که می رفتیم شناسایی و تا زیر پای دشمن و بین گوش نگهبان ها پیش می رفتیم . تقریبا هیچ احساس ترسی نبود ، نه اینکه اصلا نمی ترسیدیم ،نه ! ترس که در وجود هر کسی هست ، ولی به هر حال یک نیروی برتری بر آن ترس غلبه می کرد . برعکس توی عقبه که در حال استراحت بودیم ، یک مرتبه شب همه ی آن تصویرها را که مرور می کردم ، ترس همه وجودم را می گرفت . صحنه های نگهبانان مسلح عراقی ، تیربارها ، میادین مین و ....این ها را که به خاطر می آوردم ، دلم می لرزید . طوری که گاهی بدنم را لرزش بر می داشت . این را با هاشم در میان گذاشتم و گفتم که من دچار چنین مشکلی هستم و نمی دانم چطور از پسش بر بیایم .
هاشم خندیدو گفت :« قاسم چی بگم که منم همین مشکل رو دارم . منی که توی شناسایی و پای کار بی محابا میرم جلو ، شب توی این سنگر به خودم می لرزم!»
گفتم:«واقعا تو هم بدنت می لرزه؟»
گفت:«آره به خدا ..همین که صحنه هارو مرور می کنم ، بدنم از ترس می لرزه»
واقعا فکر می کردم که من به لحاظ روحی و روانی دچار مشکل شده ام . هاشم که این را گفت ، کمی دلم قرص شد .
پرسیدم :« بنظرت دلیلش چی می تونه باشه ؟»
رفت توی فکر و بعد گفت:« خوب معلومه ..این کار خداست . می خواد به من و تو بگه اونی که از همه موانع و میادین مین گذشت و رفت تا پای تیربار ، تو نبودی ! من بودم که تو رو بردم . می خواد به من و تو بگه که به وقت دچار غرور و خود شیفتگی نشیم . آره .این کار خداست که به امثال ما بگه مواظب اسب سرکش غرورتون باشین»
من همیشه به تعبد و ایمان هاشم اعتماد داشتم . اما از آن روز حقیقتا هاشم برایم خیلی خاص شد . یعنی با همان استدلال هایی که داشت ، دلم را محکم کرد ، طوری که گفتم ای کاش زودتر با او مشورت کرده بودم .
افرادش هم خاص بودند . یک اصل مهم داریم که «خودانگیخته می تواند دیگران را بر انگیزد» هاشم چنین روحیه ای داشت .
چون خودش عاشق کارش بود و با انگیزه و ایمان وافری پای ما می رفت ، دور و بری هایش را هم مثل خو ش بار آورده بود .
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
4_5809951180700254854.mp3
5.18M
#شهادت یعنی...🕊
✨با صدای دلنشین رهبر معظم انقلاب
،شهید حججی و مداحی سید رضا نریمانی و مهدی سلحشور...🌷
#شهیدانه
#سالروزشهادت شهید حججی
🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
نزدیک ایام #محرم که میشد ، دیگه دل تو دلش نبود
جواد بود و پیراهن مشکی که کل ایام ماه محرم و صفر تنش بود
خیلی مقید بود هر شب حتما در هیئت حضور داشته باشه اکثر وقتها هم تو آشپزخانه مسجد بود و مشغول آماده کردن شام هیئت...
جواد ثابت کرد بچه هیئتی آخرش شهید میشه...
#شهید_مدافع_حرم_جواد_محمدی🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🍃عطری که از حوالی پرچم وزیده است
✨ما را به سمت مجلس آقا کشیده است🖤
از صحن این حسینه تا صحن کربلا
صد کوچه وا کنید محرم رسیده است🥀💔
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
#وضوی_خون
15 شهریور ماه 1365 مصادف با روز اول محرم در جزيره مجنون
نيروهاي گردان آماده برگزاري نماز جماعت بودند و منتظر سيد که به سنگر کمين برگردد و نماز جماعت را به پا دارد موذن اذان مي گفت و سيد هم با عجله خود را به تانک آب رساند تا وضو بگيرد
ناگهان ترکش خمپاره، وضوي آب او را به وضوي خون تبديل کرد
پيکر مطهر شهيد در ايام تاسوعاي حسين عليه السلام به قنات نو زادگاه شهيد آوردند. تاسوعا و عاشورا مردم قنات نو و مظفرآباد همراه هيات عزاداري او را تشييع و به خاک سپرده شد .
❤️شهيد سيد حبيب موسوی❤️
#شهید_محرم
#شهداےفارس
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
* #نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
* #قسمت_چهل_و_دوم*
🎤به روایت ابوالقاسم جوکار
هاشم شاید بیش از ۶ بار مجروح شد . تقریباً در همه عملیات ها تیر میخورد . خودش بیشتر یکی از ماجراها را تعریف می کرد و می خندید.
گمانم والفجر ۸ بود . گردان را رسانده بود پای خاکریز عراقی ها ،به قدری تیربار های عراقی روی سرشان کار می کرد که نیروها همان جا مانده بودند. هاشم خودش میگفت که من داشتم سرشان داد میزدم که بلند شوید تا با یک الله اکبر فراریشان بدهیم ، ولی هر چه تلاش میکردم کسی تکان نمیخورد . هاشم همانطور داد و قال کرده بود که بابا از این سر و صداها نترسید ، ما فقط ۱۰ متر مونده تا خط را ازشون بگیریم . اما کسی حرکت نکرده بود.
دست آخر که از فرمانده گروهانها به هاشم اعتراض کرده بود که مگر این آتش را نمی بینی ؟! اگه راست میگی خودت بیفت جلو.
هاشم می گفت این حرف خیلی به من برخورد . بلند شدم رفتم روی خاکریز و نوک زبانم بود که بگویم : می بینید که هیچ خبری نیست. بین گفتن و نگفتنش بودم که تیر خوردم و افتادم پایین ..
بعد سریع منتقلش کرده بودند عقب. هاشم همیشه این تعریف را با آب و تاب می گفت و می خندید . میگفت این عراقیهای ناکس من و پیش اون فرمانده گروهان خیط و شرمنده کردند.
🎤 به روایت اکبر توانا
شناسایی های زیادی را با هم میرفتیم . از جمله قبل از کربلای ۴ بنا شد که همزمان با عملیات اصلی ، یک تک فریب هم در جزایر مجنون انجام شود ، تازه و توان دشمن متوجه آن جا شود. برای این کار هم باید کار شناسایی انجام میشد.
از ضلع شمالی جزیره جنوبی به طرف خط دشمن حرکت کردیم.
دوتایی با یک قایق کانو رفته بودیم . آن شب چیزی حدود ۷ کیلومتر نفوذ کردیم . نزدیک دژ عراق که رسیدیم نگهبان داشت نی می زد. همان لحظات هم سرفه شدید هاشم را گرفته بود ، ما هم که خیلی به نگهبان نزدیک بودیم. دیدم هاشم همچنان دارد سرفه میکند هوا هم که خیلی سرد بود. هرچه زدم به پهلویش که سرفه نکند بیخیال می گفت :«چه کارش کنم!! خوب سرفه هست دیگه»
ساعت حدود دو شب بود . حسابی از دستش عصبانی بودم . اما اصلا به روی خودش نمی آورد . خیلی دنده پهن بود . فقط شانس ما بلند بود که نگهبان همه حواسش متوجه نی زدن و توی حال و هوای خودش بود.هاشم از فرصت استفاده کرد و از قایق پیاده شد . شعر از پنج متری نگهبان رد شد و متوجه نشد. رفت و رسید به خاکریز و همه جا را نگاه کرد. بعد که برگشت یک کلوخ از خاک خشک همان خاکریز را همراه آورده بود. سوار قایق شد و برگشتیم.
