ا این دل ماتم زده آواز چه سازم
بشکسته نیام بی لب دم ساز چه سازم
🍂
در کنج قفس میکشدم حسرت پرواز 🕊
با بال و پر سوخته پرواز چه سازم…!؟🍁🍂
#شهیدمفقودالاثرمهران_ذهابی🌹
#شهدای_ملایر
@shohadayemalayer
این دل ماتم زده آواز چه سازم
بشکسته نیام بی لب دم ساز چه سازم
🍂
در کنج قفس میکشدم حسرت پرواز 🕊
با بال و پر سوخته پرواز چه سازم…!؟🍁🍂
#شهیدمفقودالاثرمهران_ذهابی🌹
#شهدای_ملایر
@shohadayemalayer
شهدای ملایر
این دل ماتم زده آواز چه سازم بشکسته نیام بی لب دم ساز چه سازم 🍂 در کنج قفس میکشدم حسرت پرواز 🕊 با
سلام
طعم قصه اینبار یکم فرق داره و میخوام از #خانواده_شهدا بگم... از خانواده هایی که چشمشون به در سفید شد و عزیز کردشون برنگشت...💔🍂
یادشون بخیر...🌱
🌺مثلا پدرمادر #شهیدمهران_ذهابی🌹
…پدر اهل شعر بود و مادر اهل دلتنگی.. خوب البته مادر حق داشت دلتنگ باشه چون مادر بود...💞
شاید کمترکسی این شهیدبزرگوار رو بشناسه.
یک روز دیداری با پدرومادربزرگوارش داشتیم..مادر زیر لب برای پسرش شعری رو زمزمه میکرد و گاهی میگفت: "یعنی مهرانم کجاست؟ " سکوت کردیم ، ازبغض ، ازسوالی که هیچکدوممون جوابش رو نمیدونستیم جز اینکه باچشمای پر از اشک سرمون رو بندازیم پایین که
پدر شروع کرد با اون بیان زیبای قشنگش تعریف کردن.. که همرزم پسرم گفته:" در چنگوله که بودیم مهران زخمی شده بود و بردنش بیمارستان صحرایی که نزدیک اونجا بود. که بعداز چندلحظه دوتا هواپیمای عراقی اومدن و تمام بیمارستان رو بمباران کردند و رفتن.. صدای زمزمه مادر توی گوشم پیچید که میگفت:"یعنی مهرانم برمیگرده؟؟؟ " 💔🍂
شاید میشد کمی جواب مادر رو داد، که نه عزیز دل ، مهران تو با این وضعی که پدر گفت ، شاید دیگه برنگرده...
اما توان و جرات گفتن داشتیم..چون هیچکس از دل یک مادر مفقودالاثر خبر نداره که مادر مهران ازاین انتظار چندین ساله زمین گیرشده بود و قادر به راه رفتن و حتی کارهای شخصی خودش نبود و پدر همیشه بغض داشت...
خب مهران یه جوون رعنایی بود که یک روز مثل بقیه شهدا تصمیم میگیره بره جبهه و از وطنش دفاع کنه که وسط راه اونقدر باخدا انس میگیره که خدا عاشقش میشه و اونو سال ۶۳ میبره برای خودش…بقدری عاشق که بعداز سالها هنوز پیکرش برنگشته…
پدرو مادرش سال ۹۸ تو کنج همین شهر با فاصله ای کوتاه چشم روی همه ی این انتظارها بستند و رفتند... و دیدارشون شد دنیایی خارج ازاین دنیای سرد...
شاید مادر در کنار مهرانش دیگه دلتنگ نباشه و شاید پدر از این به بعد دیگه شعرهاشو کنار مهرانش بخونه اما اینجا یه خونه خالی ، پراز یادگاری هاشون مونده , کمدی پراز عکس و کتاب و خاطرات پسرشهیدشون که تا پدر زنده بود هیچکدوم ازاون عکسهارو بکسی نمیداد از بس مهرانش رو دوست داشت و لحظه لحظه با اون عکسها زندگی میکرد... دیگه حالا مادری نیست که برای مهران جوونش لالایی و شعرهای انتظار و کجایی عزیزم رو بخونه…💔🍂
❣️قصه #مهران ، قصه خیلی از شهدای دیگه ام هست...
قصه خیلی از پدر و مادرهایی که یک روز جوون رعناشون رفت و دیگه برنگشت...💔
🍂
کم کم این پدر و مادرها، این نعمتها، دارن میرن و دنیا با همه این تلخیها وسردی هاش داره بیشتر برامون تنگ میشه.
#تاهستندقدرشون_روبدونیم…❤️🍃
#شهدای_ملایر
@shohadayemalayer
15.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید علیرضا شاملو دوم فروردین 1341 ، در روستای گرجایی از توابع شهرستان ملایر به دنیا آمد. پدرش محمدتقی، کارمند کارخانه ماشین سازی بود و مادرش حمیده نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان جهادگر در جبهه حضور یافت. با سمت تدارکات چی و نیروی واحد پشتیبانی در بوکان هنگام درگیری با گروه های ضد انقلاب به اسارت در آمد و هفتم بهمن 1359 ،در اثر شکنجه در زندان دولتو، شهید شد. مزارش در گلزار شهدای شهرستان اراک واقع است. @shohadayemalayer
هدایت شده از خاطرات صوتی دفاع مقدس
کتاب : عزیزکرده ..زندگینامه ی شهید حسن تاجوک 🌹
نویسنده : مرضیه نظرلو🌹
قسمت : شصت و ششم🌹
آدرس ما👇👇👇ت ل گ رام
@defaeemogadas
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1487863813C4bb957d00e
هدایت شده از خاطرات صوتی دفاع مقدس
کتاب : عزیزکرده ..زندگینامه ی شهید حسن تاجوک 🌹
نویسنده : مرضیه نظرلو🌹
قسمت : شصت و هفتم🌹
آدرس ما👇👇👇ت ل گ رام
@defaeemogadas
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1487863813C4bb957d00e
هدایت شده از خاطرات صوتی دفاع مقدس
کتاب : عزیزکرده ..زندگینامه ی شهید حسن تاجوک 🌹
نویسنده : مرضیه نظرلو🌹
قسمت : شصت و هشتم🌹
آدرس ما👇👇👇ت ل گ رام
@defaeemogadas
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1487863813C4bb957d00e
هدایت شده از خاطرات صوتی دفاع مقدس
کتاب : عزیزکرده ..زندگینامه ی شهید حسن تاجوک 🌹
نویسنده : مرضیه نظرلو🌹
قسمت : شصت و هشتم🌹
آدرس ما👇👇👇ت ل گ رام
@defaeemogadas
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1487863813C4bb957d00e