مجید مریوند اول فروردین ۱۳۴۱ در شهرستان ملایر به دنیا آمد. پدرش عباس و مادرش اکرم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و بیست و ششم آذرماه ۱۳۶۰ در گیلانغرب توسط نیروهای عراقی براثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
در خاطرهای به نقل از برادر شهید نحوه تفحص و یافتن پیکر شهید را میخوانید.
مسئول گروه جستجوی مفقودین بودم، بیشتر از لحاظ اینکه برادرم شهید شده و پیکرش را پیدا نکرده بودیم این کار را انتخاب کرده بودم تا چشمان نگران خانواده مفقودالأثرها را از چشم به راهی درآورم.
پس از گذشت شش ماه از عملیات دشمن از منطقه شیاکوه عقب رفته و ما مشغول شناسایی و جمع آوری اجساد شهدا بودیم، چند روز و شب در کوهستان و منطقه درگیری قبل کاوش میکردم و مناطق آلوده به مین را پاکسازی و پیش میرفتیم، اما هنوز اثری از برادرم به دستم نیامده بود.
با مراجعه مجدد به تعدادی از همرزمان برادرم که در حال حاضر به شهادت رسیده اند آدرس و حوالی محل شهادت برادرم را جویا شدم سپس در حین مرخصی به زیارت حضرت امامزاده داود (تهران) مشرف شدم و از ائمه معصومین مدد خواستم.
پس از مراجعت به منطقه جنگی یک شب در خواب دیدم بزرگواری با چهرهای که جرأت و جسارت نگاه کردن به او را به خود نمیدادم و فقط در حدی که میدانستم ببینم لباس روحانیت بر تن دارد مرا صدا میزند و میگوید: فلانی بلند شو، مگر نمیخواهی برادرت را پیدا کنی؟
با وجودی که نمیدانستم طرف صحبتم کیست بی اختیار گفتم: چرا
جواب داد: پس بلند شو برویم.
گفتم: زیاد کاوش کرده ام، اما نمیدانم کجاست
فرمود: با من بیا.
در همان حال یک منطقه کوهستانی جلو نظرم مجسم شد و صحبت میکردم که ناگهان نگهبان مرا از خواب بیدار کرد و گفت: فلانی یک نفر از ملایر آمده و میگوید سید عباس حسینی است با شما کار دارد.
وقتی نگاه کردم دیدم سید عباس از کاکنان سپاه ملایر با فرزندش و پدر شهید حمزه لویی که قبلا ً با برادرم به شهادت رسیده برای کاوش آمده اند. پس از خواندن نماز بدون فوت وقت به طرف منطقه مورد نظر حرکت کردیم.
پس از عبور از مناطقی که آلوده به مین بود و قبلا ً پاکسازی کرده بودیم به ابتدای کانال شیاکوه که توسط عراقیها ایجاد شده بود رسیدیم، کوه مورد بحث از غرب به دشت یکشبه و منطقه عمومی نفت شهر و از شرق به کوههای گچی و منطقه گیلانغرب و از طرف شمال مشرف بر شهرهای قصرشیرین بود.
دوستان را با محیط آشنا کردم و کار کاوش را آغاز کردیم، در آن منطقه دشمن از شدت ترسی که از برادران سپاهی داشت بیشتر پیکرهای مطهر شهدای به جامانده پاسدار را با مواد منفجره وتی ان تی سوزانده بود. در یک لحظه چشمم متوجه سه جنازه نیمه سوخته شد که یکی از آنها مشخص بود سر ندارد و در فاصله چند متری سرش که در کلاه آهنی بود را مشاهده کردم.
وقتی که برای شناسایی اقدام کردم جمجمه بی گوشت و پوست را از داخل کلاه آهنی جدا کرده دیدم در چرم داخل کلاه آهنی نوشته بود: دهنوی اعزامی از بسیج سپاه ملایر و این نشانی بر آدرسی بود که همرزمان برادرم داده بودند، پیکر سوخته شهید بعدی را بررسی کردم و متوجه شدم لباس سبز با آرم سپاه پاسداران را بر تن داشته و تمام اجزای بدنش را جز قسمتی که در تماس با زمین بوده و یک مقدار از پایش بقیه را سوزانده اند.
در وسط بدن او قطعات ساعت مچی را دیده که برایم بسیار آشنا بود در این حال بی اختیار بغض گلویم را گرفت و فریاد زدم حاج عباس بیا که مجید را پیدا کردم وقتی بند پوتین او را باز کردم دیدم در داخل پوتین او با ماژیک قرمز نوشته شده بود: مریوند.
به استناد این شواهد در حضور همراهان پیکر سومین شهید را نیز با داشتن یک نشانی و اطلاعات همرزمان جمع آوری کرده و به طرف یگان خود برگشتیم. سپس پیکر هر سه شهید را بعد از دنبال کردن مراحل قانونی به ملایر آوردیم. با هماهنگی سپاه ملایر و جمعی از روحانیون خصوصاً حاج آقا مقدسی مراسم تشییع و دفن را انجام دادیم و چشمان نگران والدین خود را پس از گذشت ۹ ماه به پیکر شهیدشان منور ساختیم.
او بهترین لباس را برای شرکت در تمامی محافل و مجالس حتی عروسی لباس مقدس سپاه میدانست و ۹۰ درصد حقوق خود را صرف امور خیر و کمک به نیازمندان میکرد. هیچگاه نماز اول وقت از او فوت نمیشد و به نماز اهمیت بسیاری میداد. @shohadayemalayer
زندگینامه اولین خبرنگار شهید که در مهرماه سال 1357 در سنندج به اسارت گروهک کومله در آمد و پس از ماهها اسارت و شکنجه در زندان دولتو به دست گروهکهای ضدانقلاب در هفتم بهمنماه 1357 به شهادت رسید .
شهید علیرضا شاملو در دوم فروردینماه سال 1341 در یکی از روستاهای ملایر به نام گرجائی پا به جهان هستی گذاشت. پدر و اجداد پیشینش از افراد مذهبی روستا بودند. او تا سن 8 سالگی در همان روستا با خانوادهاش زیست. دو سال اول دوران ابتدایی را همراه برادرش که از او بزرگتر بود، به روستای مجاور که با محل زندگیشان 6 کیلومتر فاصله داشت، بدون داشتن وسیله رفت و برگشت، گذراند.
با گذشت زمان جهت ادامه تحصیل همراه خانواده به شهر اراک مهاجرت کردند. در اراک نبودن کار برای پدرش، نداشتن خانه و کرایهنشین شدن، فقر مادی گریبان گیر آنان شده بود. با وجود همه مشکلات، ادامه تحصیل داد. و چون از با استعداد بود، در مدت 10 سال موفق به گرفتن دو دیپلم شد.
دوران دوم زندگی او، وارد شدن به مرحله نوجوانی بود. در این مرحله به فطرت وجودیاش پی برد. با مطالعات زیاد در زمینه دین اسلام، دیگر میدانست انسان برای چه آفریده شده و هدف از خلقت جهان برای انسان چه بوده است. آیا خلقت انسان برای این است که از نظر مادی فقط پیشرفت کند یا این که از هنگام پا به عرصه وجود گذاشتن، در جستجوی معنویات و اخلاقیات باشد و یک زندگی پر محتوای مکتبی، سیاسی، رزمی را شروع کند. آنگاه که آگاهانه اعتقاد راستین به معبود خویش پیدا کرد، در همه ابعاد زندگی، خدا را ناظر قرار داد و پس از مطالعات فراوان درباره معارف فرهنگ اسلامی و مکتب راستین محمد(ص) و بعد از پایه و مقدمه قرار دادن کتب اسلامی به کتابهای دیگر مکاتب روی آورد. در زمینه چگونه سیر مطالعاتی داشتن نظرش این بود که به خاطر جلوگیری از تزلزل در عقیده فکری، مذهبی اسلامی خویش آنقدر آگاهیها را باید بالا برد و از جزئیات به کلیات رسید تا در عقیده بر اثر غرایز انسانی لغزشی ایجاد نشود.
اوقات بیکاریاش را صرف مطالعه، گردشهای علمی، ورزش، رفتن به مجامع و سخنرانیها و بحثهای سیاسی - ایدئولوژیکی میکرد. در رژیم پهلوی فعالیتهای فرهنگی ضد حکومت فراوان داشت. از جمله به شهرهای مختلف میرفت و در مساجد و مراکزی که دانشآموزان بودند، سخنرانی میکرد. ماشینهای پر از کتاب را از قم و تهران وارد اراک میکرد و به شهرهای دیگر از جمله ملایر منتقل میکرد. کتابخانهها و کتابفروشیهای زیادی در سایر شهرها تشکیل داده بود. در پخش اعلامیه و تشکیل راهپیماییها شرکت داشت. یکی از جوانان مبارز که پس از آگاهی یافتن در رابطه با استبداد پهلوی به مبارزه علیه استبداد پرداخت و چندین مرتبه در درگیری با پلیس ستمشاهی زخمی شده بود.
همزمان با انقلاب اسلامی در صف مبارزان جای گرفت و بارها از سوی ساواک مورد تعقیب و بازجویی واقع شد. بسیار پیش میآمد که خود سخنران مجالس بود. با گروههای چپ در دوران بعد از انقلاب، بسیار بحث و گفتگو داشت. در مورد روحانیت و رهبران مذهبی نظر بسیار جالبی داشت، میگفت: رهبران مذهبی افرادی هستند و باید باشند که آلام مردم را تسکین بخشند و این آلام مردم قلبهایشان را گداخته باشد و مسئولیت خطیر شیعه علی(ع) بودن را تا انتهای سعادت، انسانیت، جهاد، شهادت به پیش برند.
با اینکه از نظر مالی به حد مایحتاجش داشت؛ ولی به کارگری میرفت و زیر آفتاب مشغول کار کردن میشد. به خاطر اینکه احساس کند درد و رنج محرومین جامعه را. او معتقد بود معیار و میزان طبقهبندی افراد در جمهوری اسلامی و مکتب اسلام إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ.[1] است. بعد از پیروزی انقلاب از جمله افرادی بود که با تشکیل جهاد وارد این نهاد شد. از طریق جهاد به روستاها برای کار فرهنگی هجرت کرد. همزمان در هفتهنامه سروش نیز خبرنگاری میکرد.
پس از مدتی کار کردن در جهاد اراک، بنا بر فرمان امام(ره) به خاطر کمک به مردم کردستان و برای سازندگی به آن خطه سفر کرد تا هجرت از خود به خدا را شروع کند. در کردستان نیز لحظهای آرام نگرفت. به روستاها میرفت، در میان مردم کُرد حضور پیدا میکرد. از دردهایشان میپرسید. در آخرین اعزام هجرتش با سایر هجرتهایش فرق میکرد. این بار بیشتر چهرهاش رنجیده به نظر میرسید. در آخرین سفر که برای دیدار خانوادهاش آمده بود، به وضوح مشخص بود، دیگر بر نمیگردد. او که از تابستان سال 1358 بارها به کردستان رفته بود در مهرماه سال 1357 در سنندج به اسارت گروهک کومله در آمد و پس از ماهها اسارت و شکنجه در زندان دولتو به دست گروهکهای ضدانقلاب در هفتم بهمنماه 1357 به شهادت رسید. @shohadayemalayer
گزیدهای از وصیتنامه شهید علیرضا شاملو:
بسم الله الرحمن الرحیم مسئولیت خطیر پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران است. شهادت را با شهادت انتخاب كنم و در راه صادقانه به مردم محروم كشور و احیای رسالت سازندگی از جان خود بگذرم. بعد همه دوستان و عزیزانم را به میهن را به کار و تلاش میخوانم و از آنها میخواهم كه به انقلاب اسلامی دین خود را ادا نمایند. فلسفه من در زنده ماندن این بوده كه برگردم و رسالتم را ادامه دهم و به تزكیه نفس و به كار بستن هر چه بیشتر قوانین قرآن بپردازم. از کسانی که در مدت یك سال گذشته، با آنان همكاری داشتهام. تمنای دعای خیر و بخشش دارم و امیدوارم در هر كار سازنده و انسان دوستانهای و در هر قدمی که برای سازندگی ایران و در جهت خدمت به انقلاب اسلامی برمیدارند، سخت بکوشند.[2]
سوره حجرات، 13.
برگرفته از متن تهیه شده توسط خانواده شهید، با اندکی تغییر. @shohadayemalayer
🌷شهیدسید مجتبی حسینی🌷
شهید والامقام سید مجتبی حسینی فرزند سیدعسکر، در هشتمین روز از مرداد ماه سال 1342، در یکی از روستاهای ملایر ولادت یافت، او انسانی صبور و درد آشنا و زحمتکش بود و برای همین، قدر زندگی را میدانست و با مردم به خوبی رفتار میکرد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پایگاه بسیج مسجد محل عضو شد، در روزهای اول انقلاب که منافقین در شهر جولان میدادند؛ برای سرکوبی منافقین کوردل تلاش میکرد، سرانجام به منظور خدمت صادقانه به ملت و میهن خویش و ادای تعهد انقلابی خود به خدمت سربازی اعزام شد و پس از فراگیری آموزش نظامی در اوایل سال 1362، به عنوان ژاندارمری عازم کردستان شد، دومین روز از مهرماه همان سال در پایگاه کانی شور کردستان، به درجه رفیع شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای اراک و در کنار دیگر شهدای این خطه به خاک سپردند.
🌷شادی ارواح طیبه امام خمینی(ره) و شهدای انقلاب اسلامی صلوات🌷
💔🕊
# ای شهید...
مے شـود کمی
مـرا هم دعــا ڪنیـ
دلم #زخمے ست....
دلم برای #شهید🕊 شدن بهانه می گیرد.
#اما_هنوز_لایق_نشده😔
🍃🍃🍃
شهید سید عباس حسینی
فرزند سيدصدرالدين
تولد 1320/04/01
شهادت 66/12/29 بانه
💠💠💠💠💠💠💠💠💠
_______________
🥀موسسه فرهنگی شهدایی عاشورائیان ملایر 🥀
https://eitaa.com/joinchat/177799186C42d17a4b50
هدایت شده از ذخیره
33.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🌸✨
باسلام و تحیت
لحظاتی از روایت گری اقای
سید داوود سادات موسوی برادر
شهیدعزیز سید ایوب سادات موسوی
در مراسم قرائت
زیارت پر فیض #عاشورا
و دیدار با خانواده معظم شهدا
#هیئترزمندگاناسلامملایر
مورخ ۲/شهریور/۱۴۰۱
گروه دیدارباخوبان 👎
خاص دیدار با خانواده معظم
#شهدایملایر
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3665494197C604a151d6c
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/CwRDeQAyeYSJo1CYLmIpCt
هدایت شده از [🇵🇸یاحِیـــــــدَر]
🍃
بسم رب الشهداء و الصدیقین
❤️
شهید مراد ترک
قسمتی از وصیت نامه شهید:
من آگاهانه در این راه قدم برداشته
و هدفم جز شهادت در راه اسلام
و قران نبوده است
برادران از شما می خواهم که
هر قدمی که بر می دارید در راه اسلام
و جمهوری اسلامی باشد
هیچ وقت خودتان را از روحانیت جدا نکنید
❤️
🍃با سلام و عرض ادب خدمت همه خادمان شهدا🍃
❣چراغ راه آینده ما شعار آزادگی و فداکاری شهدای ماست.
امام خامنه ای دامت برکاته✨
قرائت زیارت عاشورا و دیدار با
خانواده معظم
شهید مراد ترک
زمان:
چهارشنبه ۹/شهریور/۱۴۰۱
ساعت ۱۷:۳۰عصر
مکان:
۳۲ متری شهید مطهری ،خیابان شهید محمد نبی احمدوند (روبه روی خیابان شهید طاهرنیا(ده متری))
کوچه شهید عباس جمشیدی
ساختمان ضحی منزل شهید مراد ترک
✨شرکت در مراسم برای عموم (خواهر و برادر) ازاداست.
دوستان رزمنده که از این شهید والامقام خاطره ای دارند با شماره زیر تماس بگیرند تا از وجودشان استفاده کنیم
۰۹۱۸۸۰۸۴۰۸۹ وفایی
#هیئترزمندگاناسلام
#شهدایملایر
برای اطلاع از مراسمات هیئت در گروه #دیدارباخوبان در پیامرسان های زیر عضو شوید😉
ایتا👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3665494197C604a151d6c
واتساپ👇🏻
https://chat.whatsapp.com/CwRDeQAyeYSJo1CYLmIpCt
https://aspb3.asset.aparat.com/aparat-video/348848ff7f1ef1f02cbb024f2d9b44a712041253-148p.mp4?wmsAuthSign=eyJhbGciOiJIUzI1NiIsInR5cCI6IkpXVCJ9.eyJ0b2tlbiI6IjgyNWMzNThmZjkyM2E2M2E0MmQzYThmMGM3ZTAwYzZiIiwiZXhwIjoxNjYxODc0OTk1LCJpc3MiOiJTYWJhIElkZWEgR1NJRyJ9.rSVf87huRXke_FI6JaARLftEHYGA_P_OPbWOEvKmd0U نام کتاب: حرمان هور - دست نوشته های پزشک شهید احمدرضا احدی / نویسنده: علیرضا کمری / ناشر: سوره مهر / معرفی کتاب: کتاب حرمان هور براساس دستنوشتههای شهید احمدرضا احدی در حین جنگ تالیف شده و ازاینرو فضای حاکم بر جبهههای جنگ بهخوبی در آن منعکس شده است. تحصیلات آکادمیک شهید احمدرضا احدی و تسلط او به ادبیات ایران و جهان، این اثر را از دیگر آثار حوزهی ادبیات دفاع مقدس متمایز میکند.تاریخ پخش: 970705