#رمان_من_با_تو
#قسمت_نود_و_پنجم
از بهار خداحافظے ڪردم و رفتم سمت ڪمدم،سہ ماہ از مرگ مریم گذشتہ بود اما هنوز لباس سیاہ
تنشون بود،بخاطرہ مراعات،شال و سارافون بہ رنگ قهوہ اے تیرہ تن ڪردم،چادر نمازم رو هم سر
ڪردم،از اتاق رفتم بیرون.
مادرم چادر مشڪے سر ڪردہ بود با تعجب گفتم:جایے میرے؟
سرش رو بہ نشونہ مثبت تڪون داد:آرہ حال امین خوب نیست فاطمہ میخواد ببرتش دڪتر میرم تنها
نباشہ!
با مادرم از خونہ خارج شدیم،دڪمہ آیفون رو فشردم!
بدون اینڪہ بپرسن در باز شد!
وارد حیاط شدیم،خالہ فاطمہ بے حال سلامے ڪرد و رفت سمت امین ڪہ گوشہ حیاط نشستہ بود!
ڪنارش زانو زد:امین جان پاشو الان آژانس میرسہ!
امین چیزے نگفت،چشم هاش رو بستہ بود!
مادرم با ناراحتے رفت بہ سمتشون و گفت:چے شدہ فاطمہ؟
خالہ فاطمہ با بغض زل زد بہ بہ مادرم و گفت:هیچے نمیخورہ نمیتونہ سر پا وایسہ!ببین با خودش چے
ڪار ڪردہ؟
و بہ دست امین ڪہ خونے بود اشارہ ڪرد!
مادرم با نگرانے نگاهے بہ من ڪرد و گفت:برو پیش عاطفہ!
همونطور ڪہ زل زدہ بودم بہ امین رفتم بہ سمت خونہ ڪہ امین چشم هاش رو باز ڪرد و چشم تو چشم
شدیم!
#نویسنده :لیلا سلطانی
#رمان_من_با_تو
#قسمت_نود_و_ششم
سریع نگاهم رو ازش گرفتم،چشم هاش ناراحتم مے ڪرد،پر بود از غم و خشم!
قبل از اینڪہ وارد خونہ بشم عاطفہ اومد داخل حیاط،هستے ساڪت تو بغلش بود!
خالہ فاطمہ با عصبانیت بہ عاطفہ نگاہ ڪرد و گفت:ڪے گفت بیاے اینجا؟باز اومدے سر بہ سرش
بذارے؟
عاطفہ چیزے نگفت،خیرہ شدہ بودم بہ هستے،خیلے تپل شدہ بود،سرهمے سفید رنگش بهش تنگ بود!
با ولع دستش رو میخورد!
مادرم با لبخند بہ هستے نگاہ ڪرد و گفت:اے جانم،عاطفہ گشنشہ!
عاطفہ سر هستے رو بوسید و گفت:آب جوش نیومدہ!
امین از روے زمین بلند شد،رفت بہ سمت عاطفہ،با لبخند زل زد بہ هستے،هستے دستش رو از دهنش
درآورد و دست هاش رو بہ سمت امین گرفت،با خندہ از خودش صدا در مے آورد،لبخند امین عمیق تر
شد،با دست سالمش هستے رو بغل ڪرد و پیشونیش رو بوسید با صداے بمش گفت:جانم بابایے!
هستے رو بہ سمت خالہ فاطمہ گرفت و گفت:میرم آمادہ شم!
خالہ فاطمہ با خوشحالے گفت:برو قوربونت بشم.
صداے زنگ در اومد و پشت سرش صداے بوق ماشین!
عاطفہ همونطور ڪہ بہ سمت در مے رفت گفت:حتما آژانسہ!
خالہ فاطمہ رو بہ من گفت:هانیہ جان مراقب هستے،هستے؟
هستے رو ازش گرفتم و گفتم:حتما!
وارد خونہ شدم،همونطور ڪہ راہ مے رفتم هستے رو تڪون میدادم،ساڪت زل زدہ بود بہ صورتم!
با لبخند نگاهش ڪردم:چیہ خانم خانما؟
لبخند ڪم رنگے زد.
#نویسنده :لیلا سلطانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕سلام عزیز....💕
💐دوست داری بیایی کانال شهیدی که ۲۰ سال قبل شهادتش نحو شهادتشو خودش پیش بینی کرد؟ دوست داری بدونی چطور شهید شد؟پس بیا کانال شهید....💐
🌹این یک دعوتنامه است از طرف خود شهید🌷
❤️یک شهید مهربون و بامعرفت...❤️
🌸باهاش رفیق بشی دیگه نمیتونی ازش دل بکنی....🌸
🌺فکر نکنی چون ادمینم این حرفو میزنما نه !قبل ادمین شدن با ایشون آشنا شدم...🌺
#شهید_سجاد_مرادے
Join→ @shahidsajadmoradi 🇮🇷
هدایت شده از گسترده رایگان سجـیل 🚀
•~•~پیش بینی دقیق #شهید صدرزاده از زمان شهادتش🕊
#شهید مدافع حرم🌷 که به جای #حاجقاسـم ❤️ ترور شد
#ازدواج 💍 دو دانشجوی دانشگاه امیرکبیر که واسطه اش #شهیدمدافعحرم رسول خلیلی🌷 بود
~~~و کلی ناگفته و ناشنیده های دیگه از #مدافعانحرم
از پـول💰 گرفتنشون تا ســوریه🕌 رفتنشون...
منتظر حضورتون در کانال #شهدایی هستیم⤵️
http://eitaa.com/joinchat/650772500Ccb0d7cf400
#اینجابارفیقشهیدتاظهورامامزمانانشاالله
هدایت شده از گسترده رایگان سجـیل 🚀
دوست داری #رفیق 💕 خوب داشته باشی که تا آخر دنیا باهات باشه😉
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
بزن رو کبوترا تا پروازت بدن پیش رفیقت💞
سلام ما به شهيدان روز عاشورا
به اشک چشم يتيمان مانده در صحرا
سلام ما به اسيران راه کوفه و شام
بر آن زنان غمين کودکان ناآرام
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
#ما_ملت_امام_حسینیم
#یاحسین
@shohda_shadat🌱
دنیا،دنیای تیپ زدنه؛
فقط مهم اینه کی برای کی تیپ میزنه؟!
#حاج_حسین_یکتا🌱
#منبرمجازی
🥀•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat
✨ما سالهاست که در راه خدا برای مظلومیت امام حسین(ع) و یارانش و اهل بیت به سر و سینه می زنیم و عزاداری می کنیم.
❓آیا ما فقط تا حدّ عزاداری و سینه زنی شیعه اهل بیت هستیم؟
❓ اگر مرحله آزمایش ما سخت تر شود آیا قبول می شویم یا از صراط مستقیم خارج می شویم؟
✨ برای من این آزمایش هم یک مرحله جلوتر بود که گفته شد آیا
🔹 تو که این همه برای امام حسین و اهل بیت عزاداری کردی،
🔹تو که این همه ادّعا داشتی،
🔹 تو که این همه می گفتی کاش ما هم در کربلا بودیم،
🔹 تو که این همه می گفتی ما شیعه علی بن ابیطالب هستیم،
🔹 تو که این همه برای مأموریت های سخت آموزش دیدی،
🔹تو که این همه تمرین کردی
⁉️ آیا زمانی که به مرحله عمل رسیدی، عمل میکنی یا جا می زنی؟
✨ بین حرف و عمل خیلی فاصله است.باید عمل کرد... حالا که ما این راه را انتخاب کردیم، ان شاءالله که قبول می شویم.
✨از پدر و مادر عزیزم می خواهم که صبر داشته باشند و خدا رو شکر کنید و ناشکری نکنید. مرگ هر لحظه در کمین ماست. اولین نفری نیستم که می میرم و آخرین نفر هم نیستم.
🔖فرازهایی از وصیتنامه شهید
#ما_ملت_امام_حسینیم
شهید_محمد_تقی_سالخورده
🥀•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat