سبک شوهر داری
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 اسم من فیروزه است سرگذشت من از جایی شروع شد که پدرم به خاطر هوی و هوسش رفت زن دوم گرفت
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
ستاره چهره ی خیلی جذابی داشت و تقریبا به من کشیده بود موهای بور چشمای تمام سیاه و گردی داشت که زیباییش رو چند برابر کرده بود
ولی دل جواهر آروم نشده بود و دلش پیر میخواست برای همین با اختلاف دو سال دختر سومش هم به دنیا اومد اون هم مثل سمانه چهره ی تیره داشت جواهر وقتی فهمید بچه هاش یکی درمیون چهره ی خوبی ندارند دست نگهداشت و دیگه باردار نشد ،،،
خونه رو تمیز میکردم کهنه های بچه های جواهر رو میشستم بهشون غذا میدادم و شب از خستگی بیهوش میشدم روزا گذشت و شدم ۱۵سالهودراوج زیبایی بودم جواهر اون روزها به خاطر مقایسه هایی که بین من و دختراش انجام میداد دیگه چشم دیدنم رو نداشت برای همین اونقدر تو گوش بابام خوند و خوند تا اینکه یه شب یه تور سفید انداختن رو سرم و یه دسته گل بهم دادن و گفتن داری میری خونه ی بخت و اونجا هرچی مادرشوهرت گفت بگو چشم تا خوشبخت بشی منم وارد زندگی مردی شدم به اسم جواد ،
جواد پسر خوبی بود خودش دوست داشت آدم خوبی باشه ولی مادرشوهرم نمیذاشت و هرروز به یک بهانه جواد رو پر میکرد وقتی میومد خونه کتکم میزد من تصمیم داشتم مثل مادرم نباشم و بمونم پای زندگیم ،یک هفته از ازدواجمون گذشته بود که پدرشوهرم به خاطر مصرف زیاد مواد سنگ کوپ کرد و فوت شد ،مادرشوهرم که زن به شدت حسودی بود گفت از پاقدم تازه عروسمونه و بهم گفت قدم نحس و اونقدر گفت و گفت و گفت که سر یکماه نشده ممغازه جواد برقاش اتصالی پیدا میکنه آتیش میگیره ....اینبار جواد بود که بهم میگفت شومی وزندگیمون رو از هم پاشوندی تا خودم رو همنکشتی برگرد خونه پدرت و با حال و روز داغون بعد یکماه درگیری بین خونواده ی من و جواد برگشتم خونه ی پدرم ...
جواهر تمام زورش رو زد من دیگه برنگردم ولی موفق نشد میگفت دختری که بردین رو دیگه پس نمیگیریم با چادر سفید بردینش با کفن برش گردونید
وقتی جواد بهش گفت با کفن برش میگردونم انگار دلش به حالم رحم اومد و حاضر به طلاقم شد ...
پدرم از اینکه یه دختر مطلقه تو خونه داشت شرمش میشد و همه جا دنبال شوهر برای من بود
جواهر هی منو برمیداشت میبرد مسجد محله شاید یکی منو ببینه بیاد خواستگاریم ولی وقتی ناامید شد دست از بردن من به مسجد کشید ...
سه ماه از طلاقم میگذشت که یه شب خبر آوردن پدرم به خاطر هوشیار نبودنش از زهرماری نصف شب توی جاده چپ میکنه فوت میشه...
از اون شب بود که جواهرم صدام میزد مطلقه ی نحس...
ادامه دارد🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
💛🧡❤
🍃يه وقتى ممكنه بين شما و مثلا خواهر شوهرتون يه حرف و حديثى پيش بياد، زود نرين خونه به شوهرتون بگين: "خواهرت فلان چيزو گفت، فلان كارو كرد و..." اينجاست كه بايد خانومانه برخورد كنين.....🍃🌸🍃🌸
🌹
👈مستقيم نشينين از خواهرش بد بگين. اولا كه بهتره كه اگر ميشه خودتون مساله رو با خواهرش حل كنين و قضيه رو به رابطه خودتون و شوهرتون نكشونين ولى اگر احيانا لازمه كه شوهرتون بدونه و در جريان باشه توى يه موقعيت خوب كه حوصله داره بهش بگين: "خواهرت خيلى خانمه، خيلى دوسش دارم، ولى ديروز يه حرفى زد كه ازش انتظار نداشتم..."
👈در واقع غيرمستقيم گله و شكايتتون رو بگين و مستقيم هدف نگيرين. اينطورى بيشتر جواب ميده، ولى باز هم بستگى داره.
💛🧡❤
سبک شوهر داری
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ستاره چهره ی خیلی جذابی داشت و تقریبا به من کشیده بود موهای بور چشمای تمام سیاه و گردی
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
جواهر چپ و راست میرفت میگفت از وقتی طلاق گرفتی این خونه روی خوش نگرفته حالام بی سرپناهمون کردی با چی خرج سه تا بچه رو بدم ؟و نفرینم میکرد و میگفت کسی از همسایه ها نفهمه تو نحسی وگرنه تا اخر عمر باید بیخ ریشم بمونی ...
همون بهونه شد تا منو بفرسته خیاطی و پول در بیارم ولی جواهر اونقدر از پدر من بهش رسیده بود و پس انداز کرده بود که حالا حالا ها کم نیاره
یه روز که از کلاس خیاطی برمیگشتم یه کفش مردونه و دوتا دمپایی زنونه جلو در اتاق افتاده بود و صدای خنده و تعارف جواهر میومد با وقتی صدای بسته شدن در اومد ،صدای جواهر از اتاق میومد که میگفت بفرما خودشم تشریف آورد ،نگم از دخترم یه پارچه خاااانوم،خیاطی شده برای خودش ،،با تعجب از صحبتهای جواهر اصلا نمیفهمیدم قراره چی بشه یکدفعه از اتاق بیرون اومد و مچ دستمو گرفت برد داخل اتاق دوتا زن با افاده نشسته بودن کنار یه مرد حدودا ۳۵ساله و داشتن براندازم میکردن.....
جواهر گفت فیروزه جان ایشون عموزاده ی من و دختر عموهام هستن و قبل از اینکه حرفی بزنممنو هل داد توی آشپزخونه و به مهموناش گفت دختره دیگه شرم داره ...
اون روز نفهمیدم جریان از چه قراره ۴روز بعد جواهر اومد گفت مژده بده خواستگار داری گفتم ولی من نمیخام ازدواج کنم یه بار طلاق گرفتم بسمه ،همون بود که گفتم جواهر تا تونست با جارو بهم زد و سیاه و کبودم کرد ،گفت نمیبنی پول نداریم نون بخوریم؟ کی میاد شوهر یه زن مطلقه بشه ؟؟؟اونم یه پسر؟برو کلاهتو بنداز آسمون که پسر عموی من راضی شده با توعه نحس ازدواج کنه سه تا دختر دارم تو بمونی تو خونه کی میاد دیگه اینا رو بگیره و.....
تازه فهمیدم همون مرد ۳۵ساله اومده بود خواستگاری ....فردا صبح بازهم به اجبار جواهر عروسیم بود و شب رو تا صبحش نشستم رخت چرکهای دخترای فیروزه رو شستم و از بخت بدم اشک ریختم مگه من چندسالم بود که باید بار اینهمه سختی رو به دوش میکشیدم و از ته دلم مادرم و به خاطر ول کردن من نبخشیدم.....ادامه دارد
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
💛🧡❤
سبک شوهر داری
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 جواهر چپ و راست میرفت میگفت از وقتی طلاق گرفتی این خونه روی خوش نگرفته حالام بی سرپناه
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
جواهر با کل و شادی دستم رو گرفت و برد بالای مجلس نشوند توی مسیر بهش گفتم جواهر بد کردی باهام
منم جای دخترت بودم
حاضر میشدی بدی به پسرعموت؟؟نیشگونی از بازوم گرفت و گفت لال شو دختره ی نحس ....
این آخرین حرفی بود که اونشب از جواهر شنیدم....
اون مرد ۳۵ساله که حالا فهمیدم اسمش ابراهیمه دستم رو گرفت حلقه رو انداخت توی دستم حالم بد شد عوق زدم ،از چشمش دور نموند ...
از ترس نگاه تندی که بهم انداخت از ترس هری دلم ریخت....
مراسم به آخراش رسیده بود و مادرشوهرم از مهمونا تشکر کرد و بردمون توی اتاق ،
با نیش و کنایه بهم گفت اینهمه پسر بزرگ کردیم که شب عروسیش منتظر دستمال نباشیم...
و اونجا شروع تو سری خوردنم به خاطر مطلقه بودنم بود....
به اجبار رفتم توی اتاق نشستم و منتظر ابراهیم موندم توی دلم دعا میکردم به خاطر عوقی که ازش زدم منو ببخشه و به دل نگرفته باشه سرم خالی کنه،
وقتی با بی توجهیش روبرو شدم خداروشکر کردم که حداقل نمیخواد کتکم بزنه ،
نیمه های شب بود که دیدمابراهیم بیداره و داره نگام میکنه ...زنش بودم ولی فقط شرعی،دلی که زنش نبودم...
عرق سردی نشست روی پیشونیم که نکنه میخواد بلایی سرم بیاره ...
نزدیکتر شد و با صدای خیلی بمی گفت چند سالته دختر؟
به زور زبون باز کردم و گفتم۱۷سالمه ...
نیشخندی زد و گفت به خاطر سنم پس بهم عوق زدی آره؟اصلا میدونی چرا اینجایی!؟.
برای اینکه مادرشوهرت به زنم ثابت کنه اجاق من نیست که کوره ،اجاق خودش کوره....
اون لحظه تازه فهمیده بودم که توی اون خونه علاوه بر مادرشوهر ،هوو هم دارم....
#فیروزه
💛🧡❤
#حدیث_همسرداری👆 #همسرانه
💞محیط خانواده را با صفا کنیم؛
💞فضای عاطفی خانواده باید چنان مطلوب و دوست داشتنی باشد که همسرمان در آن احساس رضایت خاطر کند و از امنیت روانی برخوردار باشد.
#خانم_بلا💄💋
#عاشقانه🌸🍃
.
#سیاست_زنانه
واسه اینکه محبت همسرت رو جذب کنی
باهوش باش
خودت همیشه پیشنهاد بده
به مادرش سر بزنه،تماس بگیره یا چیزی بخره
اینطوری عمراً کسی بتونه پیش همسرت پشت سرت حرف بزنه
❤️❤️
#خانم_بلا💄💋
#عاشقانه🌸🍃
💛🧡❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این شب دعا میکنم
شبتون پر امید
بختتون سپید
عشقتون خدا
زندگیتون پویا
حاجتتون روا
و لحظه هاتون پر از آرامش باشه
شبتون بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠✨آغـاز کـنـم بـه نـامـت
⚪️✨ای حــضــرت دوسـت
💠✨هــر آنــچــه شــود
⚪️✨به نامت آغاز، نکوست
💠✨دفترچهٔ عشق را اگر بگشاییم
⚪️✨سطر از پی سطر،
💠✨آیتی از تو در اوست
💠✨بـــه نـــام خــداونــد
⚪️✨خــورشــیــد و مــهــر
💠✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
⚪️✨الـــهــی بــه امــیــد تـــو
.
🌸چون ذره به رقص اندر آییم
🍃خورشید تو را مسخر آییم
🌸در هر سحری ز مشرق عشق
🍃همچون خورشید ما بر آییم
🌸در خشک و تر جهان بتابیم
🍃نی خشک شویم و نی تر آییم
#مولانا
🌸سلام صبح بخیر
🍃امروزتون مملو از
🌸شـادی و آرامش و مـهر
.
هدایت شده از عاشقانه ای برای زندگی ♥️
گویـند:
آخࢪچهکسۍحوصله"چادࢪ"راداࢪد..؟!
بلهدࢪستاست...
زهـࢪایۍبودنلیاقتمۍخواهـد♥️🌿
•°اســلـام الـیـک یـا ابـاعـبـدالـلـه الـحـسـیـن•°
♡ .....๑🏴๑🖤๑🏴.....♡
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
سلام دوستان خوبم. من تقریبا چهارساله خونه دارم. تو این چهارسال به یه سری نتایج در مورد مهمونی دادن رسیدم که دوست داشتم باشما دوستان خوبم درمیون بذارم چون خیلی چیزها ازتون یاد گرفتم.
وقتی مهمون دارید همه کارها رو برای دقیقه نود نذارید از چندروز قبل کارها رو یواش یواش انجام بدید مثل تمیز کاری مثلا جارو و گردگیری اساسی رو از قبل انجام بدید. شیشه تمیز کردن. تغییر دکور براساس تعداد میهمانها و نوع پذیرایی.
برنج رو از شب قبل بانمک خیس کنید و قبل از اومدن مهمونها تا مرحله دم کردن پیش ببرید. ته دیگ رو بذارید، برنج رو صاف کنید و داخل قابلمه بریزید فقط روشن کردن کردن زیر قابلمه رو بذارید نیم ساعت چهل دقیقه قبل از صاف کردن برنج.
اگه غذا مرغ دارید (به هرروشی: خورشتی، کبابی، داخل فر و ...) مرغها رو از شب قبل داخل مواد (پیاز و فلفل دلمه رنده شده، ادویه جات و روغن) بخوابونید. خورش رو هم قبل از اومدن مهمونها آماده کنید و وقتی زیر برنج رو برای دم کردن روشن کردید زیر خورش رو هم برای گرم کردن روشن کنید.
سالاد و دسر رو از شب قبل آماده کنید و داخل یخچال بذارید.
تمام ظروف پذیرایی رو از داخل کمد و کابینت بیرون بیارید و اگه لازمه یه آب بزنید.
سیب زمینی ها رو از شب قبل به هرشکلی که میخواید برش بزنید و تو آب نمک خیس کنید و فردا قبل از اوندن مهمونها سرخ کنید.
نون داخل سفره بذارید(حتی شده به مقدار کم)
خانمهای عزیزم ازتون خواهش میکنم غذای سرد جلوی مهموناتون نذارید من تاحالا دوبار این بلا سرم اومده واقعا غذای سرد از گلوم پایین نمیره.
روبالشی ها رو حتما چک کنید که تمیز باشه و بو نده. روبالشی هارو بشورید یا عوض کنید.
همه این نکاتی که گفتم بخاطر اینه که بعضی ها جلوی مهمونمون دست و پاشونو گم میکنند یا استرس میگیرن بعضی ها هم مثل دست و پاشون خیلی تنگه و اینکه بیشتر درکنار مهمانهامون
.