آدمایی که حتی از کوچک ترین چیزها
برای شکرگزاری استفاده میکنن
ده هیچ از بقیه جلوترن
@shohadayeegomnamm
هدایت شده از 🚩شهدای راه قدس🚩
🌹شب های شهدایی🌹
زیارت شهدا
گلزار شهدای اراک
🚩هیئت شهدای راه قدس🚩
#هیئت_شهدای_راه_قدس
#شهید_زهره_وند
#شهید_مسلمی
✏️ خاسر کسی است که خودش را از دست میدهد هرچند تمامی دنیا را به دست بیاورد.
برشی از کتاب
📚 وقتی که از خودت میسوزی
@shohadayeegomnamm
تو ای بشر
حق نداری
آنچنان در عشق کسی فرو روی که
خدا تحت الشعاع قرار بگیرد ..
- آقا مصطفی چمران
@shohadayeegomnamm
فرش هر مجلس نشوید
هر که هر صحبتی کرد
گوشه اش را نگیرید ادامه بدهید
با رفیقی که مثل خودتان است، رفیق بشوید ..
- علامه طباطبایی
@shohadayeegomnamm
یادمان شهدای گمنام
دلخوریم از روزگار💔 @shohadayeegomnamm
همسر از همسر خجالت میکشه دنیای مارو😔💔
ܢ̣ܢܚܩܢ ܝܢ̣ߺ ߊܠܢܚ݅ܣܥߊ ࡐ ߊܠࡎܥࡅ࡙ܧࡅ࡙ࡍ߭
🗓#رزق_دهم_آبان_ماه
🌸شهید حجتالله پورجعفری
📅تاریخ تولد: ۱۳۴۰/۰۴/۰۱
محل تولد: هندودر _ شازند
📆تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۰۸/۱۰
محل شهادت: تنگه حاجیان
💎نشانی مزار: گلزار شهدای شازند
📜برشی از زندگينامه شهید:
در کارش اهل رعایت و انصاف بود و همیشه میگفت آدم باید به اندازه کاری که میکند حقوق بگیرد نه بیشتر، که بیشتر از آن حرام است. حقالناس را در کارهای مربوط به مردم رعایت میکرد و به این مهم بسیار حساس بود. یکی از این اتفاقت مهم و البته شیرین انقلاب اسلامی بود که با مجاهدت و مبارزه همه مردم ایران اعم از زن و مرد و پیر و جوان و با ریختن خونهای بسیاری از آنها و البته با هم صدایی یکدیگر به پیروزی رسید. بعد از انقلاب برای گذراندن دوران خدمت سربازیاش به تیپ ۵۸ ذوالفقار ارتش رفت تا ادای دین کند. جنگ که آغاز شد جزء کسانی بود که دلاورانه برای دفاع از انقلاب و اسلام و ایران رهسپار جبهههای جنگ شد.
#رفیق_شهید
#شهر_شازند
#گلبرگ_سرخ
یادمان شهدای گمنام
@shohadayeegomnamm
📸 #گزارش_تصویری
🔰مقام معظم رهبری:
آن چیزى که ما باید به آن افتخار بکنیم این است که رسم شهادت و سنّت الهىِ قتل فیسبیلالله، با نظام اسلامى زنده شد.
۱۳۶۸/۰۵/۲۵
📆 به وقت: ۱۰ آبان ماه ۱۴۰۳
💌وعده دیدار ما:
هر پنجشنبه ساعت ۱۶:۳٠ همراه با
قرائت زیارت عاشورا
پاسخگویی به سوالات شرعی
کتابخانه مزار شهدای گمنام
و غرفه کودکان
•• #خادمین_یادمان_شهدای_گمنام ••
┅═ঊঈ🇮🇷 💠 🇮🇷ঊঈ═┅
@shohadayeegomnamm
#زندگی_به_سبک_شهدا
مادرشان نقل میکنند :
دانشجویِ دانشگاه شهید بهشتی ِ
تهران بود ؛ به زبان عربی و انگلیسی
تسلط داشت .
از او میپرسیدم :
سید محمد ! تو که داری درس
میخونی میخوای چه کاره بشی ؟
میگفت : پاسدار . .
گفتم : آخه تو که الان هم پاسدار
هستی !
جواب داد : مامان ! جمهوری اسلامی
پاسدار بیسواد نمیخواد ؛ به پاسدار
باسواد احتیاج داره !
#شهید_سید_محمد_اسحاقی
@shohadayeegomnamm
هدایت شده از یادمان شهدای گمنام
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
حبیبی حسین ♥️
#عربی
@shohadayeegomnamm
هر روز بنشینید و یک مقداری با
امام زمان درد و دل کنید ..
خوب نیست شیعه، روزش شب شود
و شبش روز شود و اصلا به یاد او نباشد ..
- آیت الله میلانی
@shohadayeegomnamm
شهید احمد کاظمی:
🖋کاری کنید که وقتی کسی شما را
ملاقات می کند احساس کند که
یک شهید را ملاقات کرده است.
#زندگی_به_سبک_شهدا
@shohadayeegomnamm
زندگیاتون رو وقفِ امام زمان(عج) کنید،
وقفِ جبھه ی فرهنگی، وقفِ ظھور
وقتی زندگیاتون این شکلی بشه،
مجبور میشیدکه گناه نکنید
و وقتی که گناه کمتر شد
دریچه ای از حقایق به روتون باز میشه،
اونوقته که میشید شبیه شهدا . . .
@shohadayeegomnamm
🌄 دنیای پیچیده
دنيا با سختى و رنج پيچيده شده است؛ تا انسان به آن نپيچد و حركت كند.
✏️علی صفایی حائری
📚 عوامل رشد، رکود، انحطاط
@shohadayeegomnamm
وقتی نمیدانی کجا هستی قبله را
پیدا کن و دو رکعت نماز بخوان.
وقتی نمیدانی به کجا میروی،
وقتی خودت را گم کردهای،
وقتی خودت را از دست دادهای،
وقتی نمیتوانی با خودت کنار بیایی
بر سر سجاده بایست و نمازت را
با دقت بخوان از خود فارغ شو
تا به خودت بیایی!🌱
| استادپناهیان |
@shohadayeegomnamm
رهبر انقلاب،صبح امروز:
دشمنان قطعاً پاسخ دندانشکن دریافت خواهند کرد✌️
@shohadayeegomnamm
هدایت شده از گلـبرگ ســرخ
✍#ادمین_نوشت
🌱انتشار به مناسبت روز دانش آموز
دَم دَمای صبح با کابوسی که دیده بود از خواب پرید. پاورچین پاورچین از اتاق بیرون آمد.
خُنکای هوای پاییزی به صورتش خورد به سمت شیرِ آب رفت و وضو گرفت، نمازش را کنار سجاده صورتیاش خواند و با خدای خودش راز و نیاز کرد؛ اما هنوز دلشورهای عجیب تمام وجودش را فرا گرفته بود.
دیگر خواب به چشمانش نیامد، به آشپزخانه رفت
و بساط صبحانه را چید. با آرزوی یک روزِ خوب، سعید را راهی مدرسه کرد. در فکر ناهار بود. تصمیم داشت آش تَرخینه، غذایی که پسرش دوست داشت را آماده کند.
نگاهی به عقربههای ساعت انداخت، نزدیک ظهر و موعد رسیدن پسرکش از مدرسه بود.
صدای شلیک تیرهای که از خیابان به گوش
میرسید، نگرانیش را دو چندان کرده بود و امانش را بریده بود.
با صدای در که خبر از آمدن سعید میداد، نفس عمیقی کشید. پا تند کرد تا بیش از این منتظرش نگذارد. در را که باز کرد با قیافه خندانش روبرو شد، پسرک یازده سالهاش که با وجود سن کم، همیشه کمک حالش بود.
از سعید درخواست کرد برای ناهار نان بخرد. با وجود خستگی؛ اما درخواستش را با جان و دل پذیرفت.
نگاهش گره خورد در نگاه پسرکش، گویی آخرین بار است که او را میبیند.
با رفتن سعید، روحش نیز با او رفت. آنجا که سعیدش هنوز چند قدمی برنداشته بود و اوضاع شهر را آشفته دید، آنجا که در نانوایی، رادیو حکومت نظامی اعلام کرد.
آنجا که پسرکش را مُردد، بین ماندن و آمدن دید و لحظهای که با عمق جان صدای رژه سربازان شاه را شنید و بعد فرمان آماده باش و شلیک...
آنجا بود که تیری بیرحم از تنفگ سربازی بیرحمتر به طرف پسرش شلیک شد و او را از دنیایِ شاهِ کودککُش رها کرد.
او تمام این لحظات را نَه با چشم سَر که با عمق جان لمس کرد...
حالا تنها او مانده بود و دلخوشی که دیگر نبود و
آشی که دست نخورده روی گاز ماند.
تقدیم به بزرگمردِ کوچک؛ شهید سعید ادبجو که این روزها ما ایشان رو به اسم خیابانی که از آن رد میشویم میشناسیم...خیابان ادبجو🌹
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh