🏢ازدانشگاهاومدخونه
😑خیلیخستهبود.
🤔پرسیدمچیشده؟!
خندیدوگفت:تهرانماشینسوار
🚗شدمکهبیامقم. رانندهوسط
🥁اتوبانصدایموسیقیشو
بردبالا. تحملکردموچیزی
🗣نگفتمتااینکهدیگهصدای
👩زنروداشتپخشمیکرد!
🛣منمبااینکهوسطبیابون
🔕بودمگفتمیاکمشکن
🚶♂یامنپیادهمیشم!؟
🚖اونمنامردینکردوزدکنار!
😁منمکمنیاوردموپیادهشدم!
''شهیدمحمدمهدیلطفینیاسر''
🌸•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱✨حاج سعید قاسمی:همه چادرو در آوردن..تو نگه دار..
🌸•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_نهم
یک هفته به سرعت گذشت و من هرچه بیشتر فکر میکردم کمتر به نتیجه ای میرسیدم.
روزهای اول فقط بخاطر اینکه بتوانم استاد شمس و دوستش را شکست بدهم دنبال یافتن پاسخ سوالهایم بودم و بعد از یک هفته حسی در وجودم مرا وادار میکرد تا بیشتر دنبال امامی بگردم که کمتر باورش داشتم و انگار حس درونی مرا به سمت او سوق میداد.
حال برایم استاد شمس کمترین اهمیت را داشت .
سرگیچه های ذهنی ام مرا رها نمیکرد .
انقدر ذهنم بهم ریخته بود که نمیتوانستم به چیز دیگری بیاندیشم.
مادرم فکرمیکرد ذهن مرا استاد جدیدم به خود مشغول کرده پس هر از گاهی به من یادآوری میکرد که استادشمس فقط یک فرد متحجر است و ارزش فکرکردن ندارد .
من بارها میخواستم برایش از سردرگمی هایم بگویم ولی میترسیدم همچون نماز خواندنم مورد استهزا او قراربگیرم پس در برابر نصیحت هایش فقط لبخند میزدم.
بالاخره صبرم تمام شد و دقیقا روز سه شنبه صبح راهی دانشگاه شدم.
وارد دانشگاه که شدم به سمت کتابخانه به راه افتادم ولی یک لحظه به یاد آوردم الان با استاد شمس کلاس دارم .
پس به سمت دفتر اساتید رفتم تا به او بگویم در کلاس شرکت نمیکنم.
راهم را به ان سمت کج کردم.
وارد سالن که شدم متوجه استاد شدم که به سمت اتاق اساتید میرفت.
سرعتم را زیاد کردم و با عجله گفتم:
_ببخشید استاد یک لحظه
استاد شمس با شنیدن صدایم همانجا جلو در اتاق ایستاد و گفت:
_سلام خانم ادیب بفرمایید
_ ببخشید استاد میشه من سر کلاس نیام؟
_اتفاقی افتاده؟
_نه ,راستش فکرم هنوز بعد از یک هفته درگیر حرفهای شما درمورد امام زمان عج هستش .افکارم بهم ریخته و تا وقتی به جواب سوالاتم نرسم نمیتونم رو درس تمرکز کنم
_این که خیلی خوبه!! همین که فکرتون مشغول شده یعنی قلبتون پاکه و آماده پذیرش واقعیت هست.
سرم را بالاگرفتم و در حالی که لبخند میزدم به او نگاه کردم .
اینکه او به این نتیجه رسیده بود که قلبم پاک است مرا به وجد آورده بود.یک لحظه کوتاه نگاهم کرد و دوباره به زمین چشم دوخت.
نگاه از او گرفتم و گفتم:
_اگه ایرادی نداره من سرکلاستون نیام .میخوام برم کتابخونه دانشگاه و کمی مطالعه کنم.
_ ایرادی نداره .این جلسه بخاطر افکار مشوشتون میتونید در کلاس حضور نداشته باشید ولی جلسه بعد حتما باید به کلاس بیاید.
_ممنونم استاد .چشم .با اجازتون.خدانگهدار
_چشمتون بی گناه . اگه کمکی از من ساخته بود در خدمتم.
در حالی که لبخند میزدم گفتم:
_ممنونم استاد پس با اجازه اتون
_موفق باشید . خدانگهدارتون
در حالی که حس خوبی داشتم به سمت کتابخانه رفتم .
چند کتاب در مورد مهدویت پیدا کردم ,همه را برداشتم و در سالن مطالعه روی میز قرارشان دادم وبعد از سایلنت کردم گوشی, مشغول مطالعه شدم .
با صدای کشیده شدن صندلی رو به رویی سرم را بالا گرفتم و متوجه استاد شمس شدم
با تعجب گفتم:
_سلام استاد
_سلام خانم ادیب.شک ندارم از صبح اینجا نشستید و به خونه هم نرفتید
_وای مگه ساعت چنده؟
استاد شمس لبخندی زد و در حالی که به ساعت مچی اش نگاه میکرد گفت:
_دقیقا الان ساعت چهار و بیست و دو دقیقه عصر هستش!!!
