یا لطیف
در روزگارِ " هیس! به ما چه؟"
در عصرِ " بیخیال! خودت باش!"
در قحطسالِ نعمتِ باور
چاقو تو را نکشت برادر!
تا انتخاب ماست ندیدن
دست از شعار عشق کشیدن
این است انتهای رسیدن:
گلبوسههای دشنه و خنجر
تاریخ زل زدهاست به انسان
انسانِ درد و در پی درمان
انسانِ از سلالهی نسیان
انسانِ در هبوط شناور
حالا تبر نشسته به جانت
ای باغ را نشانِ ضمانت!
ای کشتهی سکوت و خیانت!
بی آشیانه مانده کبوتر
نفرین به چشمِ بسته بهناگاه
بر آن دهانِ باز بهبیوقت
بر مرد اگر نمیکُشد او را
بیحرمتی به ساحت خواهر...
شاعر:
#مریم_برزگر
#شهید_حمیدرضا_الداغی