🚨 #گزارش🚨
آرزویی که برآورده شد....💖🎊
در طرح آرزوهای شهدایی، این هفته با مدد شهدا بخصوص شهید سعید ابوالاحراری وبا کمک خیرین آرزوی یکی از خانواده های نیازمند برآورده شد . همانطور که گفته شده( آقا احمدرضا ) دانش آموز نیازمندی که متأسفانه به علت نداشتن گوشی اندروید از تحصیل محروم مانده بود ، به حمدالله برای ایشان ، گوشی موبایل به مبلغ ۳میلیون و ۴۵۰هزار تومان خریداری و اهدا شد...😍
🔹🔹🔹🔹
خدا را شاکریم که با واسطه قرار دادن آبروی شهدا ، مشکل یک خانواده نیازمند بر طرف شد
🔹🍃🔹
انشاللله دعای خیر این خانواده ،خیرات شهدا و اموات بانیان خیر و سبب تعجیل در امر فرج گردد
🌿🌹🌿🌹
#پای_غصه_های_مردم
#مثل_شهدا
#به_نیابت_امام_زمان عج و #شهدا
#نذرظهورمنجی_موعود عج
🔹🔸🔹🔸
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
#مرکز_نیکوکاری_شهدای_گمنام شیراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
مالکیت آسمان را⛅️
به نامِ کسانی نوشته اند
که به زمین
دل نبسته اند...💔
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
#یادشهدا
🔰انس بـسیار عجیـبی به حضرت زهرا (س) داشـتن و البتـه امام رضا (ع) و همیشـه قـبل از هر مأموریت به پابوس آقا میرفــت.✋🤲
🔰محــمد امین به دلیل عوارض ناشی از استفاده تکفیری ها از سلاح های شیمیایی در بیمارستان بستری شده بود..
روزهای بــسیار بسیار سختی رو پشت سرگذاشت.
شب آخر پیشش بودم.
با هم، متوســل به ائمه شدیم، قرآن که میخوندم لذت میبرد.
😔 آخــرین جمله ایشان که اسمم رو صدا زد گفت: * #چادرت بپـوش*.
حدودا ۲ ساعت بــعد در حالی که سر برادرم روی دســت مادرم بود، به #شهـادت رسید..💔
#جانبازشهید مدافع حرم محمدامین زارع
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
-🍃═ঊঈ🌹ঊঈ─🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹🌹🌹🌹🌹:
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_حبیب_فردی*
* #نویسنده_آرزو_مهبودی*
* #قسمت_پنجاه_یکم*
🌹🌹🌹🌹🌹
در آن شب حادثه اصغر با لباسهای پر از خون می دوید. صفیر گلوله هایی را که از کنارش میگذرند حس میکند. واژگون شدن ماشین همهشان پیاده را پرت شده بودند و اسلحه هایشان هم از دستشون افتاده بود.عقربه سرعت از جا بلند شده و به سمت انتهای خیابان دویده بود و برای لحظه ای سر برگردانده و دیده بود که بقیه همراهانش به کوچه فرعی باریکی پیچیده بودند. اما بعد از آن دیگر برنگشت و یک نفس دوید.
فکرت این بود که خودش را به مقر برساند تا آنها بیایند و به داد بچهها برسند.فکر حبیب دلش را ریش می کند هنوز باورش نمیشود که او شهید شده باشد صحنه تیر خوردن و فریاد دردناک حبیب مدام در ذهن تداعی می شود. بغض سنگین گلویش را می فشرد و باعث می شود نفس کشیدن اش را در حال دویدن سخت کند .
بعد از پشت سر گذاشتن چند خیابان دیگر از مهاجمان خبری نیست. آنقدر می دود تا به دیوار نیمه مخروبه می رسد که پشت آن زمین وسیعی است و برف کف آن را پوشانده است.
جست میزند و خود را میرساند آن سوی دیوار.زیر نور مهتاب خود را به سایه دیوار میکشاند و همان جا روی برفا به حالت سینهخیز دراز میکشد. هر آن ممکن است نیروهای دموکرات پیدایش کنند و او هرگز به مقر نرسد.
دوباره یاد حبیب می افتد چطور بدون او برگرد به شیراز. دست میکشد به لباس خونی اش...خون حبیب ..!! واقعا حبیب شهید شد؟! اصلاً قرار نبود در این ماموریت باشد؟!!
چشم هایش را روی هم می گذارد و شروع می کند به خواندن قران تا این که قلبش آرام گیرد.ساعتی به همان حالت درازکش می مانند سرما کمکم بدنش را بی حس می کند باید بلند شود و حرکت کند. به زحمت و رفاه می شود طول و عرض زمین را می دود تا پاهایش از حالت کرختی در بیاید.بعد به سمت رودخانه که همان نزدیکی میرود حاشیه رودخانه برای حرکت کمتر است که شب ها را از دور کمرش باز میکند و به همراه اورکت به رود خانه میاندازد که سر و وضع ظاهری رهگذران معمولی را پیدا کند.
#ادامه_دارد...
https://chat.whatsapp.com/CzPsk4NOD9M9jH4vFR23gP
11.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻حکایت شهدای گمنامی که حضرت زهرا (س) برای اونها مادری میکرد...
#شهیدگمنام سلام....
#شهداشرمنده_ایم
🌷🍃🌷🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺗﺸﻴﻴﻊ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﺑﺮاﻱ ﻭﺩاﻉ ﺑﺎ ﺷﻬﻴﺪ...
نوع شهادت علی نقی طوری بود که جنازه ایشان فاقد سر بود و دست و پا هم ناقص بود، وقتی ما و خانواده و آشنایان در بنیاد شهید آمدیم و تابوت جنازه را آوردند
داماد ایشان، درب تابوت را در میان شیون و گریه خانواده و آشنایان گشود و تا چشمش به جنازه افتاد سریع آن را بست و اجازه نداد هیچکس بویژه پدرش مرحوم حاج حسین(ﭘﺪﺭﺷﻬﻴﺪ) جنازه را ببیند، خلاصه شیون و عزاداری خانواده و اقوام بر سر تابوت در بسته انجام شد.
ﺭﻭﺯ ﺗﺸﻴﻴﻊ ﺷﻬﻴﺪ, یکی از اقوام در بنیاد شهید بود و کیفیت جنازه علی نقی را دیده بود و همراه و کنار حاج حسین در تشییع بود و من هم نزدیک آنها بودم من در مدت تشییع یاد ندارم حاج حسین گریه کرده باشد..،
مرحوم حاج حسین روبه همین آشنا کرد و گفت فلانی سوالی ازت میکنم به جان امام حسین (ع) درست جوابم بده، ایشان هم گفت چشم حاج آقا بفرما
حاج حسین پرسید *علی نقی سر نداشت؟؟!!*
آن بنده خدا هم که مات و مبهوت شده بود که چی جواب بده یک دفعه زد زیر گریه و هیچ چیزی نگفت و حاج حسین قضیه را فهمید ولی باز هم گریه نکرد و خطاب به همان آشنا گفت: *فکرمیکنی من الان گریه می کنم؟ من اگر بخوام گریه کنم باید امشب برم خونه یه نوحه امام حسین بخونم، سینه بزنم و بعدش گریه کنم!!!*
حاج حسین یک عاشق واقعی امام حسین(ع) بود.
#شهید علی نقی عاصیان
#شهدای_فارس
🌷🌷🌷🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود
🌹 #مراسم *میهمانی لاله های زهرایی* 🌹
*🏴گرامیداشت شهدای بسیج🏴*
🔹همراه با قرائت زیارت عاشورا 🔹
💢 #بامداحی برادر *حاج نجف روستا* 💢
#مکان : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام
#زمان : ◀️ *پنجشنبه ۴ آذر ۱۴۰۰/ از ساعت ۱۶*
⬇️⬇️⬇️⬇️
*مراسم در #فضای_باز و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار میشود*
🔺🔺🔺🔺🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🔹🔹🔹🔹
پخش زنده با اینترنت رایگان از لینک:
http://heyatonline.ir/heyat/120
🔺🔺🔺🔺🔺
لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🥀⃟🌧
💔دلم تنگ است..!
دلم اندازھے حجم قفس، تنگ است
سڪوتم سرد و طولانیست..
نمےدانم چرا در قلب من؛
پائیز طولانیست؟! 💔
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
14.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 به مناسبت #سالروز_شهادت شهید چیت سازان:
🔻رهبر معظم انقلاب:
همسر او [علی چیتسازیان] میگوید در آخرین باری که آمد منزل و بعد [از آن] رفت و شهید شد و دیگر ندیدیمش؛ نیمهشب همینطور نشسته بود و اشک میریخت و گریه میکرد. با اینکه مرد باصلابت و قدرتمند و فرمانده کاملاً باصلابتی بود و اصلاً اهل گریه و این چیزها نبود؛ اما اشک میریخت.
گفتم چرا اینقدر گریه میکنی؟
گفت: فلانی را خواب دیدم. رفیق همراهش را، معاونش را. معاونش را خواب دیده بود که قبل از او شهید شده بود.
میگوید دستش را محکم گرفتم و گفتم باید به من بگویی. ما اینهمه با همدیگر رفتیم راهکار پیدا کردیم. اینها نیروهای اطلاعات عملیات بودند که بلدچی یگانها میشدند. قبلاً میرفتند راهها را پیدا میکردند، باز میکردند تا یگانها بتوانند حرکت کنند بروند جلو. ما اینهمه رفتیم با همدیگر راه باز کردیم، راهکار پیدا کردیم. راهکار این قضیه چیست؟ این قضیهی شهادت؟ این را به من بگو، چرا من شهید نمیشوم؟
میگوید یک نگاهی به من کرد و گفت:
📌راهکارش #اشک است، اشک.»
۹۵/۱۲/۴
#شهیدعلی_چیت_سازیان
🌷🌱🌷🌱
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
*#براساس_زندگینامه _شهید_حبیب_فردی*
*#نویسنده_آرزو_مهبودی*
*#قسمت_پنجاه_دوم*
🌹🌹🌹🌹🌹
در حاشیه رودخانه به راه می افتد و کمی نرفته غرش چند سگ ولگرد را می شنود . روی زمین می نشیند و دست به سنگ می برد .سگ ها بوی خون او را حس کرده اند و به این راحتی ول کن نیستند .قلوه سنگ درشتی به سمت یکیشان پرتاب می کند .سگ زوزه ای میکشد و دور می شود .بقیه هم پشت سرش دور می شوند.
همان وقت نور ماشین هایی که از روی پل رد می شوند چشم اصغر را می زند.نیروهای دموکرات هستند .به سرعت خود را به پل می رساند .زیر پایه های آن پناه می گیرد تا آنها دور شوند .بعد از رفتنشان از زیر پل بیرون می آید.نمی داند به کدام سمت برود .تنها می داند رادیو و تلوزیون نزدیک مقرشان است .و ساختمان رادیو یک تیر فلزی بلند با چراغ چشمک زن دارد .چشم هایش در پی یافتن چزاغ چشمک زن به هر سو می چرخد .از حاشیه رودخانه خارج می شود و به خیابان می رود .خیابان ها را بلد نیست چون زیاد به داخل شهر نیامده اند .ناچار کوچه ها و خیابان ها را پشت سر می گذارد و در همان حال سعی می کند مثل مردم عادی رفتار کند تا توجه کسی را جلب نکند.
پس از ساعتی با دیدن چراغ چشمک زن نور امیدی در دلش تابیدن می گیرد.گرای آن را می گیرد و به آن سمت می رود.نزدیک ساختمان مقر می رسد .می داند نگهبان هر جنبنده ای را ببیند به طرفش شلیک می کند .
دست دور دهان حلقه می کند و از همانجا درخواست کمک می کند.
🌺🌺🌺🌺
چهار نفر باقی مانده از آن ماموریت که یکیشان گلوله به گردنش خورده و به شدت مجروح است ، به خانه ای پناه برده اند اما از بخت بد آن خانواده طرفدار گدوهک دموکراتند و فورا به آن ها خبر می دهند.
پاسدارها که هنگام واژگون شدن ماشین اسلحه هایشان را از دست داده اند هیچ وسیله ای برای دفاع از خودشان ندارند جز اسلحه کوچکی که به گردن مسئول گروه آویزان بود.
با حمله دموکرات ها به آن خانه و محاصره آنها ، بوسیله همان اسلحه مدتی در مقابلشان مقاومت می کنند.
از طرف دیگر نیروهای ارتش از موضوع درگیری باخبر شده اند و فورا به مقر سپاه اطلاع داده اند که چند نفر از نیروهایشان در محاصره اند .
نیروهای سپاه که از حساسیت ضد انقلاب نسبت به خودشان باخبرند ، از ارتش می خواهند که در این جریان مداخله کند و با پیش کشیدن موضوع آتش بس قضیه را فیصله بدهند و نیروها را از محاصره نجات دهند.
#ادامه_دارد...
•دلت که گرفت💔
•با رفیقی درد و دل کن
⇜که #آسمانی باشد
•این زمینیـ🌎ها
•در کارِ #خود مانده اند
#رفیق_شهیدم 🌷
#گاهےنگاهے😔
🌹🍃🌹🍃
ﻫﺮﻛﺲ ﺩﻟﺶ ﺑﺮاﻱ ﺭﻓﻴﻖ ﺷﻬﻴﺪﺵ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ
... تا دقایقی دیگر .....
ﺁﻧﻼﻳﻦ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺷﻬدا انجام بدهید
⬇️⬇️⬇️
پخش مستقیم با اینترنت رایگان:
http://heyatonline.ir/heyat/120
💫یادی از شهیدآیت الله سید عبدالحسین دستغیب 💫
🌷زمان رضا شاه، چندین بار سید عبدالحسین را به خاطر منبرهایی که می رفت دستگیر کردند. بار آخر تهدید کردند که تا 48 ساعت دیگر باید خلع لباس شود و عمامه و عبا را کنار بگذارد، سید عبدالحسین هم به خاطر اینکه لباس روحانیت را از تن خارج نکند، تن به هجرت داد و عازم نجف شد. آنجا درسش را پیش اساتید برجسته نجف ادامه داد، مثل آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی که مرجع بزرگ زمان بود و آیت الله سیدعلی قاضی که اعظم عرفا بود و در سن24 سالگی توانست از مراجع وقت اجازه اجتهاد بگیرد. وقتی به شیراز برگشت، بزرگان شهر و علما از او می خواستند که رساله بنویسد و به عنوان مرجع تقلید در خدمت مردم شهر باشد، اما سید عبدالحسین با فروتنی رد می کرد. او غیر از تدریس در حوزه اعتقاد به منبر و آگاهی دادن به مردم داشت و منبرهایش همیشه مملو از جمعیت بود. ایشان می گفت: این خیال ناپسند در بعضی ذهن ها است که هر کس عالم و مجتهد شد، با سواد شد نباید منبر برود، نباید حرف بزند، بلکه باید ساکت بشود، حال آنکه عالم و مجتهد باید حرف بزند، باید وعظ بکند، نه اینکه اشخاص بی سواد منبر بروند
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید