هدایت شده از گسترده رایگان سجـیل 🚀
خدایا!
میشود گذشتهی بد ما را
به یک آیندهی خوب تبدیل کنی...؟
یا مبدل السیئات بالحسنات!
•
•
این کانال پرازمطالب ناب😍
پـرازحـــس وحــال خــوبـ👌🏻
•
#کمیته_خادمین_شهدا_تهران_بزرگ
https://eitaa.com/joinchat/567017493C3a91eb2a09
#دعای_فرج☘
"بسم الله الرحمن الرحیم"
اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ
وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ
وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ
فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد
اُولِى الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ
مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ
اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى
فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِب الزَّمانِ
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى
السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ.
#اللهمعجللولیڪالفرج 🌿
#سلامتی_اقاامام_زمان_صلوات🌸
@shohda_shadat🌈
#حرف_قشنگ 🎀
هزینه یک لبخند:) خیلی کمتر از هزینه برق است
اما خیلی بیشتر از آن روشنایی میبخشد👌
@shohda_shadat💎
🌼 _ •_
|
•
|
#امام_علی_میفرمایند:
به شما سفارش می کنم پنج چیز را بیاموزید و برای فراگرفتن آنها رکاب به بغل شتر خود بکشید ( یعنی شتاب برای رسیدن به مقصود کنید ).
اول – به جز خداوند امید نداشته باشید .
دوم – از هیچ چیز جز گناه نترسید .
سوم – وقتی نمی دانید از گفتن کلمه نمی دانم خجالت نکشید .
چهارم – وقتی نمی دانید از پرسیدن شرم نداشته باشید .
پنجم – صبر داشته باشید چون صبر برای مومن چون سر برای آدمی است و همان طور که کالبد بی سر بدون اثر است مومن بی صبر بدون اثر
@shohda_shadat 🌱🌼
#رمان_من_با_تو 🌈
#قسمت_نود_و_نهم🌱
وارد اتاق شدیم،سهیلے روے تخت دراز ڪشیدہ بود،پاش رو گچ گرفتہ بودن،آستین پیرهن آبے
بیمارستان رو تا روے آرنج بالا زدہ بود،ساعدش رو گذاشتہ بود روے چشم ها و پیشونیش،فقط ریش هاے
مرتب قهوہ ایش و لب و بینیش مشخص بود!
حنانہ رفت بہ سمتش و آروم گفت:داداشے؟
حرڪتے نڪرد،مادرم سریع گفت:بیدارش نڪن دخترم!
حنانہ دهنش رو جمع ڪرد و گفت:خالہ آخہ نمیدونید ڪہ همش میخوابہ یڪم بیدارے براش بد نیست!
مادرم نشست روے تخت خالے ڪنار تخت سهیلے،آروم گفت:خیالت راحت ما اومدیم دیدن ایشون،تا بیدار
نشن نمیریم!
بہ تَبعیت از مادرم،ڪنارش روے تخت نشستم،مادرم پلاستیڪ رو بہ سمت حنانہ گرفت و گفت:عزیزم
اینا رو بذار تو یخچال خنڪ بشن!
حنانہ همونطور ڪہ پلاستیڪ رو از مادرم مے گرفت گفت:چرا زحمت ڪشیدید؟
پلاستیڪ رو گذاشت توے یخچال ڪوچیڪ گوشہ اتاق!
خواست چیزے بگہ ڪہ صداے باز شدن دراومد،برگشتیم بہ سمت در!
پسر لاغر اندام و قد بلندے وارد شد،انگار سهیلے هیفدہ هیجدہ سالہ شدہ بود و ریش نداشت!
با دیدن ما سرش رو انداخت پایین و آروم سلام ڪرد!
جوابش رو دادیم،آروم اومد بہ سمت حنانہ و گفت:اومدم پیش داداش بمونم،ڪارے داشتے جلوے درم!
#نویسنده :لیلا سلطانی✨
@shohda_shadat🌸