eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از گلزار شهدا
1_2790920956.mp3
14.74M
☘داستان روزانه هر روز یک قسمت🌸 مجموعه صوتی " نیمه پنهان ماه" (روایتی از زندگی شهدا به زبان ) ✅ کتاب صوتی " " قسمت4️⃣2️⃣ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb 🍃🌸🍃🌸🍃🌸
13.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍎حاج قاسم: خون شهدا روز به روز بر عظمت اسلام می‌افزاید 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
⭐️یادی از سردار شهید حاج مهدی زارع⭐️ 🇮🇷حاج مهدي معمولاً در رانندگي عجله نمي کرد، ولي آن روز سريعتر از معمول مي رفت. گفتم: حاجي چرا عجله؟ ‌گفت: «‌ بين دو نماز كار دارم.» دوست داشتم سر از كار حاجي در بياورم. وقتي رسيديم، متوجه شدم نيرو هاي جديد بسيج، ‌به منطقه آمده اند و فرمانده گردان ها براي تكميل نيروهاي خود از ميان نيروهاي جديد، آنجا جمع شده بودند. علت اين همه عجله حاجي را فهميدم. ديدم حاجي بين دو نماز چشمش دنبال نافله خوان ها ست. حتي چند نفر را مأمور كرده بود تا اسم آنها را بنويسد تا آنها را براي گردان امام حسين(ع) انتخاب كند. حتي اصرار داشت كسي در گردانش سيگار نكشد. خيلي ها كه نمي توانستند سخت گيري هاي حاج مهدي را تحمل كنند، مي رفتند. اما بعضي ها هم اسير اخلاق و اخلاص حاج مهدي مي شدند، حتي سيگاري ها ‌به خاطر پيش او ماندن سيگار را ترك مي كردند. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
😔به مناسبت در گذشت مرحوم سید رضا کدخدا، پدر سردار شهید اسلام سید محمد کدخدا 🌹اوايل گشايش سپاه در شيراز، سيد محمد براي نام نويسي مراجعه كرد. جزء اولين پاسدار هاي شيراز بود. هرچه من و ساير خانواده به او اصرار كرديم كه وارد سپاه نشود، ‌قبول نكرد. مي گفت: «من اين شغل را دوست دارم.» به سيد محمد گفتم، تمام مخارج سفر و هزينه اقامتت به آمريكا را مي دهم. برو آنجا ادامه تحصيل بده. گفت: «نه. آنجا فساد و گناه زياد است. غذايش حرام است. من يك ايراني ام و ايران را دوست دارم.» گفتم ما از اينجا غذا برايت مي فرستيم، ‌گوشت حلال برايت مي آورم. باز قبول نكرد، از سپاه هم بيرون نيامد. 🌹جنگ كه شروع شد، من هم عضو سپاه شدم. در جبهه هر وقت سيد محمد را مي ديدم، به دوستان ‌مي گفتم اين بسيجي رفيقم است. هيچ کس نمي دانست او پسرم است. اگر پول همراهش نبود به او پول مي دادم. مي گفتم ‌اگر عراقي ها اسيرت كردند و خواستند تو را بكشند اين را بده تا از خونت بگذرند. مي خنديد و مي گفت: « من كشته نمي شوم، ‌اين دو تا نارنجك رو مي بيني، ‌باهاش هفت، هشت تا عراقي را مي كشم و خودم هم كشته مي شوم. من آدمي نيستم كه اسير شوم. من بايد شهيد شوم.» روز بعد كه مي ديدمش، ‌باز جيبش خالي بود. يكي از اقوام سرباز بود، مي گفت اين سربازه، نداره، پول رو مي داد به او. 🌹🌱🌹 هدیه به سردار شهید سید محمدکدخدا و مرحوم پدرش فاتحه و صلوات 🌱🌷🌱 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💢 ۱۴۰۲ باشهدا ⭕️ همراه با قرائت دعای توسل 🤲 🔹 :حاج امیر حسین راستی 🔹 : ⬅️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام :⬅️دوشنبه ۲۹ اسفند /از ساعت ۲۳.۴۵ تا لحظه سال تحویل 🔺🔹🔺🔹🔺
🌷🕊🍃 صبــ🌤ـح هجوم چشم هاے تــوست وقتے ناگهان در من شعرے مے شوی به وسعت طلوع یک زندگی.. 🥀💔 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💢برای آموزش به کوه های اطراف شیراز رفتیم. بعد از 5 الی 6 ساعت کوهنوردی به محلی رسیدیم که کوه ارتفاعی و شیب زیادی پیدا می کرد. خستگی امان بچه ها را بریده بود، در حین صعود از همین ارتفاع یکی از بچه ها پایش لغزید و از کوه به پائین سقوط پیدا کرد. ما مانده بودیم چه کنیم چطور آن برادر را برگردانیم. سید فرج گفت من او را پائین می برم. دوست مجروحمان را روی دوش کشید و دوباره 5 ساعت مسیر رفته را در حالی که آن برادر روی دوشش بود برگشت! این فداکاری سید فرج جان یک نفر را نجات داد. 💢وصیت نامة شهید : «مؤمنان باید در راه خدا با آنانکه حیات مادی و دنیا را بر اخرت برگزیدند جهاد کنند و هرکس در راه خدا در این جهاد کشته شود ، فاتح گردیده است . » فرج الله علوی 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از گلزار شهدا
1_2790954813.mp3
12.46M
☘داستان روزانه هر روز یک قسمت🌸 مجموعه صوتی " نیمه پنهان ماه" (روایتی از زندگی شهدا به زبان ) ✅ کتاب صوتی " " قسمت5️⃣2️⃣ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb 🍃🌸🍃🌸🍃🌸
⭐️یادی از سردار شهید حاج مهدی زارع⭐️ 🇮🇷خودش تعريف مي کرد: در سنگر نشسته بودم و ناهار مي خوردم که يکي از بسيجي ها با عصبانيت وارد سنگر فرماندهي شد. انگار مرا نمي شناخت، گفت: مي خواهم آقاي زارع را ببينم. بهش گفتم بيا بشين برادر، فعلاً ناهار بخور بعد با هم مي رويم خدمت آقاي زارع. لقمه اول را که جويد، خشمش کم شد. پرسيدم حالا با آقاي زارع چه کار داري؟ گفت: من ديگه نمي توانم اينجا رو تحمل کنم، من بايد تسويه کنم و به خانه برگردم. کم کم مشکلاتش را از زير زبانش با لبخند کشيدم. به او گفتم: شما مي تواني هر موقع خواستي برگردي. اما مطمئن باش هيچ جاي دنيا بهتر از اين جا نيست، چون اينجا مي تواني راحت به خدا و مردم خدمت کني. خلاصه قانعش کردم که هدف کسي که به جبهه مي آيد بايد رضاي خدا باشد نه ماديات. بعد از ناهار با تعجب از من پرسيد شما آقاي زارع هستيد؟ حاج مهدي با حسي بين شوق و حسرت مي گفت: «خوش بحالش چند ماه بعد شهيد شد.» 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
خدایا! اگر مۍ دانستم‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ با مرگ من یڪ دختر در دامان مۍرود، حاضر بودم هزاران‌ بار‌ بمیرم‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ تـا هزاران دختر در دامانِ‌حجابـ بروند عبد الحسین برونسی ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75