🌱رزق امروز نهج البلاغه
🌱حکمت۶۲
🔸️🔹️هرگاه به تو درودی گفته شد،با درودی بهتر از آن پاسخ گوی،و هر گاه احسانی به تو شد،به احسانای بهتر از آن جبرانش کن.
#نهج_البلاغه
#حکمت
@shohadayeegomnamm
اگر کسی نماز واجبش را
اول وقت بخواند و به مقامات
عالیه نرسد،مرا لعن کند !
[آیتاللهقاضی]
@shohadayeegomnamm
زائرِ حسین هنگام بازگشت از زیارت
هیچ گناهی ندارد و درجاتش چنان
بالارفته که کسی که به خاطر خدا
در خون خویش غلتیده نیز به آن
نمی رسد :)
-امامصادق(ع)
@shohadayeegomnamm
ܢ̣ܢܚܩܢ ܝܢ̣ߺ ߊܠܢܚ݅ܣܥߊ ࡐ ߊܠࡎܥࡅ࡙ܧࡅ࡙ࡍ߭
🗓#رزق_سیام_مرداد_ماه
🌱شهید قاسم حکی کزازی
📅تاریخ تولد: ۱۳۰۹/۰۵/۰۵
محل تولد: اراک
📆تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۰۵/۳۰
محل شهادت: پادگان انرژی اتمی - اهواز
💎نشانی: اراک، قطعه ۱۳، ردیف۳، شماره ۶
📜برشی از خاطرات شهید:
پدرم آدم مذهبی بود. نماز تکی ندیدم که بخواند، مگر در مسافرت و یا مواقع خاص.
خیلی در قید مذهب بود. انقلاب هم که شد، شدید فعال بود. سن بالایی داشت.
آنهایی که در جبهه سن بالا داشتند، رزمندگان احترام خاصی برایشان قائل بودند، به خاطر این که پدرم آموزش نظامی ندیده بود، به رزمندگان خدمت میکرد. خیلی شوخ طبع بود. همرزمانش وقتی که من را میبینند، یاد آن وقتها میافتند که چقدر پدرم سر به سر آنها میگذاشت، روحیه بهشان میداد. پدرم بیشتر توی تدارکات و پشتیبانی در اهواز مستقر بود. او قبلاً بیماری قلبی داشت. یک بار سکته کرده بود و یک سری داروها باید مصرف میکرد. از فعالیتهای سنگین منعش کرده بودند، ولی لباس بسیجی که میپوشید و از پشت سر او را نگاه میکردی، فکر میکردی جوانی هفده، هیجده ساله دارد راه میرود. اصلاً باورم نمیشد که پنجاه و چند سال سنش باشد. شور و هیجان خاصی داشت.
#شهید
#شهر_اراک
یادمان شهدای گمنام
@shohadayeegomnamm
یادمان شهدای گمنام
کربلا چه حسرتی شده 💔 #کربلا #فراق #جوادمقدم @shohadayeegomnamm
نامهای به تمام خستگانِ جهان؛
باشد که اشکِ بعدی شما
اشک شوق باشد . .
شوقی به خاطر دیدنِ بارگاهِ
حسینع (:
@shohadayeegomnamm
به رهبرم بگویید که اگر دربین مردمان
زمان،خودت و کلامت غریبید،ما اینجا
برایِ اجرایِ فرمان شما آمده ایم و
آماده ایم تا سرمان برود و سرِ شما
سلامت باشد .
-شهیدمحسنحججی
@shohadayeegomnamm
🖇زندگی به سبک شهدا🕊♥️
#شهیدپویاایزدی
یکی از بستگانش خانه نداشت ومدتی با خانواده سرگردان بود.
با زحمت وامی جور کرده بود تا خانه تهیه کند، اما باید سندی در گرو بانک می گذاشت.
پویا فهمید سند خانه اش را داد.
اطرافیان منعش میکردند، اما پویا هدفش خانه دار شدن آنها بود.
می گفت:(میدانم شاید مجبور بشم حتی اقساط را هم خودم دهم اما نمی توانم بی تفاوت باشم. وقتی در توانم هست کاری برای کسی بکنم و گره ایی باز کنم چرا نکنم!)
روای: برادرخانم شهید
برگرفته از کتاب ابوریحانه
#زندگی_به_سبک_شهدا
@shohadayeegomnamm