eitaa logo
🌷شُـهَـدا زِنـده انـد🌷
75 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
2 فایل
♻️امروزفضلیت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی شهداکمترازشهادت نیست زندگی زیباست اماشهادت زیباترست. "سیدعلی خامنه ای" ما سینه زدیم ، بی صدا باریدند🌹 از هرچه که دم زدیم ، آنها دیدند🌷 ما مدعیان صف اول بودیم🌹 از آخر مجلس شهدا را چیدند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
سرش را از روی سجده بلند كرد، چشم‌هایش سرخ، خیس اشك . گفتم چی شده مصطفی؟ زل زد به مهرش ... گفت : «یازده تا دوازده هرروز را فقط برای خدا گذاشته‌ام، از خودم می‌پرسم، كارهایی كه كردم برای خدا بود، یا برای دل خودم.» 🌷 🌷
📙کتاب با بابا. ص۸۸ 🔰برخی را دیدم که مقامشان از بقیه اهل بهشت برزخی بالاتر بود. آنها عاشقان امام زمان ( عج ) بودند. آنها می دانستند اگر امام زمان خود را نشناسند، مرگشان مانند مردمان جاهلیت خواهند بود. آنان در دوران غیبت، روز خود را با سلام بر امام زمان ( عج ) آغاز می کردند و همواره در دعاهایشان امام غائب از نظر را یاد می کردند. آنها می فهمیدند که هر هفته اعمالشان به امام عصر ( عج ) عرضه می شود، لذا تلاش می کردند تا گناه در نامه عمل شان نباشد. این افراد می دانستند اگر آنان امام خود را نمی بینند، اما امام زمان ( عج ) هر روز آنها را نظاره می کند. البته این را هم متوجه شدم که مهمتر از دیدار امام عصر ( عج ) این است که عمل به دستورات دین داشته باشیم و شیعه و منتظر واقعی حضرت باشیم. 💐الهم عجل لولیک فرج 🌷
📝بخشی از دلنوشته 🟣شهید مدافع‌حرم پرونده امروز هم بسته شد!🗂 فکر کن امروز آخرین روز بود! چقدر به امام زمانت نزدیک شده‌ای؟🤔 اصلاً برای ظهور کاری کرده‌ای؟ چقدر دل امام زمانت را بــــــه دســــــــت آورده‌ای؟😒 یا فقط با گناه، دلش را شکسته‌ای؟💔
🌷شلمچه ! بوسه می زنم به بازوان غیرتت به خیمه گاه عزّت و به دیده بان همّتت به چشم خود چه دیده ای که اینچنین فتاده ای؟! 🌷شهیــدِ بی ســرِ مــرا ، کـجــا تـو جـا نهـاده ای ؟ شلمچه! داغ سینه ات دوباره تازه کرده ام؟! بدان که خاطرات تـو ، ز جان و دل خریده ام🌷 به نام خدا ، صبحتون زیبا، یاد کنیم از شهدا🌹 🌷عکس از آلبوم طلبه شهید سیدزین العابدین علوی آقاملکی  تشییع با شکوه شهید زین العابدین علوی  از شهدای تشنه لب عملیات رمضان که سر نازنین این شهید در بدن نبوده و از طریق لباسش مورد شناسایی قرار گرفته بود. روحش شاد و یاد و نامش گرامی باد❤️ 🌹یاد و خاطره شهدا و رزمندگان عملیات رمضان گرامی باد🌹 یکشنبه 25 تیر 1402 . عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 یادی از شهید مدافع حرم مصطفی نبی‌لو (●ولادت: ۱۳۴۵، تهران  ☆  ○شهادت: ۱۳۹۶، سوریه  ☆  ■مزار: گلزار شهدای مدافع حرم بهشت معصومه"سلام‌الله‌علیها" قم) ❤️ دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) بودیم. 🌷 دفعه آخر که برای خداحافظی رفتیم حرم، وقتی برمی‌گشتیم، گفت دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز! ❓گفتم: "چرا؟" 🔴 گفت: ✅《چون همیشه موقع خداحافظی می‌گفتم یا حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) من را دو ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) نوکری کنم. ولی این‌بار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها).》 ⁉️ من هم خندیدیم و گفتم: "خب چه فرقی کرد؟" ♦️ گفت: 🔆《اینها دریای کرم هستند چیزی را که ببخشند دیگر پس نمی‌گیرند.》 🎤 : 🌷 گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید: 🔆《حفاظت از حضرت آقا که محافظ اصلی دین و حرم اهل‌بیت هستند از اوجب واجبات است و حفاظت از ایشان حفاظت از حرم‌هاست...》 🌷نثار روح مطهر شهید مدافع حرم "مصطفی نبی‌لو" صلوات🌷
🌷شهدا! حاضرندتاپاے جان بروند تاتـوجان بگیـرے... 🕊 شهدا رفيق بازند باورڪن... آنهانیڪورفیقانے براے ما راه_گم_ڪرده هاهستند...
🌷شُـهَـدا زِنـده انـد🌷
⃟🤍⚘⃝🕊˼ ᭄ꪆ.• 🔥#دهه_شصت...نسل سوخته👨🏿 #قسمت10 ✍نوشته ی شهید مدافع حرم، سید طاها ایمانی🌷 🟤احسان از او
⃟🤍⚘⃝🕊˼ ᭄ꪆ.• 🔥...نسل سوخته👨🏿 ✍نوشته ی شهید مدافع حرم، سید طاها ایمانی🌷 🔴دست های کثیف سر کلاس نشسته بودیم که یهو بغل دستی احسان با صدای بلند داد زد ... - دست های کثیف آشغالیت رو به وسیله های من نزن. و هلش داد ... حواس بچه ها رفت سمت اونها. احسان زیرچشمی بهشون نگاه کرد. معلوم بود بغض گلوش رو گرفته . یهو حالتش جدی شد. - کی گفته دست های من کثیف و آشغالیه؟ و پیمان بی پروا ... - تو پدرت آشغالیه. صبح تا شب به آشغال ها دست میزنه، بعد هم میاد توی خونه تون. مادرم گفته هر چی هم دست و لباسش رو بشوره بازم آشغالیه. احسان گریه اش گرفت. حمله کرد سمت پیمان و یقه اش رو گرفت ... - پدر من آشغالی نیست ... خیلیم تمییزه ... هنوز بچه ها توی شوک بودن که اونها با هم گلاویز شدن. رفتم سمت شون و از پشت یقه پیمان رو گرفتم و کشیدمش عقب. احسان دوباره حمله کرد سمتش. رفتم وسط شون ... پشتم رو کردم به احسان و پیمان رو هل دادم عقب تر. خیلی محکم توی چشم هاش زل زدم ... - کثیف و آشغالی، کلماتی بود که از دهن تو در اومد. مشکل داری برو بشین جای من. من، جام رو باهات عوض می کنم ... بی معطلی رفتم سمت میز خودم. همه می دونستن من اهل دعوا نیستم و با کسی درگیر نمیشم. شوک برخورد من هم به شوک حرف های پیمان اضافه شد. بی توجه به همه شون  خیلی سریع وسایلم رو ریختم توی کیفم و برگشتم سمت میز احسان. احسان قدش از من کوتاه تر بود. پشتم رو کردم به پیمان... - تو بشین سر میز. من بشینم پشت سری ها تخته رو نمی بینن. پیمان که تازه به خودش اومده بود یهو از پشت سر، یقه ام رو کشید. - لازم نکرده تو بشینی اینجا ... . . ✅ادامه دارد... 🌷⃟ ⚘⃝˼ ᭄@shohadazendeaand🇮🇷   ⚘شهــدا زنـده اند⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷✨ به به چه نسیمے،چه هوایی سرِصبح به به چه سرودِ دلگشایے سرِ صبح صبحانہ یِ من بهشتےاز زیبایی ست پیچیده چه عطرِ خوشِ چایے سرِ صبح صبحتون و عاقبتمون شهدایی☀️🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا