💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟
🌟
💠
🔺معرفی شهید اسماعیل سیرت نیا؛
شهید سید اسماعیل سیرت نیا متولد سال ۱۳۵۷ اصالتا اهل شهر رشت و ساکن تهران بود. وی از دانشجویان رشته علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن بود که در مقطع کارشناسی پیوسته مشغول به تحصیل بود.
این شهید مدافع حرم حضرت زینب(س) از نیروهای سپاه حضرت محمد رسول الله (ص) تهران بزرگ در عملیات مستشاری در سوریه در جریان عملیات محرم سال ۹۴ و در نزدیکی حلب به وسیله اصابت ترکش خمپاره به ناحیه پهلو و پشت سرش همچون مادرش حضرت زهرا س به شهادت رسید.
پیکر این شهید در ستاد تیپ عملیاتی سپاه محمد رسول الله تشییع و سپس در زادگاهش شهر رشت تشییع و تدفین شد.
🔻مصاحبه با هسمر شهید سیرت نیا؛
سید دانشجوی رشته علوم سیاسی بود، اما قبل از این که دانشگاه برود اهل مطالعه غیر درسی در سطح وسیع در زمینه های مختلف همچون «دین، دفاع مقدس، زندگی ائمه، بزرگان و به ویژه شهدا...» بود، آن قدر مطالعه غیر درسی داشت که برای قبولی دانشگاه حتی یک کتاب درسی هم مطالعه نکرد، بلکه با همان معلومات و اطلاعات غیر درسی که داشت توانست در دانشگاه قبول شود. کتابخانهای با کتاب هایی در زمینه «علمی، فرهنگی، دین شناسی، دفاع مقدس، زندگی انسان های بزرگ، به ویژه شهدا و سایر زمینه ها و...» دارد استاد خلاصه نویسی، نکته برداری و تندخوانی بود.
وقفه ای در درس خواندن سید اسماعیل افتاده بود، اما بدون کوچکترین مطالعه درسی امتحان داد و همان دفعه اول رشته علوم سیاسی قبول شد. به دلیل نشست و برخاست با انسان های بزرگ همچون استاید حوزه و دانشگاه شخصیت کامل و رشد یافته ای پیدا کرده بود. به همین خاطر استادانش از حضور وی در کلاس لذت می بردند زیرا اشراف خوبی در مورد مسائل روز و تاریخی کشور داشت و فضای بحث و چالش در کلاس راه می انداخت و مورد توجه و عنایت خاص استادان قرار گرفته بود؛ تا این اندازه که به وی می گفتند: معلومات و اطلاعاتش در حد کارشناسی ارشد است.
دفاع پرس: از نحوه آشنایی و تشکیل خانواده تان برایمان بگویید؟
نحوه آشنایی من و سید کاملا سنتی بود، هر دو از خانواده مذهبی بودیم نگاه و دیدگاه ایشان باز و با بصیرت بود فقط زن خانه نمی خواست. دختر مذهبی دانشگاه رفته را انتخاب کرده بود که مشاور و همراهش باشد. نگاه و دیدگاه ایشان باز و با بصیرت بود.
مهریه ام 14 سکه به نیت ائمه معصومین(ع) است. همان اول زندگی باهم قرارگذاشتیم «یار و یاور هم باشیم نه این که مانع پیشرفت و سد راه همدیگر شویم».
رسیدگی به خانواده شهدا از اولویت های اصلی زندگی مان بود. مراسم عقدمان در حرم امام خمینی(ره) همزمان با سالروز میلاد حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) در سال 1386 صورت گرفت و در « تاریخ زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.
💠 @shohda_shadat🌹
🌟
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟💠
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟
🌟
💠
🔺چگونه مطلع شدید همسرتان می خواهد به سوریه برود؟
سید از زمانی که مسئله ویران کردن مزار حجربن عدی پیش آمد و تهدیدی که نیروهای داعش به حرمین حضرت زینب (س) و حضرت سکینه(س) کرده بودند دلش برای رفتن پرواز می کرد و دنبال این مسئله بود. یک روز وقتی بیرون بودیم برایم گفت «هنگامی که شهرک نوبل الزهرا درمحاصره است،راضی هستی شیعه در خطر باشد و شرایط را برایم تبین کرد. هر زمانی که می توانست از دانشگاه و کار فراغت پیدا کند، دوره های مختلف را یاد می گرفت، وی در تکاپو و تلاش بود تا بتواند به سوریه برود.
سال 94 اعزام شد، که بعداز 29 روز به شهادت رسید. قول داد، که دفعه بعد من هم همراه ایشان باشم، 2 هفته یک بار تماس می گرفت و قرار همین بود. هر سال محرم امام زاده علی اکبر چیذر می رفتیم بنا بر برنامه همیشگی باید امامزاده می رفتم این دغدغه را داشت که چه طور به آنجا بروم. اولین مرتبه ای که از سوریه تلفن کرد، من امامزاده بودم. وقتی تماس گرفت فکر کردم از آن دنیا بامن تماس گرفته این قدر ذوق زده شدم، که نمی دانستم چه بگویم و چه بشنوم و سید می دانست و از حال و روزم باخبر بود و فهمید.
وقتی به سوریه رفت به معنای واقعی حس کردم که این رفتن بازگشتی ندارد، دیداری دیگر ندارد، تقریبا خیلی وقت ساکش را بسته بود و آماده رفتن بود. اما برگشت و به من گفت دوست دارم تو ساک من را ببندی، بلندشو ساکم را ببند و کارهای سفرم را آماده کن و من را روانه سفرکن. این برای کسی که 9 سال با من زندگی کرده خیلی حرف است معنی دارد.«یعنی تومن راهی کردی، رضایت همراهی و مشارکت آن چه من از ایشان خواسته بودم.»
من 2 قول از سید گرفته بودم اول به نیابت من حضرت زینب (س) و حرمین را زیارت کند. دوم هر شلیک گلوله ای که می کنی به نیابت از من هم باشد، تا در دفاع شریک باشم و سومی که مطرح نکردم «آن دنیا باهم باشیم» که خودش می دانست.
چند مرتبه دیگر تماس گرفت آخرین باری که تماس گرفت انتظار داشت که من خانه باشم اما شرایطی پیش آمده بود همراه خواهرم عازم شهرستان بودم. وقتی تلفن کرد مترو بودم صدایش را واقعا نمی شنیدم، من عصبی بودم که نمی توانستم صدایش را بشنوم و گفتم دوباره تماس بگیر سید.
می گفت اگر بتوانم اگر بشود. همیشه دوست نداشم به رشت برویم چون سید این قدر برنامه و قرار ملاقات داشت که فرصتی برای با هم بودن و حتی دیدن ایشان نداشتم شاید از لحاظ مکانی با هم زیاد فاصله نداشتیم ولی از تهران که ساعت 9 شب به خانه می آمد کمتر همدیگر را می دیدیم. وقتی شنید دارم می روم خیلی خوشحال شد من با تاکید می گفتم دوباره تماس بگیر یکشنبه بر می گردم و دوباره تماس بگیر سیدم می گفت اگر توانستم اگر شد که من بیشتر عصبی شدم.
🔻 چگونه فهمیدید سید اسماعیل به شهادت رسیده است؟
نیمه هوشیار بودم یعنی خواب کامل نداشتم، مرتب گوشی ام راچک می کردم، منتظر تماسش بودم. شنبه به شهادت رسیده بود. خبر شهادت را اول در بین خانواده گفتند، آن لحظه خبر آوردند، اول فکر کردیم برای پدرم اتفاقی افتاده است.
پدرم هربار که می خواست برود و به رزمندگان جبهه مقاومت بپوندند وداع کامل می کرد ومی رفت. به عنوان رزمنده جنگ و جانباز همیشه انتظار شهادتش را داشتیم و حیف می دانیم که پدرمان در رختخواب بمیرد، تفکر شهادت طلبی همیشه با خانواده ما همراه بود.
از دوره دبیرستان همیشه آرزوی شهادت برای پدرم داشتیم، اصلا سید به فکرم نمی رسید. من یک آرامش خاطر خاصی چند روز قبل از شهادتش داشتم وقتی اطلاع دادند مادرم ناراحتی قلبی داشت روی زمین نشست و گفت چگونه به دخترم بگویم، چگونه وی را نگه دارم، زنده نمی ماند. دخترم عاشق شوهرش است.
من کنار دایی بودم ذکر یا زهرا(س) را فریاد زدم و آن چنان این ذکر از عمق وجودم بود ،که به معنای واقعی خودم رادر آغوش حضرت مادر احساس کرده و آرامش و توان یافتم و توانستم مادرم را نیز آرام کنم به مادرم گفتم: سید به آرزویش رسیده و این توفیق که همه ما آرزویش داریم.دعا کن مادر ماهمه به این مقام برسیم.
بعد از مدتی متوجه شدم، که آن لحظه سید ترکش به پهلو و سینه اش خورده و ترکش دیگر به پشت سرش خورده روی زمین افتاده آه وناله و شمع وجودش با ذکر یا زهر(س) و یا زینب (س) خاموش شد من هم درلحظه شنیدن خبرشهادتش با همین ذکر آرامش گرفتم و این همدلی برایم در سخت ترین لحظه زندگی ام شیرین بود.
💠 @shohda_shadat🌹
🌟
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟💠
مستند شهید اسماعیل سیرت نیا
"https://www.aparat.com/video/video/embed/videohash/Ufxz1/vt/frame"
اطفا لینک باز شود...
@shohda_shadat🌹
#داستان_تحول
سلام علیکم
من میخوام خاطره چادری شدنموبگم😍
من تاکلاس ششم به هیچ چیزپایبندنبودم
موهامومیریختم بیرون شالمومیکشیدم عقب چادرهای عجق وجق میپوشیدم
لباسام تنگ و...که خودتون بیشترمیدونین😱
تااینکه بایه نفرآشناشدم ازخودم بزرگتربودکلامذهبی بود
کم کم باهم دوست شدیم میرفتم خونشون و...
باهم صحبت میکردیم اونم درموردخوبی های حجاب ومذهبی بودن و...بهم میگفت
منم کم کم دلم میخواست مثل اون بشم وشدم یه دخترکاملامحجبه ومذهبی ک بدون چادرآرامش وامنیت ندارم❌بااینکه خیلیامسخره م میکنن ومیگن توخودتوکشتی بااین چادرو...ولی نبایدبه این حرفاتوجه کنیم وتاآخربایستیم پای اعتقاداتمون واونارورعایت کنیم❤️
الان همون دختریکی ازبهترین دوستامه بااینکه ازخودم بزرگتره
الان که حجاب رورعایت میکنم آرامش خاصی دارم آرامشی که نمیشه وصفش کنم😊هم دوست مذهبی وچادری دارم هم دوست مانتویی و... تاازاونایی که محجبه ان وچادری بهره ببرم ودوستای مانتوییم روهم مثل خودم محجبه و چادری کنم ان شاءالله😍
الان کلاس دهمم عاشق چادرمم.
سرم بره چادرم نمیره
یادتون باشه که خانمامدافع حرم نمیشن
ماباچادرمون مدافع حرمیم😍😍
یادمون باشه که حجاب همون چادریه که پشت درخانه سوخت اماازسرمادرمون فاطمه زهرا (س) نیفتاد❤️
یادمون باشه که چادرحجاب برتره وارثی هست که ازمادرمون به مارسیده🌹
#جامانده
@shohda_shadat🌹
┄┅══••✼❣🍃🌺🍃❣✼••══┅┄
📽🎞فیلم سینمایی
#ایستاه_در_غبار....
5⃣شبکه➡️
#هم_اکنون
┄┅══••✼❣🍃🌺🍃❣✼••══┅┄
از #شهدا چه بر جا مانده است
بزرگراه شهدا……. حاضر😔
مجتمع فرهنگی شهدا……. حاضر😔
غیرت شهدا…….. غایب 😔
ورزشگاه شهدا…….. حاضر😔
مردونگی شهدا………. غایب 😔
مرام شهدا…………. غایب 😔
سمینار شهدا …………… حاضر😔
آقایی شهدا………… غایب 😔
صداقت شهدا………….. غایب 😔
یادواره شهدا………….. حاضر
صفای شهدا………….. غایب 😔
عشق شهدا…………..غایب 😔
آرمان شهدا………….. غایب 😔
یاران شهدا………….. غایب 😔
تیپ شهدا………….. حاضر😔
بخشش شهدا............ غایب😔
تصویر شهدا..............حاضر
شهامت شهدا......... غایب😔
اخلاص شهدا.............غایب😔
مسئولیت پذیری شهدا.....غایب😔
شجاعت شهدا......... غایب😔
عشق و محبت شهدا........غایب😔
مهربانی و دلسوزی شهدا........😔
یکرنگی و روراستی شهدا..غایب😔
وااااااااااااای
غایبین از حاضرین بیشتر بودند….😔
کلاس تعطیل😭😭😭😭😭😭😭
راستی 👇
#بعد_از_شهدا_چه_کرده_ایم
شهدا شرمنده ایم😔😔
@shohda_shadat
♥️|
آدم ها دو دسته اند :
👈| غـیرتی
👈| قیمتی
غیرتی ها با خـُدا معامله کردند
و قیمتی ها با بنده خُـدا ...!
#سردار_شهید_برونسی
@shohda_shadat
.
🌹فرازے از وصیتنامہ شہید مدافع حرم سجاد زبرجدی🌹
.
...اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم.
من منتظر همه شما هستم.
دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود.
خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.
همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم.
یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشالله همه با روی ماه باشیم.
و سلام را به امام زمان(عج) بفرستید تا رستگار شوید.
خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید و از من راضی باشید.
همه شما را به جان حضرت زهرا(س) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم.
.
نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود.😔
.
والسلام علیکم✋
.
#چه_حرف_ها_که_دلم_باتو_دارد-شهید
بهشت زهـرا قطعه 50 ردیف 117 شماره 14
@shohda_shadat
و ناگهان
چشم هایت را باز میکنی و میبینی
هم خودشان رفته اند
و
هم تعلقی نداری به ماندن
ولی باید بمانی
و بجنگی..
هرچند سخت باشد!
#دلتنگی_بی_فایده_است
#چشماتو_رو_خودت_ببند
@shohda_shadat
🌸🌸🌸
🌸
بــــــسم رب الشهــدا و الصدیقین
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
#دلنوشته
خدایا خسته و وا ماندهام، دیگر رمقی ندارم، صبر و حوصلهام پایان یافته، زندگی در نظرم سخت و ملالتبار است؛ میخواهم از همه فرار کنم، میخواهم به کنج عزلت بگریزم. آه دلم گرفته، در زیر بار فشار خرد شدهام.
خدایا به سوی تو میآیم و از تو کمک میخواهم، جز تو دادرسی و پناهگاهی ندارم، بگذار فقط تو بدانی، فقط تو از ضمیر من آگاه باشی. اشک دیدگان خود را به تو تسلیم میکنم.
خدایا کمکم کن، ماههاست که کمتر به سوی تو آمدهام، بیشتر اوقاتم صرف دیگران شده.
خدایا عفو کن. از علم و دانش، کار و کوشش، از دنیا و مافیها، از همه دوستان، از معلم و مدرسه، از زمین و آسمان خسته و سیر شدهام.
خدایا خوش دارم مدتی در گوشه خلوتی فقط با تو بگذرانم. فقط اشک بریزم، فقط ناله کنم و فشارها و عقدههای درونیام را خالی کنم.
ای غم، ای دوست قدیمی من، سلام بر تو، بیا که دلم به خاطرت میتپد.
ای خدا بزرگ، معنی زندگی را نمیفهمم. چیزهایی که برای دیگران لذتبخش است، مرا خسته میکند. اصلاً دلم از همه چیز سیر شده است، حتی از خوشی و لذت متنفرم. چیزهایی که دیگران به دنبال آن میدوند، من از آن میگریزم، فقط یک فرشته آسمانی است که همیشه بر قلب و جان من سایه میافکند. هیچگاه مرا خسته نمیکند. فقط یک دوست قدیمی است که از اول عمر با او آشنا شدهام و هنوز از مجالست با او لذت میبرم.
فقط یک شربت شیرین، یک نور فروزنده و یک نغمه دلنواز وجود دارد که برای همیشه مفرح است و آن دوست قدیمی من #غم است.
😭🌸
@shohda_shadat
بنام تو...
#کمی_تفکر❗️
🌷همیشه که شهادتـــ به "رفتن" نیست
گاهے شهادت در " #ماندن" استـــ...
🌷گاهی شهادت با زیر آتش دشمن ؛
"سوختن" میسر نمی شود ...
با هر روز " #سوختن_و_ساختن"
در این دنیا میسر می شود...
🌷همیشه که شهادت به "خونی"
شدن نیست
گاهی شهادت به "#خاکی" شدن است
🌷و شهادت به "آسمان رفتن نیست"
که به " #خود آمدن" استـــ ...
🌷و برای شهید شدن نیازی به "بال" نداری
بلکه نیاز به " #دل" داری ...
🌷و #شهادت!
رحمتـــ خاص خداست؛❤️
و بارانی است که بر هر کس نمی بارد...
#شهادتـ_اتفاقی_نیستـ
#مراقبـ_اعمالمون_باشیم
#شهید_سجاد_محمدی
#شادی_روحش_صلوات
@shohda_shadat