eitaa logo
یادمان شهدای گمنام
836 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
621 ویدیو
14 فایل
بسم‌ربــ‌الشھدا ^^ ❲وعده‌ دیدار ما با شھدا عصر هر پنجشنبه با قرائت زیارت عاشورا ساعت ۱۷:۰۰ اراک، خیابان قائم مقام، یادمان شهدای گمنام باغ موزه دفاع مقدس ❳ 🤍 ارتباط با ادمین @yaamiralmomnin313 لینک ناشناس👇🏻 https://abzarek.ir/service-p/msg/2163701
مشاهده در ایتا
دانلود
درس نمی خواندیم 😁 به خیــال خودمان فکــر میکردیم مبارزه کردن واجب تر است!! محمد هی می نشست ، با ما حرف میزد : (این چه حـــرفیه افتاده توی دهن شماها؟!😊 یعنی چی درس خوندن وقتمون رو تلف میکنه؟!!!! باید هم درس بخونید ، هم مبارزه تون رو بکنید. آدم بی سواد که به درد انقلاب نمیخوره !!)🌱 " شهید دکتر محمد علی رهنمون " @shohadayeegomnamm
دعای روز بیستم ماه مبارک رمضان✨️ @shohadayeegomnamm
کنار من، صدف دیده پُر گُهر نکنید به پیش چشم یتیمان، پدرپدر نکنید 🥀 توان دیدن اشک یتیم در من نیست نثار خَرمنِ جانِ علی، شرر نکنید💔🥀 @shohadayeegomnamm
✨ بسم رب الکعبه ✨ 🕊️مراسم احیای شب های قدر🕊️ عزاداری شهادت حضرت امام علی 🕊️گلستان شهدای شهرستان اراک از ساعت ۲۲ 🔶کمیته مرکزی خادمین شهدا👇 🔷 استان مرکزی 👇 ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ @khademin_markazii ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
🖇زندگی به سبک شهدا♥️🌱 محمد علی صبح ها بعد نماز قرآن می خواند ،اگر دخترمون بیدار بود می گرفتش توبغل ،اگر هم خواب بود ،کنار رختخوابش می نشست و می گفت: اینجا قــرآن میخوانم ،می خواهم چشم و گوش بچه ام از الان به این چیزها عادت کند ..... ▪️خاطره ایی از زندگی شهید محمد علی رهنمون @shohadayeegomnamm
بوی عطر عجیبی داشت♥️ نام عطر را که میپرسیدیم جواب سر بالا می داد ، شهید که شد تووصیت نامه اش نوشته بود : "به خدا قسم هیچ وقت به خودم عطر نزدم هر وقت میخواستم معطر بشم از ته دل می گفتم : السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع )" ▪️شهید حسینعلی اکبری 🌱 @shohadayeegomnamm
هدایت شده از کمددیواری.
‌ya-man-yotel.mp3
زمان: حجم: 2.83M
2.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر یادتان بودو باران گرفت دعایی به حال بیابان کنید .....
شیرین ترین بغض همون لحظه است که هی تکرار میکنن خدا میبخشهااا خدا غفار ، نمیدونی شرمنده باشی و گریه کنی که بد کردی ،گناه کردی یا خوشحال باشی که میبخشتت 💔
هدایت شده از مْیّـمْ
یه آقایی داشت از کوچه‌ای رد میشد دید بچه‌ای واستاده جلو در گفت این موقع شب چرا اینجا واستادی؟ +منتظر بابامم -بابات کیه؟ +همونی که هر شب برامون غذا میاورد و باهامون بازی میکرد آقائه فهمید منظور بچه حضرت علی‌(ع) هست گفت دیگه نمیاد +حتما میاد میخوام خبر خوبی بهش بدم -چه خبری؟ +خبر مرگ علی، من و مادرم و بابام نفرینش میکردیم -بابات هم نفرین میکرد؟ +آره میگفت خدایا مرگ علی را برسان...(: