eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.2هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * عبدالرسول برادرم که دو سال از من بزرگتر بود با طعنه به من میگفت: _بچه منو جبهه نمیبرن تو که دهانت بوی شیر میده. از این حرفها خیلی آزرده خاطر میشدم .وقتی با خودم خلوت میکردم و قد و بالای خود را ورانداز میکردم احساس میکردم چندان هم کوچک نیستم. اما واقعیت این بود که قد و قواره م جوابگو نبود. آن ایام جریان شهادت شهید حسین فهمیده سر زبانها افتاده بود. هرگاه در مقابل شوخیهای پدر و برادرم کم می آوردم بلافاصله شهید فهمیده را مثال میزدم. جنگ روند عادی خود را طی میکرد و من هر روز قد و بالایم را اندازه میگرفتم .در ورودی ایوان یک پایه ی چوبی قرار داشت در کنارش صاف می ایستادم و اندازه ی قد و قواره ی خود را با یک اره کوچک برش میدادم ‌.مدت زیادی طول نمیکشید که باز به سراغ همان ستون چوبی میرفتم و اره به دست قدم را اندازه میگرفتم اما حیف که آن اندازه که من عجله داشتم قد و جثه ام عجله نداشت. گاهی هم مأیوس می شدم. از ستون چوبی و اندازه گیریم هیچ کس خبر نداشت گاهی به سراغ عبدالرسول میرفتم و میگفتم: _آدم باید چه کار کنه زودتر بزرگ بشه؟ و او هم معمولاً سر کارم میگذاشت. یک بار در حضور پدر همین سؤال را پرسیدم و پدر هم با شوخی گفت: - مگه میخوای زن بگیری که سراغ قد و قواره و بزرگ شدنت رو میگیری؟ از پدر برآشفته شدم و دیگر هیچگاه این سؤال را از او نکردم. عبدالرسول هم از رفتارش معلوم بود که برای رفتن به جبهه بی تابی میکند. اما نزد من به روی خودش نمی آورد. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
📷 پدر آرمان ... 💢داغ پسر آدم را پیر می کند .... اما داغ آرمان نوعش فرق می‌کرد...😭 آرمان علی وردی 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
⭐️یاد شهدا در کلام سردار شهیدحاج منوچهر(محمدباقر) رنجبر⭐️ 🌹حاج‌منوچهر در مورد سردار شهیدمحمد اسلامی نسب می‌گفت: لشکر برای شرکت در عملیات کربلای 4 آماده می شد. از طرف فرماندهی لشکر دستور داده شد که فرمانده گردان ها جهت آشنایی با منطقه عملیاتی از روی دکل هایی که در منطقه تعبیه شده بود، خط عراق را بررسی کنند. این برنامه زمان بندی شده بود و برای هر گردان زمانی تعیین شده بود. نوبت گردان ما و اسلام نسب بود که کار شناسایی را انجام دهیم. به اتفاق هم رفتیم پای دکل، آن روز دکل توسط دشمن شناسایی شده و روی آن آتش داشت. مسئول دکل که از برادران اطلاعات بود گفت: امروز آتش دشمن سنگین است و امکان صعود وجود ندارد، شناسایی را بگذارید برای بعد! من که پذیرفتم و از دکل دور شدم، اما محمد نه. در حالی که دستش را در نردبان دکل قفل می کرد تا خود را بالا بکشد گفت: اگر عراقی ها از شش جهت هم روی این دکل آتش بریزند، من از آن بالا می روم و کارم را انجام می دهم چون این دستور فرمانده من است! بعد هم خودش را کشید روی دکل و کارش را انجام داد و برگشت. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خواهر شهید فهمیده : 💢"مهمترین مسئله محمدحسین فهمیده حفظ حجاب بود" به مناسبت سالروز شهادت شهید حسین فهمیده 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🚨 میهمانی لاله های زهرایی به یاد مردم و شهدای مظلوم غزه🇵🇸 🏴گرامیداشت شهید مسعود سالاری 💢 حجت الاسلام قربانی 💢 : کربلایی مهدی کبیری نژاد : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ پنجشنبه ۱۱ آبان ماه/ از ساعت ۱۶ 🔺🔺 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌷🕊🍃 من از تــو مۍ خواهم وقت هایـے ڪہ فࢪاموش میڪنم خدا نگاهم میڪند بـࢪایم خیلۍ دعا کنی.... 🌷 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔰به محضرشهید محراب آیت ا... دستغیب ( رحمه ا... علیه) در هنگام بوسیدن دست ایشان گفت: آقا دست شما بوی بهشت می دهد و شهید دستغیب در جواب به ایشان گفتند :این خودت هستی که بوی بهشت می دهی.... 🔰بار سوم که می خواست به جبهه برود هنگام خداحافظی مادر را در آغوش کشید و وصیت کرد که اگر به شهادت رسید در مراسم سوگواری زینب وار رفتار کنید... و اما از دیدن پدر امتناع کرد. 😢 می‌گفت: *می ترسم مهر پدر دامن گیرم شود و از رفتن من جلوگیری کند* اما از دور برای آخرین بار به زیارت پدر رفت بی آنکه پدرش متوجه شود.😭 غلامرضا بنی پری - 🦋--🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * کلاس اول راهنمایی بودم که شبی متوجه شدم عبدالرسول با دو سه نفر از دوستانش در کوچه یواشکی صحبت میکنند. رفتم که از حرفهایشان سر در بیاورم من را به جمع خودشان راه ندادند و گفتند: برو بچه بازیت رو بکن. فردا معلوم شد که عبد الرسول با همان دوستانش بدون این که به بزرگ ترها چیزی گفته باشند بیخبر راهی شیراز شدند تا به جبهه بروند .شیر علی صد تومان از پدرش جمشيد، يعقوب صد تومان از کهزاد ،لطفعلی هم به همین ترتیب و تنها عبدالرسول نتوانسته بود جیب پدر را بزند و بدون پول رفته بود. یکی دو روز گذشت پدر و مادر سخت دلواپس بودند .من هم از یک طرف دوست نداشتم عبدالرسول از من جدا بشود و از طرف دیگر دلم میخواست او را به جبهه ببرند، تا شاید فرجی حاصل شده و نوبت به من هم برسد. روز سوم که عبدالرسول و رفقایش به محل بازگشتند پدر و مادرم با دیدن او سر از پای نمی شناختند. اما عبدالرسول غمگین و ناراحت بود پدر پرسید: _چی شد برگشتید؟ با خونسردی اما با دلخوری :گفت هیچی! گفتند کوچکید! خنده ام گرفت .عبدالرسول نگاه بدجوری به من کرد و چیزی نگفت .پدر و مادر مثل همیشه سرگرم نصیحت کردن شدند. جالب این که عبدالرسول یک بلوز بسیجی هم از کسی که قبلاً جبهه رفته بود، قرض گرفته و پوشیده بود. پشت آن هم نوشته شده بود و یا زیارت یا شهادت مسافر کربلا . ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
⭐️یاد شهدا در کلام سردار شهیدحاج منوچهر(محمدباقر) رنجبر⭐️ 🌹حاج‌منوچهر در مورد سردار شهیدجعفر قشقائی می‌گفت: صبح عملیات کربلای 5 بود. دوباره موشك آرپی جی ما ته كشيده بود و تانك هاى دشمن هم در حال جلو آمدن بودند. جعفر محکم ایستاده بود و دو نارنجک در دست گرفته بود تا به عنوان آخرین دفاع با نارنجک جلو تانک ها بایستد. اينجا بود كه خداى توانا ياري اش را به ما نشان داد و ديديم كه تانك ها شروع به عقب رفتن كردند... نيروهاى ما هم دشمن در حال فرار را، زير آتش خود گرفتند. هنوز دستور تعقيب دشمن نداده بودم. جعفر بین من و مهدى امینی ايستاده بود و عقب نشینی تانک ها را نگاه می کرد. جعفر فریاد زد: ببين ببين از آن طرف هم دارند فرار مى كنند! هنوز اين جمله تمام نشده بود كه ديدم جعفر افتاد. چشمم به پایین رفت، تیری به پیشانی جعفر نشسته و انگار كه همه خونش به يكباره بيرون ريخته بود. مهدی رو به من گفت: كو جعفر؟ جعفر را نشانش دادم كه راحت خوابيده بود و يك آخ هم نگفته بود. مهدی باور نمى کرد، فقط هاج و واج به جعفر که سرش را روی فرشی از خون هایش گذاشته و آرام خوابیده بود نگاه مى كرد. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄┅❁⊱✨﷽✨⊰❁┅┄ 🎥 ان شاءالله به زودی به سمت اسرائیل بریم به حق فاطمه ی زهرا ..💔✨🖐🏻 🤍 🌱🖤🇵🇸🇮🇷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
💢سیره شهدا ▫️ خطاب شهید محراب، آیت الله دستغیب به آن برادر بسیجی در جبهه : 💠 منِ دستغیب، حاضرم یکجا، ثواب هفتـاد سال نمازهای واجب، نوافـل،حد روزه هـا، تهجدها و شب زنده داری هایم را بدهم به تـو . . . . در عـوض، ثواب آن دو رکعت نمـازت که در میدان جنـگ، بدون وضـو، پشت به قبـله، با لباس خـونی و بدن نجـس خوانده ای را از تـو بگیـرم. !!! ◇ آیـا حـاضر به چنـین معـامله ای هستی؟!» هدیه محضر همه شهدا صلوات❣ 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🌷🕊🍃 حلقوم‌ها‌رامیـٺوان‌برید،اما‌فریادهاراهـرگز! فریادے‌ڪہ‌ازحلقوم‌بریده‌برمۍآید،جاودانـہ‌مےماند... 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
😳 🔰عصــر بود کہ حســین آمــد درب پادگان امــام حسین شیــراز. گفت بیا بریم چــند جا ڪار دارم! گــفت :بــرو دارالرحــمه! رفتیــم قطعــہ ، تعــدادے آمــاده کرده بودند. گفت ســید بیا برویــم داخل قـبر بخوابیــم ببینیم اندازه ما هـــست یا نه! هرکدام رفـــتیم داخل یہ قبر دراز کشیــدیم. حسین صدا زد اندازه اســت؟ 😇 گفتم: برای من ڪنده شــده اندازه است. گفت این هم برای من هـــم آماده شده.🙂 بعد از چند روز خــبر شـــهادتش را در عملیات شنیدم‌. جنازه اش را در قــبر گذاشــتند که گفـــت برای مــن اســت‌‌‌... حسین رنجبر اسلاملو 🍃🌷🍃🌷 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 رهبر انقلاب هم‌اکنون در دیدار دانش‌آموزان: میدان، میدان غزه و اسرائیل نیست، میدان، میدان حق و باطل است 🌱🍃🌱🍃🌱 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 📹 رهبر انقلاب، هم‌اکنون: پیروزی نهایی و نه چندان دیر با ملت فلسطین خواهد بود 🌱🍃🌱🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📩 رهبر انقلاب: 🔹لابد بسیج لندن و بسیج پاریس این کار را کرده‌اند؟ ۱۴۰۲/۰۸/۱۰😃😇😃😅 💢 دست زدن بی سابقه دانش آموزان در حسینیه امام خمینی ره 😂😉😂 🌱🍃🌱🍃🌱🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * عبد الرسول همان طور که به نصیحتهای پدر و مادرم گوش میداد قطرات اشکش آرام آرام از صورتش پایین می ریخت. مادر با دستهای خود اشکهایش را پاک میکرد. عبد الرسول همان سال سوم راهنمایی را تمام کرد و برای ادامه ی تحصیل به شیراز رفت و در هنرستان فنی ثبت نام کرد. یکی، دو ماه از سال تحصیلی نگذشته بود که در آزمون تربیت معلم قبول شد و وارد دانشسرای تربیت معلم آب باریک شیراز شد .خبر قبولی او را که آوردند، پدر که سال ها در فقر و محرومیت آرزوی چنین روزی را داشت به شکرانه ی قبول شدن فرزند بزرگش گوسفندی سر برید و بین همسایه ها تقسیم کرد. دو سه ماهی از قبول شدنش نگذشته بود که یک دفعه غیبش زد، بعد با خبر شدیم جبهه رفته است! هر روز به منزل پستچی محل سر میزدم تا ببینم که نامه ای از طرف عبدالرسول رسیده یا نه . بالاخره نامه ی او به دستم رسید و سراسیمه آن را به منزل بردم نامه را که خواندم. پدر گفت: - همین الان قلم و کاغذ بیار و جواب نامه رو بنویس. فوراً قلم و کاغذ آوردم و پاسخ نامه را نوشتم .آخر نامه هم یک چند خطی به خودم اختصاص دادم در آن چند سطر بعد از سلام و عرض ادب از او خواستم که هر وقت آمد یک پوتین نظامی برای من بیاورد. بعد از سه ماه عبدالرسول از جبهه بازگشت و برایم پوتین آورد. وقتی پرسیدم: _پوتین را از کجا تهیه کردی پاسخ داد: پوتین خودم را با این معامله کردم. پوتین مقداری کار کرده بود هر روز آن را برق میانداختم و میپوشیدم .اما قبل از این که خاکی شود، پوتین را از پای در میآوردم و جای امنی میگذاشتم . ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
⭐️یاد شهدا در کلام سردار شهیدحاج منوچهر(محمدباقر) رنجبر⭐️ 🌹حاج‌منوچهر در مورد شهیدحاج منصورخادم صادق می‌گفت: حاج منصور هم زمان هم فرمانده گردان زرهی لشکر بود،‌ هم فرمانده یک گردان پدافندی در خط آبادان. روزی يكى از نيروهایش برای شکایت پیش من آمد. ایشان با من آشنايي داشت و سن و سالی از او گذشته و موهایش به سفیدی می زد. گله کرد که آقای خادم صادق می گوید باید موهایت را کوتاه کنی، چرا من با این سنم، با این موی سفیدم باید مثل سرباز ها سرم را کوتاه کنم! با هم رفتیم آبادان پیش آقا منصور. خودش هم سرش را تراشیده بود. جریان را گفتم. با مهربانی رو به آن رزمنده گفت: پدر جان، من براى سلامت خودت مى گويم، شما بيا بزرگترى كن و اين كار را انجام بده تا كوچكترها هم از شما ياد بگيرند و كار من در کنترل این ها آسان تر شود، این جور ثواب این کار را هم می بری. بنده خدا رنگ به رنگ شد. شرمنده شد كه چرا گله كرده است و از همان اول به حرف ایشان گوش نداده است.او هم قبول کرد و سرش را تراشید. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹از نظر اخلاقی و انسان دوستی، شهید اشراف فردی با خصوصیات انسانی والا و شایسته بود که با تمام وجود به میهن خود و مردمانش عشق می‌ورزید. 🌹«روزی در دوران کودکی، صبح زود برای رفتن به مدرسه بیدار شده بودم که مشاهده کردم پدرم تعداد زیادی، حدود ۸۰-۷۰ جفت، کفش زمستانی بچگانه تهیه کرده است. از او پرسیدم اینها چیست؟ 🌹پدرم گفت ‌:که برای بچه‌های تنها و یتیم تهیه کرده‌ام. با مشاهده این اعمال، پدر نزد من مردی بسیار رئوف و مهربان و غم‌خوار زیردستان جلوه کرد.» 🌷 : 58/8/10 : ﺷﻴﺮاﺯ : ﺗﻬﺮاﻥ, ﺑﻬﺸﺖ ﺯﻫﺮا 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🚨 میهمانی لاله های زهرایی به یاد مردم و شهدای مظلوم غزه🇵🇸 🏴گرامیداشت شهید مسعود سالاری 💢 حجت الاسلام قربانی 💢 : کربلایی مهدی کبیری نژاد : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ پنجشنبه ۱۱ آبان ماه/ از ساعت ۱۶ 🔺🔺 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌷🕊🍃 آمدہ ایم کنارتان... ٺا پیدا کنیم خودمان را؛ نشـانی زندگی مان، از مسیر شمـا می گذرد... ای که مرا خواندہ ای، راہ نشانم بدہ..❤️ پنجشنبه یاد شهدا با ذکر 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💢به مناسبت مراسم گرامیداشت شهید مسعود سالاری ، امروز در 🔘از خصوصیات اخلاقی بارز شهید اخلاق و رفتار خوب وی با خانواده زندانیان بود. بسیار یتیم نواز بود و همیشه با روی خوش با دیگران رفتار میکرد.و روحیه جهادی داشت هوای خانواده زندانیان را داشت و حمایتشون میکرد.و احتیاجات آنها رو تاجایی که میدونست برآورده میکرد. همیشه احترام مادرشون رو داشتند و تو هر موقعیتی احترام به مادر رو فراموش نمیکردند، یکی از دلایل مهم که به شهید شدنشون انجامید همین رفتار و کردار خوبشون با خانواده بخصوص مادرشون بود. مسعود سالاری 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * می خواستم با همین پوتین به جبهه بروم. ایام به سختی میگذشت .سراغ ستون چوبی رفتم که در ایوان منزل جدیدمان قرار داشت. بعضی وقتها میرفتم قد و بالایم را علامت میزدم. اوضاع آن روزها برای من این چنین و برای اهالی آبادی به گونهای دیگر می گذشت. اهالی آبادی نیز هر از چند داغدار یکی از جگر گوشه های خود می شدند. صبح سرد یکی از روزهای اسفند شصت و سه ناگهان صدای شیون و زاری از منزل مشهدی شمشیر، همه آبادی را به منزل او کشاند .خودم را به آن جا رساندم .عمو حسین على مغموم در میان جمعیت نشسته بود از او پرسیدم: _چه خبره؟ یک جمله کوتاه پاسخم داد: _کرامت شهید شده کرامت فرزند بزرگ مشهدی شمشیر، قد رشید و چهره ای آرام داشت. او فرزند (سر سوختی )مشهدی شمشیر بود. در عرف هنگامی که پدر و مادری چند فرزند خود را بر اثر بیماری از دست میدادند؛ فرزندی که سالم و زنده میماند فرزند سرسوختی لقب میگرفت. بسیار هم عزیز بود . مادر میگفت: در فاصله ی سه روز بیماری متوالی سرخک سه فرزند مشهدی شمشیر را بدرقه خاک کرده بود و برای همین کرامت مرهم و التیام داغ پدر و مادرش بود. روزی که پیکر او را آوردند ،همه اهل آبادی بر سر گلزار شهدا حاضر شدند. رؤیا تنها فرزند کرامت ،طفلی یک ماهه بود. مادرش دختر را بر روی تابوت کرامت گذاشت. بی تابیهای مشهدی شمشیر کوه آهن را آب میکرد. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
•دلت که گرفت💔 •با رفیقی درد و دل کن ⇜که باشد •این زمینیـ🌎ها •در کارِ مانده اند 🌷 😔 🌹🍃🌹🍃 عصر پنجشنبه، هدیه به شهدا 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb