eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.2هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 افطار یاران آخرالزمانی سیدالشهدا (ع) ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ﺑﺨﻴﺮ 🌹🌷🌹 ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪا ﻣﻨﻮﺭ ﺑﺎﺩ 🌹🔺🌹🔺 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✍ﺷﻬﻴﺪ حاج مجتبے ﺿﻴﺎﻳﻲ: ﺣﺴﺮﺕ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﺭ ﺩل ﻣﺎﻧﺪﻩ اﺳﺖ ﺩﺳﺖ و ﭘﺎﻳﻢ ﺳــﺨﺖ ﺩﺭ گِل گیــر کرده است عاشقـان رفنتد و ما جامانده ایم زیر بار غصہ هــا وامانده ایم : ۹۹/۲/۲ 🌹🌷🌹🌷 ﺷﻬﺪاﻳﻲ ☘☘ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷 🌷 🌷 *۱۳۶۰/۶/۱۹* جسد مهدی شقاقیان را برده بودند خون روی زمین دلمه بسته بود تعدادی از بچه‌ها به محض فهمیدن قضیه ترور خودشان را به خانه مهدی رسانده بودند . جای تیر ها و لکه های خون روی در و دیوار مانده بود. اشک در چشم های اکبر غالی شناس دویده بود و زیر لب گفت: «خدا لعنت کنه منافقین را که هر روز یکی را از ما می گیرند» _الهی آمین. چند نفری مات و مبهوت و ناباورانه به اطراف نگاه می کردند. غالی شناس هر چه چشم انداخت احسان را ندید. پیش علی رفت که با بچه ها گرم گفت و گو بود. _سلام احسان رو ندیدی؟! _سلام تو هم اومدی غالی شناس! احسان؟! نه !مگه اومده؟! _آره با موتور اومدیم سر کوچه ازم جدا شد گفت میاد. علی دستش را به علامت بی خبری تکان داد سر کوچه خبری از احسان نبود. معلوم نبود که کجا غیبش زده که یکهو صدایش بلند شد. _بچه‌ها منافقا از این طرف رفتن. احسان روی دیوار باغ روبروی خانه ایستاده بود و گفت: «بچه‌ها منافقا از این سمت آمدن و همین سمت هم رفتن» نیم خیز روی دیوار نشسته بود و اطرافش را با دقت بازرسی می کرد. چند دقیقه ای نگذشته بود که ماشینی جلوی خانه مهدی پارک شد و چند نفری از ماشین پیاده شدند.از پچ پچ بچه ها معلوم شد که نیروهای امنیتی هستند احسان از دیوار پایین پرید و به سمت نیروهای امنیتی رفت .بعد از سلام و احوالپرسی ،انگشت اشاره اش را به سمت باغ گرفت. _منافق ها از این سمت اومدن و از اون سمتم رفتن. سپس با هم به سمت دیوار باغ رفتند احسان با اشاره دست چیزهایی را که فهمیده بود برایشان توضیح می‌داد آنها هم با دقت به صحبتهای احسان گوش می‌دادند . _آقای حدائق !امکانش هست شما و نیروها تون تا روشن شدن قضیه ترور آقای شقاقیان در اختیار ما باشید؟! احسان گفت :«آقایون ،من نه اطلاعاتی هستم و نه نیروهای اطلاعاتی دارم !این چیزهایی هم که گفتم از روی تجربه بود شاید هم حس ششم.. _حتماً شوخی می‌کنید!! این چیزهایی که شما گفتید پشتش دانش اطلاعاتی خوابیده. در واتس آپ 👇 https://chat.whatsapp.com/FOxgd1bun2J88glqKT6oVh در ایتا 👇 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
اگر ‌از‌ دست‌ کسی ‌ناراحت ‌هستید دو رکعت ‌نماز‌ بخوانید و بگویید : خدایا این ‌بنده‌ی ‌تو ‌حواسش ‌نبود من‌ از‌ش ‌گذشتم ‌‌تو‌ هم ‌‌بگذر ... 🌷 🌷🌷 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ: https://chat.whatsapp.com/FOxgd1bun2J88glqKT6oVh ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
🌷سال 64، گردان ما، به فرماندهی شهید یارمحمودی، در حوالی جزیره مجنون مستقر شد. منطقه حساسی بود و آتش توپ و بمباران هوایی دشمن روی آن نقطه متمرکز بود. شهید یار محمودی، با درایت خاص خودش در تمام این مدت در خط اول و در حساس ترین نقطه منطقه حضور داشت. هر روز قبل از هر کاری، به تک تک نیروها، سنگر ها و ادوات مستقر در خط مقدم سرکشی کرده و بعد سراغ سایر کار های گردان می رفت، و تنها زمان استراحت در شب بود که به پاسگاه گردان که جای امنی بود مراجعه می کرد. وقتی به او اعتراض می کردیم که چرا اینقدر به خط می روید در حالی که نیاز نیست، با صلابت یک فرمانده می گفت: من به عنوان یک فرمانده وظیفه دارم اول به وضعیت پرسنل تحت فرماندهی خودم برسم، وقتی خیالم از خط اول جبهه و اسکان نیروها راحت شد، سراغ مابقی کار های گردان بروم. همین رسیدگی های دقیق این فرمانده شجاع بود که باعث شد، ما آن منطقه را بدون هیچ ضایعه یا تلفات ترک کنیم. آخرین نفری هم که از منطقه خارج شد شهید یار محمودی بود، قبل از ترک منطقه نماز شکر گزارد. 🔺🌷🔺 🌷🌹🌷🌹 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
دخترهاهم شهید میشوند...... توے زندگے همیشہ جہانے دعا میکرد تنہا دغدغه خودشو نداشٺ. دوست داشت همہ موفق باشن و بہ اونا کمکـ میکرد.❤️ روز بہ روز همراه با قرآن بزرگـ مےشد😍😊 توی مجالس اهل بیت شرکت میکرد😊 سخنرانے هارو خوب گوش میداد و بہ اونا عمل میکرد👌 ﺷﻴﺮاﺯ ﺭﻫﭙﻮﻳﺎﻥ ﻭﺻﺎﻝ 🌺🌹🌺🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
❤️مناجات با دلبر❤️ 🔅توصیه حاج قاسم: نافله شب را ترک نکنید... 🌷🌷🌷 🔸همرزمانش شهادت می‌دهند در هیچ‌کجا نافله شب‌اش ترک نشد... 🔸و حاجتش را نیز در همین نافله‌ها گرفت و رفت... 🌟⭐️✨⚡️ ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
دلگیرم ⁉️ 〽️ میــدانم بہ گردپایتـان هم نمیرسم . ➰مسئلہ یک سـربـنـد و لـبـاس خاکے نیست . ☁️ دلـم از حد هشــدار گذشته یارے ام کنید . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷 🌷🌷 ﺭﻭﺯﺗﺎﻥ ﺷﻬﺪاﻳﻲ 🌹🌷🌹 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔷 دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان 🔅بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ یا ارْحَمَ الرّاحِمین. 🔸خدایا قرار بده در این روز از آمرزش جویان وقرار بده مرا در این روز از بندگان شایسته وفرمانبردارت وقرار بده مرا در این روز ازدوستان نزدیکت به مهربانى خودت اى مهربان ترین مهربانان. 🌹🌷🌹🌷 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹🌷🌹 🌷سعید و پدرش حاج حسین در گروه ما بودند... یه شب داوطلب برا مین می خواستند, سعید تخریب بلد بود داوطلب شد. موقع خدا حافظی گفت بچه ها حواستان به بابام باشه و رفت ... چند شب بعد, در مدرسه ای در شوش نشسته بودیم. یکی از دوستان امد. داشت از عملیات چند شب قبل در شلمچه می گفت. بعد گفت راستی چند تا بچه های شیراز هم شهید شدند, بعد یکی یکی اسم برد و گفت سعید خسرو زاده... رنگ از همه پرید, با ایما و اشاره گفتیم نگو... حاجی حسین که ساکت به اتش خیره شده بود, با ارامش سرش را بلند کرد و گفت: الحمد لله... بچه ها اذیتش نکنین ...الحمد لله ... خبر شهادت سعید در گردان پیچید. همه جمع شدند و عزاداری مفصلی به پا شد و کسی ارام تر از حاج حسین نبود... در ان عزاداری چند نفر از بچه ها بی هوش شدند. بعدها شیخ نجفی(شهید نجف پور) می گفت انها چیزهایی دیدند... ان شب گذشت. هر چه به حاج حسین اصرار کردیم که برا مراسم خاکسپاری و دفن سعید برگرد. نرفت. گفت: پسرم راه خودش را رفت, من هم دوست ندارم از راه خودم برگردم... (مادر سعید خواب دیده بود عروسی سعید است, برایش خانه را چراغانی کرده بود.) 🌷 عملیات رمضان بود. حاج حسین افتاده بود یه گردان دیگه. قبل از عملیات امد پیش من. گفت کو غلامحسین(شهید بغدادپور)؟ گفتم رفت اهواز زنگ بزنه. با لبخند گفت: علی شما ها همتون برام, مثل سعید هستین! کمی مکث کرد و ادامه داد: امشب من میرم و شهید میشم، از غلامحسین هم خدا حافظی کن... جلو چشمان متحیر من رفت. روز بعد از هر کس می پرسیدم گلی گم کرده ام می جویم او را ... یکی میگفت دیدم افتاد زخمی بود یکی گفت شهید شد... مراسم چهلم حاج حسین (ﭘﺪﺭ)و چهارماه و ده روز سعید(ﭘﺴﺮ) را با هم گرفتند. 🌹 سعید و جلال(حاج حسین) خسرو زاده ▫️🌷▫️🌷▫️ : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر کسی خالصانه تمام توانش را پای جهاد بیاورد.مابقی نیازهای فردی و خانوادگیش را خدا کفایت میکند و همه امورش اصلاح میشود. ☘🌺☘🌺 🌹▫️🌹▫️ : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺑﺮاﻱ ﻇﻬﻮﺭ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻨﺪ
بسم رب الشــهدا... إِنَّ رَحْمَــتَ اللَّهِ قَرِيــبٌ مِنَ الْمُحْسـِنین 🌹🌷🌹🌷 👇➖👇➖👇 با عنایت حضرت زهرا(س) و با توجه به دستور رهبرمان مبنے بر رزمــایش همدلے و کمک مؤمــنانه ، بار دیگر در توزیع پـس از توزیع بسـته اقلام غذایے و بهداشتے در ایام ابتدایی سـال، خریدارے وبستہ بندے ◀️۱۱۴ به ارزش هربسته ◀️ ۲۰۰ هزار تومان در ماه مبارک رمـضان انجام شد 〰🔻〰🔻〰 انشاللہ از فردا توزیع اقلام بین خانواده هاے نیازمـند شناسایی شده جنوب شیراز انجام میشود 👇 باز جهت مشارکت وقت هست : 6362141080601017 بانك آينده بــنام محمد پولادي 🔺▫️🔺▫️ *هییت شهداے گمنام شـــیراز* 🌹🌷🌹🌷🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
اگر کسی در جنگ شهید شود،یکبار شهید شده... اما اگر کسی با هوای نفس خودش بجنگد،هرروز شهید میشود💔 🌱آیت‌الله جاودان 🌹🌹 شهدایی 🌷 🌷🌷🌷 شهدای شیراز http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ماه مهمانی خداست ما بر سر سفره وشما مهمان لقا الله خدایا در این ماه ما را پاکیزه بپذیر همچون 🌹🌹🌷🌹🌹 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔷 دعای روز ششم ماه مبارک رمضان 🔆 اللَّهُمَّ لا تَخْذُلْنِي فِيهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ، وَ لا تَضْرِبْنِي بِسِيَاطِ نَقِمَتِكَ، وَ زَحْزِحْنِي فِيهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِكَ، بِمَنِّكَ وَ أَيَادِيكَ، يَا مُنْتَهَى رَغْبَةِ الرَّاغِبِينَ. 🔸خدایا مرا در این ماه به خاطر نزدیک شدن به نافرمانی ات وامگذار، و با تازیانه های انتقامت عذاب مکن، و از موجبات خشمت دورم بدار، به فضل و عطاهایت، ای نهایت دلبستگی دل شدگان. 🌷🌹🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💔 🌹🍃🌹 *براے انهایے که دلشان تنگ شهدا و ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪاست* ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ / ﺳﺎﻋــﺖ ۱۸ ﭘﺨﺶ ﻣﺴﺘﻘــﻴﻢ اﺯ ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬـﺪاے ﺷﻴﺮاﺯ ﺭا ببیـنند 👇👇 https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk 🌹🌹🌷🌹🌹 *
🍃🌷🍃🌷🍃🌷 میانِ سرگردان که شـــدی ... دلــــِ💔 حیرانت را بردار و کناری‌ بـنـشــــین ... دلت اگــــر کمی اشــــکـ بریز😭 نه برای حال دلت ... نه✘ برای آری! سخت است جاماندن😔 💔 🌹🍃🌹🍃 براے انهایے که دلشان تنگ شهداست اﻣــﺮﻭﺯ ﺳﺎﻋــﺖ ۱۸ ﭘﺨﺶ ﻣﺴﺘﻘــﻴﻢ اﺯ ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬـﺪاے ﺷﻴﺮاﺯ ﺭا ببیـنند 👇👇 https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk 🌹🌹🌷🌹🌹 ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺷﻮﻳﺪ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻫﻢ اﻃﻼﻉ.ﺩﻫﻴﺪ
اﻧﻼﻳﻦ ﺷﻮﻳﺪ ﺗﺎ ﺩﻗﺎﻳﻘﻲ ﺩﻳﮕﺮ 👇👇👇 ﻗﺮاﻋﺖ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭا اﺯ 🔽🔽 ﺳﺎﻋﺖ 18 ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ 🌷🌷🌷 ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺩﻭﺭﻩ : ﺣﺪﻭﺩ ﺳﺎﻋﺖ 18:30 اﺯ ﻛﻨﺎﺭ ﻗﺒﺮ ﺷﻬﻴﺪ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻋﺒﺪاﻟﺤﻤﻴﺪ ﺣﺴﻴﻨﻲ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺳﺎﻟﮕﺮﺩ ﺷﻬﺎﺩﺕ 👇ﻭاﺭﺩ ﺷﻮﻳﺪ👇 https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺳﻼﻡ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭا 🤚 ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ 11 اﺭﺩﻳﺒﻬﺸﺖ ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ 🌹🌷🌹 ﺟﺎﻱ ﻫﻤﻪ ﺯاﻳﺮﻳﻦ ﺷﻬﺪا ﺧﺎﻟﻲ ☘اﻟﺘﻤﺎﺱ ﺩﻋﺎﻱ ﻓﺮﺝ☘
👇👇ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺳﺎﻟﮕﺮﺩ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺷﻬﻴﺪﻱ ﻛﻪ اﺧﺮﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ش ﻗﺒﻞ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺳﻼﻡ ﺑﺮ اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ع ﺑﻮﺩ👇 ﻣﻴﺨﻮاﺳﺘ ﺑﺮﻩ ﺧﻄ ﺟﻠﻮ ﻣﻴﮕﻔﺖ : اﻣﺸﺐ ﺣﺎﺝ ﻣﻨﺼﻮﺭ (ﺷﻬﻴﺪ ﺧﺎﺩﻡ ﺻﺎﺩﻕ) ﺩﻋﺎﻱ ﻛﻤﻴﻞ ﺩاﺭﻩ ... ﻣﻨﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﻡ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻬﺶ اﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪاد😔 ﺑﻌﺪ ﻳﻪ ﻣﺪﺕ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ اﻣﺪ🙂 ﮔﻔﺖ : ﺑﺎﻃﺮﻱ ﺑﻴﺴﻴﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺖ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﻡ ﺑﮕﻴﺮم. ﺑﺎ اﻗﺎﻱ ﺭاﺳﺘﻲ ﺑﺎ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺭﻓﺘﻨﺪ. اﻗﺎﻱ ﺭاﺳﺘﻲ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﻴﻜﺮﺩ:ﺳﻪ ﺭاﻩ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪﻳﻢ ﻛﻪ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ اﻱ ﻛﻨﺎﺭ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺧﻮﺭﺩ. ترکش ها از بالای سرم رد شده و به سر و سینه سید نشسته بود. به سیّد که نگاه کردم صورتش رو به آسمان بود، چشم راستش بیرون آمده بود و خون تمام صورتش را پوشانده بود. دست چپش هم قطع شده بود و فقط با یک مقدار پوست به بدن متصل مانده بود. رفتم زیر بغلش رو گرفتم و گفتم: «سیّد جان چیزی نیست ! می برمت بهداری.» خندید و با صدای آرام همیشگی جواب داد: «من رو به حالت سجده برگردون . طرف قبله!» با چشم سالمش دنبال کسی می گشت، یک دفعه به نقطه ای خیره شد و گفت:«سبحان الله، سبحان الله، الحمدلله رب العالمین...» دیدم خودش رو جمع کرد، بدن خونینش می لرزید و می گفت: «السلام علیک یا سیّدی و مولای یا جدا یا ابا عبدالله ...» سه بار سلام داد و بعد خیلی آرام به سمت چپ افتاد... 🌹🌷🌷 🌹🌹🌹🌹 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
❣ وقتی که پای دلـ❤️ به غمت گیر میشود ناخواستَست شهر میشود این خواب ها که را نوید داد رویای صادقست👌 که تعبیر میشود گفتند گرچه پیر ببنید را عاشق💖 همیشه زود ولی پیر میشود از بچگی همیشه همین بوده عادتیم یا وا نمیشود❌ گره یا دیر میشود از بس را عقب انداختیم که از های تو دلگیر💔 میشود 🌹🍃🌹🍃 ﻣﻬﺪﻭﯼ ﺩﻋﺎﻱ ﻓﺮﺝ ☘🌹🌺 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✳ از صدای گریه‌ و مناجات ایشان خانواده‌ی ما از خواب پریده بودند 📌 مرحوم مردی اهل عبادت و اهل تصفیه و تزکیه اخلاق و روح بود. وقتی ایشان به مشهد می‌آمد، خیلی از اوقات به منزل ما وارد می‌شد. گاهی هم وارد منزل خویشاوندان همسرشان می‌شد. فراموش نمی‌کنم هر شبی که ما با مرحوم مطهری بودیم، می‌دیدم این مرد نیمه شب نماز شب می‌خواند و گریه می‌کرد؛ به طوری که صدای گریه و مناجات او افراد را از خواب بیدار می‌کرد. یک شب ایشان در منزل ما بود. نصف شب از صدای گریه‌ی ایشان خانواده‌ی ما از خواب پریده بودند. البته اول ملتفت نشده بودند صدای کیست اما بعد فهمیدند که صدای آقای مطهری است. آن طوری که بعد از شهادتش از آیت الله منتظری که با ایشان هم‌حجره و همدرس و هم‌مباحثه بودند شنیدید، مرحوم مطهری از دوران طلبگی و جوانی اهل تهجد و نماز شب بود. هر شب قبل از این‌که بخوابد، گاهی در رختخواب و گاهی هم قبل از ورود به رختخواب قرآن می‌خواند. 👤 راوی: 📚 برگرفته از کتاب 📖 ص 180 🌷🌹🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
‼️ﺷﻬﻴﺪﻱﻛﻪﺯﻣﺎﻥ و ﻣﺤﻞ ﻗﺒﺮﺧﻮﺩﺭاﻧﺸﺎن ﺩاﺩ...😳 👇◾️ ﺑﺎسید محمد ﺗﻮ ﮔﻠﺰاﺭﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻴﺮاﺯ ﻗﺪﻡ ﻣﻴﺰﺩﻳﻢ. ﺗﻮ ﺭﺩﻳﻔﻲ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﺮاﻱ ﺷﻬﺪا اﻣﺎﺩﻩ ﺷﺪه ﺑﻮﺩ به قبر خالی خیره شده بود. گفت: محمد چیزی به تو می گم، اما تا شهید نشدم به کسی نگو‼️ با تعجب گفتم: تو شهادت... چی؟😳 به قبری که لبه آن نشسته بودیم اشاره کرد و گفت: هفته دیگه، چهارشنبه من را تشییع می کنید و در این قبر دفن می کنید! با تعجب، نا باورانه به سید محمد و قبر خالی نگاه کردم و گفتم: ان شاالله که صد و بیست سال زندگی می کنی، این حرف ها چیه می زنی! اما نگاهش دروغ نمی گفت.ﺩﺭ ﺑﺮﮔﺸﺖ چرخیدم و به قبری که لبه آن نشسته بودیم نگاه کردم. چهارمین قبر درآن ردیف بود. یک هفته گذشت، شب چهارشنبه بعد پسرعمویم، [شهید]ابوالفضل غلامپور، خبر شهادت ﺳﻴﺪ ﺁﻭﺭﺩ و ﮔﻔﺖ فرداتشییع میشود.صبح برای تشییع رفتیم. هر شهید را به سمت قبری بردند. سید محمد را هم پای قبری گذاشتند و برای تلقین پائین دادند. یک لحظه یاد صحبت های هفته قبل افتادم. همان ردیف بودیم. قبر ها را شمردم، سید محمد را در قبر چهارم دفن کردند. فریاد زدم: سید محمد هفته پیش گفت من را در این قبر دفن می کنید.... غوغایی به پا شد و صدای گریه و شیون چند برابر شد.😔 🌹🌷🌹 ﻳﺎﺩﺵ ﺑﺎﺻﻠﻮاﺕ 👇🌺👇 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