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫
🌷... کم کم باد، جایش را به رگبار و بارش باران داد. همه به داخل خیمه ها رفتیم. باران آنقدر شدید شد که سقف خیمه ها شروع به چکه کرد...وضعیت بغرنجی شده بود. باید کاری می کردم، دل به دریا زدم و به چادر آقای اسلام نسب رفتم. بی توجه به آن شرایط جوی، گوشه خیمه به خواب رفته بود، خواب عمیقی هم بود. به برادری که آنجا بود آرام گفتم: با آقای اسلام نسب کار دارم.
- ایشان دیشب تا صبح شناسایی بودن، خسته است!
- بیدار شد بهش بگید، سقف خیمه ها چکه می کند.
تا خواستم برگردم، گویی اسلام نسب را برق گرفته باشد، از جا پرید و گفت: سقف خیمه بسیجی چکه بکند و اسلام نسب خواب باشد!
با عجله از خیمه بیرون آمد، زیر باران ایستاد و نگاهی به خیمه ها کرد. سریع دست به کار شد و با کمک بسیجی ها سقف خیمه ها را پلاستیک کشید. چهره شسته شده با بارانش که دیگر اثری از خواب خستگی در آن نبود، حسابی دیدنی شده بود!
راوی سید حسین حسینی
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#ﻳﺎﺩﻱ_اﺯﺷﻬﺪاﻱ_ﺣﺴﻴﻨﻲ:
🔻🔻🔻🔻
#شهیداحسان_حدائق :
امید آن دارم که در راه حق قطعه قطعه شوم تا چیزی از این قفس تن باقی نماند.
به مادرم بگویید که بر مظلومیت حسین (ع)گریه کند تا یاد حسین (ع) همیشه پا برجا بماند.
#ﺷﻬــــﺪاے_فارس
🏴🏴🏴
.
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🛑 #گــزارش 🛑
#کمک_مومنانه
#طرح_قربانی_اشتراکی
♦️ذبح قربانی روز اول ماه محرم الحرام
🔹جهت سلامتی و ظهور امام عصر عج🔹
#ﺑﻪ_ﻧﻴﺎﺑﺖ_اﻣﺎﻡﺯﻣﺎﻥﻋﺞ و ﺷﻬﺪا
➖🔻➖🔻➖
ﺑﻪ ﺣﻤﺪاﻟﻠﻪ و ﺑﺎ ﻋﻨـﺎﻳﺖ صاحب الزمان عج , طبق رسم ماهانه ﺗﻌﺪاﺩ ۳ ﺭاﺱ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺫﺑﺢ و توسط خادمین شهدا در مناطق فقیرنشین جنوبی شیراز در ﺑﻴﻦ ۸۴ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨــﺪ ، در حال ،توزیع می باشد
انشاءالله خداوند این امر خیر ، سبب سلامتی و ظهور منجی موعود امامـ زمان عج و رفع بلا و مصیبت و بیماری از همه عالم شود
🌹
شادے روح امام و شهدا و اموات بانیان خیر #صلوات
🌷▫️🌷▫️
#ﻫﻴﻴﺖﺷﻬــﺪاےﮔﻤﻨﺎﻡ_ﺷﻴــﺮاﺯ
#مرکز_نیکوکاری_شهدای_گمنام شیراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✨حالم بهشت میطلبد...
غم بیاورید🖤
ماه حسیـ💔ـن آمده ...
ماتم بیاورید
اذن دخول روضه ...
ز زهـ💔ـرا گرفته ایم
وقت طهارت است ...
زمزم بیاورید
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
#ﺷﻬﻴﺪﻱ_ﻛﻪﺣﺎﻟﺘﺶ_ﻣﻮﻗﻊ_ﺩﻓﻦ_ﻃﺒﻖ_ﻭﺻﻴﺘﺶ_ﺑﻮﺩ
☘🌷☘
🌹برشی از وصیت نامه 💌
اي کسانيکه مأمور دفن من هستيد! وقتي که مرا در قبر مي گذارند، مشت هايم را گره کنيد تا همه بدانند من با مشت گره کرده به سوي دشمن رفتم، دهانم را باز بگذاريد تا از خدا بي خبران آگاه شوند من با نداي الله اکبر بر دشمن تاختم و چشمانم را باز نگه داريد تا همه بدانند با چشم باز به اين راه رفتم و دشمن را به زبوني کشيدم تا شهادت نصيبم شد.
✅جنازه شهيد هنگام دفن، با چشمان باز و حالت لبخند و مشت گره کرده بود با وجود اینکه هنگام خاکسپاری کسي از متن وصيت نامه اطلاع نداشته است.
#شهید_ابراهیم_ذوالفقاری_باقرآبادی
#سالروز_شهادت
#شهدای_فارس_فسا
🌹🌷🌹🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹🌹🌹🌹🌹:
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
* #نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
* #قسمت_چهل_و_سوم*
🎤به روایت محمدعلی شیخی
کربلای ۴ هاشم زحمت زیادی کشید. همان شب هایی که هاشم با تیم شناسایی سرگرم کار خودشان بودند ، من هم با اخوی دیگرم شهید مجتبی درگیر کار آزمایش قایق ها بودیم . نمی دانم چه سری در این کار بود که سرنوشت عملیات به نوعی به تلاش ما سه برادر گره خورده بود . هاشم باید از حدود ۴۰ ردیف موانع سیم خاردار توپی و حلقوی عبور می کرد تا می رسید به یک جاده شنید و از آنجا دژ اصلی عراق را شناسایی می کرد ، و این کار ساده ای نبود.
حتی یگان هایی که در مجاورت ما باید عمل می کردند همه توی همین بحث شناسایی به مشکل برخورد کرده بودند. طوری که برخی از یگان ها اعلام کردند که کار شناسایی در این منطقه امکان پذیر نیست. اما در محدوده یگان ما هاشم د چیزی در حدود یک کیلومتر قورباغهای راه می رفت تا می رسید به موانع و بعد باید موانع را پشت سر میگذاشت تا می رسید به دژ اصلی.
قورباغه به این دلیل بود که آبگرفتگی شلمچه یک آبگرفتگی طبیعی نبود،آبی بود که عراقی ها از طریق پمپ کردن آب دجله کرده بودند توی منطقه و در واقع یک مانع مصنوعی بسیار پیچیده را ایجاد کرده بودند.موانعی که مسلح بود به آن همه ردیف سیم خاردار و میدان وسیع مین. عمق آب هم بیشتر از ۴۰ سانت نبود. اگر بیشتر بود که خیلی بهتر بود چون این آب من قابل قایق سواری بود و نمی شد در آن غواصی کرد.به همین خاطر بچه های شناسایی باید همه این مسیر را قورباغه ای یا به قول معروف چارچنگولی می رفتند تا می رسیدند به دژ عراق. کار بسیار سختی بود .
این را من خبر داشتم که برای شناسایی آن منطقه هاشم داوطلب شده بود. مرتب در این فکر بودم که خدایا این بچه با چه استدلالی این مسئولیت را قبول کرده است.
من و مجتبی هر شب یک قایق را می بردیم توی همان منطقه آبگرفتگی و آزمایش میکردیم.حدود ۹ نوع قایق را امتحان کردیم و هیچ کدام جواب نمیداد. حتی برخی مواقع بچه های عملیات، کسانی مثل (شهید)حاج رسول استوار محمودآبادی و شهید سپاسی هم می آمدند کمک که ما بتوانیم بحث قایقسواری در آب گرفتگی را به یک نتیجه برسانیم. هرکسی را که نمیشد پایان کار ببریم. بالاخره مسائل اطلاعات و حفاظتی هم باید رعایت می شد. ماهیت حدود هشت نفر را در هر قایق سوار می کردیم تا می فهمیدیم که آیا می شود برای شب عملیات از قایق استفاده کرد یا نه؟
مثلا خودم آن ۴ نفر بودیم.بقیه کمبود را از کلوتهای کنار اسکله استفاده می کردیم این ها را می ریختیم توی قایق و باری به اندازه وزن ۸ نفر را در آن امتحان میکردیم.
قایق های زیادی را پای کار آوردیم به خاطر عمق کم آبی کدام جواب نمیدادند. روی قایق جیمینی حساب باز میکردیم جواب نمیداد. بعد لگنی و لاور میآوردیم ، آن هم مشکل داشت. دست آخر رسیدیم به یک موتوری که طول شافت پروانه اش کوتاهتر بود. این را امتحان کردیم جواب داد.
ایده آل هم نبود اما میشد در آن شرایط استفاده کرد. هوا هم که زمستان به شدت سرد بود.از طریق حاج نبی رودکی پیگیری کردیم برای پیدا کردن موتوری که جواب داده بود. همرفت پیگیری کرد بعد خبر آوردند که اصلا امکان فراهم کردن چنین موتوری آن هم با این فرصت کم ، نیست.در نهایت به این نتیجه رسیدیم که امکان عملیات در منطقه پنج ضلعی وجود ندارد.......
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوباره محرم... .
دوباره مرور خاطرات کودکیام... .
کودکیهایی که پر از هیاهوی حسین بود
و آمیخته با لذتهایی ناب؛
لذت خریدن سنج و طبل و پرچم و کتل... .
لذت پوشیدن لباس سیاه
لذت برپا کردن هیأت خانگی
لذت چشیدن چای روضه
لذت استشمام بوی اسپند
لذت بارانی شدن چشمهایم
لذت همقدم شدن با قافلهی خون خدا
لذت گم شدن در دستهی عزا
لذت پیدا شدن در آغوش حسین علیهالسلام
و... .
خلاصه حسین جان!
هر سال با غمِ شیرینت
قد کشیدهام و حالا که سالهاست از طفولیتم میگذرد؛
در حسرت آن روزها ماندهام
و میخواهم تا ابد کودکِ خانهات بمانم
چون میدانم؛ هر کس کودکِ در خانهات بماند، بزرگ میشود
#محرم
#امام_حسین
#حسین_یکتا
🌷🌱🌷🌱
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫
🌷... بعد از عملیات محرم بود. خط آرامی بود، همه نیروها را در یک کانال مستقر کرده بودیم، ناگهان عراقی ها شروع به ریختن آتش روی کانال کردند. خمپاره و گلوله بود که مثل دانه های تگرگ روی کانال می بارید. بسیجی ها فارغ از این آتش بازی عراقی ها در حال راز و نیاز با خدا بودند. باید برای قطع این آتش، کاری می کردیم. محمد به تانک خودی که دور تر از کانال در دشت ایستاده بود اشاره کرد و گفت: من مطمئنم اگر این تانک فقط یک گلوله به سمت عراقی ها شلیک کند، آتش آنها قطع می شود!
بعد گفت: خودم می روم، اما می دانم پایم را که از کانال بیرون گذاشتم می خورم! تا خواستیم او را از بیرون رفتن منصرف کنیم، با چالاکی از کانال بیرون پرید و به سمت تانک دوید. به تانک نرسیده بود که روی زمین افتاد. ترکشی بدنش را شکافته بود. با بدن خونین خود به تانک رساند. چند لحظه بعد که تانک گلوله ای به سمت عراق شلیک کرد،
آنها هم دست از ریختن آتش کشیدند...
راوی حاج محمد شکیبا
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#برات_شهادت....
🌷حاج شير علي خاطره اي را از حضورش با حاج خسرو بيان مي کند: شبي حاج خسرو نگهبان بودیم.
سنگر مادرمحلي بود که مثل نقل و نبات خمپاره، روي سرمان ريخته مي شد.
ترکش هااز بغل گوش ما رد مي شدند، اما چيزي از آنها نصيب ما نمي شد.
حاج خسرو شروع کرد به خواند مصيبت حضرت رقيه(س) در آن دل شب، هر دو تا توانستيم گريه کرديم.
همان شب با حاج خسرو با خدا عهد بستيم. گفتيم خدايا، ما به عهدمان وفا مي کنيم تو هم به عهدت وفا کن و ما را به آرزويمان برسان.
آن شب سپري شد...
وقتي براي نماز بيدار شديم، حاج خسرو گفت من ديشب خواب عجيبي ديدم، من هم خواب عجيبي ديده بودم، خواب هايي که نويد هايي بودبراي شهادت ما...
🍃🌷🍃🌷
#شهیدحاج_خسرو_آزادی
#ﺷﻬﺪاﻱ_فارس
#حضرت_رقیه (س)
#شهدای_حسینی
#شب_سوم_محرم
🌱🍃🌷🍃🌷🌱
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
اومد خدمت امام و برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمیخوره، مرخصی خواست.
امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در بحبوحهی جنگ پرسیدند.
عباس گفت: من در دهه اول محرم برای شستن استکانهای چای عزاداران به هیئتهای جنوب شهر که من را نمیشناسند میروم. مرخصی را برای آن میخواهم.🙏
امام خمینی (ره) به ایشون فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی میدهم!
که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی...☝️
#شهید_عباس_بابایی
#عند_ربهم_یرزقون
#محرم
🔹🔹🔹🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد
🌹 #مراسم *میهمانی لاله های زهرایی* 🌹
و گرامیداشت شهید خبرنگار شهید محسن نقدی
🔹همراه با قرائت زیارت عاشورا 🔹
💢 #بامداحی *کربلایی مهدی سلمانی* 💢
#مکان : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام
#زمان : ◀️ *پنجشنبه ۲۱مرداد ۱۴۰۰ /از ساعت ۱۸/۳۰*
⬇️⬇️⬇️⬇️
*مراسم در #فضای_باز و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار میشود*
🔺🔹🔺🔹🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🔹🔹🔹🔹
پخش زنده با اینترنت رایگان از لینک:
http://heyatonline.ir/heyat/120
#الدخیلڪ_یا_رقیه🌹🍃
بیٺ الغزل هر غزل ناب رقیہ سٺ
خورشید علے اصغر و مهتاب رقیہسٺ
نزدیڪ ترین راه به الله حسین اسٺ
نزدیڪ ترین راه بہ ارباب رقیہسٺ
#ریحانة_الحسیݧ_ع🥀
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴در #روز_سوم #محرم یادی کنیم از دختران شهدای مدافع حرم
😔وداع فرزندان دختر با پیکر پدر شهید مدافع حرم
🌷 #شهدا را یاد کنیم با ذکر #صلوات 🌷
🌹🌱🌹🌱
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹🌹🌹🌹🌹:
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
* #نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
* #قسمت_چهل_و_چهارم*
🎤به روایت محمدعلی شیخی
.......یک روز ظهر من در کوت عبدالله اهواز بودم که مجتبی آمد پیش من و گفت که با یک ابتکار جالب قایقی را راه انداخته است . من از هوش و ذکاوت مجتبی خبر داشتم اما این را باور نکردم .
رفتیم و نگاه کردیم ، بله با جوشکاری سطح قایق را کمی بلند کرده بود و توی آب کم عمق که استفاده می کردیم ، پروانه به گل نمی نشست . همان روز قایق را بردیم شلمچه و شب امتحان کردیم ، دیدیم خیلی خوب جواب داد . خدا می داند وقتی که من خبر را به فرمانده لشکر دادم ، چقدر خوشحال شد.
ولی ما برای عملیات به صدتایی از این نوع قایق نیاز داشتیم .مجتبی گروهی را بسیج کرده بود برای همین کار . ما هم که مرتب در همانجایی که بنا بود اسکله ی لشکر را راه بیندازیم ، مشغول بودیم .بعد از این مورد ، من ذهنم متمرکز بود روی تلاش های هاشم که خدایا او با این همه موانع چه خواهد کرد .آنقدر درگیر این بحث بود که با وجود نزدیکی به محل استقرار ما فرصت سرکشی هم نداشت.
بعد برایم تعریف کرد که بعد از چندین شب کار و تلاش بالاخره همه موانع را پشت سر گذاشته تا رسیده بود به آن جاده شنی و حتی طول و عرض آن جاده را چند بار طی کرده بود که بفهمد برای شب عملیات نیروها میتوانند روی آن جاده راه بروند یا نه؟!
همان شب بود که هاشم چند بار طول و عرض جاده شنی را که خیلی وضعیت مبهمی داشت طی کرده بود . در واقع یک بخش اعظم از کار در همان شب به نتیجه رسید.
جالبتر اینکه هاشم آن شب با خودش یک نشانی آورده بود تا مسئولین اطلاعات را نسبت به شناسایی خودش مطمئن کند. نشانی هم اسکلت کامل دست شهیدی بود که به احتمال زیاد از عملیات رمضان در سینه اصلی عراق مانده بود. حتی نگذاشته بود اسکلت دست ، خیس بشود . این برایم خیلی جالب بود که در آن همه موانع چطور اسکلت را آورده که خیس هم نشده بود؟!
بعد از آن بود که کار شناسایی لشکر هم جواب داد و به نتیجه رسید. کاری که هم در عملیات کربلای ۴ و هم در کربلای ۵ گرههای کور زیادی را گشود.
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫
🌷نظریه محمد این بود که نیرویی که به جبهه می آید آموزش کافی و مناسب جبهه ندیده است. معتقد بود در پادگان های شهر، آموزش داده می شود، اما به علت اینکه فرد در محیط شهر است و از سختی جبهه و صدای تیر و خمپاره خبری نیست زود آموزش ها را فراموش می کند. از طرف دیگر معتقد بود آموزش ها نباید تک بعدی باشد و مثلاً نیرو فقط آموزش تاکتیک و رزم انفرادی ببیند، بلکه معتقد بود یک نیروی رزمی باید کار با انواع سلاح ها، تخریب، امداد، حتی استفاده از ماشین های جنگی را بلد شود. محمد این نظریه آموزشی اش را در تیپ امام سجاد(ع) و بعد در لشکر 19 فجر اجرایی کرد که نتیجه حیرت آوری داشت و به طور مؤثری باعث افزایش کارایی نیروهای رزمی، افزایش درصد موفقیت عملیات ها و کاهش شهدا و مجروحین شد. به این ترتیب نیروهایی که زیر نظر محمد آموزش می دیدند، در میدان نبرد حداقل کار سه نفر را انجام می دادند و گردان هایی که با این سیستم آموزش دیده بودند، به راحتی می توانستند در چند مرحله از عملیات شرکت
کنند...
راوی حاج محسن کشاورز
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⚘﷽⚘
پنجشنبه است...
وباردیگر
مزار شهدا دل ها را به سوی خود می کشاند...
دل هایی که این مکان راخلوتگاه خویش قرارداده اند
و یکدل سیر دلتنگی را بر مزارشان می بارند...
#پنجشنبه_های_عاشقی💔
#باز_پنجشنبه_ویاد_شهدا_باصلوات
🍃🌹🍃🌹
👇👇
اﮔﺮ ﺩﻟﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﻬﺪا و ﻣﺰاﺭ ﺷﻬﺪاﺳﺖ ....
آماده زیارت بشو.... دلت را روانه گلزار بکن...
🚨
آنلاین بشوید....
زیارت آنلاین گلزار شهدا انجام دهید و زیارت عاشورا بخوانید
⬇️⬇️
http://heyatonline.ir/heyat/120