eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
564 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
🇸🇾 یک عراقی در وصف حاج قاسم نوشته: نمی‌دانم در کدام یک از این شب‌ها باید تو را یاد کنم؟ 🔸 روز مسلم چون تو فرستاده و میهمان ما بودی 🔹 یا روز حبیب، چون تو بهترین دوست بودی 🔸 یا روز قاسم چون اسمت قاسم بود 🔹 یا روز علی‌اکبر چون بدنت قطعه قطعه شد 🔸 یا روز عباس چون تو حامل پرچم بودی و دو دستت قطع شد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋✿﷽✿🦋 زنـدگے فقط رسیدن بہ اهداف نیستـــ...💘 زنـدگے مسیرآرامش استــ آرامشتــ رابساز...🎼 باسلامـ✋ 📓بہ کانال.مذهبے. مدافعان چادرخاکی خوش آمدید ❣کلیپـــ مذهبے🎞 ❣عکس نوشته هاے عارفانہ🎴 ❣تصاویرمذهبے🖼 ❣دلنـوشـتہ هاے حکیمانہ وپندانہ📝 ❣داستانڪ هاےجذابـــ📚 ❣مطالبــ نابـــ قرآنے📖 ❣همراه بااحادیث حکمت📒 ❣رمان های قشنگ و مذهبی📚 ❊♦️❊أللَّــہمَ؏َـجِّڸْ لِولیِـڪَـــ ألْفَــــرَج❊♦️❊ ෴💞 @modafean313 چادرخاکی 🔷⊰᯽⊱┈┈──┅┅🦋┅┅──┈┈⊰᯽⊱🔷 http://eitaa.com/joinchat/2262368277Cbc31e51378 🚫کپی بنر ممنوع🚫
✨🏴 میگن میخواے عاشق چیزی بشے؛ با عمل و رفتار عاشق شو! مثلا اگر میخواهی عاشقِ بشی ، هر روز صبح تو یہ ساعتِ مخصوص بگو: "صلے اللّٰہ علیڪ یا اباعبدالله..." بگو حسیـن‌جانم ، میخوام بهت‌عادت کنم... تا عاشقت بشم‌ تا بہ‌ تو عارف بشم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🏴. . . . . . •[🖤]• 🍃 ✨ . [🌙] چرا مردم‌ڪوفـه‌بعدازدعوتِ‌امام‌‌ و آمدن‌امام‌بـه‌ڪوفه؛دست‌به‌قتل‌ایشان‌واصحاب و‌خانواده‌اش‌زدنـد؟! . [💎] عده ای‌از روی‌طمع ‌برای‌جوایزِ عبیدالله‌ملعون؛عده‌ای‌ از‌ترس‌او.. عد‌ه‌ای‌ از روی.. ‌″ دشمنی‌‌با‌فرزندان‌حضرت‌علی″ . [🕊] ڪوفیان،در روز‌عاشـورا درجوابِ امام‌مظلوم‌ڪـه‌فرمود: چراخون‌منِ‌‌مظلوم‌‌رامباح‌میدانید؟! گفتنـد: ″ بغضا‌لاَبیڪ ″ یعنی‌:چون‌بغض‌و‌ڪینه‌پدرت‌علی‌را در دل‌داریـم! . .. . {💔} . ♥️ ☔️
بهار از آغوشم بیرون اومد و گفت:مطمئنى نمیخواے بیاے؟ گونہ ش رو بوسیدم و گفتم:میخواستم مے اومدم عزیزم،برو بهت خوش بگذرہ! با حالت خاصے نگاهم ڪرد و گفت:باشہ خیلے دعات میڪنم! چیزے نگفتم و لبخند زدم! مثل بچہ ها لبش رو غنچہ ڪرد و گفت:هانے بدون تو خوش نمیگذرہ! خواستم چیزے بگم ڪہ برگشت سمت راستش رو نگاہ ڪرد و بلند گفت:آقاے سهیلے! سهیلے برگشت بہ سمت ما،آروم و سر بہ زیر اومد ڪنارمون! بلہ در خدمتم،فقط میشد چند قدم بیاید اون ور تر آروم صدام ڪنید. همونطور ڪہ نگاهش بہ زمین بود با چاشنے لبخند اضافہ ڪرد:گوش هام سنگین نیست! شاید اگر ڪسے دیگہ بود با شنیدن این حرف ها عصبے میشدم و چندتا حرف سنگین بارش میڪردم اما لحنش طورے نبود ڪہ ناراحت بشے لحنش آروم بود! حتے بهار حساس،بہ جاے اینڪہ عصبے بشہ خجالت زدہ گفت:عذر میخوام! سهیلے تسبیح سفید رنگش رو دور مچش پیچید و گفت:مثل اینڪہ ڪارم داشتید! بهار بہ خودش اومد و سریع گفت:جا هست دوستم بیاد؟ سهیلے سریع گفت:بلہ اتفاقا یہ جاے خالے موندہ! :لیلا سلطانی
بهار با خوشحالے نگاهم ڪرد و گفت:ببین میگم قسمتتہ! نفس عمیقے ڪشیدم،سرم رو تڪون دادم و گفتم:من دیگہ میرم،تو هم برو تا قطار نرفتہ! نگاهے بہ سهیلے انداختم،توقع داشتم با تعجب نگاهم ڪنہ یا نگاہ بدے بهم بندازہ ڪہ معنے نگاهش "بے لیاقت ڪافر" باشہ اما همونطور با چهرہ آروم نگاهش بہ زمین بود و خبرے از تعجب یا حالت دیگہ اے تو چهرہ ش نبود! آروم گفت:من دیگہ برم،شما هم سریع بیاید جا نمونید! رفت بہ سمت چندتا از دانشجوها و مشغول صحبت ڪردن شد! بهار با ذوق گفت:دیدے چہ باحال امر بہ معروف و نهے از منڪر ڪرد؟!بیخود ڪہ بهش نمیگن طلبہ باحالہ! با شیطنت نگاهش ڪردم و گفتم:مبارڪہ! با آرنجش ڪوبید تو پهلوم و گفت:چرا نمیاے تو؟! آخے گفتم و دستم رو گذاشتم روے پهلوم! با صورت درهم رفتہ گفتم:خیرہ سرت زائرى!پیچوندے! با ناراحتے نگاهم ڪرد. _نپیچوندم،زدم تا ادب بشے پرت و پلا نگے،هانیہ تو دوست ندارے بیاے درستہ؟ _این ڪہ از اول مشخص بود! _باشہ،پس من برم! دوبارہ همدیگہ رو بغل ڪردیم،چادرش رو مرتب ڪرد و سوار قطار شد! از پشت پنجرہ نگاهم میڪرد،براش دست تڪون دادم! شیشہ پنجرہ رو ڪشید ڪنار! قطار شروع بہ حرڪت ڪرد! بهار گفت:هانیہ بیا صدام بهت برسہ! :لیلا سلطانی
شروع ڪردم دنبال قطار رفتن! صداش رو بہ زور میشنیدم،دستش رو گذاشت ڪنار دهنش و گفت:هانیہ هنوز یہ جاے خالے موندہ!جالے خالیت پر نشدہ!ببین چقدر براے آقا عزیزے ڪہ جایگزین برات نذاشتہ!خیلے دعات میڪنم خدافظے! قطار رفت و من با حال عجیبے بہ قطارے ڪہ خیلے ازم دور شدہ بود خیرہ شدم! قسمت 18 از پلہ هاے دانشگاہ آروم رفتم پایین،بهار و بچہ ها قرار بود امروز از مشهد برگردن و برن خونہ براے استراحت از فردا بیان دانشگاہ! _سلام عشقم! صداے بنیامین بود،با حرص چشم هام رو بستم و نفس عمیقے ڪشیدم،چشم هام رو باز ڪردم و برگشتم سمتش با لحن ڪنایہ دار گفتم:بچہ بودے جایے آویزونت ڪردن ڪہ انقدر آویزونے؟! با اخم نگاهم ڪرد. _ببین تا فردا خانوادت میفهمن ڪہ هیچ تو تمام دانشگاہ آبروتو میبرم! همونطور ڪہ مے اومد سمتم گفت:منتظر زنگ بچہ ها باش! میدونستم حرفش رو عملے میڪنہ،زمزمہ ها تو ڪلاس پیچیدہ بود ڪہ بنیامین قرارہ درمورد یڪے سورپرایز ڪنہ! خودم رو حس نمے ڪردم!ڪاش ڪسے ڪنارم بود تا بهش تڪیہ ڪنم و نیوفتم زمین!نمیدونم چطور سر پا بودم! چشم هام تار شد،پشتم رو بهش ڪردم تا اشڪ هام رو نبینہ! چشم هام سیاهے میرفت انگار سیخ داغ روے بدنم گذاشتہ بودم بال پروازم شڪستہ بود یا بهترہ بگم بالے براے پرواز نداشتم،خون بہ صورتم هجوم آورد رگ هام تحمل این فشار خون رو نداشتن فقط دیدم سهیلے با دوست هاش بہ این سمت دارہ میاد،مثل یہ نور تو تاریڪے محض! چشم هام رو باز و بستہ ڪردم :لیلا سلطانی
نفس عمیقے ڪشیدم،با دیدن سهیلے خوشحال شدم!احساس ڪردم تنها ڪسے هست ڪہ میتونہ ڪمڪم ڪنہ! و واقعا لقب فرشتہ نجات رو میشد بهش داد! با تمام توان گفتم:آقاے سهیلے! اون لحظہ نمیتونستم واڪنش دیگہ اے نشون بدم،همہ با تعجب برگشتن سمتم! سهیلے با تعجب نگاهم ڪرد انگار فهمید حالم خوب نیست! سریع بہ خودش اومد و رو بہ پسرها چیزے گفت،باهاشون دست داد و هر ڪدوم رفتن بہ سمتے! بدون توجہ بہ نگاہ هاے بقیہ اومد سمتم،رسید بہ چند قدمیم با صدایے ڪہ از تہ چاہ مے اومد گفتم:ڪمڪم ڪنید! زمین رو نگاہ میڪرد با آرامش گفت:بفرمایید بریم تو دفتر،اینجا نمیشہ صحبت ڪرد! بدون توجہ بہ حرف هاش گفتم:دست از سرم برنمیدارہ!آبروم.... و بہ بنیامین اشارہ ڪردم! سرش رو آورد بالا و بنیامین رو نگاہ ڪرد،حالت صورتش جدے بود. _فهمیدم! رفت سمت بنیامین،بنیامین با عصبانیت باهاش صحبت میڪرد،سهیلے بازوش رو گرفت و با اخم چیزے بهش گفت! بہ جایے اشارہ ڪرد و بنیامین رفت بہ اون سمت! همونطور ڪہ دنبال بنیامین میرفت گفت:من حلش میڪنم،اما شما هم خودتون حلش ڪنید متوجہ حرفم ڪہ هستید؟ حرفش یڪ دنیا معنے داشت،بہ نشونہ مثبت سرم رو تڪون دادم،راہ افتاد از پشت نگاهش ڪردم،نفس عمیقے ڪشیدم،خودم رو هم حل میڪنم!__ :لیلا سلطانی