۱۹ بهمن ۱۴۰۰
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
۲۰ بهمن ۱۴۰۰
۲۲ بهمن ۱۴۰۰
۲۲ بهمن ۱۴۰۰
پدرت شاه خراسان و خودت گنج مقامی
پدرت حضرت خورشید و خودت ماه تمامی
غنچهای نیست که عطر نفست را نشناسد
تو که ذکرصلواتی و درودی و سلامی
🌸🍃 ولادت با سعادت ابن الرضا، حضرت جواد الائمه علیه السلام مبارک باد🌸🍃
🆔 @hadisgraph
۲۲ بهمن ۱۴۰۰
شهید محمد صادقی کمازانی در دهم خرداد ۱۳۳۳ در یکی از روستاهای ملایر در خانوادهای متدین دیده به جهان گشود، تحصیلات ابتدایی را در آنجا دنبال کرد و برای ادامه تحصیل به ملایر مهاجرت کردند.
محمد تمام دوران مدرسه اش توام با کار طاقت فرسا بود و فقر مالی باعث شد تا محمد تحصیلات را تا کلاس دهم ادامه دهد و بعد برای گرداندن چرخ خانواده برای کارگری به تهران رفت و چندی بعد با اینکه خیلی از سیستم حاکم بر ارتش در آن زمان ناراضی بود اجبارا به خدمت سربازی رفت و در دوران سربازی هم چند بار درگیریهایی با سران وابسته ارتش داشت.
از خصوصیات اخلاقی شهید کمازانی این بود که ایشان فردی متین و متواضع بود و هیچگاه دلش قبول نمیکرد که شاهد ظلمی باشد، او بارها قلبش برای مردم رنجیده این کشور تپیده و اشکش برای محرومان جاری شده بود.
شهید کمازانی علاقه وافری به سرور آزادگان امام حسین (ع) داشت، بعد از پایان سربازی مدتی در یک اداره خصوصی استخدام شد تا اینکه انقلاب ایران آغاز شد و با روحیه ایثار و از خودگذشتگی که داشت به طور فعال در تمام مراحل انقلاب فعالیت کرد تا اینکه ۲۲ بهمن فرارسید، ۲۲ بهمنی که خون بر شمشیر و حق بر باطل پیروز شد.صبح ۲۲ بهمن با اسلحهای که از قبل تهیه کرده بود با چند تن از دوستانش وقتی که شنیدند پادگان عشرت آباد به عنوان آخرین پایگاه طاغوت و حکومت شاهنشاهی تسلیم نمیشود به طرف پادگان عشرت آباد حرکت کردند، ساعت ۱۲ ظهر پادگان به دست مردم افتاد و دوستان محمد در خیابان جلوی پادگان منتظر محمد شدند، ولی محمد به لقاالله رسیده و در همان جریان فتح پیروزی در پادگان عشرت آباد به شهادت رسید. @shohadaymalayer
۲۳ بهمن ۱۴۰۰
شهید "محمد صادقی فر" در اول خردادماه ۱۳۴۷ در شهرستان ملایر به دنیا آمد. پدرش امام بخش و مادرش شهربانو نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند و به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت و در ۲۲ فروردین ماه ۱۳۶۶ در خرمشهر براثر مصدومیت شیمیایی به شهادت رسید. پیکر این شهید بزرگوار در گلزار شهدای شمس آباد واقع است. در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید بزرگوار را میبینید. https://navideshahed.com/files/fa/news/1400/4/29/688715_496.mp4 @shohadayemalayer
۲۳ بهمن ۱۴۰۰
هدایت شده از دِلْنِوِشْتِههآیِشُھـَدآوَمَنْ🌿
#ارسالی
#برایحافظ
🌹...قبل از خلقت خدا به خودش اجازه داد تا دست به شاعرانگی بزند..
اجازه داد که بخش مهمی از مقدرات این روزگار،با من وتو ودوستانمان رقم خورد..
خدا خواست تا چیزی مثل شهادت از تن این آفرینش بیرون بزند..
خواست که دلی با دلی دیگر آغشته گردد ودر این بین از این خلقت کلماتی مثل آب،احساس،شعر،ایران،جنگ،خاطره و حافظ بیرون بزند،که اگر نبودند زیبایی معنای چندانی نداشت...
احساس میکنم دوست داشتن تو و خاطراتت بیش از هر کسی وهر چیزی خدا را خوشحال کرد و بعد دوستان آشنا را...
حافظ،کنار تو وامثال تو بودن و خاطره بازی با شما،لذت بخش ترین کاری بود که در تمام عمرم انجام داده ام...
راستش،به خودم بخاطر چنین مقدراتی میبالم.
(بیاد عزیز برادر شهیدم حافظ نیاوند)❤️
ارسالی از برادر رزمنده
#آقایشهرامشهبازی✨
@shahadat1398🕊
۲۴ بهمن ۱۴۰۰
هدایت شده از [🇵🇸یاحِیـــــــدَر]
✅کلاس چهارم یادتونه توی کتاب درسیمون یه پسر هلندی بود که انگشتش را گذاشته بود تو سوراخ سد، تا سد خراب نشه؟؟؟ قهرمانی که با خاطره اش بزرگ شدیم... "پطرس" تازه تو کتاب عکسی هم از پطرس نبود و ما هیچ وقت تصویرش رو ندیدیم...! هر کدوممون یه جوری تصورش را کردیم... که خسته بود، رنگ پریده، انگشتش کرخت شده بود و ... گذشت ... گذشت و دیدم اصلا اسمش پطرس نبود! بلکه هانس بود. هانس یک شخصیت تخیلی بود که یک نویسنده آمریکایی به نام " مری میپ داچ "نوشته بود. " بعدها هلندی ها از این قهرمان خیالی که خودشان هم اون را نمی شناختند ،یک مجسمه ساختند. " خود هلندی ها خبر نداشتند ما نسل در نسل با خاطره پطرس بزرگ شدیم .... خبر نداشتند اگر ما می فهمیدیم پطرسی در کار نبوده ناراحت می شدیم ... اما سرزمین من پر از قهرمان بود ... قهرمان هایی که هم اسم هاشون واقعی بود و هم داستان هاشون ... میخوای اسم چند تاشون را بگم؟ میدونین چیکار کردن که قهرمان شدن؟
❤️ " شهید حاج حسن تاجوک " فرمانده دلیر گردان۱۵۱ مسلم بن عقیل ملایر که کربلای ۴ به شدت مجروح شد ولی با وجود اینکه بهبود پیدا نکرده بود با شکم باز و همان حال بد با آمبولانس به منطقه رفت و برای عمليات کربلای پنج حاضر شد....
❤️ " غلامحسن سروش " کوچکترین شهید ملایر که انقدر التماس کرد تا اخرش رفت و عندربهم یرزقون شد ...
❤️ " مرتضی فراهانی " عملیات والفجر۸ مجروح شد بیسیم زد فرمانده اش شهید حاج حسن تاجوک که نقل و نبات خوردم باید برگردم حاجی گفت نمیشه گفت چشم موند شهید شد پیکرش تا سالها برنگشت ...
❤️ "شهيد حاج مصطفی طالبی" مسئول طرح و برنامه لشکر چهار بعثت که با تن مجروحش همیشه در حال دفاع بود همسرش روایت میکنه که مصطفی همیشه ميگفت کار اگه برای خداست گفتن ندارد کاری هم که برای خدا نيست ارزش گفتن ندارد ...
❤️ " رحمت الله و حجت الله سلطانی " دوتا برادر که توی عملیات کربلای پنج با فاصله چند دقیقه شهید شدند...
❤️ "شهید محمود اسلامجو " بعد عملیات کربلای چهار به همراه شهید رحمت الله سلطانی داشت میدوید که به نماز اول وقت برسه که پاش گیر کرد و درکنار سیم خاردار به زمین خورد و از ناحیه فک و صورت به شدت آسیب دید هنگام عملیات کربلای پنج وقتی بهش گفتند اقا محمود شما مجروحی جلو نیا گفت دست و پام که سالمه رفت و تا آخرين نفس جلوی دشمن ایستاد و شهید شد ...
❤️ " احمدرضا احدی " رتبه یک کنکور پزشکی سال 1364، اومد لباس خاکی پوشید و توی جبهه شلمچه شهید شد ...
❤️"شهید حیدر کاظمی" دانشجوی رشته فلسفه دانشگاه شهيد بهشتی تهران که کربلای پنج با سری مجروح که با باند بسته بودش توی سنگر پشت تیربار ایستاده بود و وقتی دوستش احمدرضا احدی به او گفت کسی نیست و پل را تا فردا که نیرو ها می آیند باید نگه داشت خنده ای بر لب گذاشت و گفت تا آخرين نفس خواهیم ايستاد...
🔹کاش توی بچگیمون به جای گنجاندن داستان های تخیلی، این قهرمان ها را بهمان معرفی میکردند؛ مگه خودمان قهرمان واقعی کم داشتیم؟
۳۰ بهمن ۱۴۰۰