eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 دعای روز دوم ماه مبارک رمضان 🔸 اللهمّ قَرّبْنی فیهِ الی مَرْضاتِکَ وجَنّبْنی فیهِ من سَخَطِکَ ونَقماتِکَ ووفّقْنی فیهِ لقراءةِ آیاتِکَ برحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمین. 🔸 خدایا، مرا در این ماه به خشنودی ات نزدیک کن و از خشم و انتقامت برکنار دار و به قرائت آیاتت موفق کن، ای مهربان ترین مهربانان. ╔═ 🍃🌺🍃 ═══╗ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
.... 👇👇👇👇 میهمانی لاله های زهرایی پنجشــبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۰/ ساعــت ۱۸ 🌷🌹🌷 پخش زنده در صفحه 👇: https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk و ﻟﻴﻨﻚ ﻫﻴﻴﺖ انلاین با اینترنت رایگان👇 http://heyatonline.ir/heyat/120 🌹🌹🌹 ﻟﻂﻔﺎ ﻣﺒﻠﻎ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻬﺪا ﺑﺎﺷﻴﺪ 🌷▫️🌷▫️🌷 ﺷﻴﺮاﺯ
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * توی دور دوم باز هم زمین گذاشتند ش. حلقه زدن دورش و صداها بیشتر شد. صدای کوفتن دست به سر و سینه،صدای ضجه و گریه! بیشتر کفش ها در دست چپ بود. زائران که نشسته بودند و قرآن می خواندند و نماز،با هلهله و آمدن جمعیت،قران ها را گوشه گذاشتند،زود سلام نماز ها را دادند و با فاصله،حلقه سیاه را می‌دیدند. بعضی یقه ها تا دکمه سوم هم باز بود،شاید از فشار جمعیت.آیا قطره های نامشهود گلاب می نشست بر سر و روی سینه هایی که سرخ و سرخ تر می شدند. مثل صوفیهای درسماع آمده،سرها به آهنگی که نبود به هر طرف می‌رفت و چشم ما بسته می‌شد و باز سینه می‌زدند. شرق شرق تند می شد و تند تر. «حسین حسین» بلند و تند و مکرر از لبها پرتاب می شد به هوا و پخش می‌شد در آینه های ریز ریز و دیوارها و سقف و باز،صداتون تر می شد و تنها چیزی مثل«س» می‌آمد از حسین های خشک و محکم و مکرر,و صدایی کوچکتر از «س»نیست و ذکر و هم خوانی باید تمام شود یا عوض شود. توی دور سوم کتاب بود را پایین آوردند و جیغ ها و ضجه ها بیشتر شد. یکی چسبیده به میله های مشبک ضریح خروشید بلند و بریده: «ای خُـ...ـ.د...ا، یا شاهچراغ .‌» «فرامرز» دست ها را به هوا می پرد انگار که از آینه کاری های سقف حرم چیزی به رقابت و بعد صدای گفتن کف دست به گودی پایین استخوان ترقوه می‌آمد که معبود در آن ضجه و زاری. یکباره گوی کمر است بشکند،هول می خورد روی تابوت و آرام تر می نالید.حلقه ی آدمهای دورش لحظه ای سکوت می کردند که بشنوند زبان گرفتنش را و بعد،از شنیدن از هی هی و زجر را زیاد کنند و زیادتر. تابوت روی شانه ها موج می خورد و دور مرقد می چرخیدند،همین هایی که روزهای بعد از جنگ،تا رزمنده از عواقب شیمیایی،در بیمارستان پر می کشید،تا تک و توکی در مأموریت‌ها شهید می‌شد،پیراهن های سیاه بر تن می کردند می‌آمدند خیابان،تشییع جنازه،جیغ می زدند سینه می‌زدند و گاه گوشه ای دور تر از جمعیت،دست به چانه پیش می آوردند سرزمین گذشته را و آهسته می گریستند. چند کت و شلواری هم جلوی جلو یا عقب عقب جمعیت،حوض آلود،دست می چسباندند به سینه،انتهای کف دست به قفسه سینه اهرم می‌کردند. با طمانینه گام می کشاندند و با قامت راست و خشک و چشمی که همه جا را می پاید همراه ضرب آهنگ نوحه،آهسته به سینه میزدند. فرامرز اما, در خیابان نبود. حالا در حرم چشمی به هوش نداشت که جایی را بپاید و قوت پایش نبود که قامت راست کند. هجاهای ناهنجاری از حنجره زخمی از بیرون می‌آمد. زیر ابرو های پرپشت شدن بالای گونه های متورم و سرخ،بال بال می زدند دو چرخ ریسک زخمی در خونشان. ادامه دارد ... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
⭕️ تو می‌آیی، شهیدان نیز می‌آیند و آوینی روایت می‌کند فتح نهایی را 🌹🌹🌷🌹🌹 ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ, قرائت زیارت عاشورا 👇👇 ﺳﺎﻋﺖ ۱۸ لینک هییت آنلاین با اینترنت رایگان: http://heyatonline.ir/heyat/120 و صفحه اینستا : https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
⭐ لوح | نماز، قبل افطار 🔺️ قبل از افطار، نماز می‌خواندند. می‌گفتند: نزدیک افطار، عطش انسان برای آب و غذا زیاد میشود؛ در این لحظه‌ها اجر این‌ نماز بیشتر است. 🌷🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
پشت کردم بہ گناه پاک شوم در همہ ترکم بکنند عیب ندارد ، تو 💚 🌺 🌙هوای حرم داریم..... 🌱🌱🌱🌱 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
دنبالِ چه گُم شده‌ای در او هستی..؟! خلاصه برایت بگویم؟ او تمامِ جزئیاتِ زندگیش را به خدا سپرده بود... 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @golzarshohadashiraz
🔰 دعای روز سوم ماه مبارک رمضان 🌹 🔸 اللهمّ ارْزُقنی فیهِ الذّهْنَ والتّنَبیهَ وباعِدْنی فیهِ من السّفاهة والتّمْویهِ واجْعَل لی نصیباً مِنْ کلّ خَیْرٍ تُنَزّلُ فیهِ بِجودِکَ یا أجْوَدَ الأجْوَدینَ. 🔸 خدایا، در این ماه به من تیزهوشی و بیداری روزی کن و از بی خردی و اشتباه دورم ساز و از هر خیری که در این ماه نازل می کنی، برایم بهره ای قرار ده و به حق جودت، ای بخشنده ترین بخشندگان. ╔═ 🍃🌺🍃 ═══╗ 🆔 ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz ╚═══ 🍃🌼🍃 ═╝
🌷 چند روز قبل از شهادت؛ "سید جواد" شیرینی در دست وارد مقر شد. خوشحال بود و می گفت: بخورید... این شیرینی خوردن دارد، آخه شیرینی شهادت منه... من دیگه بر نمی گردم... بعدا نگید شیرینی نداده رفت. همه خندیدم و کسی حرف جواد را جدی نگرفت. جواد راننده بود زیرا به این کار علاقه داشت. از ابتدای وردوش در سوریه رانندگی به او محول شده بود. عملیات آغاز شد. خبر رسید چند تن از بچه ها شهید شدند. ولی به علت محاصره نتواتسند پیکر شهدا را به عقب برگردانند. بعد از اتمام محاصره فرمانده گفت: چند نفری داوطلب می خواهم تا پیکر شهدا را برگردانیم. "سید جواد" سریع دستش را بالا برد. فرمانده اعتنایی به حرکت سید نکرد. "سید جواد" به سراغ فرمانده رفت و شروع کرد به اصرار کردن ولی فرمانده مخالفت کرد. بچه های داوطلب وقتی اصرار"سید جواد"را دیدند رو به فرمانده گفتند: ما مراقب سید هستیم. به هر حال فرمانده راضی شد و پذیرفت. و گفت به شرطی که نگذارید جواد جلو برود. عملیات شروع شد. جواد پیشتاز بود. هر چه سعی کردیم که جلوی او را بگیریم نشد. پس از کمی درگیری جواد به شهادت رسید و ما پیکر شهدا و جواد را به مقر برگرداندیم. وقتی پیکر خونی "سید جواد" را دیدم یادم به خنده ها و شیرینی شهادتش افتاد... تیپ فاطمیون 🌷🍃🌷🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * لای موج آدمها ساعد به پیشانی می کشید و می سترد دانه های عرق را که بی شباهت نبودند به قطره های باران شتک خورده بر پنجره‌ای. میان صلوات ها و تکبیر ها جوانهایی یک دم می‌گرفتند با فرا نوحه خوانی پنجره ها خشک و خش دار..«عزا عزاست.... صاحب عزاست امروز..‌ بسیج بی برادر.‌‌.. منصور پیش رهبره....» و سیاه پوش ها و چشم قرمز ها انگار که منتظر شعار بعدی باشند تون جواب می دادند و هلهله راه می افتاد ‌ جمع دور حرم مثل عزاداری های مرسوم و گاه عادت شده عاشورا،طمانینه و قرار نداشتند،گوشه‌ی تپیده در هم به فاصله ای که تنها بشود دست را به زحمت بالا برد. ناهماهنگ و بی نظم . دست ها به هوا می رفت یا نمی رفت. هل خورد و نشست تابوت را چسبید.نیم حلقه کرد دور فلز سرد دستها را و یک ور صورت به قاعده بالایی گذاشت. صداها و ضجه ها کمتر شد. «آخی... حاج منصور کاکام ...رفیقات اومدن...» زار زدند و باز چشم و گوش به تابوت و فرامرز: «پاشو و محکم بگیر چون توی بغل..» محمد مهدی روی کوله یحیی دم در حرم بود.مات جمع باغمریزه ای ته چهره اش به آدم ها نگاه می کرد که با انگشت به هم نشانش می دادند و به تاثر سری می جنباندند. اما نمی گریست و نه می خندید.به رو به رو زل زده بود و گاه با تکان کوچکی که بالا و پایین میشد از لرزش شانه های یحیی سر را پایین می انداخت و از عمو،فقط موهای بور فرق سر را می‌دید و شاید بینی اش را. صدای ناله های فرامرز که می آمد،لابد پسرک بی تاب بیرون رفتن از این مهلکه بود،تا باز پدر بیاید و مثل ۷ روز قبل دستش را بگیرد و بعد از زیارت شاهچراغ و آستانه،سر قبر شهیدان بروند،و مات گریه های بی صدای پدر شود،و بعد در پارک بهانه بگیرد که هنوز مانده هوا تاریک شود. و لابد حالا یا ظهر شاید هم مثل بعضی وقتها هوا که تاریک شد،بعدش دوباره آفتاب که آمد،بابایی می‌آید و دوتا دست هاش را میگیرد و چند بار که دور خودش،توی هوا چرخش داد و بعد به هوا پرتابش کرد و گرفتش.سفت بغلش می کند و لب های او در انبوه ریشه های خرمایی باز و بسته می شود. ادامه دارد ... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
که جوایز خلبانی آمریکا را درو کرد ابوالفضل در طول این دوره نامه ای برای ما فرستاد: امیدوارم که همه به آرزویی که در دل دارند برسند. شب دوشنبه برای من شب فراموش نشدنی هست مورخه 13 آذر سال 1357به آن آرزویی که نهایت افتخار را داشت، رسیدم. در تمام دوران خلبانی که جهت دریافت وینگ خلبانی دوره می دیدیم همیشه فکر می کردم که از همه عقب تر هستم و این فکر باعث کار کردن بیشتر من شد که بالاخره در این روز متوجه شدم که خیر برعکس فکر من، همیشه از همه جلوتر بوده ام . تا جائیکه رئیس پایگاه (در آمریکا) مرا به اسم شناخت و درخواست پرواز با من کرد. این ها همه لطف خداوندی و دعای شماهاست که انسان سرافراز می گردد. عکس را با جوائز که دریافت کردم در روزنامه انداختند. ( روزنامه تیتر زد، اسد زاده جوایز را جارو کرد) چهار جایزه ممتاز وجود داشت که یک عدد مربوط به آکادمی پرواز یعنی درس، یک عدد مربوط به پرواز، یک عدد مربوط به بهترین افسر، یک عدد مربوط به کسی است که از همه نظر بهتر است هر کدام از این ها را یک نفر می توانست بگیرد. در تاریخ نیروی هوایی آمریکا برای اولین بار تمام این ها متعلق به یک نفر شد و آن من هستم 🌹🌷🌹 🌹🌷🌹🌷 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