eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
564 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
دنبــال‌شهـرتیــم..!! √° [وپـے‌اسـم‌ورسـم‌ونـام] غافــل‌از‌اینــڪہ‌‌.. (س)♥↓ ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ܤتوضـیحی کوتاهـ در رابطـه با بـمبـ گذاریـ 7 تیـر ماهـ😔 حادثهـ بمب گذاری در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران در 7 تیر ماه 1360 منجر به کشتن72 نفر از اعضای این حزب شد😭 این حادثه در ساعت هشت و نیم دقیقه در این دفتر مرکزی در سالن اجتماعات حزب واقع در سرچشمهـ تهران در جلسه ایی که برای رای گیری انتخاب ریاست جمهوری مجلس بود رخ داد🏴 و منجر به کشته شدن اعضای حزب جمهوری اسلامی در مجلس وکسانی کهـ در هییت دولت عضویت داشتند شد در این حادثه سید محمد حسینی بهشتی رییس دیوان عالی کشور و دبیر کل حزب جزو این کشته شدگان بود🏴 یادشـــانـ گرامیـــ🌺
..☘ : روحانیت‌مراقب‌باشدطاغوت‌نشود والافرقی‌بین‌تاج‌وعمامه‌نیست.🤞🏻 •💖•@shohda_shadat
بهشتی.... یک ملت بود؛ برای ملت ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
#رمان_عقیق #قسمت_دویست_سی_و_هشتم اسماعیل؟ اسماعیل از کجا بیاورم این وقت شب.! با ارزش ترینهایم ردیف
بی فایده بود. هرکه را که بشود گول زد خودت را که نمیتوانی منِ آیه همین بودم! به اندازه ی یک انگشتر چند گرمی وسیع بودم! و منِ آیه یک عمر قدر یک انگشتر بزرگ شدم! اسماعیل من یک عقیق بود! منم گنجشکِ مفتِ سنگهایِ بر زمین مانده هراسی کهنه از صیادهای در کمین مانده رکاب نقره انگشتری که گوشه دکّان دهانش پر شده از پرسشی که بی نگین مانده نگاهم سرگردان بین قسمت فوقانی ضریح بود و انگشتر عقیق در دستم. چشمهایم را بستم و اشکهای گرمم گونه ی یخ زده ام را جانی تازه بخشید.... نفس حبس کردم و.... اسماعیلم را قربانی کردم....عقیقم به داخل ضریح افتاد. باورم نمیشد. اسماعیلم را با دستان خودم ذبح کردم... تیغ نه کند شد و نه خدا ذبیحی دیگر فرستاد!اسماعیلم رفت.... قلبم بی تابی میکند... عقیق میخواهد و اسماعیل ذبح شد! بغضم را قورت میدهم و آیه وار میگویم: ابراهیمی شدن به ما نیومده...ولی خوب نگاه کن حضرت عشق....اسماعیلم رو دادم... برای تو...فقط تو... یه رحمی به حال دلم...دل زهرا...دل مامان پری....دلمون بکن... ابوذر دادن کار ما نیست! نگاهم میگردد گرد ضریح... بالغ شده بودم گویا...یک رنگ دیگر داشت دنیا پس از عقیق! پلکهایم را آرام از هم گشودم.گیج اطرافم را نگاه کردم. با همان چادر سفید و تسبیح تربت به دست کنار ضریح خوابم برده بود. گردنم به خاطر سکون بیش از حد دیشب گرفته بود و درد میکرد. پرنده ها توی محوطه آواز میخواندند و کسی مثل دیشب در امام زاده نبود. از جایم بلند شدم و راهی حیاط امامزاده شدم. نه مثل اینکه واقعا کسی نبود! چه سرش خلوات بود امامزاده ی محله ی حوزوی ها . نویسنده: 🌸•°‌‌‌‌|‌ⓙⓞⓘⓝ↓ @shohda_shadat
یاد ابوذر می افتم.هول گوشی ام را بیرون میکشم و میخواهم تماسی بگیرم با کمیل که خیل تماسهای بی پاسخ و پیامکها متعجبم میکند. نگاه سرسری به پیامها حاکی از این بود که همگی دنبال من بودند. شرمنده گوشی را آرام میکوبم روی پیشانی ام و فکر میکنم اول باید به کدامشان خبر دهم. یاد دیشب و طغیانم می افتم...خجالت آور بود. می اندیشم یعنی دیشب من بودم که آنطور بی مالحظه با مادرم حرف میزدم؟لعنت میفرستم به خودم و با استرس و دستی لرزان شماره اش را میگیرم بوق دومی به سومی نرسیده بود که گوشی را برداشت.انگار که منتظرم بود: _الو آیه؟ کشتی منو تو...کجایی بی انصاف؟ خدا از سر تقصیراتم نگذرد که باعث و بانی این صدای لرزان بودم _سلام... _کجایی آیه؟ _خوبی مامان حورا؟ صدای نفسهای عصبی و مضطربش گوشم را می آزرد:یه ترس لعنتی هست که افتاده به جونم دقیقا از شش ساعت و ده دقیقه ی پیش که رفتی...ترس از مامان حورا نبودن. کجایی نامرد؟ نامرد صدا میزد دخترش را ! خب دختر ها هم نامردند... یعنی نا...مردند..یعنی جنسیتشان مونث است ...اما نه...روزی جایی خوانده بودم مردانگی یک صفت است مشترک بین زن و مرد! برای همین است که تنگش تر و ترین هم میگذارند.تلخند زنان میگویم: ببخش مامانی...اسم کار دیشبم خریت بود...ببخش سرت داد کشیدم...حلالم کن هر اراجیفی رو که دم دستم بود بارت کردم شرمنده ی اشکاتم! آیه اینقدرا هم که فکر میکنی نامرد نیست! اشک میریخت پشت خط گویا: آیه کجایی فدات بشم؟ یه شهر بسیجند و دنبال تو ان... _گریه نکن حضرت مادر... جام امن و راحته... دیشبو مهمون امامزاده ی محله ی عمامه به سرها بودم... یکم باید آرووم میشدم...ابوذر چطوره حالش خوبه؟ . نویسنده: 🌸•°‌‌‌‌|‌ⓙⓞⓘⓝ↓ @shohda_shadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام علي عليه ‏السلام : خوش‏خويي، محبّت به بار مي آورد 😊 و دوستي را استوار مي ڪند😌 حُسنُ الخُلُقِ يورِثُ المَحَبَّةَ، ويُؤَڪِّدُ المَوَدَّةَ 📚غررالحڪم حدیث 4864 ✨ |• @shohda_shadat •| ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا