eitaa logo
🌷شُـهَـدا زِنـده انـد🌷
77 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
♻️امروزفضلیت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی شهداکمترازشهادت نیست زندگی زیباست اماشهادت زیباترست. "سیدعلی خامنه ای" ما سینه زدیم ، بی صدا باریدند🌹 از هرچه که دم زدیم ، آنها دیدند🌷 ما مدعیان صف اول بودیم🌹 از آخر مجلس شهدا را چیدند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃یازهرا سلام الله علیها 🍃یا شهیده 🥀 💎منتظران ویاران واقعی بقیة الله عج اینگونه اند ✔️ 🌱 🌱 🌱 🌷💚شهید عشوری سرباز گمنام امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف بود...! حسن عشوری از شهدای امنیت کشور است که با جان‌نثاری و مبارزه خود در برابر تکفیری‌هایی که چنگ به قلب اسلام ناب محمدی ،زده بودند، بار دیگر ارزش‌های والای انسانی را به تصویر کشید.۲۴ خرداد سال ۱۳۹۶ برای مردم گیلان یادآور روزی است که این شهید والامقام با زبان روزه به دست شقی‌ترین مخالفان اسلام به آرزوی همیشگی خود رسید. پدر شهید عشوری از جانبازان و رزمندگان جنگ تحمیلی است. 💥حسن عشوری محمدگاندو یک کاربر مجازی نوشت: آقامحمدِگاندوفقط یه بازیگربود.بیاییدازحسن آقاعشوری براتون بگم که خواهرش میگه تاروزشهادتش مانمیدونستیم کجاکارمیکنه،وقتی فهمیدیم که خبرشهادتش اومد. ✅🌷فرازهایی از وصیتنامه ✅ به‌هیچ‌وجه تا زمان پیدا شدن قبر مطهر حضرت زهرا (س) برای من سنگ‌قبری تهیه نکنید. ✅در لحظه تدفین تربت کربلا، کفن کربلا و پیشانی‌بند یا زهرا (س) فراموش نشود. 💌خداوندا: تو خود فرمودی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را. آغوش بگشا و ردای سرخ شهادت را که به بهترین بندگانت عطا فرمودی به من نیز عطا فرما و مرا با شهدای صدر اسلام محشور فرما🌷🕊 🌺یادشهداباصلوات 🌺 🕊🌷 تولد:۱۳۶۸/۵/۲۴-رودسر شهادت:۱۳۹٦/۳/۲۴-چابهار مزار:گیلان،امامزادگان ماچیان رودسر کتاب شهید:شناسنامه شهیدحسن عشوری 🌷 فَرَجَهُم🕊 🍃یاعلی علیه السلام🍃 یاشهید 🌷
🍃🥀یا_شهید... - سـربـازانِ‌امآمِ‌زمـآن‌"عج‌"💙 ازهیــچ‌چیـزجـزگـنآهآن‌شـآن‌نمےترسنـد...!°° -"شهیدآوینی!"-🌿🌷🍃
🍃🥀امیدانه...🌱 آقا بقیة الله الاعظم عج 💙 با سپاهی از شهیدان🌷🕊 خواهد آمد.............💌 🌷🍃
☘ مسئولیت سنگینی گرفته بودم. 🌷 یک روز شهید تهرانی مقدم پیش من آمد و گفت دوست داری کارت خوب پیش برود؟ گفتم: بله.  💠 گفت: به تمام نیروهای تحت امرت بگو بگویند خدایا ما این کار را برای تو انجام می دهیم اگر ثواب دارد آن را تقدیم حضرت زهرا (سلام الله علیها) می کنیم. 🌸 بعد از آن به صورت عجیبی کارهای ما درست می شد ... خوبه ما هم نیت کنیم بگوییم: خدایا ما کار خوبی نداریم همین اندک کارهای خوبمان را هم تقدیم حضرت زهرا (سلام الله علیها) می کنیم. 🌹ان‌شاء الله کارهای ما هم وسط کارهای خیر ائمه قرار می گیرد و اجر و قرب و برکت پیدا میکند ... 🌹
🌷شُـهَـدا زِنـده انـد🌷
⃟🤍⚘⃝🕊˼ ᭄ꪆ.• 🔥#دهه_شصت...نسل سوخته👨🏿 #قسمت چهارم ✍نوشته ی شهید مدافع حرم، سید طاها ایمانی 🟡حسادت د
⃟🤍⚘⃝🕊˼ ᭄ꪆ.• 🔥 شصت...نسل سوخته👨🏿 پنجم ✍نوشته ی شهید مدافع حرم، سید طاها ایمانی 🟢 اولین پله های تنهایی مات و مبهوت ... پشت در خشکم زده بود. نیم ساعت دیگه زنگ کلاس بود و من حتی نمی دونستم باید سوار کدوم خط بشم؛ کجا پیاده بشم؛ یا اگر بخوام سوار تاکسی بشم باید ... همون طور چند لحظه ایستادم ... برگشتم سمت در که زنگ بزنم اما دستم بین زمین و آسمون خشک شد. - حالا چی می خوای به مامان بگی؟  اگر بهش بگی چی شده که مامان همین طوری هم کلی غصه توی دلش داره. این یکی هم بهش اضافه میشه... دستم رو آوردم پایین. رفتم سمت خیابون اصلی. پدرم همیشه از کوچه پس کوچه ها می رفت که زودتر برسیم مدرسه و من مسیرهای اصلی رو یاد نگرفته بودم. مردم با عجله در رفت و آمد بودن. جلوی هر کسی رو که می گرفتم بهم محل نمی گذاشت. ندید گرفته می شدم ... من ... با اون غرورم ... یهو به ذهنم رسید از مغازه دارها بپرسم. رفتم توی یه مغازه. دو سه دقیقه ای طول کشید؛ اما بالاخره یکی راهنماییم کرد باید کجا بایستم. با عجله رفتم سمت ایستگاه. دل توی دلم نبود. یه ربع دیگه زنگ رو می زدن و در رو می بستن. اتوبوس رسید. اما توی هجمه جمعیت رسما بین در گیر کردم و له شدم. به زحمت از لای در نیمه باز کیفم رو کشیدم داخل . دستم گز گز می کرد. با هر تکان اتوبوس يا یکی روی من می افتاد، یا زانوم کنار پله له می شد. توی هر ایستگاه هم با باز شدن در پرت می شدم بیرون. چند بار حس کردم الان بین جمعیت خفه میشم. با اون قدهای بلند و هیکل های بزرگ ... و من ... بالاخره یکی به دادم رسید. خودش رو حائل من کرد. دستش رو تکیه داد به در اتوبوس و من رو کشید کنار. توی تکان ها فشار جمعیت می افتاد روی اون. دلم سوخته بود و اشکم به مویی بند بود. سرم رو آوردم بالا. - متشکرم. خدا خیرتون بده. اون لبخند زد. اما من با تمام وجود می خواستم گریه کنم... . . ✅ادامه دارد... 🌷⃟ ⚘⃝🕊˼ ᭄ꪆ.•@shohadazendeaand🇮🇷      ⚘شهــدا زنـده اند⚘
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در محضر ولایت روایتی از وصیت‌نامه شهدا ✏️ رهبرحکیم وفرزانه انقلاب: تلویزیون یک برنامه‌ای را دیروزپریروزها پخش میکرد که بنده تصادفاً چند دقیقه‌ای دیدم از بعضی از شهدا...میگوید من درس خواندم و میترسم که این درس خواندن من تحمیل بر بیت‌المال بوده خرجی برایش شده و هزینه‌ای شده این به گردن من باشد؛ وقتی که من شهید شدم موتور گازیِ من را بفروشید، پولهای بانک من را بگیرید، بروید بدهید به بیت‌المال به‌جای آن! اینها درس است؛ اینها درس است. ۱۳۹۵/۰۷/۰۵
تو ای برادر عراقی، اگر چه تو ماموری وقاتل جان من اما من تورا برادر خود می دانم از تو خواهم گذشت اگر خدا اجازه دهد اول کسی را که شفاعت می کنم تو هستی... 📜"قسمتی از وصیتنامه ...🌷🕊 🌷
💌 🌹‌شهـــید مرتضی‌ مسیب‌زاده: خدمت ‌به‌ مادرتون ‌باعث ‌میشه خیر ‌دنیا‌ و ‌آخرت ‌نصیبتون‌ بشه..:)
یڪبار از او پرسیدم چڪار ڪنیم ڪه همه مشڪلات حل شود؟ گفت: اگر بخوانید و به پدر و مادر خودتان احترام بگذارید می بینید ڪه اصلا مشڪلی وجود ندارد...
زندگی به سبک شهدا ( خاطرات ) یکی از هم سنگر هایش می گفت ؛ من بستن کمربند ایمنی را در سوریه از محمود رضا یاد گرفتم . یک بار به او گفتم اینجا دیگر چرا کمربند می بندی؟! اینجا که پلیس نیست ! گفت : می دانی چقدر زحمت کشیده ام که با تصادف نمیرم؟ شرط شهید شدن ، شهید بودن است شهید مدافع حرم🕊🌹
همیشه‌باخودفکرمیکنیم ! شهداحتماًیه‌کارِخاصی‌کردن‌كه‌ شهیدشدن‌ولی‌نه‌اوناخیلی‌کارهارو نکردن‌كه‌شهیدشدن !