eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
561 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
داعش،چه ز"ماو کربلا "میدانی؟?😡 ما را ز سر بریده می ترسانی؟?😏 ما گر ز سر بریده می ترسیدیم?😕 در مستی مرگمان نمی رقصیدیم?☹️ ما شیفته ی راه شهادت هستیم?😍 سرباز و فدایی ولایت هستیم?😘 صد بار اگر کشته به راهش گردیم?❤️ با جان دگر دوباره بر می گردیم?😍 شاگرد کلاس اول عباسیم?😏 پس روی حسین و زینبش حساسیم?😍 تا باز بفهمی که چه بی پرواییم?😡 با سر به سِتیزِ خنجرت می آییم?😒 کودک نشوی،گول خودت را نخوری?😏 باخنجر خود دست خودت را نَبُری?😂 پا را ز گلیم خود فرا تر نَبَری?😕 این لقمه بزرگ است،دهان را نَدَری?☹️ با پا به سر بخت سیاهت نزنی?☺️ با دست خودت گور خودت را نَکَنی?😰 پایت به حریم کربلا وا بشود?😡 صد کرببلای تازه برپا بشود ...?💪 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 @shohda_shadat
#یا_مهـدی شده ام در پے تو در به درت مهدے جان کے رسد برمن مسکین گذرت مهدے جان کے شود تا که عیان بر سر راهم گذرے بر نگاهم که بیفتد نظرت مهدے جان 🔸اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ @shohda_shadt
رفتنش نقطہ ے پایان خوشے هایم بود.. دلم از هر چہ و هرڪس ڪہ بگویے سیر است...✨ #آقا_امیرحسین #فرزند_شهید_علی_آقا_عبداللهی @shohda_shadat
دلم گرفتہ ز دوران چرا نمے‌آیی امان ز #غصہ_هجران چرا نمے‌آیی دلم ز غیبتت آقا ڪویر خشڪے شد #ڪجایے ابر بهاران چرا نمے‌آیی... اَلَّلهُمَّ عَجِّل لِوَلیِڪــَ الفَرَج✨ @shohda_shadat
فصل ها بهانہ اند چلہ ی تابستان هم باشد سرماے نبودتو تامغزاستخوانم رامیسوزاند..... @shohda_shadat
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت فرد قد بلند برمیگردد و شوکه نگاهم میکند!سجاد!!! نفس هردویمان بند مےآید.من باوضعیتےڪه داشتم و او که نگاهش بمن افتاده بود و تو که درحیاط لبه حوض نشسته ای و نگاهمان میکنی!! سجاد عقب عقب میرود و درحالیکه زبانش بند آمده ازحال بیرون میرود و به طرف پله ها میدود.یخ زده نگاهم سمت حیاط میچرخد...نیستی!!!!همین الان لبه حوض نشسته بودی! برمیگردم و ازترس خشک میشوم.باچشمهایـےعصبـے بمن زل زده ایـے.ڪےاینجااومدی؟نفسهایت تند و رگ های گردنت برجسته شده.مچ دستم رامیگیری .. _ اول ته دیگ و تعارف!بعد دوغ و دلسوزی...الانم شب و همه خواب...خانوم خودشو زیاد خواهر فرض کرده..آره؟ تقریبا داد میزنـے...دهانم بسته شده و تمام تنم میلرزد! _ چیه؟؟چرا خشک شدی؟؟..فکر کردی خوابم اره؟نه!!..نمیدونم چه فکری کردی؟..فکر کردی چون دوست ندارم بی غیرتم هستم؟؟؟؟ _ نه.. _ خب نه چی....دیگه چی!!!بگو دیگه..بگووو...بگو میشنوم! _ دا..داری اشتباه... مچم را فشار میدهی.. _ عهه؟اشتباه؟؟...چیزی که جلو چشمه کجاش اشتباس؟ انقدر عصبی هستی ڪه هرلحظه از ثانیه بعدش بیشتر میترسم!خون به چشمانت دویده و عرق به پیشانی ات نشسته. _ بهت توضیح...م..میدم _ خب بگو راجب لباست...امشب..الان...شونه سجاد!شوکه شدنت...جاخوردنت..توضیح بده _ فکرکردم... چنان درچشمانم زل زده ای که جرات نمیکنم ادامه بدهم.ازطرفی گیج شده ام...چقدر مهم است برایت!! _ فک کردم..تویی! _ هه !...یعنی قضیه شام پارکم فکر کرده بودی منم اره؟ این دیگر حق باتوست!گندی است که خودم زده ام.نمیخواستم اینقدر شدید شود... بگذاشتــےام!!..غم تو نگذاشت مرا حقا که غمت ازتو وفادارتراست دیگر کافی بود!هرچه دادو بیداد کردی!کافیست هرچه مرا شکستی و من هنوز هم احمقانه عاشقت هستم!نمیدانم چه عکس العملی نشان میدهی اما دیگر کافیست برای این همه بی تفاوتی و سختی!دستهایم رامشت میکنم و لبهایم راروی هم فشارمیدهم.کلمات پشت هم ازدهانت خارج میشود و من همه را مثل ضبط صوت جمع میکنم تا به توان بکشانم و تحویلت دهم.لبهایم میلرزد و اشک به روی گونه هایم میلغزد.. _ تو بخاطر تحریک احساسات من حاضری پا بزاری روی غیرتم؟؟؟ این جمله ات میشود شلیک اخر به منی که انبوهی ازباروتم!سرم را بالا میگیرم و زل میزنم به چشمانت!دست سالمم رابالا می آورم و انگشت اشاره ام را سمتت میگیرم! _ تو؟؟؟!!! تو غیرت داری؟؟؟داشتی که الان دست من اینجوری نبود!!...آره ...آره گیرم که من زدم زیر همه چیز زدم زیر قول و حرفای طی شده...تو چی!توام بخاطر یمشت حرف زدی زیر غیرت و مردونگے؟؟ چشمهایت گرد و گردتر میشوند.و من درحالیکه ازشدت گریه به هق هق افتاده ام ادامه میدهم _ تو هنوز نفهمیدی ! بخوای نخوای من زنتم!شرعا و قانونا! شرع و قانون حرفای طی شده حالیش نیست! تو اگر منو مثل غریبه ها بشکنی تا سرکوچه ام نمیبرنت چه برسه مرز برا جنگ!...میفهمی؟؟ من زنتم...زنت! ما حرف زدیم و قرار گذاشتیم که تو یروزی میری...اما قرار نزاشتیم که همو له کنیم...زیر پا بزاریم تا بالا بریم! توکه پسر پیغمبری..آسید آسید از دهن رفیقات نمیفته!توکه شاگرد اول حوزه ای...ببینم حقی که ازمن رو گردنته رو میدونی؟اون دنیا میخوای بگی حرف زدیم؟؟؟ اا؟؟چه جالب!  چهره ات هرلحظه سرخ تر میشودصدایت میلرزد و بین حرف میپری.. _ بس کن!..بسه! _ نه چرا!! چرا بس کنم حدود یک ماهه که ساکت بودم..هرچی شد بازم مثل احمقا دوست داشتم ! مگه نگفتی بگو...مگه عربده نکشیدی بگو توضیح بده...ایناهمش توضیحه...اگر بعداز اتفاق دست من همه چیو میسپردم به پدرم اینجور نمیشد. وقتی که بابام فهمید تو بودی و من تنها راهی کلاس شدم بقدری عصبانی شد که میگفت همه چی تمومه! حتی پدرمم فهمید از غیرت فقط اداشو فهمیدی... ولی من جلوشو گرفتم و گفتم که مقصر من بودم.بچه بازی کردم...نتونستی بیای دنبالم...نشد! اگر جلوشو نمیگرفتم الان سینتو جلو نمیدادی و بهم تهمت نمیزدی! حتی خانواده خودت چند بار زنگ زدن و گفتن که تو مقصر بودی...اره تو!اما من گذشتم باغیرت! الان مشکلت شام پارکو لباس الان منه؟؟؟ تو که درس دین خوندی نمیفهمی تهمت گناه کبیرس!!! اره باشه میگم حق باتوعه ↩️ ... ○⭕️ ✍ : محیا سادات هاشمی ○⭕️ --------------------•○◈❂ @shohda_shadat
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت باز میگویی.. _ گفتم بس کن!! _ نه گوش کن!!...اره کارای پارک برای این بودکه حرصت رو دربیارم.اما این جا...فکر کردم تویی!!چون مادرت گفته بود سجاد شب خونه نیست!!..حالا چی؟بازم حرف داری؟ بازم میخوای لهم کنی؟ دست باند پیچی شده ام را به سینه ات میکوبم... _ میدونی..میدونی تو خیلی بدی! خیلی!! از خدا میخوام ارزوی اون جنگ و دفاعو بدلت بزاره... دیگر متوجه حرکاتم نیستم و پی در پی به سینه ات میکوبم... _ نه!...من ...من خیلی دیوونه ام! یه احمق! که هنوزم میگم دوست دارم... اره لعنتی دوست دارم... اون دعامو پس میگیرم! برو... باید بری! تقصیر خودم بود ...خودم ازاول قبول کردم.. احساس میکنم تنت درحال لرزیدن است.سرم را بالا میگیرم.گریه میکنی..شدیدتراز من!! لبهایت راروی هم فشار میدهی و شانه هایت تکان میخورد.میخواهی چیزی بگویی که نگاهت به دست بخیه خورده ام میفتد... _ ببین چیکار کردی ریحان!! بازوام رامیگیری و بدنبال خود میکشی.به دستم نگاه میکنم خون ازلابه لای باند روی فرش میریزد.ازهال بیرون و هردو خشک میشویم..مادرت پایین پله ها ایستاده و اشک میریزد.فاطمه هم بالای پله ها ماتش برده... _ داداش..تو چیکار کردی؟... پس تمام این مدت حرفهایمان شنونده های دیگری هم داشت.همه چیز فاش شد.اما تو بی اهمیت از کنار مادرت رد میشوی به طبقه بالا میدوی و چنددقیقه بعد با یک چفیه و شلوار ورزشی و سویی شرت پایین می ایی. چفیه را روی سرم میندازی و گره میزنی شلواررا دستم میدهی... _ پات کن بدو! بسختی خم میشوم و میپوشم.سوئےشرت را خودت تنم میکنی از درد لب پایینم را گاز میگیرم. مادرت باگریه میگوید.. _ علی کارت دارم. _ باشه برای بعد مادر..همه چیو خودم توضیح میدم...فعلا باید ببرمش بیمارستان. اینهارا همینطور که به هال میروی و چادرم را می اوری میگویے.بانگرانی نگاهم میکنی.. _ سرت کن تا موتورو بیرون میزارم.. فاطمه ازهمان بالا میگوید. _ باماشین ببر خب..هوا... حرفش را نیمه قطع میکنی.. _ اینجوری زودتر میرسم... به حیاط میدوی ومن همانطور که به سختی کش چادرم راروی چفیه میکشم نگاهی به مادرت میکنم که گوشه ای ایستاده و تماشا میکند. _ ریحانه؟...اینایی که گفتید..بادعوا...راست بود؟ سرم را به نشانه تاسف تکان میدهم و بابغض به حیاط میروم. پرستار برای بار اخر دستم را چک میکند و میگوید: _ شانس اوردید خیلی باز نشده بودن...نیم ساعت دیگه بعدازتموم شدن سرم، میتونید برید. این رامیگوید و اتاق را ترک میکند.بالای سرم ایستاده ای و هنوزبغض داری.حس میکنم زیادی تند رفته ام...زیادی غیرت را برخت کشیده ام.هرچه است سبک شده ام...شاید بخاطر گریه و مشتهایم بود! روی صندلی کنار تخت مینشینـے و دستت راروی دست سالمم میگذاری.. باتعجب نگاهت میکنم. اهسته میپرسی: _ چندروزه؟...چندروزه که... لرزش بیشتری به صدایت میدود... _ چندروزه که زنمی؟ ارام جواب میدهم: _ بیست و هفت روز... لبخند تلخی میزنی... _ دیدی اشتباه گفتی! بیست و نه روزه! بهت زده نگاهت میکنم.ازمن دقیق تر حساب روزها را داری! _ ازمن دقیق تری! نگاهت را به دستم میدوزی.بغضت را فرو میبری... ↩️ ... ○⭕️ ✍ : محیا سادات هاشمی ○⭕️ --------------------•○◈❂ @shohda_shadat
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت بسم الله... بغضت را فرو میبری... _ فکرکنم مجبور شیم دستتو سه باره بخیه بزنیم! فهمیدم میخواهےاز زیرحرف در بروی!اما من مصمم بودم برای اینکه بدانم چطور است که تعداد روزهای سپری شده درخاطر تو بهترمانده تامن! _ نگفتی چرا؟...چطورتوازمن دقیق تری؟...توحساب روزا!فکرمیکردم برات مهم نیست! لبخند تلخی میزنی و به چشمانم خیره میشوی _ میدونستی خیلی لجبازی!خانوم کله شق من! این جمله ات همه تنم را سست میکند. ! ادامه میدهی.. _ میخوای بدونی چرا؟... باچشمانم التماس میکنم که بگو! _ شاید داشتم میشمردم ببینم کی از دستت راحت میشم. و پشت بندش مسخره میخندی! از تجربه این یک ماه گذشته به دلم می افتد که نکند راست میگویی! برای همین بی اراده بغض به گلویم میدود.. _ اره!...حدسشومیزدم!جز این چی میتونه باشه؟ رویم را برمیگردانم سمت پنجره و بغضم رارها میکنم. تصویرت روی شیشه پنجره منعکس میشود.دستت را سمت صورتم مےآوری ،چانه ام را میگیری و رویم را برمیگردانی سمت خودت! _ میشه بس کنی..؟ زجر میدی بااشکات ریحانه! باورم نمیشد.توعلی اکبر منی؟. نگاهت میکنم و خشکم میزند. قطرات براق خون از بینی ات به آهسته پایین می ایند و روی پیرهنت میچکد. به من و من می افتم. _ ع...علی...علی اکبر...خون! و باترس اشاره میکنم به صورتت. دستت را اززیر چونه ام برمیداری و میگیری روی بینی ات.. _ چیزی نیست چیزی نیست! بلند میشوی و از اتاق میدوی بیرون. بانگرانی روی تخت مینشینم... موتورت را داخل حیاط هل میدهی ومن کنارت اهسته داخل می آیم... _ علی مطمعنی خوبی؟... _ اره!...از بی خوابی اینجوری شدم! دیشب تاصبح کتاب میخوندم! بانگرانی نگاهت میکنم و سرم را به نشانه " قبول کردم " تکان میدهم... زهرا خانوم پرده را کنار زده وپشت پنجره ایستاده! چشمهایش ازغصه قرمز شده. مچ دستم را میگیری،خم میشوی و کنار گوشم بحالت زمزمه میگویی.. _ من هرچی گفتم تایید میکنی باشه؟! _ باشه!!... فرصت بحث نیست و من میدانم بحد کافی خودت دلواپسی! آرام وارد راهرو میشوی و بعد هم هال...یاشاید بهتراست بگویم سمت اتاق بازجویی!! زهرا خانوم لبخندی ساختگی بمن میزند و میگوید: _ سلام عزیزم...حالت بهتر شد؟دکتر چی گفت؟ دستم رابالا میگیرم و نشانش میدهم _ چیزی نیست! دوباره بخیه خورد. چند قدم سمتم می آید و شانه هایم را میگیرد... _ بیا بشین کنار من.. و اشاره میکند به کاناپه سورمه ای رنگ کنار پنجره.کنارش مینشینم و تو ایستاده ای درانتظار سوالاتی که ممکن بود بعدش اتفاق بدی بیفتد! زهراخانوم دستم رامیگیرد و به چشمانم زل میزند _ ریحانه مادر!...دق کردم تا برگردید.. چندتا سوال ازت میپرسم. نترسو راستشوبگو! سعی میکنم خوب فیلم بازی کنم.شانه هایم را بی تفاوت بالا میندازم و باخنده میگویم _ وا مامان!ازچی بترسم قربونت بشم. چشمهای تیره اش را اشک پر میکند.. _ بمن دروغ نگو همین دلم برایش کباب میشود _ من دروغ نمیگم.. _ چیزایی که گفتید...چیزایی که...اینکه علی میخواد بره!درسته؟ ازاسترس دستهایم یخ زده .میترسم بویی ببرد.دستم رااز دستش بیرون میکشم.اب دهانم را قورت میدهم _ بله!میخواد بره... تو چند قدم جلو می آیـے و میپری وسط حرف من! _ ببین مادر من! بزار من بهت... زهراخانوم عصبی نگاهت میکند _ لازم نکرده! اونقد که لازم بود شنیدم اززبون خودت! رویش راسمتم برمیگرداند و دوباره میپرسد _ تو ام قبول کردی که بره؟ سرم را به نشانه تایید تکان میدهم اشک روی گونه هایش میلغزد. _ گفتی توی حرفات قول و قرار...چه قول و قراری باهم گذاشتید مادر؟ دهانم ازترس خشک شده و قلبم درسینه محکم میکوبد! _ ما...ما...هیچ قول و قراری..فقط....فقط روز خواستگاری...روز.. تو بازهم بین حرف میپری و بااسترس بلند میگویی.. _ چیزی نیست مادر من! چه قول و قراری اخه!؟ _ علی!!! یکبار دیگه چیزی بگی خودت میدونی!!! بااینکه همه تنم میلرزد و ازاخرش میترسم.دست سالمم را بالا می آورم و صورتش را نوازش میکنم... _ مامان جون!...چیزی نیست راست میگه!...روزخواستگاری...علی اکبر...گفت که دوست داره بره و بااین شرط ...بااین شرط خواستگاری کرد.. منم قبول کردم!همین! _ همین؟ پس قول و قرارا همین بود؟ صحبت بی محلی و اهمیت ندادن...اینا چی؟؟؟ گیج شده ام و نمیدانم چه بگویم که به دادم میرسی... _ مادرمن! بزار اینو من بگم! من فقط نمیخواستم وابسته شیم!همین! زهرا خانوم ازجا بلند میشود و باچند قدم بلند بطرفت مےآید... _ همین؟؟؟همین؟؟؟؟؟بچه مردمو دق بدی که همین؟؟؟؟؟ مطمعنی راضیه؟؟ بااین وضعی که براش درست کردی!؟چقد راحت میگی همین! بهش نگاه کردی؟ ازوقت باتو عقد کرده نصف شده! این بچه اگر چیزی گفت درسته! کسیکه میخواد بره دفاع اول باید مدافع حریم خانوادش باشه!
💠 امشب شب است💠 ثواب هفتاد سال عبادت را از دست ندهیم روز بیست و پنجم ذی القعده، هم زمان با دحوالارض یعنی گسترش یافتن زمین است. در شب این روز نیز بر اساس روایتی حضرت ابراهیم و حضرت عیسی علیهما السلام به دنیا آمده اند. همچنین این روز به عنوان روز قیام مهدی موعود (عج) معرفی شده است. 🌸 اعمال این روز 👇👇👇 1⃣روزه روز دحوالارض از چهار روزی است که در تمام سال به فضیلت روزه گرفتن، ممتاز است و در روایتی آمده است که روزه اش مثل روزه هفتاد سال است؛ و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است و هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت به سر آورد از برای او عبادت صد سال نوشته شود؛ و هر چه در میان آسمان و زمین وجود دارد برای کسی که در این روز روزه دار باشد استغفار می کنند. و این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده. 2⃣ نماز آن دو رکعت است در وقت چاشت در هر رکعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره والشمس بخواند و بعد از سلام نماز بخواند لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ پس دعا کند و بخواند یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ. 3⃣ دعا کفعمی در کتاب مصباح فرموده که خواندن این دعا مستحب است: اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ..........(مراجعه به مفاتیح) 4⃣ذکر خداوند معنای ذکر، فقط گفتن الفاظ و اوراد و نام های خداوند نیست. بهترین نوع ذکر خدا، به یاد خدا بودن و او را بر اعمال و گفتار و کردار خویش ناظر دانستن است. 5⃣شب زنده داری احیا و شب زنده داری که برابر با عبادت صد سال است. 6⃣غسل انجام غسل مستحبی به نیت روز دحوالارض 7⃣زیارت امام رضا (ع) زیارت حضرت امام رضا (ع) که میرداماد (ره) در رساله اربعه ایام خود در بیان اعمال روز دحوالارض آن را از افضل اعمال مستحبه دانسته است. ❇️اعمال کامل را در مفاتیح الجنان بخوانید
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟 🌟 💠 زیارت عاشــــورا اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلاٰمُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِالْمُؤْمِنين ، وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسٰاءِ الْعٰالَمينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِەِ ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنٰائِكَ ، عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلاٰمُ اللهِ اَبَداً مٰا بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ،يا اَباعَبْدِالله ِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَعَلىٰ جَميعِ اَهْل ِالْاِسْلامِ وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصيبَتُكَ فِى السَّمٰوٰاتِ عَلىٰ جَميعِ اَهْلِ السَّمٰوٰاتِ، فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَسٰاسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ ، وَ اَزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتى رَتَّبَكُمُ اللهُ فيهٰا ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْكُمْ ، وَ لَعَنَ اللهُ الْمُمَهِّدينَ لَهُمْ بِالتَّمْكينِ مِنْ قِتالِكُم ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ وَاِلَيْكُمْ مِنْهُمْ ، وَ مِنْ اَشْياعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِيٰائِهِمْ ، يا اَباعَبْدِاللهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ،وَ لَعَنَ اللهُ آلَ زِيادٍ وَآلَ مَرْوانَ،وَ لَعَنَ اللهُ بَنى اُمَيَّةَ قاطِبَةً وَلَعَنَ اللهُ ابْنَ مَرْجٰانَةَ ، وَ لَعَنَ اللهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللهُ شِمْراً ، وَ لَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِكَ ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى ، لَقَدْ عَظُمَ مُصٰابى بِكَ ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَكَ ،وَاَکْرَمَنى بِكَ اَنْ يَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِكَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، اَللّٰهُمَّ ٱجْعَلْنى عِنْدَكَ وَجيهاً بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ ، يا اَبا عَبْدِاللهِ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللهِ وَ اِلىٰ رَسُولِهِ ، وَاِلىٰ اميرِالْمُؤْمِنينَ وَ اِلىٰ فاطِمَةَ ، وَاِلَى الْحَسَنِ وَ اِلَيْكَ بِمُوالاتِكَ ، وَبِالْبَرائَةِ مِمَّنْ قاتَلَكَ وَ نَصَبَ لَكَ الْحَرْبَ ، وَ بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ اَسٰاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِعَلَيْكُمْ وَ اَبْرَءُ اِلَى اللّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ ،مِمَّنْ اَسَسَّ اَسٰاسَ ذٰلِكَ وَبَنىٰ عَلَيْهِ بُنْيانَهُ وَجَرىٰ فى ظُلْمِهِ وَجَوْرِہِ عَلَيْكُمْ وَعَلىٰ اَشْيٰاعِكُمْ ،بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللهِ ثُمَّ اِلَيْكُمْ بِمُوٰالاتِكُمْ وَمُوالاةِ وَلِيِّكُمْ ،وَبِالْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِكُمْ وَ النّاصِبينَ لَكُمُ الْحَرْبَ وَبِالْبَر ائَةِ مِنْ اَشْياعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ ، اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ وَ وَلِىٌّ لِمَنْ والاکُمْ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عادٰاکُمْ ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِكُمْ وَ مَعْرِفَةِ اَوْلِيٰائِكُمْ ، وَرَزَقَنِى الْبَرائَةَ مِنْ اَعْدائِكُمْ ، اَنْ يَجْعَلَنى مَعَكُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْاٰخِرَةِ ، وَاَنْ يُثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَ اَسْئَلُهُ اَنْ يُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ،  💠 🌟 💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟💠
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟 🌟 💠 وَ اَنْ يَرْزُقَنى طَلَبَ ثاریکُم مَعَ اِمامٍ مَهْدیٍ هُدىً ظاهِرٍ ناطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْكُمْ، وَ اَسْئَلُ اللهَ بِحَقِّكُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَكُمْ عِنْدَەُ اَنْ يُعْطِيَنى بِمُصابى بِكُمْ ،اَفْضَلَ ما يُعْطى مُصاباً بِمُصيبَتِهِ،مُصيبَةً مٰا اَعْظَمَهٰا وَاَعْظَمَ رَزِيَّتَها فِى الْاِسْلامِ وَفى جَميعِ السَّمٰوٰاتِ وَالْاَرْضِ،اَللّهُمَّ اجْعَلْنى فى مَقامى هٰذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْكَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ ، اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيٰاىَ مَحْيٰا مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَ مَمٰاتى مَمٰاتَ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، اَللّهُمَّ اِنَّ هٰذا يَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَيَّةَ وَابْنُ آکِلَةِ الْاَکْبٰادِ اللَّعينُ ابْنُ اللَّعينِ ، عَلىٰ لِسٰانِكَ وَ لِسانِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فى کُلِّ مَوْطِنٍ وَمَوْقِفٍ وَقَفَ فيهِ نَبِيُّكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، اَللّهُمَّ الْعَنْ اَبا سُفْيانَ وَمُعٰوِيَةَ ،وَ يَزيدَ بْنَ مُعاوِيَةَ ، عَلَيْهِمْ مِنْكَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدينَ، وَهٰذا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زيٰادٍ وَآلُ مَرْوانَ ، بِقَتْلِهِمُ الْحُسَيْنَ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ،اَللّٰهُمَّ فَضاعِفْ عَلَيْهِمُ اللَّعْنَ مِنْكَ وَالْعَذابَ [الاَْليمَ] ، اَللّٰهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَيْكَ فى هٰذَالْيَوْمِ وَفى مَوْقِفى هٰذا وَ اَيّامِ حَيٰوتى بِالْبَراَّئَةِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَيْهِمْ ، وَبِالْمُوالاتِ لِنَبِيِّكَ وَآلِ نَبِيِّكَ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمُ اَلسَّلامُ پس مى گوئى صد مرتبه : اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ ، اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَيْنَ ، وَشٰايَعَتْ وَبٰايَعَتْ وَتٰابَعَتْ عَلىٰ قَتْلِهِ ، اَللّٰهُمَّ الْعَنْهُمْ جَميعاً  پس مى گوئى صد مرتبه : اَلسَّلٰامُ عَلَيْكَ يٰا اَبٰا عَبْدِ اللهِ ، وَعَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنٰائِكَ ، عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهٰارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيٰارَتِكُمْ ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ ، وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ، وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ ، وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن پس مى گوئى :  اَللّٰهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّى وَابْدَاءْ بِهِ اَوَّلاً ،ثُمَّ الثّانِىَ وَالثّالِثَ وَالرّابِعَ اَللّهُمَّ الْعَنْ يَزيدَ خامِساً ، وَالْعَنْ عُبَيْدَ اللهِ بْنَ زِيٰادٍ وَابْنَ مَرْجٰانَةَ وَعُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَشِمْراً وَآلَ اَبى سُفْيانَ وَآلَ زِيادٍ وَآلَ مَرْوانَ اِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ  پس به سجده مى روى ومى گوئى :  اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاكِرينَ لَكَ عَلٰى مُصابِهِمْ ، اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلٰى عَظيمِ رَزِيَّتى ، اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ ، وَثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَاَصْحابِ الْحُسَيْن ،ِ الَّذينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ. یارَبَّ الحُسَینِ ، بِحَقِّ الحُسَینِ ، اشفِ صَدرَالحُسَینِ ، بظُهورِالحُجَّة 💠 🌟 💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟💠