eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.3هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨گزارش🚨 آرزویی که برآورده شد....💖🎊 در طرح آرزوهای شهدایی، این هفته با مدد شهدا بخصوص شهید حیدرعلی عابدی با کمک خیرین آرزوی یکی از خانواده های نیازمند برآورده شد . همانطور که گفته شده( آقا بردیا.ت) ۸ساله می باشد که متأسفانه به علت نداشتن گوشی اندروید از تحصیل در کلاس اول دبستان محروم مانده بود که به حمدالله برای ایشان ، تبلتی مبلغ ۳میلیون و ۴۴۰ هزار تومان خریداری و اهدا شد...😍 🔹🔹🔹🔹 خدا را شاکریم که با واسطه قرار دادن آبروی شهدا بخصوص شهید عابدی، مشکل یک خانواده نیازمند بر طرف شد 🔹🍃🔹 انشاللله دعای خیر این خانواده ،خیرات شهدا و اموات بانیان خیر و سبب تعجیل در امر فرج گردد 🌿🌹🌿🌹 عج و عج 🔹🔸🔹🔸 شیراز http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
•°🌿🌸🌷°• 🌱با لباس ِ جهـاد هر کاری عبادت است و چه زیبا روزهایشان، وقـفِ خــدا بود... 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🌟 🌟 1⃣ 2⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است.. ✅ اَلا اِنَّ اَوْلِیائَهُمُ الَّذینَ ذَكَرَهُمُ اللَّهُ فى كِتابِهِ، فَقالَ عَزَّوَجَلَّ: لاتَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْاخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آبائَهُمْ اَوْ اَبْنائَهُمْ اَوْ اِخْوانَهُمْ اَوْ عَشیرَتَهُمْ، اُولئِكَ كَتَبَ فى قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ اَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ... ✅ هشدار! خداوند در کتاب خود از دوستان امامان چنین یاد کرده؛ (ای پیامبر ما!) نمی یابی ایمان آورندگان به خدا و روز بازپسین را که ستیزه گرانِ خدا و رسول اورا دوست بدارند؛ گرچه پدران ، فرزندان، برادران و خویشان شان باشند. خداوند ایمان را در دل های شان تثبیت فرموده و با روحی از سوی خود، ایشان را تأیید نمود. 📚فرازی از بخش هفتم خطابه غدیر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * 🎤به روایت رحیم محمدی می گفتیم هاشم خیلی بی کله است . به همین خاطر خیلی‌ها همراهش نمی‌رفتند.هر مسیری که کار شناسایی قفل می‌شد و به همه جا می‌زدند هاشم پیشقدم میشد.  به لحاظ فیزیک بدنی ورزیده و قبراق بود به همین خاطر توی کار شناسایی خسته نمی شد. سال ۶۲ و قبل از عملیات خیبر ، قرارگاه یک منطقه را در پیچ کشت به لشکر واگذار کرد.  یک مدت مسئول اطلاعات آن محور شهید جلیل ملک پور بود که شجاعتش زبانزد بود . جلیل لنگه هاشم بود . بعد که جلیل نرفت خودم مسئول آن محور بودم. ما سه تا گروه را در آن محور داشتیم. مسئول یک گروه حاج عبدالله اسکندری بود . یک گروه را هم شهید محمد دریساوی هدایت می‌کرد ‌ . یک گروه هم با هاشم شیخی بود . هاشم روی آن محور تسلط خاصی داشت. بقیه بچه‌ها بیشتر روی منطقه عین خوش کار کرده بودند اما هاشم محور کوشک را هم خوب می شناخت . بچه ها را تقسیم کردیم تا کار شناسایی را دنبال کنند . هاشم جدای از بحث شناسایی بحث آموزش بچه ها را هم دنبال می‌کرد. هم در بحث جهت یابی و هم روی بحث‌های نقشه و طریقه قدم شماری و غیره همه را توجیه می‌کرد . محوری را که هاشم شناسایی می کرد چند شب با افرادش می‌رفت و بعد که برمی‌گشت میگفت باز هم برخورد کرده به نگهبان عراقی و نتوانست کاری کند . موضوع را با من در میان گذاشت . پیشنهاد دادم در روز گرایش را بگیرد که به نگهبان عراقی نخورد. شرط کار هم همین بود. روز بچه‌ها می‌رفتند از بالای دیدگاه ، دید میزدند و بین کمین ها و پست های نگهبانی با قطب نما گرایی را می گرفتند و شب روی هم نگران نفوذ می کردند. هاشم هم همین کار را می‌کرد اما باز هم برخورد می‌کرد به عراقی ها . خودم در روز رفتم و از بالای دیدگاه نگاه کردم. دیدم در آن مسیر سنگر و  کمینی دیده نمی شود. با این حال هاشم اصرار داشت که هر مسیری را انتخاب میکند می‌خورد به سنگرهای کمین. بنا شد یک شب با هم برویم و رفتیم. گرایی را که گرفته بودیم به نظرم خیلی جالب می آمد . اما هاشم باز هم اعتقاد داشت که می رسیم به عراقی ها. آن مسیر هم فاصله با عراقی‌ها کمتر از ۲۰۰ متر بود .یعنی خاکریز خود را که رد می کردیم کمتر از ۲۰۰ متر با خط عراق فاصله داشتیم. خیلی محور پر خطری بود . طوری که یک مسافت کمی را باید پامرغی و بقیه را سینه خیز می‌رفتیم. یک وقت دیدم هاشم زد به شانه من و نگهبان را نشان داد. کمتر از ۲۰ متر با نگهبان فاصله داشتیم. هاشم زیر گوشم گفت :چیکار کنیم؟! گفتم هیچی باید برگردیم از سمت راستش وارد بشیم. مقاومت نکرد. آرام برگشتیم و مسیر را از راست شروع کردیم. در این مسیر هم رسیدیم به پست نگهبانی. مانده بودم چه کار کنیم .تصمیم گرفتم سمت چپ را هم امتحان کنیم. هاشم مخالفت نکرد و فقط خندید. از سمت چپ شروع کردیم باز هم یک وقت دیدم مچ دستم را گرفت و سنگر عراقی را به من نشان داد. مانده بودم که چطور در روز و دیدگاه که نگاه می کردیم آن سنگرها نبودند. !!حالا به قدری به عراقی ها نزدیک شده بودیم که زمزمه های شان را می شنیدیم. هاشم در گوشم گفت :بریم جلو؟!! گفتم :نه مگه نمیبینی چه خبره؟ اگر می رفتیم جلو قطعاً باید درگیر می‌شدیم. تو کار شناسایی هم که درگیری معنی ندارد. باید بی آنکه کوچکترین ردپای به جا می گذاشتی کار را انجام می‌دادیم. این بود که ما ناچار شدیم برگردیم. در نهایت شب های بعد آنقدر تلاش کرد تا بالاخره راه را پیدا کرد و نفوذ کرد. آدم سمجی بود هر محوری را تحویل می‌گرفت حتماً از ته و تویش سر در می آورد. .. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
*میهمانی لاله های زهرایی* و گرامیداشت شهدای فاطمیون شهید سید ظاهر حسینی و نجیب الله مرادی با قرائت زیارت عاشورا *کربلایی ماجد قیم* : دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : *پنجشنبه ۱۷ تیرماه ۱۴۰۰ /از ساعت ۱۸/۳۰* ⬇️⬇️⬇️⬇️ *مراسم در و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار می‌شود* 🔺🔹🔺🔹🔺 🔹🔹🔹🔹 پخش زنده با اینترنت رایگان از لینک: http://heyatonline.ir/heyat/120
💫یادی از سردار شهید حاج منصور خادم صادق💫 🌷در طول جنگ هر چه به آقا منصور اصرار مي کرديم که ازدواج کند زير بار نمي رفت. مي گفت: تا جنگ هست من ازدواج نمي کنم. عروس من تفنگم، پوتينم بالشم و اورکتم رختخواب من است! بالاخره راضی شد اما به شرطِ ها و شروطه ها. اول سیده باشد، دوم همسر شهید باشد، سوم از شهید دو تا دختر هم داشته باشد. رفتم در خانه حضرت فاطمه(س). گفتم بی بی من را شرمنده این رزمنده خدا نکن! ناگهان یاد همسر شهید "مهدی ظل انوار "، از اقوام شوهرم افتادم. دو دختر داشت، اما اینکه سیده است یا نه را نمی دانستم. این بار به حضرت حجت(عج) شدم و گفتم: یا صاحب زمان(عج) خودت جورش کن که شرمنده نشوم. وقتی شنیدم سیده است، بال در آوردم، دیگر منصور راه فراری از ازدواج نداشت... راوی خواهر شهید 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
. بیدارت میڪند دستت را میگیرد شهیـد مےڪند اگر که بخواهی فرقـی نمی ڪند... " فڪه " و " " یا " دمشق " و "" یا " صعده "و " " ...و این را بــدان:هرکسی با یڪ خو گرفت روز آبــــرو از او گرفت 🍃🌹🍃🌹 اگر دلت هوای شهدا دارد، روانه گلزار شهدا بشو... تا دقایقی دیگر پخش مستقیم از گلزار شهدای شیراز و قرائت زیارت عاشورا ⬇️⬇️⬇️ http://heyatonline.ir/heyat/120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی مان وقف ❣ است ما بی حســین شوق نداشتیم❌ 🏴🏴🏴🏴 : 💢هرگاه شهدا🌷رادر شب جمعه یاد کردید، آنها شمارا نزد الحسین (ع) یاد می کنند😍 این سخن یک شهید هست پس ضمانت دارد ... امشب شهدا کربلا هستند .... 🌺 🍃🌹🍃🌹 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
(ﻋﺞ ) و سلامتی رهبر انقلاب و 🌷🌹🌷🌹 حضـرت رسـول (ص) : قـرض بگــیرید و قربانی کنیــد ؛ زیرا آن قرضی است ادا شدنى اســت ( این‌ قرض را خـداوند سبحــان ادا مى ‌کند)  🌷🏴🌹🏴🌷 ﻃﺒﻖ ﻗﺮاﺭ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ, به عنایـت حضـرت زهــرا (س) ، و ذبــح گوسفــند، جهت رفــع بلا و بیمارے و ﺗﻌﺠﻴــﻞ ﺩﺭ منجے موعــود، در روزاول ماه ذی الحجه (دوشنبه ۲۱ تیرماه)ﺗﻮﺳــﻄ ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ شهــدا انجام مےپذیرد. ✋✋ شمــا هم مےتوانید در این امر خــیر سهیم باشیـــد 👇◾️👇 ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ: ۶۳۶۲۱۴۱۱۱۸۰۵۹۰۷۱ بانك آينده بــنام محمد پولادي 🔺▫️🔺▫️ *هییت شهداے گمنام شـــیراز* مرکز نیکوکاری شهدای گمنام شیراز 🌹🌷🌹🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
❣ 🥀بالی برای رفتن تا آسمان بده 🦋راهی برای دیدن رویت نشان بده 🥀ما مردمان ساده دل این زمانه ایم 🦋اصلا خودت بیا و دعا یادمان بده 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 _شهدایی 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🌟 🌟 0⃣ 2⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است.. ✅ وَ قالَ: فِىَّ نَزَلَتْ وَ فیهِمْ - وَ اللَّهِ - نَزَلَتْ، وَ لَهُمْ عَمَّتْ وَ اِیَّاهُمْ خَصَّتْ،اُولئِكَ اَوْلِیاءُ اللَّهِ الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ ، اَلا اِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ ✅ این سوره درباره ی من نزول یافته و به خدا سوگند شامل امامان است و به آنان اختصاص یافته . آنان اند اولیای خدا که ترس و اندوهی برای شان نباشد . (یونس/۶۲) هان! همانا حزب الاهی چیره خواهد بود. (مائده/۵۶) 📚فرازی از بخش هفتم خطابه غدیر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺑﻪ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﺞ 🌷قرار بود پلی را بعد از عملیات منهدم کنیم تا راه عبور دشمن را ببندیم. چند نفر از غواصان برای این کار رفتند، اما یا شهید شدند یا نتوانستند کار را تمام کنند. محمود گفت: من می رم! گفتم: نه، تو مربی غواصی هستی، ما به تو نیاز داریم. گفت: مگه نمی بینی بچه های مردم دارن از بین می رن، خودم باید برم. سریع داخل آب پرید و رفت. چند دقیقه بعد پل منفجر شد، بعد هم محمود برگشت و تا به خشکی رسید سجده شکر کرد. گفتم: چی شد، چی کار کردی؟ گفت: بین خودمان باشد، امام زمان جانم را نجات داد. تایمر مواد منفجره را روی یک دقیقه تنظیم کردم و سریع دور شدم، اما مسیر را اشتباه رفتم و به سیم خاردار رسیدم که راه را بسته بود. زمان زیادی تا انفجار نمانده بود. چشمم را بستم و به امام زمان توسل پیدا کردم و گفتم: اگر زنده ماندن من به صلاح اسلام و مسلمین است به من کمک کنید! چشم باز کردم دیدم به اندازه عبور من، سیم های خاردار باز شده است! سریع خودم را از آن مسیر باز شده بیرون کشیدم و از شعاع انفجار دور شدم. 🌷🌹🌷 محمود یزدان جو 🌷🌹🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * 🎤به روایت شاهپور شیخی زمانی که خبر مجروح شدنش را به من دادند از ترس نیمه جان شدم. خیلی زود فرستادندش شیراز . و در بیمارستان سعدی بستری شد. صبح زود با برادرم شهید مجتبی رفتیم سراغش. زمانی که ما رسیدیم تازه از اتاق عمل بیرون آمده بود. هنوز هوش و حواست درست و حسابی نداشت. ترکش را از رانش درآورده بودند و زخم پانسمان بود. نیم ساعتی که گذشت حالش کمی بهتر شد. او گفت که نیاز به دستشویی دارد .مجتبی گفت :صبر کن یک لگن برایت بیاوریم. زد زیر خنده و گفت :«مگه بچه سوسول گیر آوردین ؟؟ بگردین یک جفت عصا برام پیدا کنید» هر چه اصرار کردیم زیر بار نرفت. یک جفت  عصا برایش پیدا کردیم و کمک کردیم از تخت پیاده شود. حتی اجازه نمیداد که زیر بغلش را بگیریم . از جلوی پست پرستاری که رد شدیم کسی متوجه نشد . بعد که از دستشویی برگشتیم ،پانسمانش را خون برداشته بود . اصلا به روی خودش نیاورد همانطور عصا زد و راه افتاد. مجتبی خیلی از دستش ناراحت شد . رسیدیم به ایستگاه پرستارها و به آنها خبر دادیم . چشم پرستار که به هاشم افتاد داد و فریادش بالا رفت. خون کف راهرو را برداشته بود. پرستار آرام کردیم و خواهش کردیم تا از نو پانسمان را عوض کند. هاشم هنوز همان روحیه نوجوانی اش را حفظ کرده بود. 💙 به روایت شاهپور شیخی من جسارت وزیر کی هاشم را زیاد دیده بودم اما باور نمی کردم که بتواند بعثی‌ها را هم بازی بدهد. با وجود صمیمیتی که با من داشت در خصوص کارهای شناسایی چیزی بروز نمی داد. اما بعد که خودم رفتم در واحد اطلاعات لشکر مشغول شدم ، رضا راحمی حقیقی برایم تعریف کرد که تو یکی از شناسایی ها کارمان خود به روشنایی صبح ،و ما چهار نفر ماندیم توی منطقه عراقی ها. رضا میگفت :«یک وقت که دیدین گشتی های عراقی دارند نزدیک میشن ،هاشم به ما گفت که شما برید تا من عراقی ها را سرگرم کنم» هرچه اصرار کرده بودن هاشم زیر بار نرفته بود. رضا و بقیه از راه شیارهای خود را به یک منطقه امر رسانده و در آنجا منتظر هاشم مانده بودند . می‌گفت که کمتر امیدی به برگشت هاشم داشتیم. یکی دو ساعت بعد سر و کله اش پیدا شد. بعد برایشان گفته بود که وقتی از همه جا ناامید شده بود دل زده به دریا و خود را توی یک سنگر خراب شده خود را زیر گونی های خاک و ماسه پنهان کرده بود !! عراقی ها هم رفته بودند بالای سرش اما متوجهش نشده بودند. بعد به رضا گفته بود عراقی ها خیلی بهم نزدیک بودند یک نارنجک توی مشتم آماده بود .عراقی‌ها فقط یکم دقت می‌کردند، متوجه می شدند .اما آنقدر وجعلنا تلاوت کردم تا خدا کورشون کرد» .. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
💌 💠💠ڪــلام‌شهـــید💠💠 💠💠‌شهـــید مسلم اسدی زاری:💠💠 زیر پایتان را نگاه کنید روی خون چه کسانی پای می گذارید و راه می روید؟ بعد فردای قیامت چگونه میخواهید جوابگو باشید؟ خون شهدا را پایمال نکنید. 🌱🌹🌱 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید حاج منصور خادم صادق💫 🌷بعد از شهادت مهدی[سردار شهید مهدی ظل انوار]، هیچ تصمیمی برای ازدواج مجدد نداشتم. اما آقا منصور کوتاه نمی آمد، سه سال با عناوین و بهانه های مختلف به او جواب رد دادم، اما باز واسطه می فرستاد و خواستگاری می کرد. بالاخره رضایت دادم تا همدیگر را در جلسه ای ملاقات کنیم. با سکوتش به من اجازه داد تا هر چه در دل دارم بگویم. شروع کردم و هر چه که می توانست او را از این خواستگاری منصرف کند گفتم. یک کلام گفت: تمام این مشکلاتی که شما گفتید حول یک محور می چرخد، توکل نداشتن، خدا را در زندگی نادیده گرفتن! اگر همه چیز را به دست خدا بسپاریم، همه چیز حل می شود! ناگهان آرامش عجیبی در قلبم احساس کردم. دیگر جوابی برای نه گفتن به این مرد نداشتم! راوی همسر شهید 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماکه بابا نداریم😭 نهال جان 💕 دخترشهید مدافع حرم، شهید مهدی قاضی خانی🍃🥀 و چقدر یتیمی فرزندان شهدا سخت است .... 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
زمان آموزشی که با ایرج بودیم... درگیری با گروهک ریگی در زاهدان زیاد بود و از مناطق جنوبی نیرو می فرستادن زاهدان، همیشه بهم می گفت: خوش بحال شما، میرید زاهدان و شهید میشید ولی شهر ما درگیری نیست،.... ﺁﺭﺯﻭﻱ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩاﺷﺖ... اﺧﺮ ﻫﻢ ﺑﻪ اﺭﺯﻭﻳﺶ ﺭﺳﻴﺪ 👌 حالا ایرج شهید شده و ما هنوز مانده ایم.....😔 🌹 🌹🌷🌹🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💚رفاقت با شما را با دنیایے عوض نمےکنم... رفیقتان مےشوم تا شبیہ تان شوم شبیہ تان ڪہ شدم "شهیــد" مے شوم... ان شاءالله 🤲 ♥️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @golzarshohadashiraz
🌟 🌟 9⃣ 1⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است.. ✅ مَعاشِرَ النّاسِ، اَلا وَ اِنّى رَسولٌ وَ عَلِىٌّ الْاِمامُ وَ الْوَصِىُّ مِنْ بَعْدى، وَ الْاَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ. اَلا وَ اِنّى والِدُهُمْ وَ هُمْ یَخْرُجُونَ مِنْ صُلْبِهِ. ✅ هان مردمان! من رسول ام و علی، امام و وصیّ پس از من است و پس از او امامان، فرزندان اویند. آگاه باشید! من والد آنان و ایشان از صلب اویند . 📚فرازی از بخش هشتم خطابه غدیر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
...🌹 وصیت مى‌کنم که اگر پیکرم به شیراز آمد به هنگام به خاک سپردنم را باز بگذارید تا منافقین و کفار بفهمند که شهیدان کورکورانه به این راه نرفته‌اند و مقلد امام بوده‌اند و امام را مى‌شناسند. 🌹🌱🌹🌱🌹 نظیری 🌹🌷🌹🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹🌹🌹🌹🌹: *داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* ** ** ** 🎤 به روایت علیرضا ارزی مرداد شصت و یک بود که وارد واحد اطلاعات تیپ امام سجاد شدم . فرمانده اطلاعات کریم شایق بود.  همان روز اول یک صحبت مفصلی با ما داشت. خیلی تاکید کرد کسانی که وارد اطلاعات می شوند باید اول عکس و مشخصات خود را برای بحث شهادت شان تحویل واحد تعاون بدهند . یعنی از همان بدو ورود جور وانمود شد که هرکس فکر خودش را بکند . از جمله کسانی که اسم نوشتن من بودم و هاشم شیخی و کاظم دقیقی که هاشم از ما جوان تر بود ۱۵ تا ۱۶ نشان می داد خیلی جسور و پرتحرک بود. کریم شایق خودش بحث قطب نما را با ما کار کرد .یک بحث تخصصی پیچیده‌ای دارد منتهی چون فرصت زیادی نبود کریم شایق در کمتر از نیم ساعت مشخصه های قطب نما را برای ما گفت که مثلاً این صفحه است و با این نقشه ها را می شمارند و این یکی شکاف نشانه گیری است ..در همین حد برای ما گفت و بعد ما خودمان رفتیم روی قطب نما کار کردیم. همان ابتدا نبوغ هاشم را می‌دیدم .اهل تجزیه و تحلیل بود و هوش بسیار بالایی داشت و کار اطلاعات هم که خیلی به هوش وابسته است. دو سه شب به  شناسایی را تمرین کردیم.  توی همین بحث آموزش نحوه عبور از میدان مین را هم کار می‌کردیم . در یک مورد یک مین والمری را از قبل  تله کرده بودند کاش می دانست و ما خبر نداشتیم.یک وقت ما دیدم هاشم روی خاکا پا می‌کشد و بعد صدای تقه مین والمری را شنیدیم. هاشم با عجله گفت :بچه ها دراز بکشید. دراز کشیدیم .هاشم‌ زد زیر خنده و گفت : ترسید چاشنی جنگی نداشت.در واقع ما را سر کار گذاشته بود. اولین موردی که با هاشم رفتیم شناسایی نزدیک پاسگاه زید بود. زمانی که رسیدیم به خط دشمن سخت در تکاپو بودند و داشتند خطوط پدافندی خود را ترمیم می کردند ‌. ما در شب با یک دشمن پرده را با پایه کار مواجه شدیم. دستگاه آورده بودند و مرتب تلاش می‌کردند تا خاکریزها و سنگرهای خود را بازسازی کنند. در همان شناسایی بود که به بعد شهادت هاشم پی بردیم .ما که تا حالا از این جور کارها نکرده بودیم. کار شناسایی آنها در مراحل اولیه خیلی سخت و شکننده بود. حامد هاشم از همان ابتدا نشان داد که جرأت و جسارت مثال‌زدنی دارد. برخوردمان با یک تیم گشتی از برادران ارتش خیلی جالب بود. ما ابتدا فکر کردیم باید عراقی باشند.هاشم سماجت کرد که بیاید دستگیرشان کنیم. من با او اختلاف  پیدا کردم که کار ما درگیر شدن نیست و نباید ردپایی از خود به جا بگذاریم. اما شما همچنان اصرار داشت دستگیرشان کنیم و اگر نشد درگیر شویم. در نهایت کوتاه آمد و همچنان این افراد را می دیدیم که توی تاریکی به طرفمان می‌آمدند. دو تیم شدیم در دو طرف مغازه گرفتیم تا مثلاً عراقی ها بین ما رد شوند. وقتی که نزدیک شدن متوجه شدیم برادران ارتشی خودمان هستند. اذان مغرب به بعد من بیشتر در کار ستادی اطلاعات مشغول بودم و کمتر باهاشون ارتباط داشتم.آنها می رفتند ولی بحث شناسایی کار می‌کردند و گزارشات را برای ما می آوردند. هر گروه شناسایی که در جایی به مانع بر می‌خورد .هاشم .وارد کار می‌شد و گره را باز می‌کرد. مثلاً هر صبح گزارش کارگروه‌های شناسایی را میگرفتم.این که چند قدم در خاک دشمن نفوذ کردند و آن چه بوده میدان مین و محل استقرار تیربارها و از این موارد .. برخی مواقع مواجه می‌شدیم با گروهی که به خاطر صعب العبور بودن محور نتوانسته بود نفوذ کند و از آن محور سر در بیاورد. اینجا بود که هاشم راست می زدند و او بود که را باز می‌کرد.  نشد توی کارش نبود .اگر یک شب موفق نمی شد آنقدر سماجت می کرد تا بالاخره به هدفش برسد. .. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
🌼 کمک به معتاد 🌼 ✴️ شخصی در محله ابراهیم معتاد بود و برای این که پول مواد خودش را به دست آورد خیلی خانواده اش را اذیت می کرد. ⚛ ابراهیم برای ترک این اقا خیلی تلاش کرد. وقتی دید که ترک نمی کند، به آن شخص گفت من پول مواد یک سال شما را می دهم به شرطی که دست از سر خانواده ات برداری و به همین خاطر خانواده او یک سال راحت بودند. او هر هفته وقتی مزد کار سخت خودش در بازار را می‌گرفت، قسمتی از آن پول را به جوان معتاد میداد تا خانواده اش را اذیت نکند! ✅ابراهیم هر چه کرد برای رضای خداوند انجام داد و خدا هم اینگونه او را در بین مردم بلند مرتبه کرد. 🍃🌱🍃🌱 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید حاج منصور خادم صادق💫 🌷یک شب نوبت من بود به کمین بروم. در مسیر رفتن به سنگر کمین، صدای تیشه شنیدم! باتعجب به سمت صدا رفتم، صدا از درون یک کانال بود که مشخص بود تازه حفر شده است. داخل کانال سرک کشیدم. دیدم آقا منصور در انتهای کانال نشسته است، پای مصنوعی اش را به دیواره تکیه داده، و با تیشه به دیواره کانال می کوبد تا طول کانال را زیاد کند. کانال در کم کردن، تلفات ما در این خط مؤثر بود. خدا قوتی به آقا منصور گفتم و رفتم. دم صبح بود که برگشتم. دیدم منصور هنوز دارد تیشه می زند.عرق از سر و رویش می چکید و صورتش گُر گرفته بود. گفتم: منصور تو را خدا بسه، یکم استراحت کن، یکم بخواب!گفت: آقا جلیل بذار تا وقت هست و نفسی هست، به اسلام و به کشورم خدمت کنم.. راوی حاج جلیل عابدینی 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💔 🕯اسمـے گره‌گشا ٺر از اسم نیسٺ 🍂پایاטּ ‌هرچہ خواسٺم از او نـداد نیسٺ 🕯بیـטּ ٺمام صحـטּ و سراها طلوع صبح 🍂جایے بہ باصفائے نیسٺ (ع)🥀 .🏴 🏴هییت شهدای گمنام شیراز🏴 🔺🔺🔺🔺 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75