من به شهدا اعتقاد داشتم و این طرح رو ریختم تا هر روز یک شهید رو به نیتش بخونیم دیدید که رحمت الهی شامل ما شد
شهدا رو فراموش نکنید که دعاشون اثر داره
حماسه مجنون.pdf
28.56M
📚 نسخه «پی دی اف»
📖 کتاب: «حماسه مجنون»
(تاریخ شفاهی عملکرد لشکر ۸ نجف اشرف در عملیات خیبر)
دوران جنگ تحمیلی
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
شهدای شهر کهریزسنگ
#رمان_دختر_شینا #قسمت_93 #فصل_دهم بعد از شام همه رفتند. شیرین جان می خواست بماند. به زور فرستادمش بر
#رمان_دختر_شینا
#قسمت_95
#فصل_یازدهم
روزهای اول دوری از حاج آقایم بی تابم می ڪرد. آن قدر ڪه گاهی وقت ها دور از چشم صمد می نشستم و های های گریه می ڪردم. این سفر فقط یڪ خوبی داشت. صمد را هر روز می دیدم. هفته اول برای ناهار می آمد خانه. ناهار را با هم می خوردیم. ڪمی با بچه ها بازی می ڪرد. چایش را می خورد و می رفت تا شب. ڪار سختی داشت. اوایل انقلاب بود. اوج خراب ڪاری منافقین و تروریست ها. صمد با فعالیت های گروهڪ ها مبارزه می ڪرد. ڪار خطرناڪی بود.
آمدن ما به همدان فایده دیگری هم داشت. حالا دوست و آشنا و فامیل می دانستند جایی برای اقامت دارند. اگر خرید داشتند یا می خواستند دڪتر بروند، به امید ما راهی همدان می شدند. با این حساب، اغلب روزها مهمان داشتم. یڪ ماه ڪه گذشت. تیمور، برادر صمد، آمد پیش ما. درس می خواند. قایش مدرسه راهنمایی نداشت. اغلب بچه ها برای تحصیل می رفتند رزن ـ ڪه رفت و برگشتش ڪار سختی بود. به همین خاطر صمد تیمور را آورد پیش خودمان. حالا واقعاً ڪارم زیاد شده بود. زحمت بچه ها، مهمان داری و ڪارهای روزانه خسته ام می ڪرد.
آن روز صمد برای ناهار به خانه نیامد. عصر بود. تیمور نشسته بود و داشت تڪالیفش را انجام می داد ڪه صدای زنگ در بلند شد. تیمور رفت و در را باز ڪرد.
ادامه دارد...✒️
#قسمت_96
#فصل_یازدهم
از پشت پنجره توی حیاط را نگاه ڪردم برادرشوهرم، ستار، بود. داشت با تیمور حرف می زد. ڪمی بعد تیمور آمد لباسش را پوشید و گفت: «من با داداش ستار می روم ڪتاب و دفتر بخرم.» با تعجب گفتم: «صمد ڪه همین دیروز برایت ڪلی ڪتاب و دفتر خرید.»
تیمور عجله داشت برای رفتن. گفت: «الان برمی گردیم.»
شڪ برم داشت، گفتم: «چرا آقا ستار نمی آید تو.» همین طور ڪه از اتاق بیرون می رفت، گفت: «برای شام می آییم.»
دلم شور افتاد. فڪر ڪردم یعنی اتفاقی برای صمد افتاده. اما زود به خودم دلداری دادم و گفتم: «نه، طوری نشده. حتماً ستار چون صمد خانه نیست، خجالت ڪشیده بیاید تو. حتماً می خواهند اول بروند دادگاه صمد را ببینند و شب با هم بیایند خانه.» چند ساعتی بعد، نزدیڪ غروب، دوباره در زدند. این بار پدرشوهرم بود؛ با حال و روزی زار و نزار. تا در را باز ڪردم، پرسیدم: «چی شده؟! اتفاقی افتاده؟!»
پدرشوهرم با اوقاتی تلخ آمد و نشست گوشه اتاق. هر چه اصرار ڪردم بگوید چه اتفاقی افتاده، راستش را نگفت. می گفت: «مگر قرار است اتفاقی بیفتد؟! دلم برای بچه هایم تنگ شده. آمده ام تیمور و صمد را ببینم.»
باید باور می ڪردم؟! نه، باور نڪردم. اما مجبور بودم بروم فڪری برای شام بڪنم.
ادامه دارد...✒
نویسنده:بهناز ضرابی زاده
#دختر_شینا
@shohadayekahrizsang
از عالم بالا بفرستند برات
رنگ دگری به خود گرفته است حیات
خواهی که از این خوان نشوی بی بهره
بفرست مدام بر محمد (ص) صلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
او کیست ؟ همان کلید اسرار حیات
او کیست؟ چراغ نور حق در ظلمات
پیغمبر ما ، آنکه خداوند و ملک
همواره فرستند برایش صلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
باید خاکریزهاۍ جنگ را بکشانیم بہ شهـر یعنـی نسلِ جدید را با شهـدا آشنا کنیم در نتیجہ جامعہ بیمہ میشود و یار
براۍ #امام_زمان (عج) تربیت میشود!
🕊️🇮🇷🕊️🇮🇷🕊️🇮🇷🕊️🇮🇷🕊️🇮🇷
امروز به نیت شهید
#قاسم_قربانی
پدر: عباس
عملیات: مأموریت و حوادث
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
شهدای شهر کهریزسنگ
باید خاکریزهاۍ جنگ را بکشانیم بہ شهـر یعنـی نسلِ جدید را با شهـدا آشنا کنیم در نتیجہ جامعہ بیمہ میش
امروز مهمون این شهیدمون هستیم قبل از شروع
استغفار کنیم
ابراز پشیمانی
بعدش حمد وشکر خداوند
بعدش بانیت ظهور و زمینه سازی
حاجت مدنظرتون رو
انشالله در ذهن داشته باشیم
وبخوانیم به امید گشایش
رحمت الهی بارش باران دعا کنیم
راستی یادمون نره که دعا برای دیگران، دعای خودمون رو زودتر به اجابت نزدیک میکنه
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند آیه #قرآن بخونیم و ثوابش را هدیه کنیم به شهدا
#همراه_شهدا
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#سردار_رشید_اسلام
#شهيد_والامقام
#حاج_حسین_خرازی
#طلوع :
🗓 1336/06/01 🗓
محل تولد : اصفهان
وضعیت تاهل : متأهل
شغل : پاسدار
#غروب :
🗓 1365/12/08 🗓
مسئولیت : فرمانده لشگر امام حسین (ع)
محل #شهادت : شلمچه
عملیات : کربلای 5
مزار #شهید :
#گلستان_شهدای_اصفهان
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang