eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
564 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 ["ڪسےڪہ‌اهݪ دنیانیسٺ!🙃 "فقط‌باشهادٺ آروم‌مےگیره...♡❤️] |...شهیداحمدمهنہ...|
🔰 حوادث امروز واقعیتی است که پنهان میشد/ کاری که با این سیاه پوست انجام شد، کاری بود که آمریکا با تمام دنیا انجام میدهد/ این طبیعت حکومت آمریکاست 🔺️ رهبر انقلاب، امروز: آنچه امروز در شهرهای آمریکا مشاهده میشود بُروز یک واقعیّاتی است که همیشه پنهان نگه داشته میشد؛ اینها چیز جدیدی نیست؛ بُروز واقعیّتها است که آن لجنِ تهِ حوض می‌آید بالا و خودش را نشان میدهد. اینکه یک پلیسی با خونسردیِ تمام زانویش را بگذارد روی گردن یک سیاه‌پوستی و همین طور نگه دارد و فشار دهد تا او جان بدهد، او التماس کند، استغاثه کند، این هم خونسرد بنشیند روی او و فشار بدهد، چند پلیسِ دیگر هم بِایستند و تماشا کنند و هیچ اقدامی نکنند، این چیزی نیست که جدیداً به وجود آمده باشد؛ طبیعت آمریکا این است. این کاری است که آمریکایی ها با تمام دنیا میکردند؛ با افغانستان و عراق و سوریه همین کار را کردند، قبلها با ویتنام و با خیلی از کشورهای دیگر هم همین کارها را کردند. این اخلاق آمریکا است؛ این طبیعت حکومت آمریکا است؛ امروز این جوری خودش را نشان میدهد. اینکه حالا مردم شعار میدهند بگذارید ما نَفَس بکشیم یا نمیتوانیم نَفَس بکشیم ــ که امروز شعار مردم آمریکا شده در ایالتها و تظاهرات‌های وسیع شهرهای مختلف ــ این در واقع حرف دل همه‌ی ملّتهایی است که آمریکا در آنجا ظالمانه اقدام کرده است. ۹۹/۳/۱۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 نسلِ ما فقط یه چیزایی از چهارده خردادِ ۶۸ شنیده بود؛ تا اینکه سیزدهِ دی ۹۸،به چشم دید... و البته که،شنیدن کے بود مانندِ دیدن! @shohda_shadat🥀🍃
🔰 سپهبد قاسم سلیمانی: خدایا سپاس که سرباز خمینی کبیر شدم 🔺 بخشی از وصیت‌نامه سپهبد قاسم سلیمانی درباره امام خمینی(ره) 🏴 @shohda_shadat🏴
👈 ‏‎خودتحقیرے یعنے یڪ عمر با "بازیگر تخیلی" هـالیوود اسطوره بسازی، اونوقت خود امریڪاییہ تو ایالت ‎مینیاپولیس عڪس "قهـرمان واقعی" مبارزہ با ظلم یعنے ‎حاج قاسم سلیمانے رو سردست بگیرہ و پرچم آمریڪا رو آتیش بزنهـ... @shohda_shadat🥀🍃
سید مرتضی آوینی : من در فروپاشی تمدّن غرب بیشتر به تحوّل غربی‌ها امیدوارم تا جنگی رو در رو که میان شرق و غرب و یا و غرب روی دهد؛ امّا غرب از درون خواهد پوسید و در خود فرو خواهد ریخت و چون عقربی در محاصره‌ی ، خود را نیش خواهد زد و کشت! @shohda_shadat💠
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
#رمان_عقیق #قسمت_صد_و_هفتاد_دوم _از دست تو شهرزاد ...باشه... شهرزاد لبخند عمیقی زد و با ذوق دست ب
_نکن آیه _حواسم هست مامان عمه... _نکن آیه _مامان عمه به کسی نگو باشه؟ _به حرفم گوش نمیدی؟ آیه نفسی کشید و گفت: مادرمه مامان عمه!دشمنم که نیست! و عقیله حس کرد آیه هیچ وقت نه او را نه خان جون را و نه پریناز را با این لحن و غلظت مادر نخوانده! کوتاه آمد. آیه حق داشت گاهی عاقل نباشد!مثل باقی آدمها.کوتاه آمد و تنها گفت: _مواظب خودت باش! زودتر برگرد. و آیه با لبخند گفت: چشم عزیزدلم. گوشی را که قطع کرد از بیمارستان خارج شده بود.قرارشان همانجا بود جلوی در خروجی بیمارستان.یک اضطراب شیرین و خاص به دلش راه پیدا کرده بود!با خود اندیشید خنده دار است او میخواست مادرش را ببیند و قلبش اینطور میکرد! چشم چرخاند و آنطرف خیابان شهرزاد را تکیه داده به ماشین آیین پیدا کرد.بسم اللهی گفت و از خیابان رد شد. شهرزاد و مادرش توی ماشین تنها بودند. دستهایش عرق کرده بود امابا این حال لبخندش را حفظ کرده بود. در ماشین را باز کرد و سوار شد. _سلام با سلامش هم شهرزاد و هم حورا به سمتش برگشتند و با خوشرویی جوابش را دادند. حورا سرش را برگرداند و با لبخندی دختر زیبا و نجیب پشت سرش را نگاه کرد. دستهایش را به سمتش دراز کرد و دستهای آیه را فشرد و گفت: ببخش شهرزاد همیشه زحمتت میده. آیه اما مست گرمای این دستها بود.تنها لبخندی زد و گفت: خواهش میکنم این چه حرفیه. . نویسنده: 🌸•°‌‌‌‌|‌ⓙⓞⓘⓝ↓ @shohda_shadat
و حورا حس کرد چقدر این دختر و لحن صحبتش دوست داشتنی است!تعریفی بوده که همسرش آنقدر تعریفش را میکرد. و لحظه ای فکرش رفت به یک آیه ی آشنای دیگر.یک آیه ی بیست و چهارسال دور تر! لبخندی زد و گفت: _خب کجا بریم خانما؟ شهرزاد ذوق زده گفت: _ تجریش!! همون جایی که بابا میگه لبو و جیگرکی هاش معروفه! حورا میخندد و آیه لبخند میزند. حین روشن کردن ماشین حورا میگوید: حالا انگار تو چقدر جیگر خور و لبو خوری _کجاش خنده داره مامان حورا؟ اتفاقا هم جیگر خورم هم لبو خور. و آیه دوست داشت به شهرزاد بگوید :حورا را درست تلفظ نمیکنی! حورا نه حَورا! روی (ح)باید یک فتحه بگذاری و(واو) راساکن تلفظ کنی! اما ترجیح داد سکوت کند و ببینید مادرش چطور مادری میکند!با تمام غم هایش خوش میگذشت کنار مادر بودن. و آیه خبر نداشت مادرش هم بو حس میکند این روزها! یک عطر غریب اماقریب.... حورا اما هراز چند گاهی نگاهش میرفت پی نگاه میشی دختر بالغه ی پشت سرش. نگاهش یک چیز خاص را تداعی میکرد و او نمیخواست چیزی را حدس بزند. نگاهش رفت سمت عقیق روی انگشتر نقره ی دستش! بوی عقیق میداد آیه ی پشت سرش! درست شبیه..... آیه حس کرد دلش واقعا برای این خیابان تنگ شده...چه شبها که با ابوذر می آمدند امام زاده صالح و آخر شب باقالی پخته میخوردند و قدم میزدند و حظ میبردند. هوا داشت رو به تاریکی میرفت. نگاهی به ساعت انداخت و هنوز تا ساعت نه دوساعتی وقت بود. حورا با لبخند به خیابانها و شلوغی اش نگاه میکرد و آیه بی آنکه خود بخواهد به حورا چشم دوخته بود. ناگاه حورا برگشت و به آیه گفت: وقتی بچه بودم با بابا بزرگم زیاد میومدم اینجا. اون موقع ها اینجوری نبود البته یکم بافت قدیمشو حفظ کرده ولی نه مثل قدیم نیست! همیشه با صفا بوده آیه نیز با لبخند میگوید: منم همیشه با برادرم میومدم اینجا واقعا خوش میگذره . نویسنده: 🌸•°‌‌‌‌|‌ⓙⓞⓘⓝ↓ @shohda_shadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح بردن نام حسین بن علی میچسبد السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك عليك مني جميعا سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم **السَّلامُ عَلي الحُسٓين و عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و عَلي اولادِ الحُسَين وَ علَي اصحابِ الحُسَين