چنان سرم را بالا آوردم که صدای شکستن گردنم به گوشم رسید .با دست به گونه ام ضربه ای زدم و گفتم:
_واااای خاک برسرم .نمازم قضا شد
_نه خداروشکر هنوز قضا نشده .حتما نهار هم نخوردید درسته؟
_بله استاد.اونقدر غرق مطالعه بودم که زمان رو فراموش کردم
_خب این همه مطالعه نتیجه ای هم داشته؟؟
_از صبح گیج ترم! هرچی بیشتر میخونم بیشتر گیج میشم و شبهه میاد تو ذهنم
_ایرادی نداره من تا جایی که بدونم شبهاتتون رو رفع میکنم .تا نیم ساعت دیگه کلاس شروع میشه شما برید اول نمازتون رو بخونید بعد هم یه چیزی بخورید و بیاید کلاس شبهاتتون رو جواب میدم.
_چشم استاد.کتابها رو بزارم سرجاشون میرم.
_چشمتون بی بلا.شما بفرمایید بیشتراز این نمازتون رو عقب نندازید من این کتابها رو برمی گردونم.
_اخه اینجوری شما به زحمت میفتید.من شرمندتون میشم
_منم اومدم کتاب بردارم پس گذاشتن اینها سرجاشون زحمتی نداره خانم ادیب.دشمنتون شرمنده باشه.شما بفرمایید
_ممنووونم استاد .با اجازه اتون
با عجله وسایلم را جمع کردم و از سالن مطالعه خارج شدم.
&ادامه دارد...
@shohda_shadat
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_دهم
با عجله به سمت سالن کنفرانس که کلاسهای سه شنبه مهدوی آنجا برگزار میشد ,رفتم.
پشت در سالن نفسی تازه کردم و وارد شدم.
استادشمس در حال صحبت کردن با دانشجوها بودند که متوجه ورود من شدند .
در حالی که کوله ام را روی دوشم مرتب میکردم ,گفتم:
_سلام استاد اجازه هست؟
_سلام بفرمایید داخل خانم ادیب
به سمت جلو قدم برداشتم و با دیدن اولین صندلی خالی سریع نشستم.
استاد شمس نگاه کوتاهی به من انداختند و گفتند:
_خانم ادیب به جمع ما خوش اومدید امیدوارم که بتونید به جواب سوالاتتون برسید.
_ممنونم استاد.امیدوارم
_خانم ادیب اگه سوالی دارید بپرسید؟
_واقعیتش استاد, سوال که خیلی زیاده و من نمیدونم دقیقاکدوم رو بپرسم که زیاد وقت جلسه گرفته نشه؟
_شما نگران وقت جلسه نباشید ما اینجا دورهم جمع شدیم تا به جواب همین سوالاتی که تو ذهن همه ما وجود داره پاسخ بدید پس خواهش میکنم راحت باشید
_بله.چشم. استاد طبق گفته هایی که من شنیده ام میگن امام مهدی (عج)زمانی ظهور می کنه که حکومت طاغوت سراسر جهان را فراگرفته باشه و
دنیا در فسادغرق شده باشه .
ما در کتاب های دبیرستان خوندیم که ما باید کارهایی انجام بدیم که زمینه را برای ظهور فراهم کنه تا ظهور
منجی انجام بگیره سوال من اینه که چطوری با کارهای خودمون زمینه رو برای ظهور فراهم کنیم ؟یعنی به نابسامان شدن اوضاع جهان و طاغوتی شدن اون کمک کنیم یا منظورش چیز دیگه ای هستش؟ممنون میشم جواب بدید.
_سوال خوبی پرسیدید.
ببینید این برداشت اشتباهیه که از روایات معصومین (ع)صورت گرفته و شاید برای اینکه روایات متعددی داریم که امام عصر (عج) در عصر ظهور زمین را از عدالت پر می کنند، همانگونه که پر از ظلم و جور شده.
عده ای با نگاه ابتدایی می گن که عدالت مهدوی محقق نمیشه مگر اینکه زمین پر از ظلم و جور باشه پس باید چنین اتفاقی بیفته و
نتیجه می گیرن که نباید جلوی ظلم را گرفت و حتی خودمون هم باید ظلم و گناه کنیم؛ این برداشت غلطه!! چراکه پر شدن زمین از ظلم به معنای پر شدن اون از ظالمان نیست.
یه مثال میزنم تا بهتر منظورم رو بفهمید اینکه بخوایم برای خالی شدن اتاقی از
دود پنجره رو باز کنیم ,لازم نیست که حتما همه در اون اتاق سیگار بکشند حتی کشیدن سیگار توسط یک نفر می تونه فضا را آلوده کنه و باز کردن پنجره ضرورت پیدا کنه!!
درباره پر شدن زمین از ظلم و جور هم اینجوریه که این پر شدن ظلم یعنی مردم همه مشتاق عدالتند اما عده ای مستکبر در حال ظلم و ستم اند و برای همین اعتراض مردم برانگیخته می شه و امروز هم می بینیم که مردم در همه جای دنیا نسبت به حکومت ها
معترض اند و این یعنی دنیا پر از ظلمه و مردم ناراضی اند و این حدیث معناش اینه که مردم همه خواستار عدالت اند و عده ای که
.درآمدشان از تجارت های خاص و فاسده ، می کوشند ظلم را ترویج دهند
.بنابراین، ظهور در شرایطیه که مردم خواهان عدالت هستن اما عده ای عدالت را نفی کرده و مستکبرانه ظلم می کنند
متوجه منظورم شدید؟
_بله استاد کامل متوجه شدم .ممنونم
_خواهش میکنم .دوستان دیگه هم اگه سوالی دارند در خدمتم
صدای همهمه دانشجویان بلند شد.انگار همگی در حال تحلیل اطلاعات یادگرفته شده بودند
_ان شاءالله جلسه آینده به شبهات دیگه میپردازیم .خسته نباشید .خانم ادیب شما چندلحظه بمونید کارتون دارم.
دانشجوها کم کم در حال ترک سالن بودند و من ایستاده بودم تا اطراف استاد خلوت شود.متوجه نگاههای دختران دیگر به خودم بودم .مطمئن بودم در ذهنشان چیزهای خوبی در مورد من وجود نداشت و قطعا تصورات ذهنی انها بخاطر پوششم بود.
وقتی استاد تنها شد به او نزدیک شدم و گفتم:
_بفرمایید استاد درخدمتم
_خانم ادیب شماره ام رو میدم خدمتتون هرسوالی که واستون پیش اومد تماس بگیرید تا جوابتون رو بدم .میدونم که
هنوز هم ذهنتون در گیر هستش
_ممنون استاد ولی اینجوری مزاحمتون میشم
_ مزاحمتی نیست.خوش حال میشم کمکتون کنم .پس لطفا
یادداشت کنید ....
_ممنونم با اجازتون خدا نگهدار
_خدا نگهدار
در حالی که حس خوبی از این جلسه و رفتار استاد گرفته بودم از سالن خارج شدم.
دیدگاهم نسبت به استاد بسیار تغییر کرده بود و در ذهنم او را دیگر یک استاد متحجر و امل نمیدیدم .بلکه حال به نظرم او فردی روشنفکر و با شخصیت بود که شاید مستقیم نگاهم نمیکرد ولی میتواند بدون قضاوت کمکم کند.
از این تغییر تصوراتم .بسیار خرسند بودم و همین هم باعث شده بود با حسی جدید و ناب به سمت خانه به راه بیفتم.
&ادامه دارد...
@shohda_shadat
سلام رفقا✋
شما دعوت شده اید به کانال شهیدی
که مجنون امام حسین(ع) بوده...
بیا و راه و رسم مجنون شدن برا اربابت رو
از این شهید باعشق یاد بگیر...🕊
#معرفیشهدا🌹
#خاطراتشهدا🌱
#ملازمانحرم🏴
#زندگینامهشهدا🌿
.
.
📌خاطرات و خصوصیات شهید
حسین هریری به قلم #همسرشهید
.
.
منتظر حضور گرمتون هستیم ...🦋
👇💌👇💌👇کلیلک رنجه کنید؛
http://eitaa.com/joinchat/2269708309Ca68b14fbae
🌹بسم رب الشهدا🌹
اینجا کانال همه ی شهداست
از دفاع مقدس گرفته تا
مدافعین حرم و شهدای ترور ...🍃
💌 شهیدی که به خاطر جذابیتش
می تونست سوپر استار سینما بشه .....✨
💌شهیدی که مزارش
همیشه بوی عطر می ده ...🌹
💌شهیدی که سی سالبعد شهادتش
به همسرش نامه می ده وازشهادتش می گه ....❤️
💌شهیدی که قلیان می کشید
و دستاش پر خالکوبی بود ...❤️
💌اینجا شهدای خاص و
عجیبی هستن ،خواستی بیا ،
تو جمع شهیدانه ما شرکت کن...
👇🎈👇🎈👇
http://eitaa.com/joinchat/865861653Cf13622c90f
زندگی یک پاداش است
نه یک مکافات
فرصتی است...
کوتاه تا ببالی...
بدانی... بیندیشی...
بفهمی... و زیبا بنگری...
و در نهایت در خاطرهها بمانی
پس زندگیت را
خوب زندگی کن...
❣روزتون به نیکی...
@shohda_shadat🌷